یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
به گزارش جام جم آنلاین جبار با برادرش «جمیل» زندگی می کرد. بعد از ازدواج هم در خانه پدری ماندند؛ خانه ای که فقط خانه نبود، وسعتی داشت برای زندگی تمام فرزندان و نوه های تاجر مشهدی، «حاج محمد قوچان نژاد».
جبار سمت والیبال رفت و بازیکن منتخب خراسان شد. جمیل اما فوتبالیست بود. هافبک وسط تیم «شاهین» مشهد شد و ازدواج کرد. در خانه پدری، خدا دو فرزند به او داد. اولی را «مهدی» نام گذاشت و دومی را «رضا». بعد از چند سال، ناگهان بار سفر بست؛ سال 1372 برای همیشه از ایران رفت.
از جمیل و دو پسرش، مهدی و رضا سال ها یک تصویر و یک حرف باقی مانده بود؛ تصویر جوراب هایی که رضا از کمد پدر برمی داشت، در هم فرو و گره می زد و بعد در سه سالگی، وقتی هنوز درست راه رفتن هم بلد نبود، در سرسرای پدر بزرگ، تمام خانواده را مجبور به بازی فوتبال می کرد. خاطره شفاهی برمی گشت به جمیل که گفته بود: «نمی خواهم بچه هایم مثل خودم باشند.»
پدر دست همسر و فرزندان را گرفت و از ایران کوچ کرد. رفته بودند هلند. بچه ها مدرسه می رفتند و این آغاز مسیر پدری بود که می خواست پسرهایش را «دکتر» خطاب کنند. مهدی وقتی از 18 سالگی گذشت، به ترکیه رفت و عموهایش را دید. رضا هم چند سال بعد همان دیدار را با خانواده پدری و مادری در ترکیه تجدید کرد. مهدی نقاش آرزوهای پدرش شد. فوق تخصص فیزیوتراپی را گرفت و «دکتر» شد. رضا اما تک بعدی نشد.
اولین بار، جمیل او را سر تمرین «هیرنفین» برد؛ یکی از تیم های لیگ دو در هلند:«من واقعا نمی خواستم فوتبالیست شوم. فوتبال بازی کردن من با خانواده بود و با دوستانم. من ویولن می زدم، درس می خواندم و گاهی هم با دوستان یا در حد محلات و به اصرار اطرافیان فوتبال بازی می کردم. پدرم اصرار کرد برو و من واقعا نمی خواستم روی حرف پدر حرفی بزنم.»
اصرار جمیل از رضا فوتبالیستی ساخت که هنوز رکورددار سریع ترین گل تاریخ فوتبال هلند است؛ گلی که ثانیه نهم به ثمر رساند. او از سال 2003 به تمام رده های تیم ملی هلند دعوت شد؛ از نوجوانان و جوانان تا امیدها. یک گل هم برای تیم امید هلند زد. در هلند تلفظ نامش چون سخت بود، به او لقب «گوچی» دادند.
رضا نابغه هم بود. روزی روبه روی جمیل نشست و به پدرش گفت که دلش برای ویلن تنگ شده. گفت که می خواهد زبان های جدید بیاموزد. گفت رشته تحصیلی خود (علوم سیاسی) را دوست دارد و آن قدر فکرش را درگیر کرده است که نمی تواند روی شاخه دیگری از درخت زندگی بنشیند. گفت می خواهد فوتبال را برای همیشه کنار بگذارد. چند سالش بود؟ فقط 21 سال.
پدر مخالفتی نداشت. رضا یک سال از فوتبال رفت و برنگشت تا این که روزی ستاره فراموش نشدنی فوتبال هلند درخانه اش را کوبید؛ «مارک اوورمارس» هلندی برای بازگرداندن گوچی به خانه اش رفت و از رضا خواست تا دوباره به فوتبال برگردد. مارک او را به باشگاهی برد که خودش فوتبال را در آن آغاز کرده بود؛ «گو اهد ایگز».
اوورمارس به روزنامه «تلگراف» هلند از آن روزها گفته است: «می توانید بگویید که من فوتبال قوچان نژاد را زنده کردم. قوچان نژاد در ابتدای دوران فوتبالش دچار یک مصدومیت سنگین شد و پس از آن تصمیم گرفت تا به درس خود بپردازد. او به من گفت که دیگر در فوتبال آینده ای ندارد و می خواهد تمام تمرکزش را معطوف درس کند. من با او وخانواده اش صحبت کردم و در نهایت موفق شدم رضا را ترغیب کنم تا در کنار درس، فوتبال را نیز ادامه دهد.»
این آغاز روزهای اوج گوچی بود؛ یک تولد دوباره. هم ویلن می نواخت و هم لیسانس علوم سیاسی خود را گرفت. رضا سال اول برای باشگاه گو اهد ایگز در 10 بازی، شش گل زد. سال 2010 به «کامبیر» هلند رفت و 15 گل در 37 مسابقه به ثمر رساند. سال بعد در «سنت ترویدنس» با 18 گل در ردیف بهترین گلزنان هلند بود. سال 2013 سر از «استانداردلیژ» در آورد و در 10 بازی، چهار گل زد. «چارلتون» انگلیس، «الکویت» و «الوکره» مقصدهای بعدی او بودند تا امسال که باز به خانه اول برگشت؛هیرنفین.
اما همین فوتبال بود که او را به رویای بزرگش رساند که حضور دوباره در ایران بود:«من هیچ وقت انتظار بازی در تیم ملی ایران را نداشتم. یادم هست زمان آقای "قطبی" صحبت هایی شد اما خیلی جدی نبود تا این که آقای "کی روش" با من و پدرم تماس گرفتند. برای قبول کردن پیشنهاد هیچ تردیدی در من وجود نداشت.»
آخرین روز مهرماه سال 1390 کارلوس کی روش با رضا قوچان نژاد تماس گرفت و از او خواست که به تیم ملی ایران فکر کند. گوچی تفاوت هایی با دیگر مدعوین پیشین که آن ها را در ایران «دو رگه» می خواندند، داشت؛ فارسی را شمرده و روان صحبت می کرد و ته لهجه مشهدی داشت که محصول اجبار هم کلامی با پدر و مادر در خانه بود. سال ها کسی در خانه جمیل به زبانی غیر از زبان مادری حرف نزد. رضا تحصیل کرده و نوازنده هم بود. کنار همه این ها، دیوانه وار عاشق زبان آموختن بود. فارسی (زبان مادری)، هلندی (زبان سرزمین دوم) و انگلیسی را به خوبی حرف می زند و به زبان های آلمانی، اسپانیولی و ایتالیایی تا حدودی مسلط است. دو سال زندگی در کویت برای آموختن عربی هم کافی بوده. او سراغ فرانسوی هم رفته و این زبان را هم تا حدودی می شناسد.
تفاوت هایش فقط در همین ابعاد نبودند؛ حتی این که به محض ورود به ایران، به مشهد رفت و سر مزار پدر بزرگش نشست و به زیارت رفت هم جزو اصلی ترین وجه تمایزهای رضا با «اشکان دژاگه» و «فریدون زندی» نبود، رضا مهم ترین گل های تاریخ ایران را به ثمر رسانده است.
بهمن ماه سال 91 دو گل مقابل لبنان زد. خرداد سال بعد در بازی مرگ و زندگی ایران و قطر هم تک گل برتری ایران را به نام خودش ثبت کرد. چهار روز بعد باز دروازه لبنان را باز می کند و روز بازی با کره جنوبی در سئول، (28 خردادماه سال 92) گل صعود ایران به جام جهانی را می زند. در جام جهانی، او تک گل ایران را به بوسنی زد. مقابل عراق در جام ملت های آسیا هم همان تک گل رضا در زمان های تلف شده وقت دوم اضافه بود که بازی را به پنالتی کشید و حالا هم نوبت به قطر رسیده است تا باز با گل رضا قوچان نژاد، در آزادی شکست بخورد.
برای داشتن رضا قوچان نژاد باید از چه کسانی ممنون بود؟ از جمیل، مارک اوورمارس یا کارلوس کی روش؟
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
آفرین به این پشتكار
ممنون از جام جم برای چنین متن زیبایی