گفت‌و‌گوی جام‌جم باپدر شهید محمد حسین حدادیان

خندید و رفت...

شش روز گذشت، مثل یک چشم به هم زدن؛ چه زود شب هفتم رسید. انگار دیروز بود که تهران شلوغ شد و چشم‌ها چرخید سمت خیابان پاسداران، انگار همین دیروز بود که رجزخوانی‌های جماعتی پرآشوب، تهران را ملتهب کرد؛ زمان چه زود می‌گذرد!
کد خبر: ۱۱۲۵۵۴۵
خندید و رفت...
شلوغی‌ها اما حالا تمام شده و التهاب خیابان گلستان هفتم و فرعی‌های منتهی به کلانتری محله پاسداران خوابیده ولی زخم‌های چند خانواده هنوز تازه است، مثل زخم‌های دل پدر و مادر محمدحسین حدادیان که امروز می‌نشینند کنار مزار شهید 22 ساله‌شان که زیر سایه گنبد مصفای امامزاده چیذر دفن است. امشب، شب هفتم شهادت محمد‌حسین است، جوانی که دیدن عکس‌های پس از شهادتش دل می‌خواهد و صبر. پدر او دیروز در کمال آرامش پاسخ چند سوال ما را داد؛ آرامشی که هنگام تشریح جزئیات نحوه شهادت پسرش در اوج بود.

از محمد حسین برایمان بگویید.

محمد حسین متولد 1374 بود و در مسجد و پایگاه بسیج و امامزاده علیاکبر چیذر و هیات رزمندگان رشد کرد. بچهای بود که خیلی زود راه خود را پیدا کرد. در سن و سال خیلی پایینی ولی زمان خودش را شناخت. یکی از موفقیتهای محمدحسین همین که معتقد بود بدون چون و چرا مطیع رهبری است. او برای دفاع از نظام و مملکتش سر از پا نمیشناخت. همیشه این احساس تکلیف را میکرد و معتقد بود لزومی ندارد پلیس باشد یا پاسدار، فکر میکرد اگر محلهاش در خطر است باید به میدان بیاید یا اگر مملکتش در خطر است،مطیع رهبر بماند. همین بود که خیلی دوست داشت به سوریه برود.

اقدامی هم در این رابطه کرد؟

بله، حدود یکسال و نیم پیش به سوریه رفت. البته رفتنش هم جریان خیلی ویژهای داشت. محمدحسین چون نیروی رسمی سپاه نبود، نمیتوانست از مجاری رسمی به مدافعان حرم بپیوندد، چرا که قواعد برای ورود به این حوزه خیلی سخت بود اما با روابطی که داشت، توانست خودش را به سوریه برساند.

چه مدت در سوریه بود؟

مدت زیادی نبود. حدود دو هفته در سوریه بود که همرزمش مجروح شد و با او از سوریه برگشت. هر چند بسیاری از تنگ نظران قرائت نادرستی از «آتش به اختیار» مورد اشاره در بیانات
مقام معظم انقلاب دارند، اما محمد حسین تعبیر خیلی درستی از حرفهای ولی امرش داشت. اما این تعبیر را از زندگی خودش آغاز کرد. یک روز آمد به مادرش گفت آدم باید یک جاهایی آتش به اختیار باشد. مادرش به او گفت بالاخره قانونی وجود دارد و فرمانده و ولی فقیه داریم. محمدحسین دقیقا به مادرش گفت آتش به اختیار مربوط به زمانی است که ما به فرمانده دسترسی نداریم و آنجاست که تصمیم میگیریم کاری را که درست است، انجام
بدهیم.

به نظر میرسد ارادت ویژهای هم به شما داشت.

محمدحسین بسیار به بنده و بخصوص مادرش احترام میگذاشت. هر کاری که مادرش به او میسپرد، دستش را روی سینهاش میگذاشت و خم میشد و میگفت «چشم حاج خانم.» فقط یکبار این کار را نکرد و آن هم شبی بود که قرار بود شهید شود. ساعت سه بعدازظهر بود که به او زنگ زدند و متوجه شد یک سری دراویش نما که میشود به آنها داعشی هم گفت، تجمع کردهاند و مادرش به او گفت امشب نرو چون شنیدیم، اینها سلاح و چاقو و چماق دارند. محمدحسین به همان شیوه خودش دستش را گذاشت روی سینهاش و فقط خم شد ولی چیزی نگفت، چرا که نمیخواست دروغ بگوید.

همان شب محمد‌‌حسین رفت؟

شب شهادت حضرت زهرا(س) بود. محمد حسین رفت هیات تا ساعت 9 شب هم آنجا بود و در این فاصله من هم یکبار با او تماس گرفتم که در همان هیات بود. دوستانش که با او بودند، میگویند وسط سینهزنی بود که محمد حسین از هیات بیرون آمد و ساعت چهار صبح در پاسداران به شهادت رسید. محمد حسین تنها بسیجیای بود که در این اتفاقات به شهادت رسید.

از نحوه شهادت او برایمان بگویید؟ چون در همین مدت کوتاه هم روایتهای متفاوتی شنیده شده است.

اول اینکه با وضعیت خیلی بدی او را به شهادت رساندند. ماجرا از این قرار است که محمدحسین همراه چند نفر از دوستانش بین نیروهای انتظامی و آشوبگران میمانند. از سوی این افراد گاز اشکآوری پرت میشود که بسیاری از نیروهای انتظامی را فراری میدهد. اول با سلاح شکاری حدود 50 گلوله ساچمهای به صورت محمدحسین شلیک میکنند و پس از آن جمجمهاش را میشکنند. حتی یک میله آهنی در چشمش فرو کرده بودند به صورتی که چشمش تخلیه شده بود. بعد از همه این قضایا با خودرو از روی بدن او رد شده بودند. من خودم اهل روضه هستم. اگر یک زمانی کسی به من میگفت سختترین روضه کدام است، میگفتم روضه حضرت زهرا(س) ولی از زمانی که محمدحسین را دیدم به نظرم سختترین روضه، روضه حضرت علیاکبر است. خیلی لحظه سختی بود. محمد حسین برای دفاع از مردم شهرش شهید شد. محمدحسین بصیرت داشت. فهمیده بود این کار افراد معمولی نیست. زمانی که برای این کار تدارک دیده و اتوبوس، سنگ و چوب و چماق همراه خودشان آورده بودند، یعنی برای این کار برنامه داشتند. شهادت محمدحسین برای ما شیرین است، ولی نداشتنش هم برای ما سخت است، اما حلاوت شهادتش بیشتر از نبود محمدحسین است.

از قرار مراسمی هم برای او تدارک دیدهاید.

بله. امروز از ساعت 3 تا 5 در امامزاده علیاکبر چیذر همان جا که محمد حسین دفن شده است، مراسمی خواهیم داشت.

پیامی هم به دوستان و همنسلان محمدحسین دارید؟

پیام ما این است که جوانها راه خودشان را پیدا کنند. بصیرت داشته باشند که اگر این گونه باشد، بهترینها برای آنها اتفاق خواهد افتاد.

مسئولان از شما دلجویی کردند؟

در این چند روزی که محمدحسین شهید شده است خیلی از مسئولان به خانواده ما محبت داشتند. از مسئولان نیروی نظامی، انتظامی و سپاه بگیرید تا استاندار تهران و دکتر جلیلی که به نمایندگی از مجمع تشخیص مصلحت نظام تشریف آورده بودند.

نکته ناگفته اگر مانده است، بفرمایید.

ما دنبال این نیستیم که یک نفر را به عنوان قاتل محمد حسین اعدام کنند. ما به دنبال این هستیم که ریشه این فتنه خشکیده شود. خانواده محمدحسین آرام است، چون میدانیم فرزندمان به آرزویش رسیده است. وصیتنامه محمدحسین را همین دیشب پیدا کردیم. او وصیتنامهاش را حدود دو سال پیش قبل از رفتن به سوریه نوشته است. خیلی جالب است که در این وصیتنامه از پدر و مادرش تشکر کرده و حلالیت طلبیده و بقیهاش را درباره ولیفقیه خود نوشته است. خیلی جالب است! دو سال پیش که این وصیت را نوشته، توسل کرده است به حضرت زهرا (س) و شب شهادت حضرت زهرا(س) هم به شهادت رسیده است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها