مرد میانسال که از دست بدگویی‌های دایی جوانش خسته شده بود، او را با ضربه‌های چاقو کشت. قاتل تصور نمی‌کرد لکه‌‌های خون به جا مانده از زخم دست او، راز جنایت را فاش کند.
کد خبر: ۱۲۰۷۴۳۳

به گزارش خبرنگار جنایی جام‌جم، شامگاه پنجم فروردین امسال یکی از ماموران کلانتری خانی‌آباد نو در تماس با بازپرس کشیک قتل دادسرای جنایی تهران، او را در جریان قتل مرد 35 ساله‌ای در طبقه سوم خانه‌ای در محله خانی‌آباد قرار داد.بازپرس جنایی و تیم تحقیق پلیس آگاهی در آنجا حاضر شده و مشاهده کردند که شش ساعت از مرگش گذشته و او براثر ضربه‌های چاقو به بدن و گردنش به قتل رسیده است.
ماموران به تحقیق از خواهر مقتول پرداختند که معلوم شد برادرش مهمان خانه او بوده و او برای خرید و ملاقات یکی از اقوام از خانه بیرون رفته و زمانی که بازگشته با جسد برادرش روبه‌رو شده است.
وسایل خانه به هم‌ریخته نبود و در ورودی ساختمان تخریب نشده بود، این موضوع احتمال این‌که قاتل آشنا باشد را قوت بخشید. بازپرس جنایی در بررسی محل جنایت، متوجه آثار لکه‌های خون روی در ورودی ساختمان شد و احتمال داد که رد خون مربوط به قاتل باشد. از لکه‌های خون نمونه‌برداری و به آزمایشگاه جنایی ارسال شد.همچنین از اعضای خانواده مقتول نمونه خون گرفته شد تا با نمونه خون قاتل تطبیق داده شود.
با گذشت 45 روز از این جنایت،روز یکشنبه، کارشناسان پزشکی قانونی نظر دادند که گروه خونی قاتل با خواهرزاده 43 ساله مقتول مطابقت دارد. بنابراین با دستور قضایی، او به پلیس آگاهی احضار شد و در جریان تحقیقات عصر یکشنبه به قتل دایی‌اش اعتراف کرد. متهم دیروز به دادسرای جنایی تهران منتقل شد و به بازپرس جنایی گفت: به‌خاطر بدگویی‌هایی که مقتول نسبت به من داشت با او درگیر شده و در اوج عصبانیت او را کشتم.

قتل به‌خاطر بدگویی

متهم به قتل پس از بازجویی در دادسرا در گفت‌وگویی کوتاه با خبرنگار جام‌جم به تشریح روز جنایت و انگیزه‌اش از قتل پرداخت که در ادامه می‌خوانید.
با مقتول اختلاف داشتی؟
مدتی بود دایی‌ام پشت سرم نزد خانواده و اقوام بدگویی می‌کرد که همین باعث دعوا و اختلاف شد.
به همین خاطر او را کشتی؟
آن شب قصد قتل نداشتم و در اوج عصبانیت و کینه‌ای که از وی به دل داشتم او را کشتم. چاقوی آشپزخانه را برای تیز کردن برده بودم. در میانه راه به خانه پدری رفتم که دایی‌ام را آنجا دیدم. با هم تلویزیون نگاه کردیم. جلوی خودم دوباره شروع به بدگویی از من کرد که باعث دعوایمان شد. او به طبقه سوم خانه رفت تا استراحت کند. از رفتارش ناراحت و عصبانی بودم، با چاقویی که دستم بود پشت سرش راه افتادم. با چاقو چند ضربه به بدنش و بعد گردنش زدم که باعث مرگش شد.
بعد چه شد؟
می‌خواستم جسد راخارج کنم که ترسیدم خانواده‌ام سر برسند و همسایه‌ها متوجه شوند به همین خاطر جسد دایی‌ام را همانجا رها کردم. دستم در زمان قتل زخمی شد و ناگهان آن را روی در ورودی ساختمان کشیدم که رد خون ماند. فرارکردم و چاقو را درسطل زباله انداخته و به خانه‌ام رفتم. ساعتی بعد در تماس تلفنی برادرم متوجه شدم جسد را یافته‌اند. رفتم آنجا و طوری وانمود کردم که ناراحتم. آن شب خودم جسد را داخل آمبولانس گذاشتم.
در این 45 روز عذاب وجدان نگرفتی؟
از روز مراسم خاکسپاری تا چهلم دایی ام شب و روز نداشتم و کابوس می‌دیدم و حالم بد بود. مدام وحشت داشتم که ماموران برای دستگیری‌ام می‌آیند . عذاب وجدان داشتم و از ترس آبروی خانواده‌ام سکوت کرده بودم. حالا که راز قتل فاش شد فقط دل‌نگران مادر، همسر و سه فرزندم هستم.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها