روزهای پایانی مهر سال 89 ، شب‌هنگام نوبت من بود که کشیک ویژه قتل باشم. آن شب در حال بررسی چند پرونده بودم که روز بعد آنها را به دادسرا ببرم. عقربه‌ها، ساعت پایانی شب را نشان می‌داد که زنگ تلفن کشیک قتل به صدا درآمد. گوشی را که برداشتم آن طرف خط یکی از کارآگاهان پلیس جنایی آگاهی شهریار بود.
کد خبر: ۸۴۰۴۰۳

اعلام کرد زن جوانی به اداره پلیس آماده و اعلام کرده که چند روز پیش در خیابان منتظر تاکسی بوده که خودروی سواری مقابلش توقف کرده و پس از گفتن مقصدش به راننده، او و پسر 2.5 ساله‌اش سوار شده‌اند تا به مقصدی که گفته بروند، اما راننده در میان راه تغییر مسیر داده و با انتقال وی به دامداری متروکه حومه شهر آنها را از خودرو پیاده کردند و فردی با ملحق شدن به راننده، دو نفری او را مورد آزار و اذیت قرار داده‌اند. آنها ساعاتی فرزندش را از دامداری خارج کرده و با گفتن این که پسرش ر ا کشته‌اند، وی را در اطراف شهر رها کرده‌اند. با شنیدن این اظهارات، دستورات لازم را دادم و خودم به پلیس آگاهی رفتم. همان شب ماموران با توجه به گفته‌های این زن همه جا را جست‌وجو کردند تا این‌که موفق به دستگیری مردی شدند که شاکی ادعا می‌کرد
او را آزار داده و فرزندش را کشته است.

کارآگاهان جنایی زمانی که به تحقیق از این مرد پرداختند، وی گفت که با شاکی ‌مدتی‌ ارتباط پنهانی داشته اما او را مورد آزار و اذیت قرار نداده و پسر شاکی مانع این ارتباطشان بوده است. شب حادثه نیز پسرک بیمار بوده و گریه‌های بی‌امانش اعصاب او را به هم ریخته بود؛ بنابراین وی را در حوضچه دامداری محکم به زمین کوبیده که سرش زخمی شده و سرانجام کودک فوت کرده است. جسد را هم در گورستان شهر دفن کرده، اما مکان آن را به خاطر ندارد. متهم آن‌قدر با خونسردی این گفته‌ها را برایمان تعریف می‌کرد که انگار نه انگار با بی‌رحمی خود جان طفل بی‌گناهی را گرفته است. باورم نمی‌شد او این چنین با سنگدلی هر چه تمام مرتکب جنایت شده است. با شنیدن اظهارات تکان‌دهنده این مرد معتاد، از ماموران خواستم که در این رابطه از مادر کودک تحقیق کنند که وی سکوت خود را شکست و اعتراف کرد ربوده نشده و آزار و اذیتی در کار نبوده، بلکه مرد مورد علاقه‌اش، فرزند او را کشته و دفن کرده است.

«من در مرگ فرزندم مقصر هستم. مدتی پیش معتاد شدم و نتوانستم اعتیادم را ترک کنم و همین مساله به جدایی من از همسرم منجر شد. مدتی پسر کوچولویم نزد او ماند، اما به دلیل این‌که طاقت دوری وی را نداشتم با اصرار از شوهر سابقم خواستم تا اجازه دهد پسرمان نزد من بماند تا به این بی‌قراری‌هایم پایان دهم. اما ای‌کاش پسر کوچولویم نزد پدرش می‌ماند تا این اتفاق برایش نمی‌افتاد. با این مرد جوان به‌طور اتفاقی آشنا شدم و ارتباطمان شکل گرفت و این فاجعه رقم خورد.»

زمانی که این حرف‌ها را از زن جوان شنیدم بلافاصله خواستم کارآگاهان همه‌جا را در گورستان جست‌وجو کنند تا شاید ردی از محل دفن کودک پیدا کنیم. آن شب همراه گروهی از کارآگاهان جنایی متهم به قتل را در حالی که دستبند و پا بند داشت تحت تدابیر شدید امنیتی برای یافتن جسد کودک به گورستانی حومه شهر بردیم. هوا ‌تاریک بود، به سختی می‌شد در گورستان باران زده و پر از گل و لای حرکت کرد. چند نفری از ماموران کنار متهم ماندند و خودم و گروه دیگری از ماموران به جست‌وجوهایمان ادامه دادیم. هرکدام چراغ‌قوه‌های گوشی تلفن همراهمان را روشن کردیم و هر یک سمت و سویی از گورستان را جست‌وجو می‌کرد؛ اما هر چه در آن تاریکی محوطه گورستان را جست‌وجو می‌‌کردیم انگار تلاش‌هایمان بی‌نتیجه بود. فقط از خدا می‌خواستم که کمکمان کند تا هر چه سریع‌تر جسد کودک را پیدا کنیم. یک‌بار به‌طور کامل فضای گورستان را جست‌وجو کردیم اما تلاش‌هایمان بی‌نتیجه ماند. ولی دست‌بردار نبودیم و هرطور شده بود تلاش می‌کردیم تا جسد پسر خردسال را پیدا کنیم. چهار ساعتی به جست‌وجو‌هایمان ادامه دادیم و قرار بود اگر تا صبح جسد را پیدا نکردیم از امدادگران همراه سگ‌های نجات استفاده کنیم تا شاید زودتر به جسد این کودک دست پیدا کنیم. در جریان این تجسس‌ها بود که ناگهان یکی از افسران جوان فریاد زد فکر می‌کنم چیزی پیدا کرده‌ام و به اینجا بیایید. من همراه چند نفر از کارآگاهان جنایی به محلی که افسر جوان به ما نشان می‌داد، رفتیم.

بخشی از یک پتو از خاک بیرون بود و در اطراف آن سنگ گذاشته بودند. چراغ‌قوه گوشی‌هایمان را به سمت محل مورد نظر گرفتیم و کارآگاهان جنایی شروع به کنار زدن خاک‌ها کردند تا این که دست کوچک سرد و کبود پسرک نمایان شد. با دیدن این صحنه خیلی منقلب شدم و نمی‌دانستم چطور این مرد توانسته این‌قدر بی‌رحم باشد. کارآگاهان پلیس همه خاک‌ها را کنار زدند و کم‌کم بدن نحیف و سرد پسر کوچولو که درون پتویی پیچانده شده و چند روزی را در دل سرد خاک خفته بود، خارج کردند. افرادی که آن شب با من همراه بودند بابت مرگ دلخراش این کودک بشدت متاثر شدند. با پزشکی قانونی تماس گرفته و دستور انتقال جسد را صادر کردم و بعد ماموران متهم به قتل را هم به بازداشتگاه پلیس منتقل کردند.

هوا در حال روشن شدن بود و صدای اذان‌ شنیده می‌شد. گورستان را ترک کردم و به سمت محل کارم به راه افتادم. در میانه راه مدام با خودم فکر می‌کردم چطور مرد جوان توانست این چنان سنگدل باشد و جان پسر خردسالی را بگیرد. روز بعد مادر کودک و عامل جنایت به دادسرا منتقل شدند و پیش از ثبت اظهاراتشان برای آنها قرار قانونی صادر کردم و متهمان روانه زندان شدند.

پدر کودک که در تهران کار می‌کرد و از ماجرای مرگ پسرش مطلع شده بود درحالی که قاب عکسی از پسرش به دست داشت و لباس سیاه به تن کرده‌ بود، روز بعد به دادسرا و شعبه من آمد تا جسد را از پزشکی قانونی تحویل بگیرد. او به پهنای صورت اشک می‌ریخت و خود را در این حادثه مقصر می‌دانست که چرا فرزندش را نزد خود نبرده است که این حادثه تلخ برایش رخ دهد و او را برای همیشه با غم از دست دادن خود تنها گذاشته است. دستور تحویل جسد را برایش نوشتم و کمی دلداری‌اش دادم. تا چند روز چهره معصومانه این کودک که لبخند بر لبانش خشکیده و مرگ او را به خواب ابدی برده مقابل چشمانم بود.

در این جنایت مجموعه‌ای از عوامل دست‌ به ‌دست هم دادند تا کودکی قربانی شود. متاسفانه اعتیاد زن در این پرونده زندگی او را به سمت نابودی برده بود. پدر خانواده به جای ترک اعتیاد همسرش، او را طرد کرده و بعد از آن نیز با اطلاع از شرایط همسرش، اجازه داده فرزندشان نزد او باشد.

زن نیز به‌خاطر این‌که پناهی نداشته و گرفتار اعتیاد بود، به سمت مرد معتاد دیگری می‌رود که پایان این رابطه مرگ کودک را رقم زد. کودک بی‌گناه قربانی اشتباهات والدین خود شد و پدر خانواده برای همیشه فرزندش را به خاطر اعتیاد همسر سابقش از دست داد. اعتیاد، کانون خانواده‌ها را هدف قرار داده و باعث ازهم پاشیده شدن کانون خانواده‌ها می‌شود. خانواده‌ها باید نظارت بیشتری در این زمینه داشته باشند و در صورت مشاهده علائم اعتیاد در یکی از اعضا سریع دست به کار شده و برای درمان او اقدام کنند. طرد معتاد اشتباهی بزرگ است که او را گرفتارتر می‌کند.

اسماعیل برجسته - بازپرس دادسرای عمومی و انقلاب شهرستان شهریار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها