یادداشتی به مناسبت 10 اردیبهشت نوزدهمین سالگرد تولد روزنامه جام‌جم

اینجا چراغی روشن است

جانم برایتان بگوید که اگر انگشت رنجه کنید و یک توک انگشت توی اینترنت سرچ کنید «شغل‌های سخت جهان»، یکی از این مشاغل سخت جهان «روزنامه‌نگاری» است. حالا ممکن است همین‌طور که دارید چایی‌تان را هورت می‌کشید بگویید زکی بابا! نشسته‌اید توی یک تحریریه و یک کامپیوتر هم جلویتان باز است و از چهارتا سایت کپی، پیست و تمام.
کد خبر: ۱۲۰۳۷۱۱

نه برادر من، نه خواهر من، اینجوری ها نیست. در این مقال که اتفاقا گنجایش مناسبی هم ندارد، قصد دارم یک روز کار کردن در روزنامه را با رسم کروکی خدمتتان عرض کنم تا حساب کار دستتان بیاید. اول این‌که ما روزهای تعطیل را سرکاریم. همین یعنی این‌که سه - هیچ توی‌خانه خودمان از حریف عقبیم. یعنی من باب مثال همان سیزده به دری که شما داری در دامن طبیعت خودت را عین چی می کشی و با آبشارهای رعد آسای والیبال سعی در دل بردن از اطراف و اکناف خود دارید یا دارید سبزه گره می زنید که سال دیگر و آره و اینها ... ما سرکاریم و داریم تولید محتوا می فرماییم. عاشورا و عید فطر و بقیه تعطیلی‌های سال هم به این منوال.
در همین روزنامه فخیمه جام‌جم، عزیزانی داریم که از کرج می آیند میرداماد سرکار ! فلذا دمشان گرم خدا وکیلی ، از مشکل جای پارک پیدا کردن توی کوچه پس کوچه‌های میرداماد که بگذریم وارد ساختمان روزنامه می شوی. حضور و غیاب را انگشت می‌زنی و با یک سبد سوژه می روی پیش دبیر سرویس‌ات. دبیر سرویس‌ات سوژه ها را می‌گذارد روی میز سردبیر و سوژه‌های پیشنهادی سردبیر را هم دشت می‌کند. حالا وقت جست‌وجوهای میدانی و اینترنتی و زنگ‌کاری‌هاست. به آقا یا خانمی که مطلع یا موضوع سوژه(سیاسی، هنری، فرهنگی، اجتماعی یا ورزشی)است، زنگ می زنی که گفت‌وگو بگیری می‌گوید ساعت فلان زنگ بزن. می‌گویی چشم! ساعت فلان زنگ می‌زنی. می‌گوید دارم ناهار می‌خورم. نیم ساعت دیگر. نیم ساعت دیگر زنگ می‌زنی. می‌گویند توی جلسه هستند و در آخر : مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد. تمام. به همین راحتی سه چهار ساعتت عین کلیسای نوتردام دود می شود می رود هوا. حال به هر ضرب و زوری سوژه‌ات را پرداخته‌ای ، یعنی فی الواقع حرف خوشگل را زده‌ای و نوبت آن است که خوشگل حرف بزنی. باید بروی صفحه بندی، که رفقای صفحه بند با عکس و رنگ ، مطلبت را گیرا کنند ، کارهای گرافیکی و نمونه خوانی هم در همین مرحله و طبقه انجام می‌شود.
حالا یک نسخه صفحه‌بندی پرینت شده نهایی دوباره می‌آید توی تحریریه، دبیر سرویس و سردبیر امضایش می‌کند و می‌رود برای چاپخانه. هر کدام از این صفحه ها یک خط و ساعت پایان دارد. یعنی به ازای هر دقیقه تاخیر ارسال به چاپخانه مقادیر معتنابهی جریمه در نظر گرفته می‌شود. جا دارد اینجای یادداشت هم روضه باز قحطی و گرانی کاغذ و جوهر و زینک را بخوانم اما رد می‌شوم که خودش به قول حکیم توس: یکی داستان است پر آب چشم. یک پرانتز باز می کنم برای عرض یک مطلب معترضه: بخش زیادی از وقت و استرس و انرژی رفقای ما در این زمینه صرف می‌شود که خبر یا گزارش یا مطلب کار شده از صحت و استناد صد درصدی برخوردار باشد و به اصطلاح مو لای درزش نرود و همین نقطه قوت روزنامه است که در مقابل دلبری های فضای مجازی با آن همه رنگ و لعاب و امکانات طاقت آورده و برگ برنده اش است.
صفحه یک، اما حسابش فرق می کند. شما یک روز بیایید توی تحریریه ببینید همان تیتر یک و عکس یکی که اگر آن پاره سنگ دکه دار روزنامه فروش اجازه بدهد، شما در کسری از ثانیه از نظر می گذرانید، ما اینجا حداقل یک ساعت توی سر کله هم و کلمه ها می کوبیم تا قوام بیاید. دیگر نگویم از روزهایی که مسؤولان اجرایی افتتاح و سخنرانی‌ای دارند و هنوز خبرهایش نرسیده و وای به روزی که یک فوتبال یا یک کشتی ملی مهم داشته باشیم باید صبر کنیم تا نتیجه بیاید و تیتر و مطالب را متناسب با نتیجه جلو برویم. راحتتان کنم این شب‌ها تا حدود ساعت دوازده یک، اینجا چراغی روشن است!
به طور نرمال ما روزنامه‌نگار ها 9تا9و نیم می‌رسیم خانه و همان‌طور که توی ترافیک، مترو، تاکسی و اتوبوس نوک انگشت‌هایمان از تایپ گزگز می‌کند و درد محوی توی شانه ها و گردنمان می پیچد، به سوژه های فردا فکر می‌کنیم که داغ‌هایش را انتخاب کنیم و شما خواننده و مخاطب نازنین را راضی نگه داریم و چای میان وعده‌تان را به نثر و سوژه و طرحی شیرین ، شیرین‌تر کنیم. حرف آخر را هم در گوشی بگویم و دعایتان کنم: خودمانیم ، تعارف ننداریم که لذت صبحانه با بوی صمیمی کاغذ و جوهر و خیلی بیشتر است تا اسکرول کردن خبرها در تبلتی که زیست در آن ، این روزها زندگی خیلی‌هایمان را نخ‌کش کرده است. خلاصه که عشق است.

حامد عسکری

شاعر و نویسنده

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها