گفت‌وگو با عادل طُرفی؛ کاپیتان تیم بسکتبال با ویلچر

هیچ مدالی خوشرنگ‌تر از رضایت پدر و مادر نیست

چند روز قبل تیمش مدال طلای مسابقات بسکتبال با ویلچر را از مسابقات پارالمپیک آسیایی اندونزی از آن خود کرد. او سال‌هاست کاپیتان این تیم است، تیمی که یکی از افتخارات ایرانیان است. مردانی بی ادعا که به مسابقات جهانی می‌روند، برای‌مان مدال‌ می‌آورند، اسم ایران را به سر زبان‌ها می‌اندازند اما معمولا نق نمی‌زنند، گِله نمی‌کنند و آنقدر اعتماد به نفس و عزت نفس دارند که فقط به پیروزی فکر می‌اندیشند، شاید به این دلیل که به خود قول داده‌اند که همیشه پیروز باشند.
کد خبر: ۱۱۷۰۸۴۲

عادل طُرفی متولد و بزرگ شده سوسنگرد است و الان در اهواز زندگی میکند. 12 ساله بوده که عراقیها به شهرش حمله میکنند او مجروح شده و دو پایش را از دست میدهد و بعد از آن ویلچر نشین میشود. تمایلی ندارد آن روزها را مرور کند و ترجیح میدهد ذهن خود را بیشتر روی موفقیتهایی که کسب کرده متمرکز کند و مثل سابق آینده درخشانی برای خود بسازد.

طُرفه درباره انگیزههایی که باعث شد قهرمانی را انتخاب کند و در مسیر موفقیت قدم بردارد، میگوید: «باید قهرمان میشدم تا به زندگی و سرنوشت ثابت میکردم که من قویتر از آنها هستم. راستش را بخواهید همه معلولانی که به ورزش یا هر رشته و حرفهای روی میآورند و موفق میشوند همین دیدگاه را دارند. یک جایی از زندگی، اتفاقی برای ما رخ داده که میتوانسته ما را از جریان زندگی جدا کند، به آدمهایی مایوس، معمولی یا شکست خورده تبدیل کند اما ما تلاش کردیم و میکنیم که زندگی و شرایط را متقاعد کنیم که قویتر از آنها هستیم و نهتنها گوشهنشین نمیشویم بلکه قهرمان میشویم. قهرمان شدن ما برای دیده و مطرح شدن نیست، قهرمان میشویم تا خودمان را به خودمان ثابت کنیم. اگر مسابقات بسکتبال با ویلچر را از نزدیک دیده باشید متوجه هیجان و شور آن میشوید. زمین، فاصله حلقه از زمین و ... هیچ فرقی با سالن آدمهای معمولی ندارد. ما باید برای بازی از همان فرمول استفاده کنیم که ورزشکاران سالم استفاده میکنند اما ما روی ویلچر نشستهایم و نمیتوانیم با پای خودمان بدویم! اما این بازی آنقدر هیجان دارد که ما همه کاستی‌‌ها را فراموش کرده و عالی بازی کنیم.»

امروز بنام روز ملی پارالمپیک نامگذاری شده است. شاید به این دلیل که معلولان ایرانی در شاخههای مختلف ورزشی از جمله والیبال نشسته، تیراندازی، شنا و ... در مسابقات جهانی عالی ظاهر شدهاند و همیشه پرچم ایران را بالا نگه داشتهاند. طرفی درباره اینکه چطور شد که به ورزش روی آورد، میگوید: «مدرسه میرفتم و روی ویلچر مینشستم و بازی فوتبال بچههای مدرسهای را نگاه میکردم، عاشق فوتبال بودم و عجب حسرتی داشتم که نمیتوانم بازی کنم.تا اینکه یک روز معلم ورزش بهم گفت در اهواز ورزشگاه تختی به معلولان آموزش میدهد به آنجا رفتم و بسکتبال را انتخاب کردم و از آن زمان تا به امروز با عشق این ورزش را ادامه دادهام»

در روزگاری که شبکههای اجتماعی و فضای حاکم بر جامعه تقریبا افسردگی و دلمردگی را ترویج میکند و خیلیها از شرایط مینالند و معتقدند در ایران نمی‌‌توان رشد و پیشرفت کرد، طرفی اما دیدگاه دیگری دارد، او میگوید: «همه چیز به انگیزههای درونی آدم بستگی دارد. باید ذهن و قلبت بخواهد، باید هدف داشته باشی و برای رسیدن به آن بجنگی. وقتی از لحاظ ذهنی چیزی را بخواهی، جسمت هم قوی میشود بهت کمک میکند. یادم میآید زمانی که برای آموزش به ورزشگاه اهواز میرفتم، تابستان بود و خودتان می‌‌دانید تابستان خوزستان و اهواز یعنی چی! از خانه تا ورزشگاه حدود سه کیلومتر فاصله بود و من این مسافت را با ویلچر میرفتم، دستانم تاول میزد وقتی هندریم چرخ را میگرفتم تا ویلچر حرکت کند.هُرم گرما آنقدر زیاد بود، انگار از روی ذغال داغ و برشته برمیخواست به ما میرسید اما آنقدر انگیزهام قوی بود که همه اینها را نادیده میگرفتم و خودم را به ورزشگاه میرساندم.»

در تمام دنیا، قهرمانان کشورشان را گلدرشت میکنند، میگذارند جلوی چشم همه تا الگو شوند. تا آنهایی که با ناامیدی دست به گریبانند یا دنبال بهانهاند تا به پیله تنهایی بخزند و هیچ کاری نکنند، قهرمانان را ببینند و اسیر روزمرگی زندگی نشوند. اما در کشور ما معمولا بازیگران معروف یا خوانندگان که بنا به کار و حرفهشان جلوی چشم هستند، قهرمان مردم هستند حتی اگر کار خاصی نکنند! طرفی معتقد است که فرهنگسازی در کشور ما ضعیف است. متولی ندارد، کسی نیست که قهرمانان واقعی را شناسایی کرده و آنها را به مردم معرفی کند.کاپیتان بسکتبال با ویلچر میگوید: «وقتی مسابقات جهانی برگزار میشود و ما ورزشکاران قهرمان میشوند برای چند روزی در صدر اخبار قرار گرفته و مورد توجه قرار میگیرند. اما تب مسابقات که فروکش میکند، همه چیز فراموش میشود. این در حالی است که ما وقتی برای مسابقه به خارج از کشور میرویم، بچههای مدرسه را سر تمرینهای ما میآورند و برای آنها توضیح میدهند که ما چگونه ورزش میکنیم. اما تا حالا یکبار هم نشده که دانشآموزان ایرانی را سر تمرین ما بیاورند! با این اوضاع و احوال چطور باید توقع داشت که بچهها، نوجوانان یا حتی جوانان ما را بشناسند. معلولان و جانبازان ایرانی در چندین سال گذشته در زمینه ورزشر عالی بودهاند و خیلی از انها در لژیونر هستند و در تیمهای خارجی بازی میکنند اما باور کنید هیچ کس آنها را نمیشناسد. خبر دارم در کشورهای پیشرفته دنیا که رشد و پرورش دانشآموزان اهمیت دارد، ورزشکاران معلول که در تیمهای برتز بازی میکنند را برای سخنرانی به مدارس دعوت میکنند تا دانشآموزان برای آینده با انگیزهتر،هدفگذاری کنند اما در کشور ما از اینجور کارها اصلا خبری نیست!»

در پایان صحبتم به طرفی میگویم چه پیشنهادی به جوانها دارید که مغلوب سرنوشت و زندگی نشوند. جواب متفاوتی میدهد، جوابی که نشان میدهد این مرد قهرمان مقید سبک زندگی اصیل ایرانی - اسلامی است و هنوز برایش پدر و مادر ارزش بالایی دارند، میگوید: «همه ما باید جوری زندگی کنیم که باعث افتخار پدر و مادرمان شویم و آنها را خوشحال کنیم. فرق نمیکند این خوشحال کردن با درس خواندن باشد یا فعالیتهای فرهنگی و هنری یا فعالیتهای صنعتی یا هر چیز دیگر. از طرفی به نظرم جوری باید برنامهریزی کنیم که سهمی در پیشرفت کشور داشته باشیم.»

طاهره آشیانی

روزنامهنگار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها