مردی که دوستش را با شلیک گلوله در خانه‌ باغ روستایی کشته بود، پس از سه سال فرار دچار عذاب وجدان شد و خود را تسلیم پلیس کرد.
کد خبر: ۱۰۵۴۶۶۸
عامل جنایت در خانه باغ تسلیم پلیس شد

به گزارش جام‌جم، عصر شنبه مردی کارتن‌خواب با حضور در کلانتری مشیریه تهران نزد افسر تجسس رفت و مدعی شد سه سال پیش دست به جنایت زده است. بعداز این ماجرا عذاب وجدان شب و روزش را گرفته و نمی‌تواند بدرستی زندگی کند و آواره شده است. می‌خواهد خود را تسلیم پلیس کند. او مدعی بود دوستش را در خانه‌باغی در یکی از روستاهای سنندج به قتل رسانده است.

با توجه به این که معلوم نبود گفته‌های این مرد صحت دارد یا نه، ماموران او را درکلانتری نگه داشتند و تحقیقات را برای مشخص شدن صحت گفته‌های مرد کارتن خواب آغاز کردند.

در این مرحله ماموران به استعلام از اداره جنایی پلیس آگاهی شهر سنندج پرداختند که معلوم شد ماجرا صحت دارد و مردی که این متهم درباره مرگ وی حرف می‌زند، در اسفند سال 93 بر اثر شلیک گلوله به قتل رسیده است.

با مشخص شدن ماجرای این جنایت، مرتضی 40 ساله به اتهام قتل بازداشت و برای ادامه تحقیقات دیروز به شعبه دوم بازپرسی دادسرای جنایی تهران منتقل شد.

او به قاضی مرادی گفت: من سه سال پیش به دلیل اختلاف و درگیری که با دوستم ادریس داشتم او را با شلیک چند گلوله به قتل رساندم و سپس از شهرمان فرار کردم. در این سه سال مدام عذاب وجدان داشتم، اما می‌ترسیدم خود را به پلیس معرفی کنم تا این که دیگر طاقت نیاوردم و به کلانتری رفتم و خود را تسلیم کردم تا از بار گناهی که آن را تحمل می‌کردم، خلاص شوم.

برای مجازات آماده‌ام

مرتضی آرام در شعبه دوم بازپرسی ایستاده و مدام با دستبند بازی می‌کند. از زمانی که خود را به پلیس معرفی کرده و فرارش پایان گرفته آرام‌تر شده و می‌گوید حالا هر مجازاتی برایم در نظر گرفته شود، می‌پذیرم. خبرنگار جنایی ما با او گفت‌وگویی انجام داده که می‌خوانید.

قبل از جنایت چه می‌کردی؟

در سنندج نجاری می‌کردم. کارو بارم خوب بود، اما اعتیاد و آشنایی با دوستان ناباب باعث شد گرفتار اعتیاد شوم و بدرستی کار نکنم و شرایط زندگی‌ام بدتر شود.

چطور با مقتول آشنا شدی؟

برای ملاقات دوستانم به پاتوقی می‌رفتم و در آنجا با ادریس آشنا شدم. در جریان این رفت وآمدها ارتباطمان بیشتر شد. سه سالی می‌شد که با هم دوست بودیم. او چون جا و مکانی نداشت به خانه‌باغ پدری‌ام در روستا می‌آمد.

چرا او را کشتی؟

مدتی بود که در همه کارهایم دخالت می‌کرد. همین باعث شده بود میانمان اختلاف و درگیری رخ دهد. سرانجام طاقت نیاوردم و نقشه قتل او را کشیدم.

از شب جنایت بگو؟

آن شب دوستم مثل قبل به خانه باغ پدرم آمد. دوباره در آنجا بگو مگو کردیم که عصبانی شدم و با برداشتن سلاح کلاشینکف متعلق به پدرم به سمتش شلیک کردم. فکر کنم هفت یا هشت تیر به او شلیک کردم. از ترسم بیرون آمده و فرار کردم. ساعاتی بعد که بازگشتم او مرده بود.

در این سه سال کجا بودی؟

بدون این که به خانواده‌ام حرفی بزنم، مقداری پول و وسایل برداشتم و فرار کردم. دو سه ماهی در شهر قم بودم و با کارگری روزگار می‌گذراندم. از ترس این که پلیس سراغم بیاید به تهران آمدم. مدتی کارگری کردم و ضایعات جمع می‌کردم. بعد هم چون گرفتار اعتیاد بودم، کارتن‌خواب شدم. صبح تا ظهر پرسه می‌زدم تا پولی برای خرید لقمه‌ای نان پیدا کنم و شب‌ها را در گرمخانه‌ها می‌ماندم.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها