در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
البته مفیدتر آن است که نیمه پر لیوان دیده شود. اصلا میشود بدترین خبرهای دنیا را هم بخوبی تعبیر کرد؛ «این نیز بگذرد» و گاهی هم بسیار سخت میشود. مثل خبر فوت عزیزان؛ آنها که دوست داریم تا ابد در کنارمان باشند و هیچ گاه به از دست دادنشان نمیاندیشیم. گاهی بزرگترین هدیه خداوند به انسان فراموشی است. همین فراموشی تلخی که باعث میشود غمها و خبرهای بدمان را فراموش کنیم و به روال طبیعی زندگیمان بازگردیم.
مزاحم تلفنی هم این هفته نخواست آدم بدی باشد. سوالی که از مردم شهر قم پرسیده است، یک سوال ساده بود: «بهترین خبر زندگیتان چه بوده است؟ و بدترین خبری که تاکنون شنیدهاید یا به کسی دادهاید چه بوده است؟» لحظههایی که برایمان سخت یا بسرعت گذشتهاند. اتفاقاتی که زیاد برایمان رخ میدهد و از هیچ کدامشان گریزی نیست. خوشی و اندوه، همسایه دیوار به دیوار یکدیگرند. شاید بد نباشد شما هم میان خاطرات خوبتان ورق بزنید و بهترین خبری را که تاکنون شنیدهاید به خاطر بیاورید. شاید هنوز هم لذت شنیدن خبر را حس کنید. هرچند برای مخاطبان امروز مزاحم تلفنی سخت بود که میان خاطراتشان، این خاطرات خوشایند را بیابند. مزاحم تلفنی امیدوار بود این اتفاق از سر فراموشی و خستگی روزانه باشد، نه این که کمبود خاطرات خوشایند این جستجو را سخت کرده باشد.
از قم تعابیر زیادی شنیدهایم. شهری که بزرگترین و مرکزیترین حوزه علمیه ایران در آن قرار دارد و به همین دلیل اقوام گوناگون و مردم کشورهای مختلف جهان را در خود جای داده است. شهری که در کنار این موضوع، پایتخت فرش ابریشمی ایران و جهان به حساب میآید و به ارزانترین شهر ایران مشهور است. این شهر هر ساله میزبان زائران بسیاری است و مطمئنا مردمش هر ساله با مردمی متفاوت و با فرهنگهای مختلف روبهرو هستند، اما از بدشانسی امروز مزاحم تلفنی، مردم قم تمایل چندانی به همصحبتی با مزاحم تلفنی نداشتند.
741...36
خانم جوانی است. همین که میگویم خبر خوش، به یاد خبر خوشی که بتازگی از اخبار سراسری شنیده است میافتد: «چند شب پیش، تلویزیون اعلام کرد بعضی درمانهای دندانپزشکی زیر پوشش بیمه رفته است و ما خیلی خوشحال شدیم که میتوانیم از این مزایا استفاده کنیم. البته زمزمههایش از اسفند بود، اما تازگیها تصویب شده است.» خبر خانوادگیاش هم خبر ازدواج است: «یکی از اقوام دو سال بود، نامزد کرده بود اما درآمد چندانی نداشت و نمیتوانست عروسی بگیرد، همه فامیل کمک کردیم و هر کس مبلغی گذاشت و این پول را به او دادیم. وقتی خبر عروسیاش را شنیدیم همه خوشحال شدیم.» تا به حال خبر بدی به کسی نداده است، اما بدترین خبر زندگیاش را هم مدتی پیش شنیده است؛ ماجرای تجاوز در فرودگاه عربستان: «خیلی ناراحت شدم و هر روز تلویزیون را نگاه میکنم تا ببینم آیا این افراد مجازات خواهند شد یا نه.»
536...36
بهترین خبر زندگیاش خبر قبولیاش در کنکور سال 86 بوده است. خودش این خبر را در سایت دیده است. خبر بد هم زیاد داده است: «بدترین خبر، خبر فوت پدر دوستم بود که باید به دوستم میگفتم. من هم گفتم این شتری است که در خانه هر آدمی میخوابد.» خندهاش میگیرد. میپرسم با خنده این جمله را گفته است و میگوید: «نه جلوی خندهام را گرفتم. دوستم مات و مبهوت نگاهم میکرد.» بدترین خبری هم که شنیده است، خبر شهادت مردم مظلوم فلسطین است.
412...36
وقتی سوال را میشنود، تکرار میکند: «بهترین خبری که شنیدهام؟ ... وقتی شوهرم ماشین خرید، بعد وقتی زمین خرید، بعدش هم خریدن خانه. البته از همه اینها بیشتر به دنیا آمدن بچهام خوشحالم کرده است.» خبر خوشی که از رسانهها شنیده است، دیگر الان خوش به حساب نمیآید: «وعده و وعیدهای رئیس جمهورهایمان قبل از انتخابات خیلی خوشحالمان میکند، اما متاسفانه به آن عمل نمیشود.» خبر بد به کسی نداده است. بدترین خبر زندگیاش: «دو سه سال پیش بچه خواهرم فوت شد و این خبر بسیار من و خانوادهام را ناراحت کرد.»
114...32
«قبل از پرسیدن سوالتان باید بگویم ما قمی نیستیم و مهاجر افغان هستیم.» شوهرش طلبه است و از سال 79 در قم زندگی میکنند. میگویم فرقی ندارد و مهم این است که در قم زندگی میکند و شنیدن بهترین خبر زندگیاش برایم خوشایند خواهد بود: «مادرم مدتی پیش از طریق سازمان ملل برای پناهندگی در سوئد پذیرفته شدند و این خبر واقعا خوشحالم کرد.» خوشحالکنندهترین خبری که از اخبار شنیده است بسیار جالب است: «وقتی نوروز ثبت جهانی شد واقعا خوشحال شدم. فکر کنم سال 90 بود یا زودتر. الان یادم رفته است، اما در دفترم این روز را یادداشت کردهام.» خبر بد به کسی نمیدهد: «اما بدترین خبر زندگیام خبر فوت داییام در افغانستان بود.»
214...32
«بعد از 12 سال حامله شدم. واقعا بهترین خبر زندگیام بود. اوایل ازدواجم دو بار باردار شدم. دو دختر که متاسفانه هردو را از دست دادم، اما وقتی بعد 12 سال باردار شدم خداوند یک پسر به من هدیه داد.» بدترین خبر از نظرش شنیدن خبر فوت عزیزان است: «وقتی خبر فوت خواهرم را به خواهر دیگرم دادم واقعا سخت بود. بدترین خبری هم که شنیده بودم، همین بود؛ از شیراز تماس گرفتند و گفتند خواهرم به خاطر دیابت فوت کرده است.»
580...32
خانم است و یک سال است به قم آمده است: «سلامت پدرم. عملهای زیادی داشتند و آخرین عملشان، عمل قلب بود که باعث شده بود فشار خونشان بالا برود، اما دو سه ماه پیش خبر سلامتشان را شنیدم.» گفتن خبر بیماری پدرش به خواهرهایش سختترین و بدترین خبر زندگیاش بوده است.
414...38
پسر کوچکی گوشی را برمیدارد. از او میخواهم تلفن را به پدر یا مادرش بدهد، فکر میکنم به پدرش داده است، اما از خلال حرفهای مرد جوانی که مخاطب مزاحم تلفنی است، متوجه میشوم اصلا ازدواج نکرده است: «سلامتی آقا وقتی از تخت بیمارستان بلند شدند، بهترین خبر زندگیام بوده است. خبر خوش زندگیاش کمی خصوصی است و ترجیح میدهد وارد جزئیات نشود. البته کلیات را هم نمیگوید: «بدترین خبری که به دیگران دادهام، خبر بیماری آقا به دوستانم بوده است. البته فوت یکی از دوستان را هم وقتی به دوستان دیگرم خبر دادم، بسیار ناراحتکننده بود.»
365...38
بچه کوچکی در کنارش است که اجازه نمیدهد راحت صحبت کند: «یک بار میخواستم به کربلا بروم و شوهرم بدون این که به من بگوید ثبتنام کرده بود و از شنیدن این خبر بسیار خوشحال شدم.» بهترین خبر زندگیاش پیروزی انقلاب بوده است. هرچند 27 سال بیشتر ندارد، هرگاه این روز تکرار میشود، حالش از این رو به آن رو میشود. خبر بد را نمیتواند به کسی بدهد. تا به حال هم چنین کاری نکرده است: «بدترین خبری که شنیدهام، خبر فوت پدرم بوده است. همه خانواده با هم متوجه این موضوع ناراحتکننده شدیم.»
446...38
او هم در کنار بچهاش تلفن را جواب میدهد. میخواهد زودتر سوالم را بپرسم. چون صدای اعتراض بچهاش را میشنوم سوالم را به سرعت مطرح میکنم: «خبر باردار بودنم. این خبر را آزمایشگاه به من داد و تولد بچهام بهترین خبرهای زندگیام بودهاند.» خبر چندان بدی ندارد: «خبر بد زیاد نشنیدهام. فوت اطرافیان بسیار بد است، اما بدترین آن خبر فوت پدربزرگم بوده است که مادرم آن را به من اطلاع داد.»
366...32
پسر کوچکی گوشی را برمیدارد. میخواهد گوشی را به خواهرش بدهد، اما اول برادر بزرگش گوشی را میگیرد و سپس آن را به خواهرش میدهد: «به دنیا آمدن برادرم. هجده ساله بودم که این خبر را شنیدم. خبر بد هم به کسی نمیدهم. علاقه چندانی به این کار ندارم، اما وقتی خانوادهام خبر فوت خالهام را به مادربزرگم دادند آنجا حضور داشتم.» بدترین خبر زندگیاش، نتایج کنکور بوده است: «اصلا آن چیزی که میخواستم نشد و از آن راضی نبودم.»
121...32
دختر کوچکی گوشی را برمیدارد و به پدرش میدهد: «نمیدانم. اصلا چیزی در ذهن ندارم.» میگویم هر خبر خوشایندی به ذهنش برسد خوب است، اما گویا خبر چندان خوشحالکنندهای به گوشش نرسیده است: «بدترین خبری که شنیدم خبر فوت پدرم بود وقتی به حج عمره رفته بودند و دادن این خبر به برادر و عموهایم هم بسیار سخت و ناراحتکننده بود.»
323...42
«خبر ازدواج برادرم. پنج یا شش سال پیش خانوادهام این خبر را دادند و برای مراسم عقد دعوتم کردند. خبر خوشایندی که از رسانهها میشنوم، پیروزیهای تیمهای ملی در مسابقات جهانی است.» دلش نمیخواهد خبر بد به کسی بدهد: «هیچ وقت این کار را نمیکنم. روحیهاش را ندارم، اما بدترین خبری که شنیدهام، خبر فوت فرزند دخترداییام دو هفته قبل از عید نوروز بوده است؛ خبری که دگرگونمان کرد.»
549...36
بهترین خبر زندگیاش: «ازدواج پسرم. فقط یک پسر دارم و این خبر بسیار خوشحالم کرد.» او هم نمیتواند خبر بد به کسی بدهد: «بدترین خبری که شنیدهام، فوت همسرم بود.»
آزاده هاشمی منفرد / چمدان (ضمیمه آخر هفته روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد
درگفتوگو با رئیس دانشکده الهیات دانشگاه الزهرا ابعاد بیانات رهبر انقلاب درخصوص تقلید زنان از مجتهد زن را بررسی کردهایم