بزن دررو

چرا همراه مریض تو خیابون می‌خوابه؟!

تو خونه نشسته بودیم، به بابام گفتم: کد شماره پلاک فلان مال کجاست؟ بابام گفت: نمی‌دونم. ولی می‌تونم ببرمت یه جا که تمام کد پلاک‌های کشور رو با هم یه جا ببینی و همه پلاک‌ها رو یاد بگیری. اصلا یه کلاس درس پلاک‌شناسیه.
کد خبر: ۸۳۰۶۲۱
چرا همراه مریض تو خیابون می‌خوابه؟!

شال و کلاه کردیم و سوار ماشین شدیم. بابامون ما رو برده منطقه بیمارستان خیز تهران. میگم: بابا چه‌جوریاست که همه کد پلاک‌ها کشور اینجا دور هم جمع شدن و پارک کردن؟

بابام میگه: خوب احتمالا هیچ جایی پارکینگ پیدا نکردن، اومدن اینجا.

میگم: یعنی هیچ جای ایران بجز این نقطه شلوغ تهران جاپارک پیدا نمی‌شده؟ خیلی عجیبه!

میگه: هیچ هم عجیب نیست. مریضن دیگه، چی کارشون میشه کرد؟!

میگم: منظورتون اینه که همه اینا مریضای این بیمارستانن؟

بابام میگه: خوب آره. آدمه دیگه. مریض میشه. سرما می‌خوره. سرطان می‌گیره.

میگم: خوب چرا از همه جای کشور میان اینجا؟

میگه: خوب احتمالا آب و هواش از بقیه جاها بهتره. تازه نگاه کن همه اومدن اینجا دور این بیمارستان چادر زدن، دارن تعطیلاتشون رو می‌گذرونن. ما هم بریم یه چادر از خونه برداریم بیایم کنار اینا خوش بگذرونیم.

میگم: بابا فکر کنم اینا برای گردش نمیان اینجا. اینا همراهای مریضا هستن. جا ندارن. شبا میان تو خیابون چادر می‌زنن.

بابام میگه: خوبه دیگه. حداقل یه‌جایی برای چادر زدن پیدا کردن.

میگم: چه جوریاست که همه از همه جای ایران میان اینجا؟ مگه شهرای دیگر بیمارستان مجهز نداره؟

بابام میگه: نه! بیمارستان که مهم نیست. مهم سرپناهه. عوض بیمارستان مجهز، توی همه شهرهای کشور مردم سرپناه دارن.

با تعجب میگم: مگه سرپناه جای بیمارستان رو می‌گیره؟ بیمارستان از هرچیزی توی شهر واجب‌تره.

بابا سرش رو می‌خارونه و میگه: ببین می‌تونی حدس بزنی اون پلاک مال کجاست؟

میگم: بابا بحث رو منحرف نکن.

میگه: بعضی شهرها بیمارستان ندارن، عوضش مونوریل دارن.

میگم: مونوریل مگه بیمارستانه؟ یا می‌تونه دردی رو دوا کنه؟

میگه: تا دردت چی باشه؟

میگم: نمیشه برای همراه بیمارا یه همراه‌سرا بسازن که توی گرما و سرما نمونن؟

میگه: اون وقت همه خودشون رو میزنن به مریضی. ما باید آن‌قدر شرایط رو برای بیمارا بد و وخیم کنیم که هر کی واقعا مجبوره بیمار بشه.

با تعجب بهش زل می‌زنم و می‌گم: شما مگه مسئول خدمات درمانی هستی؟

خودش رو جمع و جور می‌کنه و می‌گه: یه لحظه رفتم تو نقش مسئولان. مسئول بودن هم چه دردسرایی داره ها.

علیرضا لبش

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها