اعتراف پسر ناخلف

ششم مهرماه سال 90 را فراموش نمی‌کنم. هوا توفانی بود و باران شدیدی می‌بارید. ساعت 13 از طریق مرکز پیام به پلیس آگاهی اعلام شد، جسد فرد ناشناسی که با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده در کنار پارک ساحلی تولم در حوزه صومعه‌سرا کشف و ماموران پاسگاه صحنه را حفظ کرده‌اند. بلافاصله من و ماموران اداره مبارزه با جرایم جنایی و مسئول تشخیص هویت آگاهی با هماهنگی بازپرس ویژه قتل و دکتر پزشکی قانونی به محل وقوع قتل رفتیم. یک دستگاه خودروی سمند نوک مدادی در محل پارک و اطراف خودرو با نوار زرد رنگ ورود ممنوع حفظ شده بود.
کد خبر: ۷۸۸۷۵۴
اعتراف پسر ناخلف

تعداد زیادی از مردم روستا اطراف صحنه جمع شده بودند. با نزدیک شدن به خودرو مشخص شد در عقب خودرو کمی باز است و مقداری لکه‌های خون روی آسفالت ریخته شده و لاستیک سمت چپ و چرخ جلو پنچر است. ابتدا از مسئول تشخیص هویت خواستم که از صحنه عکسبرداری و فیلمبرداری کند. وقتی در سمت راننده را باز کردم روی صندلی راننده مقدار زیادی خون وجود داشت و یک جفت دمپایی مردانه روی پدال‌های خودرو افتاده و یک دستگاه گوشی تلفن همراه نیز زیر صندلی قرار داشت. دو سنجاق آغشته به مواد مخدر روی صندلی سمت شاگرد وجود داشت. روی صندلی عقب خودرو جسد مردی با قدی حدود 175 سانتی‌متر که با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده بود قرار داشت.

در بازرسی دقیق از خودرو یک تراول 50 هزار تومانی همراه مقداری مواد مخدر از نوع شیشه در زیر صندلی کشف شد. پس از استعلام خودرو مشخص شد مالک آن فردی به نام شعبان است که با دعوت از خانواده او هویت مقتول شناسایی شد. پزشک جنایی هم پس از معاینه جسد اعلام کرد، قتل شب گذشته رخ داده و با توجه به نحوه وارد شدن ضربات، مقتول غافلگیر شده است.

اول از همسر شعبان تحقیق کردم که در بازجویی‌ها مدعی شد شوهرش دیروز ساعت 4 عصر برای تبدیل شلتوک به کارخانه برنجکوبی در روستای هنده خاله رفته بود که ساعت 10 شب به او زنگ زدم و از شعبان خواستم با وجود بارش باران به دنبال پسرمان شاهین برود و او را از باشگاه به خانه بیاورد. ساعت 11 بود که پسرم به خانه آمد. پس از صحبت با شاهین متوجه شدم همسرم به دنبال او نرفته است.

به تلفن همراهش زنگ زدم ولی پاسخگو نبود تا این‌که ساعت دو صبح تلفن شوهرم خاموش شد. خیلی نگران شدم، روز بعد به کارخانه برنجکوبی رفتم که صاحبش گفت: شعبان حدود ساعت 5 عصر به اینجا آمد و چون برنجش آماده نبود از اینجا رفت. سپس به خانه مراجعه کردم و در تماس با تمام اقوام و بستگان جویای او شدم ولی هیچ کس از او خبر نداشت. تا این‌که ساعت 2 بعد از ظهر به من خبر دادند شوهرم به قتل رسیده است. شوهرم فردی معتاد بود ولی در خانه با من و دو فرزندش خوب برخورد می‌کرد و با کسی اختلاف نداشت. حتی سابقه نداشت یک شب بیرون از خانه بماند. نمی‌دانم چه کسی شوهرم را به قتل رسانده است. از پلیس می‌خواهم قاتل شوهرم را پیدا کند.

سراغ پسر بیست و دو ساله مقتول رفتم. شاهین هم حرف‌های مادرش را تائید کرد اما در میان صحبت هایش در مورد ساعت حضور در باشگاه و تماس با پدرش دچار تناقض‌گویی شد. همسر مقتول وقتی متوجه تناقض‌گویی پسرش شد وسط حرف ما پرید و مدعی شد فرزندش بعد مرگ شعبان دچار اختلال حواس شده و هذیان می‌گوید.

با استعلام از سوابق کیفری مقتول مشخص شد او به خاطر زنای محصنه چند سال در زندان بوده است. با مشخص شدن این موضوع از افرادی که او را می‌شناختند تحقیق کردیم که آنها مدعی شدند مقتول دارای اعتیاد شدیدی بود. نظریه پزشکی قانونی نیز علت مرگ را ضربات شدید چاقو و خونریزی شدید اعلام کرد.

در ادامه پرینت تماس‌های مقتول و پیامک‌هایش را از مخابرات گرفتیم و همزمان تحقیقات از مظنونان را آغاز کردیم، اما هیچ سرنخی به دست نیامد. با توجه به تناقض‌گویی‌های پسر مقتول، تحقیقات را روی او متمرکز کردیم. تحقیقات نشان می‌داد، او فردی خوشگذران است و اغلب با دوستانش در حال گردش است.

او را دوباره به اداره آگاهی احضار کرده و به تحقیق درباره روز حادثه پرداختم. از حرف‌های او متوجه شدم که دروغ می‌گوید و سعی دارد واقعیتی را مخفی کند. شاهین مدعی بود، روز حادثه همراه یکی از دوستانش به نام وحید بوده است.

سراغ وحید رفته و به تحقیق از او پرداختم. پسر جوان در ابتدا گفته‌های شاهین را تائید کرد اما در ادامه اعتراف کرد روز حادثه در شهرستان رشت بوده و به اصرار شاهین شهادت دروغ را مطرح کرده است.

شاهین وقتی این دروغ خود را فاش شده دید، مدعی شد قاتل نبوده اما قاتلان را می‌شناسد. او چند نفر را به عنوان قاتل معرفی کرد که با تحقیق از آنها مشخص شد، پسر بیست و دو ساله دوباره دروغ گفته است.

پسر جوان پس از سه روز مقاومت سرانجام لب به اعتراف گشود و راز قتل پدرش را فاش کرد: پدرم فردی معتاد و خوشگذران بود و همیشه مادرم را اذیت می‌کرد. کارهای پدرم باعث آبروریزی ما شده بود، به همین خاطر تصمیم گرفتم او را به قتل برسانم. موضوع را به یکی از دوستانم به نام سعید گفتم. او ابتدا قبول نکرد اما سپس شرط گذاشت، بعد از قتل پدرم باید پدر و مادر دختر مورد علاقه او را هم به قتل برسانیم. آنها با ازدواج سعید و دخترش مخالفت کرده بودند و او هم می‌خواست انتقام بگیرد. به خاطر این‌که به کمکش نیاز داشتم، شرطش را قبول کردم. شب حادثه به باشگاه رفتم و از پدرم خواستم به دنبالم بیاید. همراه سعید سوار ماشین شدیم. زمانی که پدرم خودرو را روشن کرد، سعید از پشت سر، گردن و دهان پدرم را گرفت و من هم با چاقو ضرباتی به سینه او زدم. بعد از قتل برای گمراه کردن پلیس جسد او را از صندلی جلو به صندلی عقب کشاندیم و گوشی تلفن را زیر صندلی راننده انداختیم. پس از رسیدن به تولم شهر خودرو را رها کرده و مقداری مواد مخدر را در کنار صندلی گذاشتیم. قصد داشتیم طوری نشان دهیم که پدرم پس از مصرف موادمخدر به قتل رسیده است.

پس از اعترافات متهم، همدست او هم دستگیر شد. پسر جوان، انگیزه اصلی خود را از قتل هیچ‌گاه نگفت اما این پرسش در ذهن من باقی ماند یک پسر چگونه می‌تواند به این راحتی پدر خود را به قتل برساند و اگر متهمان دستگیر نمی‌شدند، با دو جنایت دیگر رو به رو می‌شدیم.

بر اساس خاطره‌ای از سرهنگ دوم جمشید اکبری

تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها