یادداشتی از حامد عسکری شاعر و نویسنده

ببخشید خودکار خدمتتان هست!

نمی‌دانم این‌که من خیلی دلم برای گذشته تنگ می‌شود نشانه تعهد من به اصالت است یا موجودی ضعیف و منفعلم که یک جا نشستم و فقط مرور خاطرات گذشته را نشخوار می‌کنم و یک روز هم در انبوه گذشته بازی غرق می‌شوم؟
کد خبر: ۱۱۸۱۵۲۹

الان توی یک تاکسی بین شهری نشسته‌ام دارم از ایرانشهر به زاهدان می‌روم، یک خودکار بیک اصل جلوی داشبورد است و در تکان‌های ماشین چون کشتی بی‌لنگر کژ می‌شود و مژ می‌شود 20 دقیقه‌ای محوش بودم، به این فکر می‌کردم چند یادداشت می‌شود باهاش نوشت؟ چند تا غزل را جوهرش جواب می‌دهد؟ اصلا راننده با این چی می‌نویسد؟ بعد همینطور فکرهایم ری کرد، وارد جزئیاتش شدم، به لوله نباتی‌رنگ شفافش فکر کردم که یک سوراخ ریز هم داشت و هیچ وقت نفهمیدیم برای چه منظوری تعبیه شده بود؟ یک خودکار بیک فقط یک خودکار بیک نبود، خیلی کارها می‌کرد، خیلی کار راه انداز بود، مثلا یک موتور محرک بود که نوار کاست‌ها را جلو یا عقب ببرد، با همان خودکار بیک بود که یک سرش را حرارت می‌دادیم و خمیر که می‌شد تیغه فلزی یک تراش را با دقت در خمیر تعبیه می‌کردیم و می‌شد قلم‌تراشی برای زنگ خوشنویسی‌مان! همین لوله خودکار بیک بود که کش قیطانی را از تویش رد می‌کردیم و لکوموتیوی می‌شد که قطار کش را از تونل نیفه شلوار به سلامت عبور می‌داد و پیژامه را پایدار می‌کرد، باهمین خودکار بیک چقدر ماش پس کله همکلاسی‌هایمان شلیک کردیم و البته سیستم شلیک پوست پرتقالی که خیلی ساده یک جک هیدرولیک را تداعی می‌کرد را هم نباید فراموش کرد.
20 دقیقه به خودکار زل زدم و یک ربع است دارم در تکان‌های ماشین این یادداشت را می‌نویسم، دنیای عجیبی شده، یک خودکار بیک می‌تواند نیم‌ساعت محیط ذهن را اشغال کند و بعد این فکرها کلمه بشوند، بعد کلمه‌ها بر یال امواج الکترونیک از زاهدان ارسال شوند تهران و توی صفحه آخر روزنامه چاپ شوند و بعد یک مخاطبی هم مثل شما ده دقیقه وقت بگذارد آن را بخواند! عجیب نیست؟

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها