به گزارش جامجم، روزهای پایانی مرداد امسال مرد میانسالی با حضور در شعبه نهم بازپرسی دادسرای جنایی تهران از ربوده شدن پسر 26 سالهاش خبر داد.
شاکی به بازپرس سهرابی گفت: پسرم حمید عقد کرده است. قرار بود شامگاه 29 مرداد برای شرکت در جشن تولدم به خانه ما بیاید که نیامد. ساعاتی بعد تماس گرفت که مشکلی برایش پیش آمده و نزد دوستانش است و بزودی میآید که خبری از او نشد. دو روز بعد با برادرش تماس گرفت و خواست نزد همسرش برود و طلاهای او را بگیرد و به محلهای بیاورد و به دو نفر تحویل دهد. پسرم غافل از همه چیز طلاها را به آنجا برد و 20 دقیقه بعداز برگشتنش بودکه حمید با او تماس گرفت و اعلام کرد ربوده شده و کمک خواست.
با شکایت این مرد، ماموران اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران تحقیقات برای نجات گروگان را آغاز کردند تا اینکه چند روز بعد ماموران متوجه شدند این خانواده برای نجات فرزندشان، سند آپارتمانی را به نام آدمرباها کردهاند. با گذشت یک هفته از وقوع آدمربایی روز یکشنبه ماموران دو نفر از متهمان را بازداشت کردند. ماموران به محل نگهداری گروگان در ملارد رفتند، اما در آن خانه جز چند قلاده سگ چیزی نبود. در ادامه معلوم شد همدستان دو متهم دستگیر شده، گروگان را در خیابان رها کردهاند. با تحقیق از گروگان نجات یافته معلوم شد دو نفرکه با او دوست بودند، این آدمربایی و اخاذی را طراحی و اجرایی کردهاند. متهمان خودروی پژو وی را هم دزدیده اند و پول و سند خانه را که به نام پدرش بوده به نام خود منتقل کردهاند.
دیروز دو مرد آدمربا به شعبه نهم بازپرسی دادسرای جنایی تهران منتقل شدند.
یکی از آدمرباها به قاضی پرونده گفت: من جوشکارم و همراه دوستم که بازداشت شده و نفر سوم که متواری است، بیش از صد میلیون تومان به جوان ربوده شده، پول قرض دادیم. او پول را یکماهه پس نداد، او را با خود بردیم تا در این یک هفته پول را پس بگیریم.
متهمان در پلیس آگاهی بازداشت هستند و تحقیقات برای شناسایی و دستگیری اعضای فراری این باند ادامه دارد.
پول قرض میکردم و به آدم ربایان میدادم
حمید همچنان وحشتزده بود و یک لحظه از کنار پدر و برادرش تکان نمیخورد، باورش نمیشد که بعداز یک هفته کابوس مرگ دیدن، زنده مانده است.
چطور ربوده شدی؟
آن شب در حال رفتن به جشن تولد پدرم بودم که ربوده شدم. با خودروی پژو 206 خود در حرکت بودم که دوستم، وحید با من تماس گرفت و بعد سراغم آمد و همراه جوان دیگری سوار خودرویم شدند. نام پسری را به من گفت و مدعی شد که از او طلب دارد. از من خواست کمک کنم نشانی او را به دست بیاورد. حوالی اتوبان آزادگان دوست وحید، ترمز دستی را کشید. به او اعتراض کردم. همان موقع متوجه شدم که سرنشینان خودروی دیگری هم ما را تعقیب کرده و با آنها همدست هستند. آنها مرا ربودند.
دست و پایم را بستند و به خانهای در حوالی شهریار منتقل کردند. ابتدا گوشی تلفن همراهم؛ چهارکارت بانکی و ساعت مچیام را دزدیدند و ده میلیون تومان موجودی کارتهایم را برداشت کردند. بعدهم سیمکارت و گوشیام را شکستند و گوشی و خط جدید به من دادند. آنها با چسب نواری دست و پایم را بسته بودند. با چاقو و کلت مرا به مرگ تهدید میکردند. روز دوم به من گفتند باید با خانوادهام تماس بگیرم تا برایم پول بیاورند.
چقدر از خانواده ات اخاذی کردند؟
هشت عدد النگوی طلا و زنجیر طلا که برادرم به محل قرار با آدمرباها آورده بود. حتی آدمرباها سند خودرویم را از من گرفتند و ده میلیون تومان بدهی خودرو را به صاحب نمایشگاه خودرو دادند و سند خودرو را به نام خود منتقل کردند. بعد مجبورم کردند در تماس با دوستان و خانوادهام پول جمع کرده و به آنها بپردازم. ناچار شدم با افرادی که ازآنها طلب داشتم، تماس بگیرم که از این راه حدود 30 میلیون تومان پول به حسابم واریز شد و آدمرباها آن را برداشت کردند.
بعد چه شد؟
آنها هدفشان فقط اخاذی بود به همین دلیل مرا کتک نزدند و شکنجه ندادند. اما تهدید میکردند اگر پدرم آپارتمان را به نام آنها سند نزند، مرا به داخل چاه میاندازند و در آنجا خواهند کشت. حتی میگفتند اگر پول یا سند خانه تحویلشان نشود، موادمخدر در کنارم میگذارند و در تماس با پلیس مرا گرفتار میکنند تا به این طریق حکم اعدام بگیرم. حتی خانوادهام را مجبور کردند سند آپارتمان 60 متریای را که در محله مرتضی گرد داشتیم و 75 میلیون تومان ارزش داشت به نام یکی ازآنها ثبت کنیم. آدمرباها زمانی که متوجه شدند دو نفر از همدستانشان بازداشت شدند، مرا در خیابان رها کردند و نجات یافتم. اگر پلیس دستگیرشان نمیکرد شاید من زنده نبودم.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد