ساعت حدود ۲ بامداد است. دارم کوچه پس کوچه‌های پامنار را قدم می‌زنم و به این فکر می‌کنم که یک ماه رمضان لااقل در تهران زیست شبانه داریم. «زیست شبانه» را زیر‌لب تکرار می‌کنم و خوشم می‌آید که از این واژه به جای «نایت لایف» استفاده کنم.
کد خبر: ۱۲۰۶۷۶۸

بعضی شهرهای دنیا زیست شبانه را به عنوان یکی از جاذبه‌های گردشگری خودشان معرفی می‌کنند. تا صبح رستوران‌ها و مغازه‌ها و... بازند و مردم در آمد و رفت و هیجان. اما حکماً موقعیت‌شان را نمی‌شود با خاورمیانه خودمان سنجید. خاورمیانه یعنی در همین همسایگی ما اگر ساعت ۲ شب عمودی از خانه بزنی بیرون تضمینی نیست که افقی برت نگردانند. با خودم فکر می‌کنم این که وسط این همه هیاهو این موقع شب در خیابان‌های پایتختی در خاورمیانه قدم می‌زنم، خودش نعمت بزرگی است. حالا این که به برکت رمضان بعضی مغازه‌ها بازند و مردم در خیابان‌‌اند هم مزید نعمت. این شب‌ها این ساعت از جلسه‌ روضه و موعظه برمی‌گردم و این شب و خیابان و قدم زدن فرصتی است تا در خودم غور کنم.
کلمات حاج آقا که تند تند شنیده‌ام را آرام آرام و قدم قدم هضم کنم. منبر امشب بحث پایداری بود. ماندن؛ از هر چه شنیده‌ام یک جمله‌ در گوشم زنگ می‌زند: این که هستی تو نیستی، تو آنی که می‌مانی... در این فکر فرو رفته‌ام که من چه‌قدر می‌توانم بمانم و جا نزنم که صدای بوق و جیغ، خیابان و افکارم را می‌شکافد. چند خودرو که پرچم قرمز از هر جا که می‌شد آویزان کرده بودند بوق‌بوق می‌کردند و چند نفر تا کمر از شیشه‌ها آمده بودند بیرون، سوت می‌زدند و شادی می‌کردند. جشن قهرمانی تیم‌شان را ساعت ۲ شب در خیابان علم کرده بودند. راستی پرسپولیس قهرمان شد. یادم باشد برای محمدرضا پیام تبریک بفرستم. طفلی خیلی جوش فوتبال و پرسپولیس را می‌زد. هر چه هم می‌گفتم اینها فقط یک جور بازی است.
می‌گفت تو نمی‌فهمی.
بین خودمان بماند راست هم می‌گفت من چیزی از فوتبال نمی‌فهمم. اما این پرسپولیس حقش بود که قهرمان شود. چند سال پای محرومیت‌هایش مقاومت کرد و جنگید تا به اینجا رسید. به قول حاج آقا ماند تا قهرمان شد. اصلا «پرسپولیس» مقاومت و ماندن را خوب می‌فهمد. اگر رفتنی بود همان دو هزار و چند سال پیش که صدای سواران اسکندر در «پرسپولیس» پیچید و شعله‌های آتش به جانش افتادند، می‌رفت. اما ماند. برای این که دو هزار و چند سال بعد قهرمان بشوی باید بمانی. چه می‌گویم؟
چهارتا بوق و جیغ و سوت طوری افکارم را بریدند که از یک جای دیگر وصله شد. داشتم می‌گفتم حاج آقا می‌گفت: این که هستی تو نیستی، تو آنی که می‌مانی... رسیده‌ام به ماشین، استارت می‌زنم و رادیو را روشن می‌کنم. صدای گرمی ماشین را پر می‌کند: گزینه قطعی ملت ایران در مواجهه با دشمن مقاومت در همه زمینه‌هاست. البته جنگی نخواهد شد، بلکه برخورد، برخورد اراده‌هاست... برخورد اراده‌ها را زیر لب مزه می‌کنم. دنیا محل برخورد اراده‌هاست. مثل پرسپولیس که سوخت و ماند و مقاومت کرد تا بعد از دو هزار و چند سال پا بر جا بماند. مثل پرسپولیس که با محرومیت ماند تا ساعت ۲ بامداد پرچمش را در خیابان بلند کنند. مثل حاج آقا که می‌گفت: این که هستی تو نیستی، تو آنی که می‌مانی...

علیرضا رأفتی

نویسنده

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها