بزن در رو

در مصیبت شاعری

خانمی‌تماس گرفته و بدون این‌که خودش را معرفی کند یا بگوید از کجا و به چه منظوری تماس گرفته یا مثلا بپرسد ببخشید امکان صحبت دارید یا نه، دستتان بند نیست، رانندگی نمی‌کنید، جلسه ندارید،
کد خبر: ۸۲۰۴۳۷
در مصیبت شاعری

در مترو تحت فشار نیستید، زیر سرم نیستید، زیر دست دندانپزشک دهانتان تا بناگوش باز نیست و هزار سوال ساده دیگر...

می‌پرسد: نظرتان در مورد نمایشگاه کتاب چیست ؟

می‌گویم: نمایشگاه که تمام شده خانم محترم خبر ندارید؟

می‌پرسد: خب پس نظرتان را در مورد نمایشگاه سال آینده بگویید .

می‌گویم: اجازه بدهید سال تمام شود، سال جدید تحویل شود بعد.

می‌پرسد: امسال کتاب جدید در نمایشگاه داشتید؟

می‌گویم: بله

می‌پرسد: می‌توانید اسامی‌آنها را به من بگویید؟

می‌گویم: حضور ذهن ندارم.

می‌پرسد برای نمایشگاه کتاب سال آینده کتاب دارید؟

می‌گویم: بله

می‌پرسد: اسم کتابتان؟

می‌گویم: فعلا اسم ندارند. می‌توانید آنها را New folder صدا کنید!

می‌پرسد: چه جالب. اسم خارجی دارند. موضوع کتاب‌هایتان چیست؟

می‌گویم: پرونده‌های جدید!

می‌پرسد: نکند پرونده‌های اختلاس و اینها؟

می‌گویم: خیر.آمار آنها را من ندارم.در یک کتاب نمی‌گنجند.

می‌پرسد....:

خلاصه هی او می‌پرسد و هی من جواب پرت و پلا می‌دهم به گمان این‌که توانسته‌ام یک خبرنگار سمج و گیج را صبح علی‌الطلوع دست بیندازم. بعد از حدود 15 دقیقه از من تشکر می‌کند و می‌گوید از برنامه طنز رادیو جوان زنگ زده برای یک مصاحبه طنزو بی سر و ته با من و بحمدالله بسیار عالی از کار در آمده . تازه سر حساب می‌شوم که او مرا دست انداخته است!

*

عیال می‌پرسد: کجا می‌روی در این هوای گرم ؟

می‌گویم: دعوت شده‌ام یک بازارچه کتاب با تخفیف حسابی.

می‌گوید: حتما می‌خواهی با کلی کتاب برگردی و زندگی مرا به گند بکشی!

می‌گویم: ای بابا این کتاب‌ها سرمایه‌های فرهنگ و ادبیات مملکت است. قرار است بخوانم و بر آنها نقد هم بنویسم.

می‌گوید: یک بار بخوان و نقد بنویس و مرخصشان کن. این آپارتمان فسقلی که جای این همه کتاب ندارد.

می‌گویم: پس من چه کار کنم با این همه لطف و این همه فرهنگ مکتوب و این همه سرمایه ملی؟

می‌گوید: داخل اتوبوس یا تاکسی یا مترو بخوانشان و همانجا روی صندلی بگذار و بیا.

می‌گویم: پیشنهاد بدی نیست. این جوری به فرهنگ مطالعه هم کمک خوبی می‌شود. دیگران هم کتاب‌ها را خواهند خواند و پیشنهاد او را عملی می‌کنم .

*

یک سال بعد از روابط عمومی‌مترو و اتوبوسرانی و تاکسیرانی نامه‌های جداگانه‌ای دریافت می‌کنم مبنی بر این که من محیط‌زیست را با رها کردن کتاب‌های به درد نخور آلوده کرده ام و باید برای پاره‌ای توضیحات به حراست مراجعه کنم !

سعید بیابانکی - جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها