گفتگوی جام جم آنلاین با زننده زیباترین گل فوتسال بانوان

با ناظم و مدیر مدرسه مشکل داشتم؛ حرف زور می‌زدند! / جز دریبل و گل زدن هنر دیگری ندارم

فکر کنید جایی و در روستایی دوردست زندگی می‌کنید که تمام سرنوشت و آینده یک دختر شاید در کلمه‌ای به نام «ازدواج» خلاصه می‌شود!
کد خبر: ۱۰۰۴۹۲۸
با ناظم و مدیر مدرسه مشکل داشتم؛ حرف زور می‌زدند! / جز دریبل و گل زدن هنر دیگری ندارم

به گزارش جام جم آنلاین ، فکرش را بکنید جایی زندگی می‌کنید که تمامی کاری که از یک دختر انتظار می‌رود پختن نان، دوختن لباس و درست کردن جاجیم است.

اما فکرش را بکنید در همین روستا دختری متولد می‌شود، بزرگ می‌شود که نه بلد است نان بپزد، نه بلد است لباس بدوزد و نه بلد است جاجیم درست کند. ماجرا وقتی عجیب‌تر می‌شود که بدانیم این دختر تنها فوتبالیست روستایشان است و عوض همه کارهایی که باید یاد می‌گرفته و نگرفته، خوب بلد است از فاصله 20 متری گل بزند و بازیکنان حریف را دریبل کند. اینها توصیفات فهیمه زارعی است؛ او دختری که به شیوه خودش زندگی می‌کند. شانس بزرگ او این است که پدرش مثل کوه پشت اوست. حالا فهیمه با شیوه‌های خاص زندگی خود و البته پدری که همیشه حمایتش می‌کند اکنون ستاره فوتسال بانوان به شمار می‌رود. دختری که خیلی صادق و صریح است. دختری که سال گذشته با زدن یک گل بسیار زیبا در جام ملت‌های فوتسال بانوان آسیا نامش بر سر زبان‌ها افتاد و گل زیبایش بارها از طریق شبکه‌ها و سایت‌های خارجی پخش شد. این دختر به اصل مهمی رسیده که خیلی از افراد با تحصیلات بالا هرگز آن را نمی‌فهمند؛ از زندگی تان لذت ببرید! گفت‌وگو با او خیلی جالب است...

چند سال دارید؟

متولد 64 هستم.

اهل کجایید؟

روستای سردشت بشاگرد.

میزان تحصیلات؟

تا دوم راهنمایی درس خواندم. الان خیلی عقبم. اکثر بچه‌های تیم ملی فوتسال بانوان دانشجوی تربیت بدنی هستند، اما من... البته الان در حال درس خواندن هستم و ادامه تحصیل می‌دهم.

علت خاصی داشت که درس نخواندید؟

بله. مشکلات خاصی داشتم.

چه مشکلاتی؟

با ناظم و مدیر مدرسه مشکل داشتم. حرف زور می‌زدند. زنگ ورزش داشتیم ناظم آمد گفت بروید گوشه حیاط درس بخوانید. من هم گفتم نمی‌خوانم، زنگ ورزش است می‌خواهم بازی کنم! خلاصه مشکل سر همین بود. اخراج شدم! بعد هم که دیگر مدرسه نرفتم!

به همین راحتی قید درس خواندن را زدید؟

بله. من کم‌طاقت هستم و دوست ندارم حرف زور بشنوم. البته آن زمان هنوز فوتسال را به طور حرفه‌ای شروع نکرده بودم و والیبال هم بازی
می‌کردم.

چه شد به سمت فوتسال کشیده شدید؟

خب من از همان اول با برادرهایم فوتسال بازی می‌کردم. من جایی زندگی می‌کنم که این جور کارها برای دخترها خوب نیست. دختر در روستای ما باید نان بپزد. باید در روستایی که برق هم نداشت من سر رودخانه می‌رفتم و آب می‌آوردم. دختر آنجا باید لباس‌های مخصوص و محلی می‌دوخت، اما من هیچ‌کدام را بلد نبودم و الان هم بلد نیستم. پدرم من را خیلی حمایت می‌کرد. تلاش کرد بتوانم آن‌طور که دوست دارم زندگی کنم.

الان دور از خانواده هستید؟

بله، در تیم ملی حفاری در لیگ برتر فوتسال بازی می‌کنم. در سال مجبورم شش، هفت ماه از خانواده دور باشم.

ازدواج نکرده‌اید؟

نه.

موفقیت شما در تیم ملی فوتسال بانوان باعث نشده دخترهای روستایتان به فوتبال و فوتسال علاقه‌مند شوند؟

علاقه دارند، اما بازی نمی‌کنند. ولی از شهرهای اطراف گاهی اوقات تیم‌هایی تشکیل می‌دهند و از من می‌خواهند مربی‌شان باشم.

خودت را دختر موفقی می‌دانی؟

نمی‌توانم به‌طور صریح بگویم کاملا موفقم. هر کسی موفقیت را یک‌جور تعریف می‌کند. پدرم به من می‌گفت کاری را که خوب بلدی انجام دهی تا آخر ادامه بده.

به هر حال اکنون یک دختر موفق هستید. اما بابت این‌که در سنین بسیار کم مدرسه را رها کردید افسوس نمی‌خورید؟

خیلی زیاد. همان‌طور که گفتم اکثر بچه‌های تیم ملی دانشجو هستند یا لیسانس‌شان را گرفته اند و اصلا ارشد و دکترا می‌خوانند. اما من هم می‌خواهم درسم را بخوانم و آرزویم این است که یک روز هم به دانشگاه بروم.

تنها کاری که بلد هستید همین فوتسال بازی کردن است؟

بله، گاهی اوقات برایم خسته‌کننده می‌شود، اما سرگرمی من هم به شمار می‌رود.

خوب پول در می‌آورید؟

خیلی عالی. فوتسال کمک مالی خوبی برایم محسوب می‌شود. من همیشه دستم در جیبم خودم است.

اگر فوتسال شما تمام شود شغل دیگری نخواهید داشت؟

نمی‌دانم. البته با توجه به این‌که تربیت بدنی بشاگرد بارها نامه‌نگاری کرده و پیشنهاد شغلی داده فکر می‌کنم بعد از فوتسال همان‌جا مشغول شوم.

واقعا از هنرها و کارهایی که در روستای شما بین دختران رواج دارد هیچ چیز بلد نیستید؟

نه، من هیچ هنری ندارم. وقتی هم بخواهم کاری انجام بدهم خراب می‌کنم و هم خودم می‌خندم هم دیگران. لباس بددوخت و پختن نان سوخته اوج هنر من است. البته هیچ‌کس نمی‌تواند مثل من دریبل کند و گل بزند. دلشان هم بخواهد! من آن‌طور که دوست دارم زندگی می‌کنم.

بابت این زندگی دلخواه بیشتر از هر کسی از پدرتان ممنون هستید؟

بله از پدرم و البته مادرم. برادرهایم فراموش نشود. خیلی پسرهای خوبی هستند.

حرف پایانی‌تان را می‌شنویم.

آن‌طور که دوست دارید زندگی کنید!

هیلدا حسینی خواه

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۲
نظر
Iran, Islamic Republic of
۰۸:۰۷ - ۱۳۹۵/۱۲/۰۵
۰
۰
خوشم اومد . واقعا خوشم اومد . خصوصا از آن طور كه دوست دارید زندگی كنید .
مخاطب
Iran, Islamic Republic of
۰۸:۱۳ - ۱۳۹۵/۱۲/۰۵
۰
۰
یه جورایی یاد بچگی ها خودم افتادم البته شرایط زندگی من دقیقا اینجوری نبود و فرهنگ خانواده و فامیل ما یه مقداری با شهر كوچیكی كه توش زندگی میكردم متفاوت و البته بهتر بود . اما یادمه دوم یا سوم راهنمایی بودم از دیوار و پشت بام مثل برادرم بالامیرفتم . مادربیچاره خیلی از دست ما بچه ها عاصی میشد میگفت همكلاسیت داره شوهر میكنه تو داری از در و دیوار بالا میری . میافتی دست و پات میشكنه . یادش بخیر .

نیازمندی ها