برده حبشی در بشاگرد

برده سیاه حبشی، دست می‌اندازد و می‌رود بالا. از لابه‌لای گره‌ها و طناب‌ها خودش را می‌کشد تا برسد روی سقف. دست روی گوش می‌گذارد و نوای اذان را می‌فرستد اطراف کعبه با آن لهجه عربی حجازی!
کد خبر: ۱۲۰۸۵۴۲

اولین تصور من از گفتن اذان و موذن و ماذنه در چنین میزانسنی شکل گرفت. نصفه شبی و برای چندمین مرتبه نشسته بودم پای فیلم «الرساله» مصطفی عقاد که البته هنوز هم دیدنی است. کودکی بودم که هنوز پایم به مدرسه هم باز نشده بود، ولی هم‌نشینی این تصور با آن موسیقی حماسی موریس ژار در محمد رسول‌ا...(ص)، تجربه دل‌نشینی در ذهن آن کودک بیست و اندی سال قبل کاشته بود. تجربه‌ای که هنوز هم مزه‌اش زیر زبانم است.
گذشت تا سال‌ها بعد که قرار بود در مسابقات قرآن و اذان دانش‌آموزی یکی از نواحی زاهدان شرکت کنم. خیلی یکهویی! همین‌طور اسم نوشتم و در مدرسه برگزیده شدم و رفتیم برای مرحله بعد که منطقه‌ای بود. از روز قبلش هم دبیر پرورشی ندا داده بود که فردا آماده باشید و پیراهن یقه اسکی بپوشید که باید برویم آموزش و پرورش منطقه برای شرکت در مسابقات. آن سال‌ها پوشیدن بلوز یقه اسکی نمادی بود از گروه سرود و تواشیح و فعالیت‌های فرهنگی مشابه. اجمالا که درشت بودم و موفق به گذشتن از فیلتر منطقه‌ای مسابقات نشدم و همین‌جور ماند و ماند و ماند تا...
نهاد کتابخانه‌ها دعوت‌مان کرده بود برای یک سفر کاری به منطقه بشاگرد! جمعی فرهنگی و رسانه‌چی و امثالهم که 1700 کیلومتر را از تهران کوبیده و رفته بودیم توی دل کوه‌های سخت و خشک شرق هرمزگان! دنبال چه می‌گشتیم؟! در ظاهر قرار بود اختتامیه مدرسه جهادی خواندن باشد در خمینی‌شهر بشاگرد! برای اینها همه اما فرع ماجرا بود. پنجشنبه روزی بود که نماز ظهر را در یکی از روستاهای منطقه ادا کردیم. ماذنه بلندی هم داشت با دری باز! کنجکاوی خبرنگاری کافی بود تا سرکی بکشم و پله‌هایی که فضله کفتر روی‌شان خودنمایی می‌کرد را دو تایی یکی بروم بالا! عاقبت رسیدم بالا! نسیم خنک آخر اسفند، تاب می‌خورد و از لابلای کوه‌ها و صخره‌های خشک و سخت می‌پیچید و خودش را به ماذنه می‌رساند و از سوی دیگر خارج می‌شد. همان کوه‌ها و صخره‌های خشک و سختی که سال‌ها پیش در «محمد رسول ا...(ص)» عقاد دیده بودم، مسجد و منطقه را احاطه کرده بود. صدای اذان برده آزاد شده حبشی از 1400 سال قبل و از چند هزار کیلومتر آن سوتر چیزی نبوده که به گوش نرسد ولو در رشته کوه‌های سخت و خشک بشاگرد در شرق هرمزگان! تصور سال‌های قبلم از اذان و موذن و ماذنه دوباره زنده شده بود!

صادق علیزاده
روزنامه‌نگار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها