یک‌سال بعد از دیدار رهبر انقلاب با هنرمندان عرصه تجسمی سید محمدرضا میری شرح مفصلی از آن را منتشر کرده است

به جای پوستر بگویید لوح

سیدمحمدرضا میری یک سال بعد از دیدار هنرمندان گرافیست با مقام معظم رهبری، روایتی جذاب و مفصل از آن دیدار را در اینستاگرامش منتشر کرده و چنان جزئیات را دقیق شرح داده که گویی این دیدار همین دیروز رخ داده است، اما میری نقطه شروع و پایان این روایت را به هوش و حواس‌جمعی دخترش پیوند زده که به همراه داشتن کاغذ و مدادی کوچک را توصیه کرده بود و به این ترتیب امکانی فراهم شد که میری از اتفاقات و صحبت‌های طرح شده در آن دیدار یادداشت بردارد و حالا شرح مفصلش را در دسترس قرار دهد. از روایت کامل میری، بخش‌هایی را انتخاب کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید:
کد خبر: ۱۱۸۸۵۰۳

دعوت به حضور حضرت آقا
سیدمسعود شجاعی زنگ می‌زند. مقدمه حرفش این است: «یک خبر خیلی خیلی خوب دارم.» و خبرش را خلاصه می‌کند که: «قرار است با جمع محدودی از بچه‌های تجسمی خدمت حضرت آقا برسیم و هر نفر سه دقیقه وقت دارد تا از فعالیت‌هایش بگوید.» همه خبر خوب بود جز این یک کلمه‌اش: «محدود!» چانه زدن هم قاعدتاً فایده نداشت. چون این همه رفقای هنرمند نهضتی را نمی‌شود با چانه زدن توی یک چنین جلسه‌ای جا کرد.
دخترم که کنار دستم نشسته، می‌فهمد قضیه از چه قرار است. با گریه در آغوشم می‌آید که: «حتما به آقا بگو من را دعا کنند.»
فحش خوردن عیبی ندارد
نماز مغرب و عشاء را با آقا می‌خوانیم. حضرت آقا نوافل و تعقیبات را از سر صبر و با حال خوش بجا می‌آورد و بلافاصله نوبت دیدار می‌رسد. جمله اول آقا غافلگیرمان می‌کند: خدا سایه شما جوانان انقلابی را کم نکند. الحمدلله شما جوانید و حقیقتاً سال‌های متمادی وقت دارید تا برسید به سنین ما.... میری در اینجا سخنان مقام معظم رهبری را درباره کاریکاتور و گرافیک روایت می‌کند تا بحث به پوستر شهید حججی می‌رسد و ادامه می‌دهد: ...آقا از خالق طرح شهید حججی می‌پرسد. حاضران حسن روح‌الامین را معرفی می‌کنند. آقا از روح‌الامین تشکر می‌کند و سراغ طراح بیلبورد شهید حججی را هم می‌گیرد. این بار محمدرضا دوست‌محمدی معرفی می‌شود. آقا به او رو می‌کند که: کار شما بود؟ دوست‌محمدی که تازه شیرینی در دهان گذاشته عذرخواهی می‌کند که: بله. ببخشید شیرینی داخل دهان گذاشتم. آقا لبخند می‌زند و می‌گوید: اتفاقا خوب است. کامتان شیرین باشد بهتر است. کمی فکر می‌کند و دعا می‌کند: «خدا کار باارزش شما را در چشم همه شیرین کند!» و ادامه می‌دهد: «البته بعضی‌ها قدر نمی‌شناسند. مثل همین کار صداقت آمریکایی که خیلی خوب و درست هم بود، اما که یک عده دوستان خودی کج‌سلیقه قدرش را نشناختند و نگذاشتند بماند. هرچند هنوز هم وقت این حرف نگذشته. الان دیگر همه حتی آن دوستان هم به صداقت آمریکایی پی برده‌اند.» طراح پوستر «صداقت آمریکایی» صابر شیخ‌رضایی در می‌آید که: «من از طراحان فحش‌خور هستم» و آقا می‌گوید: «فحش خوردن عیبی ندارد. از همه شما بیشتر، من در همین سنین فحش خورده‌ام. در مشهد، همزمان هم زیر شلاق ساواک و مرکز آماده توجه مخالفان و حتی خودی‌ها بودم.»
از فردا نگویید ضدولایت فقیه!
میان بحث‌ها، آقا گریزی می‌زند به واژه پوستر: «پوستر واژه خوبی نیست. بیگانه است. بگویید پرده یا لوح. البته پرده آدم را یاد پرده‌های بزرگ سینما یا پرده‌خوانی‌های کربلا و... می‌اندازد. شاید واژه لوح بد نباشد.» یکی از بچه‌ها می‌گوید: «پوستر را اعلان هم می‌گویند.» آقا می‌گوید: «اعلان قشنگ نیست. نمی‌چسبد. لوح از اعلان بهتر است...» و بلافاصله با خنده، فضای سنگین را با مزاحی می‌شکند: «حالا هرکس از فردا خلاف لوح حرف زد، بهش نگویید ضدولایت فقیه!»
انگشتر آقا به چه کسی رسید؟
کم‌کم بحث گرفتن یادگاری و تبرکی پیش کشیده می‌شود. یکی از بچه‌ها می‌گوید: «انگار همه از شما انگشتر می‌خواهند. به‌خصوص آن یکی که دست خودتان است!» آقا می‌گوید: «به همه انگشتر و چفیه هدیه می‌دهم، اما این یکی...» بعضی‌ها دست بلند می‌کنند که مال ما! حامد مغروری اجازه می‌گیرد و می‌گوید: «ما در این جبهه هر چه فعالیت می‌کنیم، به برکت دو استادمان است. یکی سیدمسعود شجاعی و دیگری مسعود نجابتی. استاد نجابتی به ما انگیزه و سرخط می‌دهد و برای ما در این جبهه الگوست. اگر همه موافق باشند انگشتر دست آقا به استاد نجابتی هدیه شود». همه صلواتش را می‌فرستند. این‌طوری نقصان معرفی استاد هم جبران شد!
از نهج‌البلاغه غافل نشوید!
محمدرضا دوست‌محمدی پرسش دیگری در میان می‌گذارد: «گاهی بین موضوعات و اولویت‌های مختلف می‌مانیم. از بین اولویت‌های مختلف مردم روی کدام کار کنیم؟ چه کار کنیم که مسائل ریز و کلان جای هم را نگیرند؟» پاسخ آقا از جنس یاد دادن ماهیگیری است: «اگر می‌خواهید اولویت‌شناسی و اولویت‌یابی شما عمیق شود، با نهج البلاغه انس پیدا کنید. با این نگاه بخوانید که تحلیل شما از اولویت‌ها را تقویت کند. خیلی از مسائلی که اینجا گفته شد، نکات اجرایی است؛ اما مهم‌تر، فهم و فکر است... باور لازم است. نهج البلاغه راه را در زمینه‌ باور باز می‌کند.» بنای جلسه تا ساعت 7‌و 15 دقیقه بود و آقا اول مژده دادند که تا ساعت 7 و 30 دقیقه خواهند نشست. حالا راس 7‌و 30 دقیقه است و آقا دستانشان روی دسته صندلی به نشانه بلند شدن است.
بچه‌ها از جا می‌جهند برای دستبوسی و عرض حال. اول از همه سیدمسعود شجاعی با قندانی پیش می‌رود تا آقا برای مریض‌ها دعایی بخواند.
آخر جلسه، غیر از چفیه و انگشتری که به همه هدیه می‌شود، هر کس چند دانه قند تبرکی هم از آن قندان برای ملتمسین دعا برداشته...
من غیر از همه یادگاری‌ها، چند برگ کاغذ هم دارم که ریز به ریز نکات جلسه را رویش یادداشت کرده‌ام. مداد کوچکی که دخترم برایم آماده کرده بوده، آخرسر، بانی خیر می‌شود.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها