هر چند داوود آزاد در ابتدا با آثاری در حوزه موسیقی کلاسیک ایرانی وارد بازار موسیقی شد اما بسیاری از مخاطبان موسیقی او را باآثاری چون « نورجان»، «می بی رنگی» و « دیوان شمس و باخ» می شناسند. سبک بسیاری از آثار داوود آزاد را می توان در شاخه موسیقی صوفیانه دانست. سبکی که طرفداران زیادی نه تنها در کشورهای شرقی بلکه در جوامع غربی دارد.
داوود آزاد در شمار اندک افرادی است که از طریق موسیقی سنتی به فضای موسیقی صوفیانه روی آورده و در کنار آن با توجه به مضمون عرفان و صوفی گری تجربیاتی تلفیقی با موسیقی کلاسیک غربی نظیر «دیوان شمس و باخ» داشته است.
او معتقد است هنر ایرانی، هنری عرفانی است و این تفکر عرفانی را می توان در معماری، خط و ادبیات ایران زمین مشاهده کرد. به اعتقاد داوود آزاد اگر از ادبیات ایران عرفان را حذف کنیم، دیگر عنصر جذابی ندارد، ویژگی جذابی که خیلی ها به ویژه غربی ها را به هنر ایرانی علاقه مند کرده است.
شما را بیشتر به عنوان نوازنده چیره دست تار و سه تار می شناسیم. چه شد که به خواندن -آن هم در فضای موسیقی سنتی که برای آهنگساز و نوازنده مرسوم یا مسبوق نیست که روی کار خودش بخواند - روی آورده اید؟
راستش من همیشه برای خودم کارها را زمزمه می کردم و به نظرم یک نوازنده سنتی حداقل باید این توانایی را داشته باشد تا برای خودش بخواند.
یادم می آید یک بار در استودیوی بل خدمت آقای عسگری یکی از صدابرداران معروف ایران مشغول ضبط کاری بودیم که آن روز خواننده اصلی نیامده بود و من باید نمونه ای میخواندم تا نوازنده های دیگر میشنیدند و شروع به ضبط کار می کردیم.
بعد از خواندنم آقای عسگری به من پیشنهاد داد تا خودم بخوانم و گفت اصلا چرا آن خواننده میخواند؟ بعد از این ماجرا آقای عسگری همیشه با من شوخی می کند که من تو را خواننده کردم!
از اینجا بود که در مورد خواندن به طور جدی فکر کردم و اولین کارم هم «آی عاشقی» بود گرچه خودم عقیده دارم آنجا بیشتر زمزمه کردم تا اینکه بخوانم.
خیلی برایم جالب بود که آن کار با توجه به اینکه کلامش آذری بود مخاطبان بسیاری خصوصا در بین فارسها به خودش جذب کرد و ارتباط خیلی خوبی بین مخاطبان و کار برقرار شد.
شاید به خاطر همان نرم بودن ، زمزمه وار و بم خواندنی که در کار بود این ارتباط برقرار شد، چون معمولا در موسیقی آذری، خواندن بیشتر با نت های زیر و بالا صورت می گیرد طوری که شبیه جیغ کشیدن است. البته قبل از همه این فعالیت ها ما در جلسات عرفانی که جمع میشدیم، من میخواندم. بعد از کار «نوربخش جان» بود که پس از چهار سال ممنوعیت نامش به «نور جان» تغییر یافت و وارد بازار شد درواقع به طور رسمی خواندم که به لطف حق مورد استقبال قرار گرفت و داستان خواندن ما شروع شد.
یکی از بارزترین ویژگیهای آثار شما فضای عرفانی یی ست که در موسیقیتان وجود دارد. چطور شد که در این سال های اخیر به فضای موسیقی صوفیانه گرایش پیدا کردید؟
شاید به خاطر علاقه من از کودکی به این نوع موسیقی و تفکر بوده است. علاقه ای که همیشه به تفکر توحیدی و عرفانی دارم و داشتم باعث شده تا به نوعی بر موسیقی سنتی که خودم آموزش دیدم و استادی نداشتم، تاثیر بگذارد به علاوه این که همیشه فکر می کردم جای این سبک موسیقی در فضای موسیقیمان خالی است و مردم گاهی نیاز دارند تا موسیقیای گوش دهند که دور از بحث های تکنیکی باشد و بیشتر موسیقیای باشد تا بتوانند با آن «حال کنند».
شاید خیلی ها خوش شان نیاید که من کلمه «حال» را استفاده می کنم اما «حال» در واقع به معنی رها و جدا شدن از گذشته و آینده و قرار گرفتن در لحظه است. این هدفی است که هنر دنبال می کند و موسیقی به خوبی این توانایی را دارد.
به همین دلیل بود که من به این سمت کشیده شدم و به خاطر همین حال و هوایی که موسیقیام دارد به فستیوالهای زیادی دعوت میشوم و مخاطبان زیادی هم در خارج کشور جذب آن میشوند. آخرین کنسرتی هم که در خارج از کشور داشتم در «برژو سوسایتی» در نیویورک بود که جای معروفی است و در آنجا موسیقی صوفیانه اجرا کردم که به طور زنده هم پخش شد.
موسیقی صوفیانه که با اشعار مولانا کار می کنید چقدر با موسیقی سنتی که قبلتر هم خودتان کار می کردید، سنخیت دارد؟
من عقیده دارم هنر ایرانی، هنری عرفانی است. شما عناصر تفکر عرفانی را در معماری، خطاطی، ادبیات می بینید. اگر از ادبیات ما عرفان را حذف کنید، می بینید که دیگر عنصر جذابی ندارد.
عنصری که ویژگی ادبیات ما است و باعث جذابیتش شده و خیلی ها، به ویژه غربی ها را به آن علاقمند کرده نگاه عرفانی آن است. به همین دلیل من معتقدم که موسیقی سنتی ما بخش عرفانی را دارد.
مثلا در فرهنگ صوفیانه هر یک از سازهای ایرانی تعبیر عارفانه خودش را دارد . هفت دستگاه ما مثل هفت شهرعشق است. روند ملودی در هفت دستگاه موسیقی ما به این شکل است که هر گوشه ، یکی یکی ایستهایشان بالا می رود تا اینکه می رسد به نقطه هفت که در واقع به اصل خودش برمیگردد. یا رابطه شاگرد و استاد در قدیم و نه حالا؛ مثل رابطه مرید و مراد بوده است. استاد مثل الان موسیقی را یاد نمیداده است، درواقع استادِ آن موقع مثل مرشدی که ذکر تلقین میکند، موسیقی را تلقین میکرده است. درظاهر موسیقی را یاد میداده اما درواقع به خاطر نشست و برخاستها و تعاملهای بسیار، شاگرد عاشق استادش می شده و ارتباطی باطنی شکل میگرفته که این دقیقا مانند تصوف است. یا به عنوان مثالی دیگر ما در موسیقی آنقدر باید یک گوشه یا ردیف را بنوازیم تا با ذات و سرشت ما یکی شود، از آن به بعد هرچه را بنوازید ردیف مینوازید اما درواقع ردیف نیست. همین قضیه در تصوف هم وجود دارد. شما با مراقبه، ذکر و تعالیمی که در تصوف میبینید موضوعاتی را که فرا میگیرید جزو سرشتتان می شود و بعد از مدتی دیگر خودتان نیستند. سیستم آموزش در موسیقی ایرانی بسیار شبیه سیستمی است که در تصوف وجود دارد. اصلا ردیف خودش مثل سیر و سلوک است و مثل داستان کسی است که در راه عشق الهی قدم برمیدارد.
بعدها شما از ساز دف که بیشتر در موسیقی مقامی جای دارد استفاده میکنید. آیا در آن بخش از موسیقی پایتان را از ردیف فراتر می گذارید و از موسیقی مقامی هم استفاده می کنید؟
بله من این کار را انجام میدهم. از موسیقی محلی هم استفاده میکنم. درست است که دف سازی عرفانی است اما با همین ساز میتوان انواع موسیقیهای دیگر را هم اجرا کرد. من معتقدم تمام این ها وسیله هستند و حتی شما با گیتار هم می توانید موسیقی عرفانی ایجاد کنید. بستگی دارد چگونه از اینها استفاده کنیم.
من به اینکه موسیقی عرفانی فقط باید دف و تنبور باشد اعتقادی ندارم. اخیرا کاری ضبط کردیم که تا یک ماه، یک ماه و نیم دیگر منتشر می شود. در 2 قطعه از این کار، ویلن سل نواخته شده و در بعضی قسمت های دیگر هم از کنترباس، تنبور و نی انبان که نی جنوبی است استفاده کردیم. به اعتقاد من از تمام سازها می شود برای ایجاد آن فضای موسیقی عرفانی که دنبالش هستم استفاده کرد. معتقدم موسیقی عرفانی باید شعف داشته باشد، درواقع موسیقی عرفانی موسیقی خموده نیست. خوشبختانه بازخوردهایی که از مردم درمورد کارهای خودم گرفتم طوری بوده که گفتند کارهای تان غمگین نیست و اگر هم هست در آن غمگینی نوعی شعف وجود دارد.
موسیقیدانهای مورد علاقه شما چه کسانی بودند؟
من از زمانی که موسیقی را به طور جدی شروع کردم استاد بیگجه خانی را خیلی دوست داشتم. قبل از ایشان کارهای استاد لطفی را خیلی میپسنیدیدم و حتی یک سال هم به آن شیوه کار کردم اما بعد از اینکه استاد بیگجه خانی را دیدم، احساس کردم این شیوه نواختن درحال از بین رفتن است به اضافه اینکه ویژگیهای خاصی مثل سونوریته در کار ایشان بود که خیلی جذب ایشان شدم. بعدها که باز هم جدی تر جریان را دنبال کردم احساس من این بود که برای درک بهتر این نوع موسیقی باید در دوره قاجار کند و کاو کرد. برای همین دورهای بود که میتوانم به جرات بگویم من هیچ کار جدیدی گوش نمیکردم و از سید احمد خان بگیرید بیایید جلوتر تا جدیدترین آنها که ظلی و قمرالملوک بودند، گوش می دادم.
یک آلبوم هم دارید که تصنیف های قمر را کار کردید؟
بله تصنیف های قمر را نواختم. در آن مجموعه می خواستم حنجره خواننده را با تار نشان دهم. باز در همان دوره کارهای نوازندگانی چون درویش خان، حسینقلی خان و مرتضی خان نیداوود که واقعا تارنوازی فوق العادهای دارند را گوش دادم. درکنار اینها تارنوازی های دوره جدید را کامل گوش دادم. معتقدم تمام یک اثر موسیقیایی را باید کپی کنید چون وقتی مینوازید آگاه ترید و درواقع معرفت دارید و با این حساب نقص و مزایای کار را میتوانید بهتر درک کنید. به نظرم نوازنده تار حتما باید این قبیل کارها را که از آنها نام بردم کپی کند. شما هر نوازنده امروزی را ببینید مثل استاد شریف، استاد شهناز که من کارهایشان را خیلی دوست دارم این کار را انجام داده است. این ها کسانی بودند که من با کارهای شان خیلی ارتباط برقرار می کردم.
یک آلبوم هم در سه تار نوازی دارید. در خصوص آن و روند شکل گیری آن کمی توضیح میدهید؟
بله. در سهتار، هرمزی و استاد صبا را خیلی گوش کردم. فکر می کنم حدود دوسال و نیم تا سه سال کارهایشان را گوش میدادم و با آنها زندگی می کردم و سعی کردم حال و هوای آن کارها را دریافت کنم. یادم میآید کارهای استاد هرمزی را نزد استاد مهدی کمالیان که استاد بزرگ سه تارساز بودند و من هم دوتا از سهتارهای ایشان را دارم، می بردم و مینواختم. چون ایشان مدت ها با هرمزی دوست بودند. یک بار گفتند این هرمزی است اما خیلی جوان است، برو پیرش کن. خب من آن موقع ها جوان هم بودم خیلی تند و تیز ساز می زدم.
آن زمان بود که من حال و هوای سه تار نوازی گرفتم و تازه متوجه شدم که کاراکتر سه تار با تار کاملا متفاوت است. نباید سه تار را مثل تار زد. الان همه تار و سه تار نواختن شان عین هم است. بالاخره بار سوم که پیش ایشان رفتم گفتند این هرمزیه!
در آلبوم "تو همه ماهیچ" * بازگشت دوباره ای به موسیقی ای که اول به شکل سنتی شروع کرده بودید، داشتید. باتوجه به اینکه مدت ها موسیقی عارفانه را برای کار انتخاب کرده بودید و فعالیت می کردید، علت این بازگشت چه بود؟
به قول آقای میرعلینقی می گفت مرخصی گرفتیم رفتیم سراغ موسیقی سنتی ! احساس کردم جای این موسیقی خیلی خالی است. کارهای موجود را که گوش می دهید متوجه می شوید کسی نه رِنگی می نوازد نه چهارمضرابی و این قالب ها درحال حذف شدن از موسیقی ما هستند. متاسفانه ما ایرانیان زمانی که می خواهیم نوآوری کنیم، گذشته خود را نابود می کنیم اما در غرب هم چیز سرجای خودش هست و چیزی را از بین نمی برند. شما امروز می شنوید کسی افشاری بخواند؟ کسی دیگر مثنوی نمی خواند و متاسفانه این ها درحال نابودی هستند. احساس کردم بد نیست به این کارها رجوعی شود.
باتوجه به این که در زمینه موسیقی تلفیقی هم تجربه های زیادی داشتید، فکر می کنید برای اینکه موسیقی سنتی ما از این حالت رکودی که دچارش هست دربیاید بهتر نیست تجربه های جدیدی در آن اتفاق بیفتد؟
چرا من خودم هم این تجربه ها را انجام داده ام و می دهم. فکر نمی کردم کار «دیوان شمس و باخ» که سال 82 یا 83 منتشر شد با استقبال زیاد مخاطبان روبرو شود. همچنان هم جزو پرفروش ترین کارهای من هست حتی کسانی که اهل کارهای کلاسیک نیستند با این کار ارتباط برقرار کردند، که برای خودم هم خیلی جالب است. به نظرم بخشی از این جریان به ایران مربوط می شود و بخشی هم به خارج از ایران، چون ما با موسیقی تلفیقی می توانیم جاهایی برویم که با موسیقی سنتی خودمان نمیتوانیم. موسیقی تلفیقی، تواناییها وقابلیتهای موسیقی ما را به رخ میکشد. درواقع می تواند معرفی کننده موسیقی و فرهنگ ما باشد، خصوصا که الان می دانیم در جهان ما را چگونه می شناسند، موسیقی تلفیقی می تواند به بهبود آن کمک کند.
مثلا همین کار «دیوان شمس و باخ» را ما برای فستیوال های مهمی مثل بی بی سی پرامز یا رادیو کلاسیکو به عنوان اولین موزیسینهای ایرانی در آنجا برنامه اجرا کردند، نواختیم. همینطور در بزرگترین فستیوال کلاسیک ترکیه که بسیار در جهان معروف است اجرا کردیم که از هشت شبکه آن را پخش کردند. اگر کارهایم را در اینگونه فستیوال ها اجرا نمیکردم امروز نمی توانستم اینجا بنشینم.
شما در «دیوان شمس و باخ» به تلفیق موسیقی ایرانی و کلاسیک دست زدید، باتوجه به فراگیر شدن موسیقی جَز و بلوز فکر می کنید امکان تلفیق موسیقی ما با این نوع موسیقی هم وجود داشته باشد؟
به نظرم موسیقی ما به خاطر فرم بداهه نوازی ای که دارد می تواند با هرنوع موسیقی تلفیق شود ولی بستگی دارد چه کسی با چه ریشه و آدابی این کار را انجام می دهد.
شما بیشتر با کدام یک از این دو نوع کار ارتباط برقرار کردید؟
موسیقی کلاسیک از این جهت که شما نمی توانید خیلی در آن تغییر دهید در کار من هم خودش را نشان داد. من در کارم خیلی به بافت دست نزدم فقط یک سری میزان ها را تکرار کردم و حذف نکردم. برای اینکه شعر بهتر روی آن بشیند اما کاری که اول کردم بداهه خوانی بود و کاملا در لحظه ساخته شده بود و آن موقع اصلا به هارمونی و این عناصر فکر نمیکردم. ولی در موسیقی جَز و بلوز چون همه کنار هم مینشینند و ساز می زنند به خاطر بداههنوازی ارزش کار بیشتر می شود چون بداههی بداهه است و در لحظه ساخته شده است. مثل کاری که من اخیرا با فلوتهای سرخ پوستها در آمریکا ضبط کردم کاملا بداهه است حتی بدون یک بار تمرین.
این کار منتشر می شود؟
بله . هم در آمریکا و هم در ایران به نفع کودکان سرخ پوست به زودی منتشر خواهد شد.
در چند سال اخیر در زمینه برگزاری کنسرت شما را خیلی کم دیدیم. سال گذشته بود که در تبریز اجرا داشتید اما مدتی است که در تهران کنسرتی برگزار نکرده اید. امسال شما را در صحنه اجرای کنسرت در تهران می بینیم؟
بله صد در صد. ما اقدام کردیم و مجوز اشعار را گرفتیم. مجوز موسیقی و فرم نوازندگان را هم هفته قبل به وزارت ارشاد دادیم. انشالله تا مدتی دیگر مجوز خواهد آمد و در تهران کنسرتمان را برگزار خواهیم کرد. من امسال بیشتر هدفم این است که تا جایی که می توانم در ایران کنسرت برگزار کنم چون سال گذشته خیلی سفر بودم و شاید کلا یک ماه درست و حسابی خوابیدم. شش ماه گذشته دوبار سفر به آمریکا داشتم و بعد از آن به کانادا و سپس اروپا. برای همین امسال مصمم هستم تا در شهرهای مختلف ایران به برگزاری کنسرت بپردازم.
(عصر ایران)
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد