سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
نگار در اتاق مشاوره دادگاه میگوید: «هر چه به مسعود میگویم برو سرکار، میگوید کجا کار پیدا کنم؟ کار نان و آبداری که در شأن و شخصیتم باشد، سراغ ندارم. این همه درس خواندم، نباید یک جایی به دردم بخورد؟ به نظر شما با یک بچه سه ساله و مردی که از صبح تا شب در خانه خوابیده و به زور بیرون میرود، چه باید کرد؟ هیچکس از زندگیام خبر ندارد و دلم دارد میترکد. شب که تا دیر وقت پای تلویزیون است و روزها هم تا لنگ ظهر میخوابد. از خواب هم که بیدار میشود به هر چیز خود و بیخودی پیله میکند.»
مسعود روزی که با نگار ازدواج کرد، کارمند یک شرکت واردات لوازم خانگی بود و درآمد خوبی هم داشت، اما دو سال بعد به خاطر تعدیل نیرویی که در شرکت انجام شد، کارش را از دست داد و خانهنشین شد. مدرک تحصیلی مسعود فوق لیسانس بود و به همین دلیل نگار راضی نمیشد او در هر کاری مشغول به کار شود. اما مرد جوان هر چه گشت کمتر پیدا کرد.
«آخرش کار به جایی رسید که به مسعود گفتم هر چه شد؛ شد. هر کاری پیدا شد فقط برو. چون پدرم مدام گیر میداد و میگفت حالا که مسعود نیمه وقت کار میکند، بهتر است کار دومی هم پیدا کند. طفلک بابا که خبر ندارد مسعود کار اولش را هم از دست داده، چه برسد به اینکه در کار دومی هم مشغول شود. حالا راضی هستم سرهر کاری برود. از وقتی که شوهرم بیکار شده، بشدت بداخلاق شده و به زمین و زمان گیر میدهد و حتی بعضی وقتها که دعوایمان میشود، به خانوادهام بد و بیراه میگوید و فحش میدهد. جرات هم ندارم به خانوادهام چیزی بگویم، چون مسعود انتخاب خودم بوده و میترسم اگر حرفی بزنم، بگویند خودت خواستی... حالا تحمل کن. روز به روز عصبیتر و لجبازتر میشود و نمیدانم بعد از خستگی یک روز کاری با اخلاقهای مسعود چطور کنار بیایم؟ آرام که میشود، عذرخواهی میکند، اما نمیداند که با فحاشی به خانوادهام چطور دلم را میشکند. خرج زندگی روی دوش من است و حتی پول کرایه تاکسی و اتوبوس شوهرم را هم من میدهم. دلم نمیخواهد به خاطر بیپولیاش بد لباس باشد و مجبورم مقداری از حقوقم را هزینه کنم و برایش لباس بخرم تا بین فامیل و در و همسایه آبرومندانه رفت و آمد کند. هرچند به زور قبول میکند.
یکی از دوستانم میگوید که خرجش را ندهم چون بدعادت میشود و اگر همینطور ادامه بدهم تبدیل به وظیفه و توقع میشود. میدانم کارم اشتباه است، اما چاره دیگری دارم؟ گاهی اوقات که با خانوادهاش بیرون میرویم، پول به شوهرم میدهم که دست خالی نباشد و جلوی آنها سر شکسته نشود. این اواخر به ضرب و زور من رفت چند جا سر زد. وقتی میپرسم خب چطور بود رفتی؟ عصبانی میشود و داد میزند که باید ریز کارهایم را به تو خبر بدهم که کجا میروم و دنبال چه کاری میگردم؟ همینطوری الکیالکی دعوایمان میشود و بعد هم طبق معمول فحش و فحشکاری به خانواده بیچارهام. مشکلات مالیام را یک طور حل میکنم، با اخلاقش در خانه چه کنم؟ بس که به همه چیز گیر میدهد و بهانهگیری میکند خودم هم بشدت عصبی شدهام و با کوچکترین مشکل یا حتی گریه بچه، خودم هم پا به پای او گریه میکنم. خودش از نظر روحی و روانی افسردگی گرفته، من هم چیزی نمانده مثل او شوم. شاید در ظاهر اهمیتی نمیدهد که از من پول تو جیبی میگیرد، اما میدانم که چقدر زیر فشار است. مسعود آدمی نیست که نسبت به زن و بچهاش بیتفاوت باشد.
زمانی که با هم نامزد بودیم، شب تا صبح درس خواند تا در یک رشته و کار معتبر مشغول به کار شود، اما به قول خودش وقتی میبیند عدهای که سواد درست و حسابی هم ندارند چطور با استناد به «بند پ» به کجاها که نرسیدهاند، دست و دلش سرد میشود که چرا این همه وقت تلف کرده و درس خوانده است؟ خیلی خجالت میکشم از صبح تا شب در خانه است. مرد سرش به کار کردن گرم نباشد همینطور میشود و به همه چیز گیر میدهد. به بیاهمیتترین مسائل همپیله میکند. چرا در کابینت را محکم بستی؟ چرا با تلفن زیاد حرف زدی؟ چرا الان داری خانه را تمیز میکنی؟ چرا این لباس را تن بچه کردی؟ به خاطر بیکاری مسعود و اینکه مجبور نباشد به مردهای فامیل در مورد شغل و درآمدش توضیح بدهد، خیلی از دعوتها را به بهانههای مختلف رد میکنم. حوصله جنگ و دعوایی که راه میاندازد را ندارم. تمام آرزویم این است که مثل همه مردهای دیگر کاری پیدا کند. صبح برود و شب برگردد.
لیلا حسین زاده
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی اصغر هادیزاده، رئیس انجمن دوومیدانی فدراسیون جانبازان و توانیابان در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد