نیکی مظفری، بازیگر تئاتر و سینما:

با پدرم بسیار به من خوش می‌گذرد!

رابطه‌های پدر و دختری از آن رابطه‌های خوبی است که همه را به وجد می‌آورد. معمولا دخترها علاقه خاصی به پدر دارند و پدرها همه حواسشان به دخترشان است که به اصطلاح آب در دلش تکان نخورد و همه چیز برای او مهیا باشد تا بتواند در آسایش و آرامش زندگی کند، حالا هر پدری به اندازه وسع و توان روحی و مالی‌اش! اما مهم رابطه زیبایی است که بین این دو وجود داشته و دارد.
کد خبر: ۱۰۸۲۷۷۰
با پدرم بسیار به من خوش می‌گذرد!

مجید مظفری، بازیگر پیشکسوت سینما، تئاتر و تلویزیون یکی از این رابطه‌های زیبا را با دخترش نیکی دارد. چندین سال قبل همسر مجید مظفری از دنیا رفت و از آن به بعد این پدر و دختر مونس و غمخوار یکدیگر شده‌اند.

با نیکی مظفری که در سینما و تئاتر به عنوان بازیگر حضور دارد هم‌صحبت شدیم تا از این رابطه پدر و دختری بیشتر برایمان بگوید.

با پدر وارد کار اقتصادی شده‌اید و کافه‌ای راه‌اندازی کرده‌اید ! کمی برایمان از رابطه‌ای که با پدر دارید بگویید و این که چگونه به یکدیگر قوت قلب می‌دهید و از هم حمایت می‌کنید و کارهای مشترکی که با یکدیگر انجام می‌دهید چقدر سلیقه شما یا خواسته پدرتان است؟

ما خانواده کم جمعیتی بودیم، من تک فرزند خانواده هستم. از سال 84 که مادرم به‌طور ناگهانی فوت کرد من و پدرم با هم زندگی می‌کنیم. تنها کسی که بعد از خدا دارم، پدرم است. دوستان زیادی دارم اما هیچ‌کس جای خانواده و بخصوص پدر و مادر را برای من نمی‌گیرد. 18 ساله بودم که مادرم را از دست دادم، سنی که برای همه سن خاصی است، از دبیرستان فارغ‌التحصیل می‌شوی و تصمیم داری وارد دانشگاه شوی، اما من در این شرایط مادرم را از دست دادم و تنها پناهم پدرم شد و خدا خیلی به من کمک کرد که توانستم اتفاق به این بزرگی را بپذیرم و به زندگی عادی برگردم.

یک دختر جوان در سنی تقریبا سرنوشت‌ساز با چالشی بزرگ روبه‌رو می‌شود؛ اتفاقی که می‌تواند زندگی را از مسیر عادی‌اش خارج کند، چگونه این شرایط را مدیریت کردی؟

روزی که آن اتفاق رخ داد، سردرگم شده بودم و نمی‌دانستم باید چه کنم. روزهای اول سوگواری، دور و برمان شلوغ بود، فامیل و دوستان تا مراسم چهلم تنهایمان نگذاشتند، اما وقتی آنها رفتند، واقعا تنها شدم و خواهر و برادری هم نداشتم که درد مرا بفهمد و کنارم باشد. در این شرایط من و پدرم پناهگاه یکدیگر شدیم و به‌هم انرژی می‌دادیم. پذیرفتیم که عزیزی را ازدست داده‌ایم، اما بعد از این باید در کنار هم باشیم و قدر یکدیگر را بیشتر بدانیم. بعد از فوت مادرم مدام به این فکر می‌کردم که اگر او بود الان چه تصمیمی می‌گرفتم و چه کاری انجام می‌دادم تا او خوشحال شود. مادرم همیشه می‌گفت سالم زندگی کن و انتخاب‌های درست داشته باش و من همه تلاشم را می‌کردم تا کارهایی انجام دهم که مادرم را خوشحال ‌کند. از آنجا که آدم بسیار خانواده دوستی هستم، همیشه ترجیح می‌دهم کنار خانواده‌ام باشم حتی در تعطیلات و در شرایطی که دوستانم مثلا دعوتم می‌کنند که پیش آنها باشم یا با آنها به سفر و تفریح بروم. در کنار خانواده احساس امنیت می‌کنم به همین دلیل به خانواده و پدرم خیلی وابسته هستم.

گفته می‌شود پدرهای ایرانی معمولا به دختران خود مفهوم «بزرگ نشو» را القا می‌کنند به این معنا که دوست ندارند دخترانشان بزرگ شده، مستقل شده یا حتی ازدواج کنند و از پیش آنها بروند،‌ آیا چنین نگرشی در پدر شما هم وجود دارد؟

نه چنین رفتاری را ندارد. از زمانی که یادم می‌آید، پدر و مادرم کمکم‌کردند که مستقل بزرگ شوم به این معنا که اجازه می‌دادند خودم تصمیم بگیرم، ‌با آنها مشورت می‌کردم و آنها درست‌ترین راه را به من نشان می‌دادند، اما در نهایت انتخاب را به عهده خودم می‌گذاشتند. همیشه با پدرم مشورت می‌کنم، خودسر نیستم و در عین ‌حال مستقلم و رشته تحصیلی و حتی ورود به حرفه بازیگری را خودم انتخاب کرده‌ام. پدرم خیلی در این استقلال به من کمک کرده، ما حتی زمانی که شرکت فیلمسازی داشتیم اگر در پروژ‌ه‌ای همکاری می‌کردم، با من قرارداد می‌بست و دستمزد مشخصی تعیین می‌کرد. آن دوره برایم تجربه خیلی خوبی بود. بچه پدرم هستم،اما برایش «بچه» نیستم.

در حرفه جدید در سود و زیان کار با هم شریک هستید؟

بله! با هم مشورت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که در کنار حرفه بازیگری، کار دیگری هم داشته باشیم البته کافه‌ای که راه‌اندازی کرده‌ایم، چندان بی‌ربط به سینما و تئاتر نیست و هر دو را در کنار هم داریم.

اگر پدرتان تصمیم بگیرد ازدواج کند آیا این مسأله را می‌پذیرید؟

حتما! ما سال‌هاست با هم زندگی می‌کنیم و در کنار هم خیلی خوش می‌گذرد. همیشه حرمت پدرم را حفظ می‌کنم اما اگر چنین موقعیتی برایش پیش بیاید حتما به آن احترام می‌گذارم. به نظرم آدم‌ها در هر سن و سالی به یک یار و هم‌صحبت وهمدل نیاز دارند، چرا من باید پدرم را از این موقعیت برحذر کنم یا مانع آن شوم.

همین‌طور که با شما مصاحبه می‌کنم عکس‌های شما و پدرتان را در سایت‌های مختلف می‌بینم. شما دو نفر در کنار هم بسیار شاد هستید و این حس به آدم دست می‌دهد که بخوبی از هم حمایت می‌کنید و نیازی به دیگری ندارید.

من در خیلی از مراسم با پدرم حضور دارم. هر دو بازیگر هستیم و در بسیاری از جشن‌ها و مراسم هر دو دعوت می‌شویم و برای من چه کسی بهتر از پدرم که با او باشم و با او عکس بیندازم و خوشحالی‌ام را با او تقسیم کنم. بعضی اوقات دوستانم به من می‌گویند تو چرا همیشه با پدرت هستی؟ در جواب می‌گویم چه کسی بهتر از پدرم؟ بازیگر پیشکسوت و خوشنام و از همه اینها مهم‌تر بابای خوش‌تیپ و دوست داشتنی.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها