فیلم «چهارشنبه 19 اردیبهشت» مثالی برای سینمای دغدغه‌مند

ذکر مصیبتی برای من و تو

فیلم اجتماعی، بچه یتیم سینمای ماست که زمانی هم فیلمساز و هم منتقد هرچه عقده دارند بر سرش خالی می‌کنند. بسته به این‌که دست روی کدام موضوع بگذارد، می‌خواهند مثل آب گل آلود از آن ماهی بگیرند. حالا پیدا کن فیلمی که دلسوزانه باشد!
کد خبر: ۸۵۸۵۴۸
ذکر مصیبتی برای من و تو

شاید باشند فیلم‌هایی مثل «چهارشنبه 19 اردیبهشت» که حیف و میل نشده‌اند و با دو نوع قضاوت همراه هستند. مردم عمدتا دوستش دارند، چون این‌قدر فیلم اجتماعی بد و بدتر دیده‌اند که با فیلمی نسبتا دراماتیک احساسی رفیق می‌‎شوند؛ اما نقد، دوست و رفیق حالی‌اش نمی‌شود. این‌که مردم دغدغه‌ات را دوست داشته باشند، آه و گریه‌شان را حتی درآوری، منقلبشان کنی و حتی رگ غیرتشان را پف بدهی و دمت گرمِ مخاطب را پس از فیلمت بشنوی، همیشه نشانه یک فیلم عالی نیست.

با مخاطب شوخی نکنید

ما با فیلم بدی به اسم چهارشنبه 19 اردیبهشت طرف نیستیم. اتفاقا می‌ارزد به حجم زیادی از فیلم‌های الان که به پول بلیت‌شان هم نمی‌ارزند! یک فیلم‌اولی روی هم رفته کار خوبی ساخته، اما فیلمش بی‌اشکال نیست.

وحید جلیلوند در فیلمش پر از ایده است. این‌قدر حرف دارد و می‌خواهد از ما‌به‌ازای واقعی دم بزند که درامش متأسفانه پراکنده می‌شود و این یعنی افراط در قصه‌گویی و فراموشی جزئیات. فیلم روایت سه اپیزود تودرتوست، درباره مرد خیر دردمند (امیر آقایی) که پس از یک آگهی غیرمعمول مردد است چندمیلیون پول خیراتش را به دخترکی با شوهر بدهکار زندانی بدهد یا زنی آشنا با همسری علیل؟

پس شد تصویر سه قصه در نطفه جذاب در قالب یک داستان کلی. از تعریف به تحلیل برسیم. در همان نگاه ابتدایی، تصمیم بر سر زیاده‌گویی از جامعه و پتک برداشتن برای تخریب معضلات باعث شده فیلم صرفا به محتوا توجه کرده و برخی آدم‌های داستانش را شُل و دم‌دستی تعریف کند.

همین احساس‌گرایی افراطی است که برخی صحنه‌ها را تا مرز کمیک برده، مثل سکانس‌های ملاقات ستاره و شوهرش در زندان. حتی جریان ازدواج پنهانی او با جوانک عاشق‌پیشه که این پرداخت واقعا دیگر نخ‌نما شده. بی‌خیال این نوع داستان‌پردازی شوید!

چقدر دغدغه و درد دل

چهارشنبه 19 اردیبهشت، حتی با ساختار جدید اپیزودیکش، متعلق به سینمای کلاسیک داستانگوست، اما بالاخره سینما ظرفیتی دارد. تلخِ تلخ بنویسید چه ایرادی دارد مثل همین فیلم، اما نه این‌که کلا ایده‌پردازی کنید تا فیلمنامه‌پردازی.

چقدر حرف در این سه اپیزود نسبتا مبهم؟ وای که اگر چهارشنبه 19 اردیبهشت می‌توانست از پسش تا ته برآید چه می‌شد، ولی عمرا بتواند! قصه رمانتیک و عاشقانه داریم، اجتماعی داریم، خانوادگی و پلیسی هم... جالب این‌که هریک بالقوه جذاب‌اند، ولی درحد نما مانده‌اند.

اینها یک اپیزود نیستند، بلکه هریک خودشان یک قصه‌اند چه جلال باشد و چه لیلا و ستاره (شخصیت‌های اصلی سه تِرَک فیلم). گرچه رفت و برگشت قصه در نهایت به یک نقطه عطف و تعادل یعنی پایان فیلم رسیده است.

اما اشکال اساسی پرگویی آن است وگرنه خوش به حال این فیلم اجتماعی که دنبال هوچی‌گری و شلوغ‌کاری نیست. قصه‌اش که تلخ‌نماست، اما سیاهِ چرک اصلا. بالاخره فیلم اجتماعی‌است که دنبال سوژه در کف خیابان است، اما فراتر از بحث‌‌های چیپی است که درون تاکسی می‌شنویم.

مصیبت مهربان

چهارشنبه 19 اردیبهشت با شخصیت‌هایش غر می‌زند، اما با طرح موضوعاتش در لفافه داد هم می‌زند و این بار حتی بر سر مردم. دریچه دوربینش صرفا به بالایی‌ها نیست. پس می‌شود فیلم فلاکت و بدبختی ساخت، اما مهربان نیز بود.

طوری سکانس‌ها و حجم نماهای کلوزآپ از چهره درهم کاراکترها، در کلیت ترکیب شده که ابتدا مخاطبت را افسرده و سپس دچار تصمیمات آنی می‌کند! پس فعل و انفعالی در مخاطب صورت می‌گیرد.

دغدغه فیلم جان دارد و قابل باور است. با یک تپش در لحن راوی همراه‌است، پس با مخاطب بازی می‌کند. دنبال جنجال نیست، شعار نمی‌دهد یعنی از سینما بودن خیلی بیرون نمی‌زند. در عین این‌که باعث نمی‌شود الکی بد و بیراه یا چرند بگوید طوری که در قصه اجتماعی‌اش به این وآن تف و لعنت الکی نمی‌کند!

تب تند فیلمنامه

چقدر اما وحید جلیلوند در فیلمش احساس تکلیف می‌کند؛ این نچسب است. دُز محتوایش باید کمتر می‌شد تا از ایده جدا بشود، به کارگردانی بپردازد و توان خودش را نشان بدهد. البته خوش‌اقبال است که بازی یکی مثل امیر آقایی، برزو ارجمند و البته تا حدودی دخترک فیلم یعنی سحر احمدپور گل کرده و به کمکش آمده است.

خیالش با خوش‌اقبالی، انگار از بابت بازیگران راحت است. قدیمی‌ها که خوب کار می‌کنند، حتی بازی همیشگی نیکی کریمی این‌بار به تم فیلم می‌چسبد گرچه باز زیادی اخموست، اما واقعا باید از جوان‌ترها محکم‌تر بازی می‌گرفت. یک نکته خوب چهارشنبه 19 اردیبهشت در قهرمان‌‎محوری است. همان غریبه آشنای سینمای ما که انگار دیگر باید خوابش را ببینیم، چون هیچ فیلمسازی سراغش نمی‌رود یا به‌شدت دلقک‌ مانند آن را می‌سازند.

در فیلم وحید جلیلوند با یک قهرمان ایده‌آل اما خیلی بی‌دست و پا که جلال (امیر آقایی) باشد، طرف نیستیم، شاخ نمی‌شکند، اما می‌شود نسبتا باورش داشت به شرطی که خل‌بازی‌اش را حذف کنیم.

پایان‌بندی خوبی هم دارد. فینال، باز نیست اما همه چیز را نیز دیگر به خورد بیننده نمی‌دهد. کمی او را وادار می‌کند که به جای شخصیت‌هایش تصمیم بگیرد و تخیل کند.

قرار نیست شاهکار باشد

حتی ریتمش با یکنواختی همراه‌ است. قصه می‌گوید و مخاطبش را پای فیلم نگه می‌دارد با جاذبه‌ای که ملموس است. این را قبول کنیم که هیچ فیلمی شاهکار نیست، چون ممکن است بهتر از او نیز پیدا شود. چهارشنبه 19 اردیبهشت عرض اندامی می‌کند؛ اما ای‌کاش می‌توانست از مرحله سیناپس در فیلمنامه عبور کند.

نتیجه‌گیری این‌که اصلا نمایش این همه دغدغه و تلخی به نظر تیم نویسنده برای یک فیلم سینمایی حجیم نیست؟ از جنس قصه است، اما بیشتر در جایگاه یک متن تلخ نمانده؟ نفله کردن هر سه اپیزود نیست؟ هویت مکانی فیلم کجاست؟ و... .

تأکید موکد، در این فیلم اجتماعی، احساس حرف اول را می‌زند نه منطق. البته خود فیلم هم اشاره می‌کند و بر سر قهرمان داد و هوار می‌کشد (مثل سکانس جدل جلال با او). ولی بدی ماجرا اینجاست که صرفا این حس به مخاطب منتقل می‌شود. این نیز از آن سوالات بی‌جواب فیلم است!

با اغماض فیلم بدی نیست

می‌توان دست روی برخی سکانس‌های سیاه و سفید مانند چهارشنبه 19 اردیبهشت گذاشت و نقد جدی‌ترش کرد. با این حال گاه باید به نظر مخاطب احترام گذاشت و رأی او را زیر سوال نبرد، حتی اگر من منتقد خیلی مثل او، فیلم را نپسندم. به‌ویژه در حوزه سینمای اجتماعی که فیلمسازان مجبورند عصا به دست باشند تا به قبای کسی برنخورد، باید به همین فیلم‌ها هم نیم‌نگاهی داشت.

محسن غلامی (قلعه‌سیدی)

جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها