در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
اما در دوران اوج تولید و انتشار رمانها و داستانهای انقلابی نیز این پرسش مطرح بود که چرا این نوع از ادبیات، جهانی نمیشود یا دست کم چند نمونه برجسته آن، به چند زبان ترجمه نمیشود و در جشنوارهها و جایزههای جهانی حضور ندارد و خلاصه، آن طور که از انقلابی چنین بااهمیت برمیآید، چرا آثارش، بر سپهر جهانی ادبیات داستانی نمیدرخشد؟ حالا علاوه بر این پرسش که همچنان به قوت خود باقی است، سوالهای دیگری هم مطرح است؛ اینکه چرا ادبیات انقلاب اسلامی، پیکر نحیفی دارد در حالی که ادبیات جنگ، داستانها و شعرهای بالندهتری را برساخت؟ چرا مردم همچنان به خواندن خاطرات انقلابیون و رزمندگان بیش از مطالعه داستانهایی درباره آنها یا از زندگی آنها علاقه نشان میدهند؟ و... .
انقلابی جهانی ادبیاتی کمفروغ
میتوان در یک کلام گفت ادبیات داستانی ایران به انقلاب اسلامی بهمن57 بدهکار است. این گزاره را از اینرو میتوان صادر کرد که به زعم بسیاری از نظریهپردازان، این انقلاب را میتوان سرآغاز انقلابهای پستمدرنیستی
در نظر آورد، در حالی که ادبیات مربوط به آن، مطلقا تاثیری را که خود آن بر جهان گذاشت، نداشت. انقلاب اسلامی ایران در دورهای به وقوع پیوست که جریان پستمدرنیسم، جدیتر دنبال میشد و البته نظریهپردازان بیشتر، پستمدرنیسم را در ادبیات و هنر پی میگرفتند و از نظریههای سیاسی پستمدرن چندان خبری نبود. در همین سالها بود که انقلاب اسلامی ایران مورد توجه نظریهپردازان مهمی مثل میشل فوکو، دریدا، ادوارد سعید، رابرت یانگ و لویتار قرار گرفت، زیرا آنها حالا بزنگاهی سیاسی به نام انقلاب اسلامی در ایران را یافته بودند که میتوانستند متناظر با ویژگیهای نوین ایدئولوژیک آن، نظریات پستمدرنیستیشان را در ساحتی سیاسی نیز با ذکر مصداق توضیح دهند. البته اینکه آنها چقدر درست فکر میکنند یا نه، مساله نیست؛ مساله این است که آیا ادبیات انقلاب توانسته متناسب با تاثیر شگرفی که بر نظریهپردازی جهانی گذاشته، در جهان دیده شود؟ وقتی خود انقلاب اینگونه بر جهان تاثیر گذاشته، چرا ادبیاتی که به آن منتسب است، جهانی نمیشود؟
فیروز زنوزی جلالی، مشکل را در شیوه برخورد با امر داستانی مییابد. این نویسنده و منتقد ادبیات انقلاب در اینباره میگوید: «ما همواره در مواجهه با ادبیات انقلاب اسلامی، رویکردی احساسی و تهییجی داشتهایم. خود انقلاب قاعدتا با هیجان و احساسات همراه است، اما برای نشاندادنش، آن هم نشاندادنی که به درد همه جهانیان بخورد، باید از این هیجان کاست و بر تخیل و تعقل افزود». زنوزی معتقد است؛ ادبیات داستانی انقلاب، هماکنون در دوره نقاهت به سر میبرد. او درباره این که چطور میتوان این دوره را سپری کرد، میافزاید: «ادبیات ارزشی ما ویژگیهای خود را دارد که حالا با برخی از آنها هم به لحاظ گفتمانی فاصله داریم. بنابراین اگر الان میخواهیم آن را احیا کنیم، باید بدانیم امروزیها تصور چندانی از آن ندارند و کار ما در بازنمایی سختتر شده است.»
جاده یکطرفه ترجمه ادبیات انقلاب
قصهنویسهای بسیاری تاکنون آثار مهمی در رابطه با انقلاب نوشته و منتشر کردهاند. نامهایی که میتوان فهرست کرد نشان از آن دارد که از هر طیفی در این میان حضور دارند تا معلوم شود انقلاب، مفهومی نیست که بتوان آن را به نفع گروه و عدهای مصادره کرد: احمد محمود، علیاشرف درویشیان، نادر ابراهیمی، قاضی ربیحاوی، رضا براهنی، محمود گلابدرهای، امیرحسین فردی، ابراهیم حسنبیگی، سیدمهدی شجاعی و... . اما جالب اینجاست که در طول سالهای دهه60، آثار هیچ یک از این نویسندگان، به اندازه ترجمه فارسی رمانهای انقلابی جهان، به فروش نرسیده است. «مادر» از ماکسیم گورکی، «خرمگس» از لیلیان وینیچ و چند رمان دیگر، در سالهای دهههای 60 و 70بسیار پرفروش بود. حتی روایتی از یک نویسنده انقلابی هست که میگوید؛ کتاب محبوب انقلابیون در زندانهای ساواک، «مادر» گورکی بوده است و نه مثلا آثار آل احمد و بزرگ علوی و احمد محمود. باز هم باید گفت ادبیات ما به انقلاب بدهکار است؛ این را سالهای پربار ادبیات در دهه 60 نیز میگوید.
انقلاب اسلامی هم ادبیات فارسی و بخصوص ادبیات داستانی را احیا کرد و موج جدیدی از داستاننویسی و داستاننویسان را به راه انداخت، هم مجلات ادبی بسیاری از پس انقلاب سربرآوردند و هم اهالی ادبیات توانستند با تعاریف جدیدی از محفل و جلسه ادبی مواجه شوند. مهمتر از همه اینها اما انقلاب توانست به ادبیات ایران مفهومی بومی و یکسره ملی ببخشد، اما ادبیات نتوانست از این مهم آنچنانکه باید بهره ببرد.
بسیاری از ناظران ادبیات و فعالان در حوزههای مختلف ادبی معتقدند برای اینکه اثری جهانی شود، باید بومی باشد. جشنوارهها و جایزههای جهانی هم به آثاری چشم میدوزند که از ملتهای خود سخن بگویند و چیز تازهای به بار آورند.
محمد عزیزی، نویسنده رمان پرسروصدای «همت» در این باره میگوید: «بدیهی است که لازمه جهانیشدن، نخست باور به مولفههای بومی است. بر این اساس، تا یک نویسنده به معنای واقعی کلمه ایرانی نباشد، نمیتواند جهانی شود. اما از سویی ادبیات داستانی، ادبیات تمهیدات و تکنیکهاست. بنابراین هر دو مولفه را با هم نیاز داریم». این حرفها در حالی است که قصهنویسهای ایرانی بسیار پیش از وقوع انقلاب اسلامی، توانسته بودند تکنیکها و فنون روز ادبیات داستانی جهان را فرابگیرند و این، از رمانهای درخشان ایرانی در دهههای 40و 50مشخص است و از سوی دیگر با وقوع انقلاب، حالا مفهومی کاملا بومی را نیز دیده و دریافت کرده بودند، اما ترکیب این دو عنصر مهم، باز هم به جهانیشدن ادبیات انقلابی که خود جهانی شد، کمکی نکرد. جز چند نمونه معدود، تا کنون رمانی از ادبیات انقلاب به صورت گسترده ترجمه نشده و مهمتر از آن مورد توجه بنگاههای ادبی مهم جهان قرار نگرفته است.
خاطرهنگاری انقلاب، موفقتر از ادبیات آن
نگاهی به پرفروشترین کتابهای مربوط به انقلاب اسلامی ایران، یک واقعیت را پیش روی مینهد؛ خاطرهها و وقایعنگاریهای نزدیکان دربار پهلوی از یکسو و زندگینامههای خودنوشت انقلابیون که از دهه 60 تاکنون منتشر شده، همواره مورد توجه مردم قرار گرفته است . مخاطبان همواره به خواندن واقعیتها از دل دربار و از کف خیابان علاقه نشان دادهاند. اما اینکه به همان اندازه دوست ندارند رمانهای مربوط به انقلاب را بخوانند یا دست کم به اندازه خواندن خاطرات به آنها لذت نمیدهد نشاندهنده چیست؟ بهطور مثال چرا هیچگاه «آشیانه در مه» امیرحسین فردی یا «رازهای سرزمین من» رضا براهنی، بااینکه چندباری منتشر شده، به اندازه کتابهای خاطرات و وقایعنگاریها مورد توجه قرار نگرفته است؟ آیا ادبیات انقلاب اسلامی ایران نتوانسته به واقعیت بسیار باقابلیت انقلابی مهم و دراماتیک، چیزی به عنوان اثر ادبی بیفزاید که برای مردم جذابتر از خود واقعیتها باشد؟ پرسشی که پاسخی متاسفانه بدیهی و مشخص دارد.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: