رییس کل دادگستری آذربایجان‌شرقی

کودکان قربانیان اصلی تکدی‌گری هستند

شمار زنان زندانی جرایم غیرعمد درحال افزایش است

اینجا زندان، بند نسوان

جرم را با «ر» می‌نویسند ولی پایان جرم، زندان است؛ چه فرقی می‌کند عمد یا غیرعمد. پایان جرم، زندان است.
کد خبر: ۱۰۲۰۹۲۷
اینجا زندان، بند نسوان

زن، زندان. خیلی‌ها این دو را کنار هم نمی‌پسندند وقتی پای جرم غیرعمد وسط می‌آید، پای یک خبط، یک غفلت و یک غلیان احساس. از این روست که زنان محکوم غیرعمد، زیاد در زندان نمی‌مانند. ستاد دیه اولویت آزادی را می‌دهد به این زنان، به این مادران که آمارشان را گرفته و اعلام کرده 90 درصدشان سابقه کیفری ندارند،‌ اکثرشان سرپرست خانوار و مادرند.

برخی آن‌قدر معصوم و بیگناه که کمپینی به احترامشان راه افتاده، کمپین ارمغان آزادی برای 220 زن زندانی، از روز میلاد حضرت فاطمه که کلید خورد تا روز سوم مرداد، روز دختر، روز میلاد حضرت معصومه. هنرمندان، زنان نام‌آور این سرزمین، پرچم کمپین را بالا گرفته‌اند که بگویند زندان جای مجرمان غیرعمد نیست.

آمارها اما گوششان بدهکار نیست. حوادث کار خویش را می‌کنند. زندان‌ها از مجرمان غیرعمد پر و خالی می‌شوند. خیران آزاد می‌کنند. شاکیان می‌بخشند، ولی آمار مربوط به زنان زندانی غیرعمد، میل به صعود دارد. ستاد دیه کشور توضیح می‌دهد ابتدای سال قبل، آمار محکومان زن غیرعمد دو رقمی بود. حول و حوش 70 نفر اما با این که خیران آمدند، با این که مددکاران ستاد وساطت کردند، با این که وام‌های بلاعوض و درازمدت دادند و زنان را فرستادند پی زندگی‌شان ولی امروز، حالا یک سال بعد از آن تاریخ آمار زنان مددجوی غیرعمد بیشتر شده، سه رقمی، حدود 200 نفر.

همه از بالا رفتن این عدد نگران هستند. بوی صعود می‌آید. اسدالله جولایی، مدیرعامل ستاد دیه کشور بارها هشدار این روند صعودی را داده است. می‌ترسند بودجه‌ها دیگر حریف این رشد نشود و جیب خیران دیگر تاب این همه تاوان را نیاورد و آن وقت زنان اغفال شده و به دام افتاده و ساده‌دل و ناآگاه و غافل و حتی بلندپرواز روز به روز بیشتر روانه زندان‌ها شوند و بشوند تازه‌ترین آمارهای ستاد دیه از جمعیت زنان زندانی جرایم غیرعمد.

جولایی می‌گوید تعداد زنانی که برای دیگران چک کشیده‌اند و اوراق تجاری امضا کرده‌اند، ضامن‌شان شده‌اند، حتی وام گرفته‌اند و نتوانسته‌اند اقساط آن را بپردازند،‌ در حال افزایش است، زنانی که طیف سنی‌شان از دختران جوان تا پیرزنان را شامل می‌شود.

این گزارش روایتی است واقعی از پرونده‌های ارسال شده به ستادهای دیه کشورکه برخی‌شان به همت خیران مختومه شده و چالش برخی دیگر همچنان ادامه دارد.

خیانت شوهر خیالی

مریم جوان بود و جویای نام. فارغ‌التحصیل رشته گرافیک و مشغول در حرفه چاپ، ‌مثل هر دختری با هزاران آرزوی رنگارنگ. امید که در زندگی‌اش ظاهر شد، سرراهش که قرار گرفت، خوش‌زبانی که کرد و نمک ریخت و آینده‌ای آرمانی که پیش چشمش نقاشی کرد، مریم به او دل باخت و شد خامش. وعده ازدواج به دلش نشست و شد گوش به فرمان امید. امید فرمان داد دیگر نباید برای مردم کار کنیم و باید بشویم آقا و خانم خودمان. مریم راه و چاه را که پرسید، شنید اول کار فقط دسته چک می‌خواهد، بعد که کاسبی بچرخد، چک‌ها پشت هم پول می‌شود.

بانک به نام مریم چک صادر کرد و امید به نام مریم چک نوشت. آن‌قدر که تا در خاک ایران بود سر 15 نفر را کلاه گذاشت. امید از ایران که رفت، مریم افتاد پشت میله‌های زندان. هم به خاطر چک‌های صادره و هم به خاطر پول‌هایی که به خاطرش ریش گرو گذاشته بود و دست آخر، سر از چمدان سفری امید درآورد.

مریم هنوز در زندان است با پرونده‌ای که معلوم نیست چه زمانی مختومه خواهد شد. او حالا دختری است به نمایندگی از زنان و دختران زیادی که اغفال می‌شوند و در مهلکه‌ای می‌افتند که خروج از آن آسان نیست.

اینها نمایندگان قشری هستند که ستاد دیه معتقد است، فکر می‌کنند مرگ فقط برای همسایه است. کسانی که خطاهای تکراری را تکرار می‌کنند و آزموده را بارها می‌آزمایند.

خانه خراب شد، لیلا زندانی

لیلا زن بیوه‌ای بود که تا قبل از آن حادثه همیشه تصویری محو داشت؛ تصویر یک آدم معمولی، بی‌صدا و بی‌حاشیه. او صاحب خانه‌ای قدیمی در حاشیه‌های شهر اردبیل بود. یک خانه زهوار در رفته مثل هزاران همزادش.

خانه مستاجری داشت، مستاجر پسری، هوا ابرداشت، ابر باران. باران دیوار ترک خورده را سست کرد و ریخت روی سر پسر، لیلا شد متهم، به جرمی غیرعمد، محکوم به پرداخت دیه.

لیلای 65 ساله، اما آهی نداشت که با ناله سودا کند. شد یک زن محکوم غیرعمد و اضافه شد به زنان دیگر شبیه خودش با دیه 190 میلیون تومانی که بدهکار مستاجرش بود. خوشبختانه یک ماه نشد که صدای بیگناهی لیلا به ستاد دیه رسید. کمکی بلاعوض به او داده شد و وامی که حالا تا چند سالی که باز هم عمرش به دنیا باشد اوست و اقساطش.

مادری در قعر

بازنشستگی آغاز دویدن‌های عطیه بود، برخلاف خیلی‌ها. حکم بازنشستگی‌اش که آمد نفسی چاق کرد بعد از 30 سال معلمی در دبیرستان‌ها. روزگار اما نفس راحت او را بو کشید. پسر عطیه شد ماموربه‌هم‌ریختن این آسایش، البته ناخواسته. پسرمغازه‌ای اجاره کرد. کسب و کاری راه انداخت. از مادر قرض گرفت. پاداش پایان خدمتش را به کار زد. تجربه نداشت. سود نمی‌کرد. شده بود ماشین ضرردهی. شده بود پسری که دائم جلوی مادر گردن کج می‌کند که با دسته چک برایش پیش این و آن ضمانت بخرد، وقت بخرد در واقع.

اما کارد که به استخوان رسید و کارها که به بن‌بست خورد، پسرعطیه تاب نیاورد و به مرگی خودخواسته از دنیا رفت. بعد از آن بود که همه چیز بر سر مادر هوار شد. طلبکارها صاحب چک را می‌شناختند و عطیه هیچ کدام را نمی‌شناخت. او شده بود یک بدهکار میلیونی، یک بازنشسته 62 ساله، پشت میله‌های زندان. عطیه بهمن پارسال از زندان آزاد شد؛ بعد از حبسی هشت ماهه و فقط به کمک خیران و مددکاران ستاد دیه. او مادری شد در قعرکه تنها اشتباهش ضمانت‌های اشتباه بود.

همه چیزشان سوخت

علی و افسانه می‌خواستند زندگی کنند، زندگی را بسازند، کاسبی کنند و رفاه بیاورند توی سفره سه نفره‌شان. برای همین شدند واردکننده چمدانی پوشاک از ترکیه. چند سالی بد نبود. کاسبی می‌چرخید. شده بودند آدم‌های سرشناس قابل اعتماد. وقتی آخرین بارِ سفرشان را بستند و راهی مرز شدند به پشتوانه این اعتبار کلی پول قرض کردند و چک کشیدند غافل از این که در لحظه‌ای تلخ تصادف خواهند کرد و شعله‌های آتش همه چیزشان را خواهد بلعید.

علی در سانحه دچار سوختگی شد. با این حال طلبکارها روانه زندانش کردند و افسانه نیز که پای چک‌ها را امضا کرده بود و از این و آن دستی قرض گرفته بود، رفت همان جا، پشت میله، توی آن زندان دلگیر. افسانه اما مبتلا به سرطان بود و تحت شیمی‌درمانی. زندانی که بود ابروها و موهایش ریخت. آنچنان با حالی بد که قاضی تخفیف داد و فرستادش بیرون زندان، به مرخصی. ستاد دیه به شوهر افسانه وام داد و آزادش کرد و برای افسانه مشغول جمع‌کردن کمک‌های نقدی است. اگر علی و افسانه از این مخمصه رها شوند، دوباره در کنار دخترشان خوشبخت خواهند بود؛ هرچند زخم برداشته.

مریم خباز

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها