خرافاتی بودن همسر شبنم باعث شد تا زندگی مشترکش پس از دو سال به بن‌بست بخورد. شبنم که در ابتدا، زندگی عاشقانه‌ای را با امید آغاز کرده بود، با گذشت زمان متوجه رفتاری در شوهرش شد که در ادامه زندگی با او دچار تردید شد.
کد خبر: ۱۰۳۴۸۴۱
دردسر زندگی با همسر خرافاتی

شبنم می‌گوید: مشکل بسیار بزرگی دارم که اگر برایتان تعریف کنم، شاید مضحک و خنده‌دار بیاید، اما اگر بدانید چطور با روح و روان من بازی می‌کند، هرگز این‌طور در موردم فکر نمی‌کردید. من و شوهرم از طریق دوستان مشترکمان در دانشگاه با هم آشنا شدیم و بعد از هشت ماه بدون هیچ دردسری ازدواج کردیم، اما وقتی وارد زندگی مشترک شدم و رفتارهای شوهرم و خانواده‌اش را دیدم، تازه فهمیدم با چه کسانی وصلت کرده‌ا‌م. شوهرم و خانواده‌‌اش بی‌اندازه خرافاتی هستند و در مورد هر موضوعی دید منفی دارند. اگر کسی عطسه کند، شوهرم می‌گوید، صبر آمد و امروز صلاح نیست بیرون برویم یا فلان کار را انجام دهیم. بیرون باشیم و کسی عطسه کند، از همان وسط راه مجبورم می‌کند تا به خانه برگردیم. می‌گوید شب‌ها ناخن نگیر وگرنه دعوایمان می‌شود. من هم لج می‌کنم و جلوی چشمش ناخن می‌گیرم. جر و بحثمان که بالا می‌گیرد، می‌گوید تقصیرتو شد. ناخنت را گرفتی و دیدی که دعوا کردیم. استدلالش مضحک است. خودش جر و بحث را شروع می‌کند، دعوا را گردن ناخن گرفتن من می‌اندازد.

خرافاتی بودن امید تنها به ناخن گرفتن ختم نمی‌شود و از همسرش می‌خواهد زمانی که از خانه بیرون می‌رود، برایش دعا بخواند و روی صورتش فوت کند تا چشم نخورد. کاری که شبنم بشدت از آن متنفراست و همیشه سعی کرده در برابر آن مقاومت کند، اما در مواجهه با رفتارهای کودکانه امید و جلوگیری از جر و بحث، تسلیم خواسته او شده است.

او ادامه می‌دهد: اگر نوزاد تازه متولد شده‌ای در خانواده‌شان داشته باشند، زیر سرش دو چاقوی بسیار بزرگ و پیاز می‌گذارند که به خیال خودشان بچه را «آل» نبرد. اگر زوجی قصد بارداری داشته باشند، پدر شوهرم که به قول خودش تحصیلکرده و مهندس است، به آنها توصیه می‌کند در روزهایی که قمر در عقرب است بچه‌دار شدن خوش‌یمن نیست.

جالب اینجاست با این‌که شوهرم خانواده‌ تحصیلکرده‌ای دارد و نباید خرافه‌ پرستی و رفتارهای دور از عقل و منطق در آنها جریان داشته باشد، اما همه چیز برعکس است و تمام تلاش‌شان را می‌کنند تا من هم به جادو و جنبل اعتقاد پیدا کنم. اوایل ازدواجم وقتی با همسرم بحثم می‌شد می‌گفت تو هم باید مثل ما رفتار کنی. مثل مادرم، مثل خواهرم. عقایدت باید مثل ما باشد، اما هرگز زیر بار نرفتم. گاهی به قدری از رفتارهای شوهرم عصبانی می‌شوم که دلم می‌خواهد از شدت ناراحتی سرم را به دیوار بکوبم.

زن جوان سعی کرد با آوردن دلیل و منطق قوی شوهرش را نسبت به رفتار نادرستش آگاه کند، اما امید بیش از زندگی مشترک، پایبند عقاید خرافی‌اش بود.

زن جوان ادامه می‌دهد: خیلی تلاش کردم تا فقط کمی دست از افکار خرافی‌اش بردارد که تا حدودی هم موفق شدم. برای هر خرافه‌ای که به آن اعتقاد داشت، صد دلیل آوردم تا کمی از موضعش کوتاه آمد. تا زمانی که به خانه مادرش نمی‌رود، رفتارهای خرافی کمتری نشان می‌دهد، به محض این‌که به خانه او می‌رود، می‌شود دوباره همان آدم قبلی. وقتی در خانه مادرش است، مثل بعضی زن‌ها با خواهران و مادرش دوره می‌گیرد و شروع می‌کنند به غیبت کردن و تهمت زدن به این و آن. از نظر من اینجور رفتارها گناه است، اما امید و خانواده‌اش خیلی راحت پشت سر دیگران حرف می‌زنند و می‌گویند فلانی حسود و چشم تنگ است یا اگر فلانی چشم‌تان نمی‌زد، فلان اتفاق برایتان نمی‌افتاد. چند ماه روی شوهرم کار کردم تا بالاخره کمی از افکار خرافی‌اش فاصله گرفت که بابت این موضوع خیلی خوشحال بودم، اما مادرش متوجه موضوع شد و او را به کلاس‌های خاصی فرستاد تا اعتقادش را نسبت به خرافه و جادو جنبل از دست ندهد. بابت این مساله خیلی نگران هستم. دو هفته یک بار به خانه مادرشوهرم می‌روم که برایم حکم شکنجه را دارد. افکار پوسیده مادرش اعصابم را نابود می‌کند. زندگی کردن با چنین افرادی برایم بسیار سخت است و نمی‌توانم تحمل کنم شوهر تحصیلکرده‌ام چنین افکاری داشته باشد. جالب اینجاست که در فامیل‌شان دکتر و مهندس زیاد دارند، اما همه‌شان بدون استثناء خرافه‌ پرست هستند. چه کنم دست از این کارها بردارد؟

ضمیمه تپش جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها