سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
او در عرصه روزنامهنگاری هم نامی شناخته شده است که هر چند عموم جامعه اکنون او را به خاطر ندارند، اما کتابهایی هم درباره زندگی و فعالیتهای تند و تیز او نوشته شده و همچنین در میان نسل جوان کتابخوان بازگشت دوبارهای به آثار داستان مسعود دیده میشود. او که دورههای روزنامهنگاری را در بلژیک گذرانده بود، پس از بازگشت به ایران روزنامه «مرد امروز» را راه انداخت و زبان تند و انتقادات بیپردهاش بارها موجبات توقیف روزنامه را فراهم کرد.
مسعود سرانجام در ۲۱ بهمن 1326در خیابان اکباتان تهران هنگام خروج از چاپخانه به ضرب گلوله کشته شد. بعد از ترور، نشریات حزب توده قتل او را به شدت زیر سؤال بردند اما بعد در اعترافاتشان بیان کردند که قتل مسعود به دست اعضای این حزب به سرکردگی خسرو روزبه انجام شده است. در ادامه بخشهایی از حرفهای ژینت را درباره پدرش میخوانیم. روایتهایی که نشان میدهد چگونه انتقادات تند و تیز مسعود بسیاری را با او دشمن کرده است:
دختر مسعود در پاسخ به این که مشکلات دربار با پدرش چه بود، اینطور پاسخ میدهد: علت قیامِ سالهای بعد مردم علیه دربار چه بود؟ شما این را به من بگویید. به همان دلایلی که مردم در سال 57 علیه شاه به نقطه جوش رسیدند، به همان دلایل چند دهه قبل پدرم هم با دربار مخالفت میکرد.این خصوصیت او بود تا حدی که به من که سالها با او فاصله سنی دارم هم منتقل شده است. شخصیت آدم دو جنبه دارد: تربیت و سرشت. من احساس میکنم با اینکه بیشتر از چهار سال نداشتم که پدرم از دنیا رفت، ولی سرشتم شبیه پدرم هست. بدبختیها و ناراحتیهای مردم روی من تأثیر دارد و نسبت به ناراحتیهای دیگران آدم بیتفاوتی نیستم. فکر میکنم انگیزه پدر من هم همین بوده است.
پدرم دشمنان بسیاری داشت و همیشه عصبانیت درباریها را برمیانگیخت. یک بار اشرف پهلوی بسیار از پدرم ناراحت شد. داستان او با اشرف را همه میدانند. پدرم در روزنامهاش قیمت پالتوپوستی را که اشرف از خارج تهیه کرده بود نوشته و گفته در کشوری که آدمها محتاج یک لقمه نان شب هستند و این همه بدبختی و کمبود داریم، برای یک پالتو این همه هزینه کردن غلط است!... تازه این خانم در همان دوره تاکید بلیغی داشتند بر استفاده از محصولات وطنی! پدرم هم میگفت تو چرا خودت یک بار از تولیدات داخلی استفاده نمیکنی و همه وسایلت خارجی است؟ حرف حساب میزد!
مخالفتهای پدرم با قوام، هژیر، رزمآرا و امثالهم، کاملا منطق روشنی داشت. همه اینها نسبت به وطنمان خیانتهایی کردند و بدون تقصیر نبودند. طبیعی بود که وقتی نتایج رفتارهای آنها در قالب بدبختی و سیهروزی مردم خودش را نشان میداد، پدرم را خشمگین میکرد و باعث واکنش او میشد.
پدرم یک بار هم سر کشتن قوامالسلطنه جایزه گذاشت که البته نوعی انتحار محسوب میشد و کار معقولی به شمار نمیرفت! ولی خیلی کارها هست که در شرایط خاصی انجام میدهیم و معقول نیست. ولی وقتی آدم اعتراض دارد و صدای اعتراضش به گوش مردم نمیرسد، مجبور میشود دست به کارهای کمی نامعقول هم بزند! این حرکت پدر من هم یک چنین نمایشی را علیه کارهای ظالمانه حکومت به اجرا گذارد. این را بدانید که همیشه پول فراوان و پست و مقامِ زیاد به پدرم پیشنهاد میکردند، بلکه بتوانند او را ساکت کنند. کسانی را که نمیتوانند بخرند، معمولا از بین میبرند. پدر مرا هیچکس نتوانست بخرد.
همانطور که گفتم پدرم دشمنان زیادی داشت، تودهایها هم دشمنان مهم پدرم بودند که آخر هم جانش را گرفتند، اما در میان همین افراد هم اتفاقات جالبی درباره پدرم افتاده است. نمیدانم اطلاع دارید که روزنامههای پدر مرا آقا محمدعلی سپانلو تجدید چاپ کرد؟ چه نام نیکی از این بالاتر که دشمنان انسان برای زنده کردن نام او تلاش کنند.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد