در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در نقش کسی که تازه میخواهد پا به عرصه دستفروشی بگذارد، با یکی از معبرفروشان قرار میگذارم. او را یک عمدهفروش لباسهای زنانه به من معرفی کرده و تاکید داشته این فرد میتواند در خیابانهای انقلاب و ولیعصر برای دستفروشان محلهای مناسبی جور کند.
مرد معبرفروش سوار بر موتور، بیمعطلی سر قرار حاضر میشود. سی و چند ساله به نظر میرسد، با هیکلی درشت، سبیلی پرپشت و صورتی تیغزده. ابتدا در یکی از تقاطعهای معروف خیابان انقلاب جایی به طول دو متر در کنار پیادهرو را نشانم میدهد. جایی که نزدیک یک شعبه بانک است و او هم وجود دستگاه خودپرداز در شعبه بانک را به عنوان یکی از مزیتهای اینجا معرفی میکند و میگوید با وجود خودپرداز، دیگر نیازی به داشتن کارتخوان نیست.
مرد معبرفروش که سامان نام دارد، تعریف میکند که اینجا از قدیم متعلق به او بوده و حتی پارسال خودش در همینجا بساط شلوار جین و راحتی زنانه داشت. بعد هم دکهای را که در صد متری آن سوی شعبه بانک است نشانم میدهد و میگوید: «آن دکه را ببین. از آنجا تا کنار بانک محدوده ماست. یعنی هر کسی بخواهد در اینجا دستفروشی کند باید با ما هماهنگ باشد. البته به این پیرمرد گدا که دستمال کاغذی و آدامس میفروشد، کاری نداریم، اما نمیگذاریم هیچ دستفروش دیگری بدون اجازه ما در این محدوده بساط کند.»
شاهد این حرف سامان نیز نوجوانی است تبعه افغانستان که در آن محدوده، بساط فروش جوراب برپا کرده و به گفته خودش، ماهی یک میلیون تومان به سامان اجاره میدهد. اما دقیقا در کنار این محدوده، مرد شخص دیگری که عطر میفروشد، میگوید اینجا از چند سال پیش متعلق به خودش بوده و برای بساط کردن در این محل به کسی اجاره نمیدهد. اما پنج متر آن طرفتر، مرد مانتوفروشی بساط کرده که میگوید اینجا را از دیگری به نام احسان اجاره کرده است. ظاهرا از کنار بانک تا جلوی یک مغازه لباسفروشی متعلق به احسان است. جالب این که بر اساس صحبتهای این افراد، داخل خیابان فرعی کنار بانک نیز محدوده معبرفروش دیگری به جز سامان و احسان است. وقتی هم که راسته خیابان انقلاب را همینطور ادامه میدهم، میبینم در بسیاری از نقاط این خیابان، هر چند متر از پیادهرو محدوده شخص خاصی است. انگار که معبرفروشان این خیابان، پیادهروهای آن را متر کرده و هرکدام بر حسب میزان قدرتشان، بخشی از آن را به نام خودشان زدهاند.
خودشان دستفروشی نمیکنند
ترک موتور سامان مینشینم تا باهم به پاتوقهای دیگری که آنها را به دستفروشان اجاره میدهد، برویم. همان حوالی نزدیک یک گاراژ از موتور پیاده میشویم. سامان ادعا میکند همه فضای کنار دیوارش متعلق به او و یکی از دوستانش به نام محمود است و میگوید کمی که در این محل جا افتادم، میتواند من را به نگهبان گاراژ سفارش کند تا با مبلغ شبی 30 هزار تومان، جنسهایم را در آن انبار کنم.
همانطور که فضای کنار گاراژ را به من نشان میدهد، محمود از راه میرسد. جوانی است حداکثر 25 ساله، بدنساز و درشتهیکل، با شکل و شمایل کاملا نمادین یک بزن بهادر. وقتی میفهمد برای اجاره جا آمدهام به گرمی چاقسلامتی میکند. بعد هم از سامان میخواهد شرایط کسبوکارشان را به من یاد بدهد و حالیام کند که چطور باید در محدوده آنها کاسبی کنم. این را که میگوید، میرود بالاسر دستفروش دیگری که در همان محدوده کنار گاراژ شال و روسری میفروشد. بعدا از صحبتهای سامان میفهمم که مرد شالفروش به نوعی شاگرد محمود است. یعنی جنسهای او را در جایی که برایش مشخص شده، میفروشد و از محمود حقوق میگیرد.
سامان همچنین به من میگوید که او و محمود این روزها خودشان دستفروشی نمیکنند، بلکه در چند جای مختلف در خیابانهای انقلاب و ولیعصر و کارگر شمالی جنس ریخته و فروشنده پای بساطشان گذاشتهاند. البته آنها چند جای دیگر هم در این محدودهها دارند که فعلا خالی مانده و میخواهند آن جاها را هرچه زودتر به هر کسی که پول بیشتری بپردازد، اجاره دهند. به همین خاطر، سامان تاکید میکند که یکی دو روزه تکلیف را مشخص کنم که آنجا را میخواهم یا نه.
سادهها را سرکیسه میکنند
در محدوده خیابانهای انقلاب و ولیعصر همه دستفروشان از افرادی مثل سامان و محمود و احسان جا اجاره نکردهاند و برخی توانستهاند در اثر سالها ماندگاری در یک محل خاص، آنجا را به پاتوق همیشگی خودشان تبدیل کنند. مثل یک دستفروش افغان که حوالی چهار راه ولیعصر شلوار جین بساط کرده است و ادعا میکند که در هشت سال گذشته در همین محل حضور داشته و اینجا را به پاتوق شخصی خود تبدیل کرده است.
نصیر تاکید دارد که بابت این پاتوق شخصی به هیچ معبرفروشی پول اجاره نمیدهد، اما لابهلای صحبتهایش به این هم اشاره میکند که به دست آوردن اینجا بدون هماهنگی مستقیم خودش با ماموران شهرداری و پرداخت هفتهای صد هزار تومان به آنها برایش ممکن نبوده است.
البته آنطور که این دستفروش افغان میگوید، ماموران شهرداری با وجود این که از او و دیگر دستفروشان یا معبرفروشان این منطقه پول میگیرند، اما بعضی وقتها به خصوص از ابتدای صبح تا 3 بعدازظهر به دستفروشان اجازه پهن کردن بساط نمیدهند یا گاهی دستفروشان را مجبور میکنند که بساطشان را در خیابانهای فرعی متصل به انقلاب و ولیعصر پهن کنند، اما درمجموع به گفته نصیر، ماموران شهرداری منطقه با دستفروشان یا معبرفروشان هماهنگ هستند و بیشتر اوقات کاری به کارشان ندارند.
او همچنین وقتی خبردار میشود که قرار است در همین حوالی جایی را از سامان با قیمت ماهانه یک میلیون و 500 هزار اجاره کنم، با تعجب میگوید: «سامان را میشناسم، اما قیمت اجاره را خیلی بالا گفته است. حتما تو را ساده گیر آورده. اصلا مگر چقدر میخواهی از اینجا پول دربیاوری که یک و نیم میلیون تومان بابتش اجاره بدهی؟ ضمن این که آنجا اصلا پاخورش خوب نیست و آنقدر نمیارزد، باز اگر داخل خیابان ولیعصر بود، با کرایه شبی 200 هزار تومان هم میارزید.»
وقتی این دستفروش تبعه افغانستان توصیه میکند با این مبلغ بالا در جای مورد نظر بساط نکنم، از او میخواهم جای دیگری را با قیمت پایین در اطراف خودش برای من جور کند. اما نصیر جواب میدهد: «اینجاهایی که میبینی همهاش جای بساط بچههاست. فقط جلوی آن مغازه خالی است که صاحبش نمیگذارد کسی جلوی مغازه اش بساط کند. مغازههای دیگر هم که جلویش پر شده، به خاطر این است که صاحبان آنها خودشان جلوی مغازهشان را به دستفروشها اجاره
دادهاند.»
از حرفهای این دستفروش تبعه افغانستان ومعبرفروشان و دستفروشان دیگری که با آنها صحبت میکنم، اینطور برمیآید که بعد از گذشت سالها حضور دستفروشان در خیابانهای پرترددی مثل انقلاب و ولیعصر در تهران، تقریبا همه محلهایی که از نظر دستفروشان پاتوق خوبی برای بساط کردن محسوب میشود یا از سوی دستفروشان قدیمیتر اشغال شده است یا معبرفروشان بابت اجاره آنها از دستفروشان پول زور میگیرند. اگر هم کسی میخواهد بدون هماهنگی با این افراد در محل جدیدی در این خیابانها بساط کند یا باید زور و قدرت مقابله با آنها را داشته باشد یا این که خودش مستقیم با ماموران شهرداری زد و بند کند.
البته این نتایجی است که از صحبتهای دستفروشان و معبرفروشان به دست میآید و صحت و سقم آن مشخص نیست. اما این که چرا در این آشفتهبازار، برخی افراد قلدرمآب به این سادگی میتوانند معابر عمومی شهر را به برخی دستفروشان سادهدل اجاره دهند و شهرداری اقدامی جدی برای کساد کردن بازار آنها انجام نداده است، خود میتواند حکایتی باشد از برخی پشت پردههای دستفروشی در شهر غبارآلود تهران.
قمهکشی برای ماموران شهرداری
مشاهدات عینی ما از معبرفروشی در برخی خیابانهای پرتردد پایتخت نشان میدهد این مساله یا با هماهنگی ماموران سدمعبر اتفاق میافتد یا حداقل این ماموران از حضور افراد معبرفروش در آن خیابانها بیخبر نیستند. محمد صادق زمانی، مدیر روابط عمومی شرکت شهربان و حریمبان شهرداری تهران نیز در گفتوگو با ما تایید میکند مدیران و ماموران این شرکت از معبرفروشی متخلفان آگاه هستند، اما به گفته او، هر وقت ماموران سد معبر شهرداری برای برخورد با این افراد و دستفروشان زیردست آنها به پاتوقهایشان میروند، آنها به صورت گروهی با قمه و چاقو جار و جنجال به راه میاندازند و جلوی انجام وظیفه ماموران شهرداری را میگیرند.
زمانی همچنین از حمایتهای احساسی برخی شهروندان از دستفروشان هم گلایه میکند و میگوید این حمایتهای احساسی سبب شده معبرفروشان با خیالت راحتتری بتوانند به کارشان ادامه دهند. او در این باره توضیح میدهد: «بسیاری از شهروندان نمیدانند پشت پرده پدیده دستفروشی چه خبر است و به همین دلیل به محض این که ماموران ما برای رفع سد معبر اقدام میکنند، گاهی خود شهروندان اجازه نمیدهند این اتفاق بیفتد.»
مدیر روابط عمومی شرکت شهربان و حریمبان شهرداری تهران تاکید دارد در شرایطی که برخی شهروندان نادانسته از این افراد حمایت میکنند و خود آنها نیز با توسل به خشونت مانع کار ماموران شهرداری میشوند، این ماموران نمیتوانند برخورد قاطعی با معبرفروشان داشته باشند.
همچنین آنطور که زمانی میگوید، چون ماموران شهرداری ضابط قضایی نیستند و اجازه برخورد فیزیکی ندارند، به همین دلیل ترجیح میدهند تا جای ممکن وارد درگیری نشوند. از این رو، او از نیروی انتظامی تقاضا دارد برای برخورد با معبرفروشان ماموران شهرداری را یاری دهند. اما جدا از این مساله، براساس بررسیهای میدانی ما، برخی دستفروشان قدیمیتر مدعی هستند خودشان بدون واسطه افراد معبرفروش، مستقیم به ماموران سد معبر شهرداری پول میدهند تا اجازه فعالیت در برخی خیابانها را از آن ماموران بگیرند. با این حال، مدیر روابط عمومی شرکت شهربان و حریمبان شهرداری تهران معتقد است ادعای این افراد چیزی را ثابت نمیکند، چراکه از نظر او، این دسته از دستفروشان برای این که کار خود را موجه جلوه دهند و باعث رونق بازار معبرفروشان شوند، این صحبتها را مطرح میکنند.
زمانی البته این را هم میگوید که ممکن است در هر سازمان عناصر متخلف نیز وجود داشته باشد و به همین دلیل، وجود ماموران سد معبر که از دستفروشان رشوه میگیرند، بعید نیست. او البته تعداد این افراد را در میان ماموران سد معبر شهرداری بسیار پایین میداند و تاکید میکند اگر شرکت شهربان یا شهرداریهای مناطق پایتخت متوجه حضور این افراد در نهادهای خود شوند، بدون اغماض با آنها برخورد قانونی میکنند.
میگویند شهرداری با ماست
«خیالت تخت باشه.» این جمله را سامان بارها تکرار میکند. بهخصوص وقتهایی که از جمع شدن بساطم در این خیابان از سوی ماموران شهرداری ابراز نگرانی میکنم. او چند بار در جواب این نگرانی من میگوید: «ماموران شهرداری محل آشنا هستند و همیشه حق حساب خودشان را از من و محمود میگیرند. به خاطر این، اگر به آنها بگویی که از طرف ما در این محل بساط کردهای، کاری با تو ندارند. فقط بعضی وقتها رؤسای آنها از محل بازدید میکنند که آن موقع به تو خبر میدهند که باید بساطت را چند ساعت در جای دیگری پهن کنی.»
سامان البته این را هم توضیح میدهد که در اوایل کار ممکن است برخی دستفروشان دیگر برایم دردسر درست کنند، اما تاکید میکند که در این شرایط نباید غم به دلم راه دهم، چرا که او و محمود کسانی نیستند که به دیگران باج دهند و اگر من جای بساطم را از آنها اجاره کنم، کسی حق ندارد با من کاری داشته باشد.
سامان چند جای دیگر را هم در راسته خیابان انقلاب و ولیعصر به من نشان میدهد و در نهایت روی یکی از جاهای کنار خیابان انقلاب با او توافق میکنم. برای آنجا هم قیمت میدهد شبی 70 هزار تومان که البته به صورت ماهانه و پیشپیش پولش را میگیرد. البته بعد از چانه زدن بسیار، منت میگذارد کمی تخفیف میدهد و به ماهی یک میلیون و 500 هزار تومان رضایت میدهد. البته براساس گفتههای بسیاری از دستفروشان، افرادی مثل سامان در برخی خیابانهای پررفت و آمد از دستفروشان برای یک شب 200 هزار تومان نیز میگیرند.
محمدحسین خودکار
جامعه
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: