روایت زندگی یک زن شالیکار در گیلان

مادرانِ زمین

آفتاب روی شالیزار پهن شده. آن‌قدر داغ است که آب‌و گلِ توی شالیزار را مثل یک خونِ تازه بیرون جهیده گرم کرده. کبری تا زانو توی آب و گل داغ است. خودش می‌گوید حداقل 35 سال از عمرش را توی همین شالیزارها گذرانده. از وقتی 23 سالش بود. تازه ازدواج کرده بود که پایش به شالیزار باز شد. قبل‌تر هم سودای کشاورزی به سر داشت. لابد مثل زری و یوسف در «سووشون» شلخته درو می‌کردند که چیزی گیر خوشه‌چین‌ها بیاید. خودش هم مزرعه‌دار است؛ یک زن مزرعه‌دار که همه کارهای مزرعه را انجام می‌دهد. هرچند که اینجا هم شیوه کار مشارکتی در شالیزارها و مزارع حاکم است؛ همه با هم جمع می‌شوند و مشارکتی روی مزارع کار می‌کنند. کبری در مزارع دیگران و دیگران هم برای مزارع کبری. شاید گاهی برای دستمزد سراغ مزارعی بروند که مالک چیزی از کشاورزی نمی‌داند، اما در حالت عادی، همه روی مزارع هم کار می‌کنند.
کد خبر: ۱۲۲۰۱۱۶

امثال کبری ابراهیمی سال‌هاست که در کشورهای دیگر مزرعه‌داری می‌کنند. هم مالکیت دارند و هم اشتغال زنان را بیشتر کرده‌اند. اینجا در خطه گیلان هم شاید امثال او زیاد باشند، اما دردهای زنان مزرعه‌دار کم نیست. کبری نزدیک به 10 ساعت در روز روی مزرعه کار می‌کند. خروس‌خوان بیدار می‌شود و مرغ و جوجه‌ها را زفت و رفت می‌کند. آماده می‌شود تا 6 صبح کار را در مزرعه آغاز کند. تا 11 که آب تیغش را روی سر زنان شالیزار بکشاند، یک‌ریز کار می‌کنند. گه‌گاه، یکی‌شان آوازی می‌خواند و بقیه تکرار می‌کنند؛ به جای پاریس، گیلان می‌شود «جشن بیکران». بعد از یک استراحت چند ساعته دوباره کار روی مزرعه یا شالیزار آغاز می‌شود و چند ساعتی ادامه دارد. در کل می‌شود ده‌دوازده ساعت از روز. صدای کبری از دور شبیه کسانی است که سرماخورده. خودش هم می‌گوید که قدری کسالت دارد. زنان دیگر هم انگار مثل کبری هستند. اسکله‌های محکمی هستند که همیشه یک پایشان در آب و گل است. هر چقدر هم که قوی باشند، باز هم پاهایشان آرام آرام از خیسی و گل و لای شالیزار خسته می‌شود. دم می‌کند. گاهی بیماری می‌گیرد و آخرش هم کم‌توان‌شان می‌کند. اما از همان دور هم که نگاه کنی، کبری و زنان دیگر گیلانی مثل همان اسکله محکم ایستاده‌اند. یک رویشان سمت غروب است و روی دیگر سمت مزرعه.
زندگی کبری
ثمره زندگی کبری و همسرش، سه فرزند بوده. پسرش شغل آزاد دارد و دو دخترش هم مشغول مادری و خانه‌داری هستند. از سه سال قبل که شوهرش فوت شد، هرچه در توان داشت گذاشت تا مزرعه بازهم رونق داشته باشد. می‌گوید: «شالیزار خودمان هست. در حد گوجه و بقیه چیزها که زندگی خودمان را بچرخانیم هم تولید می‌کنیم. تا جایی که بشود خودم روی مزرعه‌مان کار می‌کنم. اما اگر نیاز باشد کمک می‌گیرم. کمکی به مزرعه دیگران هم می‌روم.»
کبری درباره تقسیم وظایف میان زنان و مردان می‌گوید:« کارهای سنگین را مردان انجام می‌دهند. مثل شخم زدن مزرعه. خانم‌ها نمی‌توانند این کارهای سنگین را انجام دهند. بقیه کارها که در توانشان باشد را خانم‌ها انجام می‌دهند.»
می‌گویند کارهایی را که نیاز به قدرت فیزیکی و استفاده از ابزار داشته باشد به عهده مردان می‌گذارند. وقتی پای ادوات خردکنی دستی، داس و تبر و بیل یا ماشین‌های پیچیده در میان باشد، مردها کار می‌کنند. زن‌ها بیشتر کارهایی می‌کنند که به ابزار نیاز نداشته باشد. هرچند نشاکاری یا برنج‌کوبی هم کم از کشیدن ابزارهای کشاورزی ندارد.
کبری می‌گوید دستش به دهانش می‌رسد و نیازی برای کار کردن در مزارع یا شالیزار ندارد اما دلش پیش چین و شکن نشا و دشت مانده. یک روز هم نمی‌تواند از شالیزار دور بماند. فصل برداشت که باشد، دستی به روی شالیزار می‌کشد و دانه به دانه محصول زمین را برمی‌دارد. مثل مشاطه‌ای که چهره زمین را بزک کند و ابرویش را بردارد.
مشکلات زنان مزرعه‌دار
چه کشاورز باشند و چه مزرعه‌دار، پایشان در گل و لای شالیزار و مزارع است. کبری از همان روز اول هم بیمه نبوده. حالا هم از خدمات بیمه‌ای شوهرش استفاده می‌کند. می‌گوید سنش بالاست و دیگر برای اقدام کردن برای بیمه مستقل دیر است. مثل تمام زنان شاغلی که در کارهای اینچنینی در روستا یا شهرستان‌های دیگر هستند و بیمه هم ندارند. خیلی‌هایشان می‌گویند، حتی سال به سال کسی سراغ‌شان را نمی‌گیرد. کسی از دردهایشان نمی‌پرسد. کسی سراغی از زنانی نمی‌گیرد که هم مزرعه دارند و هم چرخ شالیزارها را هل می‌دهند.
گاهی آن‌قدر سرگرم مزرعه می‌شود که سال به سال هم سفر نمی‌رود. چه در زمان خزانه و ذخیره کردن نشا و چه زمانی که فصل برداشت باشد. می‌گوید تا 90 روز می‌روند و بعد هم از نشا مراقبت می‌کنند. کبری حالا 58‌ساله است. فصل ثمر دادن زندگی‌اش و نشستن کنار نوه و خانواده است. می‌گوید وقتی بیکار باشد و بنشیند، تازه دردهایش خود را نشان می‌دهند. از دست درد و پادرد تا کمری که ده‌ساعت در روز خم و روی شالیزار تا شده بود. می‌گوید حتی وقت این را ندارد که کار صنایع‌دستی کند. بیکاری را دوست ندارد و می‌ترسد بنشیند و به استراحت عادت کند. هرچند امسال وضع مزرعه خوب بوده و حال کبری هم کمی بهتر است. گیلان و کل کلاچای و لتره‌نوده بزم زنانی مثل کبری شده. دست‌هایشان ترک خورده. مثل درخت‌هایی که هر خطش ده سال از عمر درخت باشد.
تابستان فصل برداشت ساقه‌های طلایی برنج است. کشاورزان دستی و مکانیزه، برنج را برداشت می‌کنند. کشت اول برنج فروردین است و این وقت از سال که تیغ آفتاب مرداد تند می‌شود، موعد دروست. برای کبری و دوستانش فرقی نمی‌کند که تابستان باشد و گل و لای داغ تا زانویشان را گرفته باشد یا سرد باشد و باران. برنجکوبی می‌کنند، مزرعه‌داری می‌کنند و کشاورزی را زنانه به جلو می‌برند. شاید عنوانش از دور بزرگ به نظر برسد:«زنان مزرعه‌دار». اما زحمتی که برای کبری و امثال او دارد، در نهایت همان کار کشاورزی است. مطالعات انجام شده در استرالیا هم همین را تایید می‌کند. زنان حتی آنجا هم با بروکراسی بیشتر و پیچیده‌تری روبه‌رو هستند تا به عنوان یک زن کشاورز شناخته شوند. هرچه باشد، حضور زنانی مانند کبری می‌تواند راهی برای کنار زدن این کلیشه‌های جنسیتی باشد.

سپیده اشرفی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها