کیهان:این وصله به انقلاب و امام نمیچسبد
«این وصله به انقلاب و امام نمیچسبد»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن میخوانید؛هندسه و مهندسی انقلاب اسلامی یک کل به هم پیوسته است که معمار عظیمالشأن آن حضرت امام خمینی (رضوانالله تعالی علیه) با نقشه راه کلی اسلام ناب محمدی(ص) بنا نهاد. این کلیت و به همپیوستگی چنان عمیق است که اگر کسی به خطا و اشتباه یا از سر تعمد و مغالطه و تحریف اقدام به جابهجایی و جایگزینی بخشی از آن هندسه کلی کند، مانند وصلهای ناچسب به چشم میآید. انقلاب اسلامی هرچند پنجه در پنجه استبداد طاغوت انداخته بود اما به اعتبار رگ و ریشه خارجی رژیم طاغوت، ذاتا بر مبنای نفی استکبار شیطان بزرگ و نظایر آن شکل گرفت. این انقلاب، اعلام جنگ به استکباری بود که در طول دههها و قرنها پنجه اختناق بر حلقوم ملت ایران و دیگر ملتها میفشرد. خباثت شیطان بزرگ و کوچک را ملت ما نسل به نسل با گوشت و پوست خود لمس کرد و اغراق نیست بگوییم که انزجار از این منش تعدی و تجاوز وارد ژن ایرانی شد.
تکوین و تداوم انقلاب اسلامی به عنوان نفی استکبار و استبداد، زاده ضرورتهای ماندگار روزگار معاصر است. امروز آمریکا و انگلیس همان آمریکا و انگلیس 35 سال پیش بلکه خبیثتر، مستکبر و ستیزهجوتر هستند. انقلاب اسلامی به عنوان یک امر واقع و نه صرفا نظریه و شعار، شروع جنگ نامتقارن و موفق ملت ما با شیطان بزرگ بود و همین جنگ نامتقارن در دفاع مقدس، تحریم اقتصادی و جنگ فرهنگی (نرم) پس از آن ادامه پیدا کرده است. مثلث آمریکا، انگلیس و اسرائیل در طول 7 دهه اخیر در کنار انواع خباثتها و توطئهها- نظیر کودتای 28 مرداد- 12 جنگ ویرانگر را به چهار گوشه غرب آسیا از جمله ملت ایران تحمیل کرده و به حیات دهها میلیون نفر آسیبهای بزرگ زدهاند. آیا این واقعیت قابل انکار است؟ قطعا نه. واقعیت غیر قابل انکار دیگر، پیروزی و پایداری و پیشروی انقلاب اسلامی در منطقه درست خلاف میل استکبار است. اگر جوهره هویت استکبار «دستدرازی و تفرعن و تسلط نامشروع» است، جوهره تخلفناپذیر و سنگ بنای انقلاب اسلامی، نفی این دستدرازی به حقوق بشر و کرامت انسانی است. با این اوصاف آیا میتوان از صلح با آمریکا و عادیسازی روابط با او سخن به میان آورد؟ آیا خوشگمانی و خوشخیالی نسبت به دشمن شماره یک ملتها میتوانست واقعیت را تغییر دهد؟ این توهم از کجا آمد که 3 تا 6 ماهه میتوان با آمریکا- که کدخدا توصیف شد- «بست» و به توافق رسید؟
آقای روحانی چهارشنبه گذشته ضمن حضور در حرم حضرت امام خمینی(ره) و «تجدید میثاق» اظهار داشت «امامی که در مقاطع مختلف در برابر دشمن و استکبار ایستادگی کرد و استکبارستیزی را به ما آموخت، شهامت آن را داشت تا آنجا که ضروری است راه صلح را برگزیند و مسیر توسعه و ثبات کشور را ادامه دهد... امام همه مسیر را در سایه اجتهاد طی کرد و انقلاب را به پیروزی رساند؛ اجتهادی که مستمر، پویا و دایمی است را امام پیش روی ما ترسیم کرد... باید بدانیم آثار امام به کلام امام محدود نمیشود مصداقها را نباید اصل قرار دهیم بلکه باید ملاکها را اصل قرار دهیم و ببینیم که اگر امام در میان ما بود چه میکرد. ما همواره باید خود را در محضر امام ببینیم و راه اجتهاد امام را ادامه دهیم. خودمان را مانند متحجرین در برخی کلمات بیروح محصور نکنیم و ببینیم که مسیر امام چه بود و همان را ادامه دهیم». آیا از دل چنین رویکردی میتوان آمریکا را کدخدا و اوباما را میانهرو و مودب توصیف کرد و به تواتر به برخی رفتارهای «نابهجا» دست زد و آنگاه دست پیش گرفت که کسانی در داخل برای دشمن کف میزنند؟ قبیل این اظهارات درباره صلح حدیبیه و... گفته شده است.
در اینجا چند ملاحظه دقیق وجود دارد. امام هرگز کلمهای درباره صلح با آمریکای یاغی که قبل از انقلاب از ملت ما حق توحش میگرفت و پس از انقلاب لحظهای از دشمنی دست نکشید، سخن نگفت. درباره صدام نیز چنین بود و ما فقط قطعنامه «آتشبس» را پذیرفتیم. در مقابل چه اتفاقی افتاد که قابل تأمل است؟ ارتش صدام شروع به تعدی و دستدرازی کرد و از آنسو منافقین ورشکسته را برای فتح چند روزه تهران روانه کرد! چند ماه بعد از آن هم جبهه استکبار ماجرای گستاخی سلمان رشدی را علیه پیامبر اعظم(ص) برپا کردند. ادبیات امام را در پیام قطعنامه و سپس منشور روحانیت و برخی سخنرانیها مرور کنید. کجای این اظهارات- در سال آخر حیات مبارک حضرت امام- بوی صلح و سازش با دشمن و استکبار میدهد؟! آیا حتی کلمه صلح را در این ادبیات پیدا میکنید یا اینکه ادبیات حضرت روحالله در برابر دشمن تهاجمیتر و انقلابیتر شد؟ امام بود که راه سازشطلبی در مقابل آمریکا را با وجود خوشخیالی و فریبخوردگی برخی رجال سیاسی خاص بست که بعدها همانها اذعان کردند امام مانعشان شده است. امام تا ماههای آخر حیات مبارکشان فرمودند مرگ بر آمریکا نباید منسی (فراموش) شود و این منطق پایدار بزرگمردی بود که در رفتار خود نیز اعلان کرد «ما آمریکا را زیر پا میگذاریم»، «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند» و «ما را نترسانید از اینکه نظامی میآوریم، ما نظامیهای شما را اینجا دفن میکنیم.»
نکته دوم در باب اجتهاد حکومتی است. این منطق روشن دینی چه به لحاظ شرعی، چه به لحاظ قانونی و چه به اعتبار هندسه انقلاب اسلامی، چارچوب و هویت مشخصی دارد اگرنه، آقای ابوالحسن بنیصدر- که بعدها ارتباط وی با لانه جاسوسی آمریکا با اسم رمز SDLURE و همکاریاش با سازمان منافقین فاش شد- نیز مدعی اجتهاد بود(!) که وسط شبیخون و ایلغار رژیم صدام با دلآرامی تمام، به تخطئه مقاومت پرداخت و گفت زمین میدهیم و زمان میگیریم؛ اینچنین خوشخیالی و نرمشی با گستاخی دشمن و تقدیم جان بهترین مدافعان میهن و دین قرین شد. عقبهاش را اگر در صدر اسلام در نظر بگیریم یک اجتهاد روز صلح حدیبیه بود که دشمن حقیقتا پذیرفته بود صلح کند اما همانجا مومنان به جای اینکه هر کدامشان سازی بزنند، با پیامبر(ص) پیمان شهادت و صیانت از دین تا پای جان بستند. یک اجتهاد هم رفتار صحابهای بود که به حکم پیامبر(ص) برای همراهی سپاه اسامه بن زید تمکین نکردند و سپس یکی از همانها وقتی پیامبر(ص) خواستار حاضر کردن قلم و دوات برای نوشتن آخرین وصایای رسول خدا شد، به حضرت جسارت کرد و مانع شد. پس از آن نیز کتابت حدیث و سنت پیامبر(ص) ممنوع اعلام شد اما اجتهادهای از سر خودرأیی که تماما بدعت و انحراف بود، ترویج گردید. یا در روزگار خلافت امیر مومنان(ع) جناب ابوموسی اشعری مدعی رجلیت و اجتهاد بود که دعوت امام برای همراهی با سپاه ایشان و سرکوب شورشیان جمل را فتنه خواند و از مردم کوفه خواست زه کمان را بگشایند و شمشیر در غلاف کنند و در خانه بمانند!
منطق امام خمینی و امام خامنهای درباره شیطان بزرگ و دشمن شماره یک ملتها کاملا روشن است. منطق انقلاب و اسلام و منطق قانون اساسی و واقعیتها نیز همین را امضا میکند همچنان که تداوم پویایی انقلاب نیز در اندیشه معمار آن وابسته به ولایت فقیه است. «پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد.» نمیشود از امام و رهبری دم زد- که حق همه همین است- اما اجتهاد در مقابل نص نمود. نمیشود پشتیبانی رهبر معظم انقلاب از تیم مذاکرهکننده را برجسته کرد (که سرمایه بزرگ و بیبدیلی هم هست) اما به رفتارهای نابهجا که در ادبیات معظم له اشاره شده ادامه و وسعت داد یا از چارچوبها و خط قرمزهای کلی اعلام شده عبور کرد. هیچ کس نداند رئیسجمهور محترم میداند- و آقای ظریف در کمیسیون امنیت ملی اعلام کرد- که مصادیق رفتارهای نابهجا کدام است. آیا اظهار بدبینی رهبر معظم انقلاب (مستند به واقعیتهای متعدد غیرقابل انکار) با برخی ابراز خوشگمانیهای بیمبنای دولتمردان و سپس غافل شدن از خنجرهای زهرآگین دشمن که آخرین آن در ضربه نفتی مشترک آمریکا و آل سعود جلوه پیدا کرد، کمترین انطباقی دارد؟ اگر ملاک «اشداء علیالکفار» و «اعزهًْ علیالکافرین» است، پس تمجید و کرنش و نرمش یکسویه در قبال مقامات آمریکایی را با کدام اجتهاد گله گشادی میتوان برچسب اسلامی و انقلابی زد؟ یا این گونه بپرسیم که رفتارهای تحقیرآمیز دشمن- نظیر دیپورت نماینده ویژه آقای روحانی برای سازمان ملل و تروریست خواندن وی- به کدام خط قرمز باید برسد تا به عزت و شرافت و حیثیت و اعتبار دولت محترم بربخورد؟
ابتنای انقلاب اسلامی، گرفتن خود از شیر وابستگی به آمریکا و غرب بود و نمیتوان ملتی رشید را که 35 سالگی انقلاب اسلامی و گسترش جهانی آن را با افتخار جشن میگیرد، به دوره شیرخوارگی بلکه به دوره نکبتبار اعتیاد به قدرتهای بیگانه بازگرداند. این صریح ادبیات حضرت امام درباره خودباختگی برخی رژیمهای منطقه است که «اینها خیال میکنند اگر گرفتار شدند، آمریکا میآید و جلوی این را میگیرد که مبادا به آنها صدمهای وارد شود... تمام شیره جان شما را میکشند و میبرند و ملت شما را آنطور ضعیف و زبون و بیچاره میکنند... ما ننشستهایم که آمریکا یک کاری برای ما بکند. ما نشستهایم که آمریکا اگر بخواهد شیطنت کند جلویش را بگیریم، نشستهایم که اگر شوروی بخواهد کاری بکند جلویش را بگیریم. ما دنبال این نیستیم که آمریکا برای ما کار بکند. ما آمریکا را زیر پا میگذاریم در این امور؛ نمیگذاریم که دخالت در امور بکند.»
هر جا در این 35 ساله با عزت و اقتدار پیش رفتیم، محصول وفاداری به نقشه راه کلی نظام- ترسیم شده از سوی امام و رهبری- بود و هر جا دچار لنگی و گرفتاری و نابسامانی شدیم، غیر از فشار دشمن، حاصل عدم التزام و وفاداری به خطوط اصلی ترسیمی از سوی راهبر و مقتدای انقلاب بود. این واقعیت کمابیش در دولتهای موسوم به دفاع مقدس، سازندگی، اصلاحات، عدالت (مهرورزی) و اعتدال دیده میشود. انتظام انقلاب و بالندگی نظام اسلامی مبتنی بر پایبندی کارگزاران و نخبگان به منطق ولایت و امامت است. «فجعلالله طاعتنا نظاما للملّهًْ و امامتنا اماناً منالفرقهًْ».
خراسان:رانش بانکی
«رانش بانکی»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم خراسان به قلم حبیب نیکجو است که در آن میخوانید؛مهم نیست که شایعه است یا واقعیت. مهم نیست که وضعیت مالی بانک یا موسسه مالی و اعتباری خوب است یا خیر، زمانی که به سراغ هر بانک یا موسسه ای می رود، خطرناک می شود. هجوم مردم برای دریافت سپرده ها پدیده ای که بار دیگر، در اقتصاد ایران و به خصوص شهر مشهد اتفاق افتاد، اتفاقی که تازگی ندارد و به کرات در تاریخ بانکداری جهان رخ داده است. اولین مورد آن به 149 سال پیش بر می گردد که انگلستان میزبان آن بود و این اواخر (سال 2014) هم چین و سوئد درگیر آن بودند.
پدیده هجوم مردم برای دریافت سپرده هایشان از بانک ها یا موسسات مالی و اعتباری ، با نام «رانش بانکی» (bank run) در متون مالی دیده می شود که علت اصلی ایجاد آن ترس سهامداران از ناتوانی موسسه مالی برای بازپرداخت دیونش است. ترسی که می تواند هیچ گونه رابطه ای با واقعیت نداشته باشد و صرفا، بر مبنای یک شایعه رخ دهد. لذا مردم، به سراغ این موسسات می روند و خواستار بازپس گیری دیون خود می شوند. در این شرایط، موسسه مالی که بخش عمده ای از سپرده های مردم را در طرح های مختلف سرمایه گذاری کرده است، نمی تواند پاسخگوی حجم تقاضای مردم باشد.
مردم نیز با مشاهده این ناتوانی گمان می کنند که موسسه در حال ورشکستگی است و لذا تقاضا برای باز پس گیری سپرده ها افزایش می یابد که خود تشدید کننده جریان اولیه است.نکته قابل توجه این جاست که تقریبا اکثر موسسات مالی و بانک ها، به دلیل سرمایه گذاری سپرده ها در طرح های پربازده یا دادن تسهیلات با دریافت وثیقه های چند برابری، توان مالی لازم برای بازپرداخت سپرده ها را دارند اما مشکل، زمان است.
چرا که بانک یا موسسه مالی به زمان نیاز دارد تا دارایی های خود را که غالبا قابلیت نقد شوندگی پایینی دارند، به وجه نقد تبدیل کند. جرج کافمن، استاد بازرگانی دانشگاه شیکاگو، می گوید:«بعید است هجوم مردم برای بازپس گیری سپرده ها، به عجز بانک در بازپرداخت دیون بدل گردد.»اما اتفاقی که اخیرا در مورد یک موسسه مالی و اعتباری در استان های خراسان رخ داد، دارای دو جنبه مهم است. جنبه اول نقش انکار نشدنی شبکه های اجتماعی است. اگر چه تا پیش از این در شبکه های اجتماعی، شایعات کم خطرتر نظیر ازدواج و طلاق بازیگران و فوت خوانندگان رد و بدل می شداما این بار، شایعه قلب اقتصاد کشور را هدف قرار داد: اعتماد در نظام پولی و بانکی، اعتمادی که بدون آن سنگ بر روی سنگ بند نمی شود و اقتصاد را از درون از هم می پاشد. این اتفاق برای موسسه مالی نه چندان بزرگ، زنگ خطری جدی برای مسئولان و سیاستگذاران کشور است. چرا که این پدیده، ممکن است برای هر بانک معتبر دولتی یا خصوصی اتفاق بیفتد که در آن صورت امکان ایجاد بحران مالی در کشور دور از ذهن نخواهد بود. فقط کافی است به تجربه غرب در اواخر دهه 1920 و اوایل دهه 1930 مراجعه شود.
جنبه دوم این تجربه به برخورد موسسه های مالی یا بانک ها با پدیده هجوم مردم برای پس گرفتن سپرده ها باز می گردد. برای این منظور بدون ذکر جزئیات این اتفاق در داخل کشور، به دو تجربه جهانی مشابه در سال های اخیر اشاره می کنیم. بانک تجاری جیانگ سو در چین، با بحرانی مشابه نمونه داخلی در سال 2014 مواجه شد. مردم چین که شایعاتی در مورد این بانک شنیده بودند، برای دریافت سپرده هایشان به شعب بانک هجوم بردند. رفتار این بانک چینی در مقابل هجوم مردم، بازنگه داشتن 24 ساعته بسیاری از شعب بانک بود. اقدامی که در طول مدت مطرح بودن شایعه ادامه پیدا کرد تا مردم بار دیگر به این بانک اعتماد کنند. مورد بعدی با یک شایعه در توییتر، در دسامبرسال 2011 آغاز شد. شایعه ای که در مورد بانکی تحت عنوان سوئد بانک در لتونی مطرح شد و جمعیت زیادی از مردم لتونی اقدام به تخلیه حساب های بانکی خود کردند. عکس های بسیاری از صف های طولانی مردم در مقابل دستگاههای خودپرداز وجود دارد که عمق این بحران را نشان می دهد. رفتار مشابه بانک سوئدی با همتای چینی نتیجه یکسانی داد و این هجوم تنها یک روز ادامه یافت.
در انتها باید گفت، از آنجایی که علت اصلی شکل گیری این گونه حوادث بیشتر مسائل روانی و شایعات است، موسسات مالی و اعتباری باید مدیریت افکارعمومی را به دست بگیرند و با نشر سپرده های خود نزد بانک مرکزی و منتشر کردن دارایی ها و املاک خود، خیال سپرده گذاران را آسوده کنند.
طبیعتا، رفتار مسئولان مرتبط با نظام بانکی در کشور نیز می تواند در کاهش اثرگذاری شایعات موثر باشد. اما این نکته وجود دارد که مسئولان بانک مرکزی زمانی اقدام به واکنش به این حوادث می کنند که این موسسات به صورت کامل تحت نظارت این بانک باشند. اتفاقی که بر اهمیت نظارت جامع بانک مرکزی بر بانک ها و موسسات مالی و اعتباری می افزاید. شاید اگر نظارت بانک مرکزی کامل بود، این هجوم مردم، بیشتر از یک روز دوام نمی آورد.
جمهوری اسلامی:دغدغههای اعتدالی
«دغدغههای اعتدالی»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛سخنان دکتر حسن روحانی رئیسجمهور در مراسم جشنواره بینالمللی فارابی بازتاب گستردهای در سطوح مختلف جامعه، اعم از دانشگاهی، رسانهای و افکار عمومی داشت و از آنجا که از سر دلسوزی و تعهد به ارزشها و لزوم توسعه و پایداری انقلاب بیان شده، بر دلهای مخاطبان نشست و جای خود را در میان مردم باز کرد.
اظهارات آقای روحانی رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی در این همایش علمی و دانشگاهی از چند محور برجسته برخوردار بود که جا دارد مورد واکاوی قرار گیرند.
نکته مقدماتی سخنان رئیس جمهور، ضرورت توجه به جایگاه واقعی علم و عالم بود. وی گفت: «واقعیت اینست که سیاستمداران تنها باید زمینه را برای حضور عالمان در جامعه تسهیل کنند و در برخی امور مهم، حداکثر نظارتگر باشند و کار را به اندیشمندان واگذار نمایند وگرنه مداخله دولت و سیاسیون در علم، هم باعث ضرر حکومت و هم باعث ضرر دانشمندان و علم میشود.»
دومین محور سخنان رئیس جمهور، تاکید بر ایجاد محیطهای آزاد جهت رشد علم در جامعه بویژه در محیطهای دانشگاهی بود. وی پیشرفت علمی را نیازمند استقلال و آزادی در دانشگاهها دانست و گفت: «ما برای پیشرفت علمی نیاز به استقلال و آزادی در محیطهای علمی داریم زیرا علم محیطی آزاد میخواهد که همه دانشجویان، اساتید و محققان اگر سخنی و حرفی دارند بیان کنند و گفتگو در آن باشد تا فضا برای حل مشکلات و معضلات جامعه در آن فراهم شود.»
وی سپس از شهیدان مطهری و بهشتی به عنوان دو چهره شاخص حوزوی که حضوری فعال و سازنده در محیطهای دانشگاهی داشته و در محیطی آزاد، اسلام را به جوانان ارائه کرده و از نقد و انتقاد نهراسیده و با سعه صدر به همه شبهات و اشکالات پاسخ میدادند، یاد کرده و گفت: «این دو شخصیت اسلامی چون اسلام را خوب فهمیده بودند الگوی خوبی در مناسبات اجتماعی بودند.»
باید اعتراف کرد که در محیطهای علمی و دانشگاهی ما آنگونه که شایسته آنهاست دغدغه «کشف حقیقت»، نهادینه نشده و تعریف درستی نیز از آزاداندیشی در آنها ارائه نگردیده است. متاسفانه نهادهای مسئول دانشگاهی نه تنها اقداماتی برای فرهنگسازی در این زمینه صورت نداده بلکه فضای نظریهپردازی، نقد، مناظره و تضارب آراء و اندیشههای گوناگون را نیز فراهم نکردهاند.
قطعاً نخستین عامل ایجاد محیط آزاداندیشی در دانشگاهها و مراکز علمی کشور، بالا بردن ظرفیت شنیدن نظرات مختلف و افزایش تحمل نظر و از بین بردن موانع «سعه صدر» در گفتگو و شنودهای علمی است. ایجاد روحیه آزاداندیشی در مراکز علمی علاوه بر آنکه مایه بروز استعدادها و تواناییهای فطری و باعث تکامل و توسعه علوم و تفکرات انسانی میشود، عمل به نصوص قرآنی و سیره پیشوایان معصوم ماست که همواره همگان را به آن فرا خواندهاند.
تعالیم دینی ما مملو ازرعایت منطق و اخلاق، عدالت و تعادل و شرح صدر است که خوشبختانه در حوزههای علمیه رایج بوده و باعث نشو و نمای علوم و جوانه زدن استعدادها و نبوغ و خلاقیتها شده است ولی متاسفانه این امتیازات به جای آنکه در جریان وحدت حوزه و دانشگاه، از مراکز حوزوی به محیطهای دانشگاهی انتقال یافته و دانشگاههای ما برای شنیدن نظرات و اقوال گوناگون در کمال شرح صدر و تضارب آرا آمادگی یافته و به مرحله انتخاب احسن برسند، روز به روز از ظرفیت آزاداندیشی آن کاسته شده و در عوض بر روحیه کم تحملی، پرخاشگری، ستیزهجویی، خودمحوری و تخطئه آرا و نظرات دیگران افزوده شده است و طبعاً پیداست که با چنین روحیهای هرگز نمیتوان طالب علم و اندیشه و فرزانگی تربیت نمود و به فضاهای تازه ازکمال و نوآوری دست یافت درحالی که علمای دینی ما به تاسی از تعالیم قرآنی و دستورات معصومین علیهم السلام سهم بزرگی در ژرفا بخشی به روحیه آزاداندیشی علمی داشته و در کمال منطق و صراحت بیان، پذیرای آراء و نظرات مخالفان بوده و پاسخهای مناسب به شبهات دگراندیشان ارائه کردهاند.
با کمال تاسف این ظرفیت و بلوغ در دانشگاهها و مراکز علمی ما برای نقد سازنده آرا و اندیشههای گوناگون و پاسخگویی مستدل به آنها به دور از تخطئه و غوغاسالاری وجود نداشته و نسخه نظرات مخالف به راحتی با برچسب زدنهای تکراری و تعصب آمیز پیچیده شده و مجال بیان نیافته است و شاید به همین دلیل باشد که ارائه نظرات مخالف در قالب غیررایج و رسمی آن در جامعه ما به شدت رواج یافته و باعث دامن زدن به تخریبهای ذهنی و اجتماعی زیادی شده است.
ناگزیر باید به این نتیجه رسید که محیطهای دانشگاهی و علمی کشور نباید از «آزادی» بترسند و از «گفتگو» بگریزند، چه در غیر این صورت، نقد و انتقاد و نظرات مخالف به کالای قاچاق و زیرزمینی تبدیل شده و اثرات مخرب بیشتری را به دنبال خواهد داشت، همچنان که نباید گذاشت «آزادی» به امری تشریفاتی تبدیل شود و یا به جای مباحثه، در دام مجادله گرفتار آید.
سومین محور سخنان رئیسجمهور موضوع مذاکرات هستهای و تلاش شبانهروزی گروه مذاکره کننده ایرانی بود که وی در این زمینه گفت: «ما امروز دیپلماتهای بسیار مجربی داریم و میبینیم که چگونه در برابر تیم مذاکره کننده 1+5 میایستند» و استدلال سیاسی، حقوقی و فنی میکنند و این یک افتخار برای کشور است.» آقای روحانی سپس افزود: «در عوض عدهای در داخل با سوءاستفاده از معنای انتقاد سازنده، با تهمت و تخریب و برای حفظ منافع حزبی و جناحی به منافع ملی ضربه میزنند و با انتقاد از مسائل حاشیهای، مواضع آن طرفیها را علیه خودمان تقویت میکنند.» وی با تاکید بر اقدامات شجاعانه و از خودگذشتگیهای گروه مذاکره کننده هستهای کشورمان خواستار تشویق ملی آنها شده و از همه خواست به کمک دولت آمده و منافع کشور را حفظ کنند.
واقعیت اینست که در شرایطی که مذاکرات هستهای حساسترین مراحل خود را سپری میکند و گروه مذاکره کننده کشورمان متشکل از افراد با تجربهای که تاکنون در مقابل حریفانی که برخی از آنها از دشمنان انقلاب بوده و به اصول جوانمردانه نیز پایبند نیستند، بخوبی از مواضع و منافع کشورمان پاسداری کردهاند به جای این طعنهها و تخریبها، بیش از هر چیزی نیاز به حمایت ملی داشته و این حمایت، یک ضرورت قطعی و عقلی است.
همه میدانند که علاوه بر قدرتهای سلطهگر غربی، سران ارتجاع عرب و رژیم صهیونیستی نیز با به نتیجه رسیدن مذاکرات هستهای ایران با 1+5 مخالفند و برای ناکامی گروه مذاکره کننده ایرانی تلاشهای شیطنت آمیز زیادی میکنند و با سرمایهگزاری کلان به میدان آمدهاند.
در چنین شرایطی، رقبای سیاسی دولت یازدهم، در عین حال که حق انتقاد دارند باید با انتقادهای دلسوزانه خود به دولت وگروه مذاکره کننده کمک کنند تا کشور از شرایط تحریمهای ظالمانه خارج شود. متاسفانه آنها به جای این کار، سعی در بهم زدن اوضاع دارند و این اقدامات درست درحالی صورت میگیرد که روند مذاکرات به ایستگاه پایانی خود نزدیک شده و طرف مقابل نیز بر تصمیم خود برای دست یابی به توافق تاکید کرده است.
اقتضای منافع و مصالح کشور در اینست که منتقدان به جای پرداختن به مسائل حاشیهای به کمک دولت و گروه مذاکره کننده بشتابند و همگی یکدل و یک جهت و با سخن واحد به تامین منافع ملی بپردازند و از این طریق پشتوانه مقتدری را برای سرداران صحنه دیپلماسی در این نبرد سخت ایجاد کنند. دغدغههای اعتدالی رئیسجمهور باید تمام کسانی را که برای منافع ملی میاندیشند بر محور واحد متمرکز کند تا همچون ید واحده از آزادی، آزاداندیشی، ساحت علم و خادمان دلسوز کشور پاسداری نمایند.
قدس:ترس آفرینی نمایشی داعشیها
«ترس آفرینی نمایشی داعشیها»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم دکتر حسین امیری است که در آن میخوانید؛اعلام خلافت اسلامیتوسط داعش، بسیاری از کشورهای منطقه از جمله ترکیه، مصر و دولتهای حاشیه خلیج فارس را به خطر گسترده این گروهک آگاه کرد.
گروهکی که ادعای موهوم احیای خلافت اسلامیرا در سرزمینهای اسلامیداشته و «بغدادی» را خلیفه اول «دولت اسلامی» خوانده است.
این گروه تروریستی که پیش از این مورد حمایت کشورهای تندروی عربی بود و اساس تشکیل و پیشرفت آن به کمکهای مالی عربستان سعودی و حمایتها و آموزشهای تکنیکی کشورهای غربی و پوشش مثبت سرزمینی از سوی ترکیه وابسته بود، اکنون به ظاهر با همین کشورها به مبارزه میپردازد.
اعلام خلافت اسلامیو مبارزه با کفار و شیعیان از سوی این گروه تروریستی، حتی عربستان سعودی را به عنوان حامیاصلی این گروه در فشار قرار داده است. زیرا این کشور همواره خود را رهبر اصلی مسلمانان جهان و برادر بزرگتر کشورهای عربی میداند و کشورهایی را که با شیوه فکری این حکومت موافق نیستند، در فشار منطقهای قرار داده است.
در این وضعیت اگر دولت عراق با تشکل همه گروههای مبارز موفق شود جبهههای متحد و یکدستی در برابر داعش ایجاد کند، میتواند با مقاومت سرانجام این گروه تروریستی را منهدم کند، اما در صورتی که تکرویها ادامه یابد، منابع لازم به اتلاف رفته، کمکها و همکاریهای بینالمللی نیز نمیتواند چارهساز جلوگیری از تجزیه عراق شود.
از سوی دیگر، کمک گرفتن از ضعفهای اساسی داعش میتواند به پیروزی ارتش عراق بینجامد. گفتنی است، بسیاری از ساکنان شهرهایی که داعش بر آنها مسلط شده است، با سختگیریهای وحشیانهای مواجه شدهاند که به گمان کارشناسان، بزودی سر به شورش برداشته و به دنبال سازش با دولت عراق خواهند بود. این مسأله در کنار حمایتهای ائتلاف منطقهای و بینالمللی در مقابله با این گروه که البته برخی از اعضای این ائتلاف پیش از این خود در شکلگیری داعش نقش داشتند، رنگ جدیتری به خود میگیرد.
از طرفی به دلیل دایره تسلط کم این گروهک و نیز پاسخ قاطع شیعیان، گروهک داعش شکست خواهد خورد. استفاده گسترده داعش از شیوههای تبلیغاتی و جنگ روانی برای نشان دادن قدرت خود در حالی است که این گروه در برابر درگیریها و جنگهای واقعی به هیچ وجه قادر به مقاومت نیست.
داعش برای سیطره بر مناطق وسیعی از عراق و سوریه از شیوه جنگ تبلیغاتی و روانی استفاده میکند، اما نکته قابل توجه اینکه در برابر هر درگیری و جنگ واقعی عقب نشینی میکند و پرده از قدرت پوشالی آن کنار میرود.
راهبرد این گروهک که عوامل تبلیغاتی و روانی نقش اصلی را در آن بازی میکنند، از طریق ایجاد رعب و وحشت در میان غیرنظامیان اجرا میشود تا داعش از طریق آن بتواند سلطه و سیطره خود را با کمترین میزان خسارات بگستراند. این گروه از به کار گیری هیچ ابزار تروریستی اعم از پخش فیلم و تصویر در پایگاه های ارتباط اجتماعی خودداری نکرده است. علاوه بر این، استفاده داعش از اموال مسروقه برای خرید مزدوران و افراد مسلح برای سیطره سریع بر مراکز و پایگاه های نظامیو پیشروی به سمت راه ها و مسیرهای اصلی که شهرها و مناطق مختلف را به یکدیگر متصل میکند، از دیگر شیوه های این گروه به شمار میرود. درگیری هایی که این گروه چه با ارتش سوریه یا عراق و طرفداران آن داشت، از ترکیب نظامیو فقدان سازماندهی در این گروه پرده برداشت. داعش بسیاری از مناطق را از دست داده و بسیاری از مناطق تحت سیطره این گروه نیز در آستانه سقوط قرار دارد و این نشان میدهد قدرت داعش به آن شکلی که برای آن تبلیغ میکند، نیست.
سیاست روز:شاه با حمایت آمریکا آن بود، انقلاب بیحمایت آمریکا این است
«شاه با حمایت آمریکا آن بود،انقلاب بیحمایت آمریکا این است»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛شاید همه انقلابها یک شکل داشته باشند، قیافه آنها یکی باشد، همه از انقلابشان میخواهند به دستاوردهای انقلابشان برسند. اما هر انقلابی هم برای خود تعریفی دارد. ایدئولوژی انقلابها با هم یکی نیست، هدفها گوناگون است.
ما هم ۳۵ سال پیش انقلابمان پیروز شد. اندیشه انقلابی ما با انقلاب مثلاً کوبا، فرانسه، شوروی و... خیلی تفاوت دارد. ایدئولوژی این انقلاب براساس اسلام ناب محمدی(ص) و انتظار است. هیچ انقلابی را نمیتوانید بیابید که چنین اندیشهای داشته باشد.
انقلاب کردیم که آزاد باشیم. انقلاب کردیم که زیر یوغ نباشیم. انقلاب کردیم برای ارزشهای انسانی و اخلاقی و اکنون که ۳۵ سال از آن انقلاب میگذرد، همچنان به راه خود ادامه میدهیم. ادامه راه، سرزندگی میخواهد و بالندگی، نشاط میخواهد و هدف با همه رنجها، سختیها و گرفتاریهای این سالها، اگر نبود آن بالندگی و نشاط، که اکنون استحاله در انقلاب رخ داده بود. پس هست، این بودن و ماندن، از برای چیست؟ غم نان و آب، اگر باشد که هست، مانعی است برای راه انقلاب؟ که نباید باشد غمی برای آن!
در این ۳۵ سال آنقدر چاه کندهاند برایمان که دیگر جایی برای چاه کندن نمانده است.
چاهکن اما، همچنان میخواهد چاه بکند. دستبردار هم نیست. اما آیا قرار است، خود را بازنده این چاهکن بدانیم و خود را ته چاه ببینیم؟! اگر چنین قراری بود، پس انقلاب برای چه بود؟ همان اول انقلاب، دست دوستی به چاهکن میدادیم و خلاص، دیگر این همه تنش، چالش، درگیری، تحریم و تهدید و... نداشتیم. تن میدادیم به هر آنچه که آن چاهکن میخواهد. میشدیم، ژاپن، کره، عربستان و خیلی کشورهای دیگر، که تن دادهاند و ته چاه افتادهاند، تنها برای چند روز چرب و شیرین دنیا.
آیا اکنون با همه این دشمنیها که بیسابقه است در دنیا، وضعیت ایران اسلامی از دوران شاه بدتر است؟! خداوکیلی، آنهایی که سنشان قد میدهد، یادشان هست، آن موقع چه وضعیتی داشتیم، با آن درآمد نفتی و البته جمعیت کم، ادعا نمیکنیم که اکنون فقیر نداریم و شکم گرسنه سر بر بالین نمیگذارد، اما حرفمان این است، شاه با حمایتهای آمریکا آن بود، انقلاب اسلامی بیحمایتهای آمریکا این است.
این نظام و حاکمیت هر بدی داشته باشد، یک خوبی دارد که به همه چیز میارزد. عزت نفسمان را داریم از قبل همین انقلاب. مناعت طبعمان برقرار است، به خاطر خون شهدا، جانبازان و رزمندگان. عزت و اقتداری که ما داریم، صدقه سری آمریکاست؟!
عزتمان را گرفته بودند، غیرتمان را به تاراج برده بودند، شوکت و جلال ایرانیمان را به حراج گذاشته بودند. اما اکنون، راست حسینی، همه اینها را داریم یا نه؟!
الان هم که همه اینها را داریم و به لطف و زحمت مسئولین و پایداری و پایبندی مردم هم لقمه نانی حلال بر سر سفرهها میآید، هر آنچه که در این ۳۵ سال به دست آوردهایم، به ثمنبخسی بدهیم برود، که چه شده آن چاهکن و کدخدا، که خود یک دنیا گرفتاری و مشکل دارد، کارشکنی میکند برای ما، پس تن به زیادهخواهی این دیو پلید بدهیم تا شاید وضع و اوضاعمان خوب شود. «بزک نمیر بهار مییاد کمبزه با خیار مییاد» پس اگر اینگونه است، بنشنیم تا صبح دولتمان بدمد، که با مهربانیها! عطوفت! رأفت! دلسوزیها! یاریها! کمکها! و هر چه در وجود نامبارک این آمریکاست، نوید آیندهای روشن را به مردم ایران اسلامی بدهیم! عزت یک ملت مهم است؟
نمیشود که به خاطر عدهای از دل همین انقلاب و نظام با زد و بندها و فسادهای گوناگون، زدند و بردند و خوردند، یا گرفتار شدند، یا فرار کردند، اصلاً هر بلایی که سرشان آمده یا خواهد آمد، ریشه انقلاب را زد؟!
رحیمیها، بابک زنجانیها، خاوریها، کرسنتها، و برخی دیگر که اگر اسمشان را ببریم هجوم میآورند به ما، میآیند و میروند، نمیشود که همه خلافکاریها را به اسم انقلاب نوشت؟ بیانصافی است. انقلاب که نمیخواهد چنین شود، که اگر چنین هم میشود، میایستد مقابلشان و به دادگاهشان میکشد. زندان هم میاندازد این مفسدان را حاکمیت اسلامی با مفسدان و خلافکاران کلهگنده شوخی ندارد.
مردم چشم امید به حاکمیت اسلامی دارند. مردم با هیچ دولتی عقد اخوت نبستهاند که هیچ، اگر ببینند که دولتی رویگردان نظام و ولایت و انقلاب است، از او روی برمیگردانند. نمونههایش هم در تاریخ انقلاب هست مردم لمسش کردهاند.
مردم نجیبی که با همه این سختیها ساختهاند و دم برنمیآورند، به عشق اسلام است، به عشق امام و رهبری است، صدایی هم اگر در میآید از حلقوم آن مرفه بیدرد، سرمایهدار، زمینخوار، نان به نرخ روز خور، تازه به دوران رسیده است که شاید کمی از چاپیدنش، کم شده باشد. صدایش در میآید، اما آن مردمی را باید هوایشان را داشت که با نداری خود هم همچنان پایبندند. عقد خود را فسخ نمیکنند. پشت به انقلاب نمیکنند.
وقتی که امام انقلاب، میگوید، «یک موی کوخنشینان بر همه کاخنشینان ترجیح دارد» یعنی این که اشرافیگری، مرفه بیدرد، سرمایهدار زالوصفت در این کشور جایی ندارد. آسیبشناسی یک انقلاب همین است دیگر. وقتی به اینها بیشتر از آنهایی که، برای انقلاب بیشتر زحمت کشیدهاند، بها داده شود، شکمهایشان گندهتر شود و گردنشان کلفتتر، زنگ خطری است که به صدا در میآید، شاید هم درآمده باشد. گوش شنوا میخواهد.
همه چیز را اگر از عینک جناحی و سیاسی نگاه کنند، اظهارنظرات میشود همین که میبینید. قضاوت کردن یکدیگر، همدیگر را متهم کردن، از طرف مردم سخن گفتن و خود را به جای آنها فرض کردن و... .
این انقلاب، مردم، کشور و هر آنچه که در آن است، ماندگاری و پایداریاش مانند کوه و راه و مرامش همچون رود زلال جاری است. دل به دریا زده است این انقلاب اسلامی.
سرابهای رویایی و کاذب، نمیتواند گمراهش کند. سیاهنماییها دل مردم را تاریک و غبارآلود نمیسازد.
مردم عزت و سربلندی میخواهند که شکر خدا دارند، کاری نکنیم این عزت و شوکت با ندانم کاریها به ذلت و خفت تبدیل شود. غم مردم هم دارد این حاکمیت، کیست که نداند هر آنچه که در توان و توشه دارد، در چله نشانده تا چشم فتنه را کور کند، تا چشم زخم نخورد این انقلاب و مردم که در انتظار است تا صاحب اصلیاش بیاید. کاری نکنیم که خوشایند شیطان بزرگ باشد. رفتار و گفتارمان را اگر انقلابیتر کنیم، حل است.
مردم غم قدمهای ظریف را هم نداشته باشند، غم رفع حصر سران فتنه را هم ندارند.
والسلام.
وطن امروز:قیل و قال انحرافی برای دفاع از نقطههایخیالی!
«قیل و قال انحرافی برای دفاع از نقطههایخیالی!»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم مجتبی اصغری است که در آن میخوانید؛1- چهارم شهریورماه92 در بحبوحه تلاش تیم مذاکرهکننده دولت یازدهم برای ایجاد «تغییر» در سیاست خارجی کشور، یک روزنامه اصلاحطلب به قلم یکی از دیپلماتهای گروه مشهور به نیویورکیها، از طرحی نو در عرصه دیپلماسی هستهای کشور رونمایی کرد. او نوشت: تاکنون در موضوع هستهای، عمدتا تمرکز بر معامله (بده - بستان) بوده است اما سیاست «ابتکار یکجانبه» خروج از این چارچوب را پیشنهاد و یک اقدام اعتمادساز یکطرفه را توصیه میکند. در واقع در موضوع هستهای، دستگاه دیپلماسی ایران باید دست به یک «ابتکار یکجانبه» اعتمادساز بزند. بدون آنکه بخواهد مابهازا و امتیازی در قبال آن دریافت کند(!)
این روزنامه اصلاحطلب در توضیح ابتکار خود نوشت: این «ابتکار یکجانبه اعتمادساز» میتواند در هر یک از حوزههای شفافسازی در برنامه هستهای (transparency)، اقدامی در راستای ارتقای نظام راستیآزمایی (Varification) یا عدم اعمال حقی از حقوقمان باشد. بهطور مثال در یک اقدام یکجانبه ایران میتواند ۵۰ کیلوگرم از اورانیوم غنیشده با خلوص ۲۰درصد خود را تبدیل به میله سوخت کند.
هرچند «ناصر هادیان»، نویسنده یادداشت مذکور، 2 روز بعد با انتشار یادداشتی دیگر «عقبنشینی رسمی» از طرح ابتکار یکجانبه را در تقابل با حجم انتقادات متخصصان، رسانهها و گروههای مختلف مردم اعم از دانشجویان برگزید اما مروری بر حوادث و وقایع حدود 2 سال اخیر نشان از آن دارد که نقشه مذکور، مو به مو توسط تیم سیاست خارجی دولت یازدهم اجرایی شده است.
2- آنچه در این میان تلاش میشود با ایجاد «سر و صدای انحرافی» مسکوت بماند، از دست رفتن «ارزش ریسک» باقی ماندن بر مسیر مضحک «اقدام برای تعاملی خردگرا» است! مهم نیست که رئیسجمهور در دفاع از «نقطههای خیالی» و «فانتزیهای دیپلماسی هستهای» دولت، منتقدان را دعوت به «عقلانیت» میکند! بلکه آنچه در میانه این هیاهوی مشکوک قابل بررسی است، ریزش پایههای تئوریپردازیهای «خردستیزانه» در تعامل با دشمن براساس اعتماد یکجانبه و بیاثر است. از لبوفروشان گرفته تا تاکسیرانان و اساتید دانشگاه و طبقات مختلف جامعه، کسی حاضر نیست با اتکا به سیاست باخته «توکل بر کدخدا» بدنامی حمایت از دیپلماسی هستهای دولت را به جان بخرد و در تبدیل «چهارگانه عقبنشینی ایران» شامل توافقنامه سعدآباد، توافقنامه بروکسل، توافقنامه پاریس و توافقنامه ژنو، به پنجگانه تاریخی تجربهپذیر، اعتبار خرج کند! نشانه آن تن دادن اساتید دانشگاههای کشور به حبس و شلاق در برابر حمایت از «دیپلماسی هستهای» دولت یازدهم است.
دفاع از «نقطههای خیالی» پیادهروی دوستانه با دشمن، هر چند در صفحه اینستاگرام روحانی به نمایش عام درآمد اما خیلی زود با مُهر بیاعتباری دانشجویان و اساتید کشور به چالش کشیده شد. آیا نشانههای باخت سنگین دولت در رفراندوم دیپلماسی هستهای آشکار نیست؟
3- نشانههای بسیاری در نطق اخیر رئیسجمهور روحانی وجود داشت که از آگاهی دولت به شکست در عرصه سیاست خارجی پرده برمیداشت. از تلاش برای به چالش کشیدن سیاستهای لایتغیر جمهوری اسلامی در حوزه گزینش توامان «تعهد و تخصص» گرفته تا زیرسوال بردن جنبش «اسلامی شدن علوم انسانی»! قیل و قال در حوزههای انحرافی بدون یک خط گزارشدهی از عملکرد دولت در بخش سیاست داخلی، اقتصاد و نوید پروژههای عمرانی دولت که برخلاف رسم معمول ویترینچینی خدمات و تلاشهای دولت در استقبال از دهه فجر انقلاب اسلامی ارزیابی میشود. انگار کسی فراموش کرده ویترین خدمات دولت را دیزاین کند! چرا که طراح دکوراسیون و مجری پروژههای عمرانی دولت بنا بود سرمایهگذاران خارجی باشند که هرگز از راه نرسیدند! آیا نتیجه وامدهی بیپشتوانه از کیسه سیاست داخلی به سیاست خارجی غیر از این است؟
آیا در چنین شرایطی «شبههنمایی» رئیسجمهور در حوزه علوم انسانی اسلامی و ادامه شعاردهی در محوطه دانشگاه پس از فجایع دوره «داس و کلید» در قلع و قمع قریب به اتفاق رؤسای دانشگاهها به حکم سیاسیونی چون فرجیدانا و دست بردن در امور استخدامی با گزینشهای سکولاریستی، چارهساز خواهد بود؟!
بو کشیدن دهان اساتید دانشگاه برای حفظ نیروهای وابسته به جریان لیبرال - سرمایهداری، مشروع است اما سوال از تعهد فردی که بناست تربیت نسل آیندهساز کشور را عهدهدار شود، عجیب و غیرقابل باور مینماید؟! 4- لازمه «خط امامی» ماندن مرور مکرر آرمانهای امام خمینی(ره) است. «باید انقلاب اسلامی در تمام دانشگاههای سراسر ایران به وجود آید تا اساتیدی که در ارتباط با شرق یا غربند تصفیه گردند و دانشگاه محیط سالمی برای تدریس علوم عالی اسلامی شود.»
(پیام نوروزی 1359) نقبزنی به «پروژه فتح سیاسی دانشگاه» در جلسه دفاع از «دیپلماسی شکستخورده هستهای» را تنها با تمسک به حکمت امام رحمهاللهعلیه میتوان تعبیر کرد: «اگر ملت ما، علم را، آن علم جهتدار را یاد بگیرند، تربیت بشوند، کنار علم هم تربیت باشد، تربیت دینی، تربیت الهی، تربیت انسانی و هم علم، اگر این دو حربه در دست شما باشد، کسی نمیتواند به شما تعدی کند، کسی نمیتواند استبداد را برگرداند و اگر این علم نباشد، مردم را توجیه میکنند به جایی که باز هم آن مسائل سابق برگردد و آن استبداد سابق و آن وابستگیهای سابق.» (صحیفه امام، ج 13، ص450) بیشترین هزینهدهی دولت پس از پرونده دیپلماسی هستهای به موضوع مهم «فتح سیاسی دانشگاهها و مراکز علمی» کشور اختصاص یافته است.
از افشای ماموریت معاونان داس بهدست فرجیدانا گرفته تا به مسلخ بردن عامدانه یک وزیر و 4 نامزد وزارت بر آموزش عالی! وزیر آموزش و پرورش نیز تاکنون به علت تلاش برای واگذاری بخشهای مختلف حوزه «آموزش و پرورش» کشور به اغیار و دستکاری حوزه استخدام معلمان و مهندسی دانشگاه فرهنگیان، دو کارت زرد از مجلس دریافت کرده است! پس از تکمیل پروژه فتح دانشگاه، استبداد حکم به آن میدهد که مخالفان و منتقدان سیاست «امتیازدهی یکجانبه» به دشمن، شلاق خورده و منزوی شوند! آیا پس از «بیعقل» خطاب کردن منتقدان، نوبت به دوره «کتابسوزی» خواهد رسید؟ سرفصلهای علم روابط بینالملل به شیوه جهان سومی در دانشگاهها بازنویسی خواهند شد و بنای همیشگی سیاست خارجی کشور، «مفتفروشی قانونی» با تاسی از «دیپلماسی قجری» خواهد شد؟ مطهری و بهشتی اگر حیات دنیویشان ادامه مییافت، امروز در نمازجمعه تریبون دست میگرفتند و جنبش مطالبهگر «اقتصاد مقاومتی» را رهبری میکردند.
مطهری در چنین ایامی مدیریت «نهضت علوم انسانی اسلامی» را عهدهدار بود و بهشتی «کرسیهای نقد و آیندهپژوهی اقتصاد اسلامی» را سرپرستی میکرد. دهه فجر ایام مرور آرمانها و اهداف بلند «انقلاب اسلامی» ملت ایران است و در دومین روز سی و ششمین سالگرد بهار انقلاب، مرور «فرمان انقلاب فرهنگی» در دانشگاه و مطالبات امام در امر مهم و بر زمین مانده «علوم اسلامی» را مدیون رئیسجمهور هستیم... روحانی متشکریم!
حمایت:از آن اعتراف تا این ادعا
«از آن اعتراف تا این ادعا»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم سیدجعفر قنادباشی است که در آن میخوانید؛اظهارات اخیر رئیس جمهور آمریکا که نشان از خوی زورگویی و استکباری این کشور دارد، بار دیگر دستمایه تحلیل رسانه ها و شخصیت ها قرار گرفته است. باراک اوباما بارها به تصریح و تلویح گفته است برای اینکه ایران، نظر ما را در مورد مسائل هستهای بپذیرد، از طرق مختلف باید به این کشور فشار بیاوریم و این فشار تحریم هاست که ایران را به پای میز مذاکره آورده است.در این مورد باید به چندین مسئله به طور همزمان توجه داشت: اول، نگاه عمیق و دقیق به عمق قصد و نیت اوباما که این روزها از مخالفت با کنگره برای وتو کردن تحریم های جدید علیه ایران دم می زند و خود را پرچمدار دیپلماسی در مذاکره هسته ای می خواند. اگر بخواهیم سخنان و اظهارات باراک اوباما را از خصمانه ترین تا غیرخصمانه ترین، دسته بندی و طبقه بندی کنیم، در می یابیم که تفاوت عداوتآمیزترین آنها با ملایمترین سخنانش، تنها در لباسی است که بر قامت نیت اصلی وی پوشانده شده است.
دشمنانهترین سخنان وی که هدف غایی او را بر ملا کرد، همان بود که گفت: «اگر گزینهای وجود داشت که این امکان را بوجود بیاوریم تا تک تک پیچ و مهرههای برنامه هستهای آنها را حذف کنیم و احتمال داشتن برنامه هستهای ایران را کلاً از بین ببریم تا در نتیجه قابلیتهای نظامی آن را هم نداشته باشند، آن را انتخاب میکردم» و غیرخصمانهترین آن – به ظاهر- مقابله او در برابر سناتورها برای وتوی تحریم های جدید بود. از همین سخنان کینه توزانه، روشن می شود که نیت این مقابله ظاهری، عوض کردن مصلحتی مسیر برای دستیابی به هدف شومی است که بارها تکرار کردهاند. معنی هر دو اظهار نظر یکی است: ایران، نباید فناوری هسته ای داشته باشد! تحریم های پی در پی بر خلاف توافقنامه ژنو، اظهارات هتاکانه نسبت به ملت ایران مانند اظهارات وندی شرمن که گفته بود دروغ و نیرنگ، بخشی از دی ان ای ایرانیان است، فشار مضاعف اقتصادی از طریق کاهش قیمت نفت و کارشکنی در مسیر مذاکرات هسته ای، همه و همه حاکی از این دارند که طرف غربی، هدفی جز امتیازگیری – تا آنجا که بتواند – ندارد. مسئله دوم، کشاکش بین کنگره و کاخ سفید، سناتورهای جمهوری خواه و دموکرات، لابی آپیک و رئیس جمهور آمریکا است.
هر چند بر اساس قانون، این نظرنهایی رئیس جمهور آمریکا با تصویب کنگره است که در مورد مذاکرات هسته ای، حرف آخر را می زند، اما چندگانگی در قوای تصمیم گیری و قطب های به ظاهر ناهمگون، این شائبه را که رئیس محترم مجلس شورای اسلامی به آن اشاره کرده اند، تایید می کند: «اوباما به دلیل ضعف و گرفتاری داخلی نمیتواند در مقابل انعطافهای معقول دولت و ملت ایران تصمیم عاقلانه بگیرد و میخواهد ایران یا تسلیم خواستههای نامربوط آنها شده و یا مذاکرات با شکست مواجه شود.»
هرکس که به جای مذاکره کنندگان ما باشد نیز اول، از طرف مذاکره کننده درباره تصمیم گیرنده نهایی سوال می کند، اما کسی که در برابر ماست، عروسکی خیمه شب بازی است در دست صهیونیستها که از خود ارادهای ندارد. موضوع سوم، خودارزیابی و سنجش رفتار دشمن بر اساس عملکرد ماست. در موضوع پیچیده هسته ای، کشور ما تاکنون بسیار دقیق و مسئولانه عمل کرده است. پس از عزم جدی مسئولین برای تعامل و شفاف سازی با آژانس بین المللی انرژی هسته ای، حتی یک گزارش درباره انحراف فعالیت های هسته ای به سمت اهداف نظامی به صراحت صادر نشده است.
در بسیاری از موارد، بر همکاری ایران تاکید شده و بعضاً به مواردی اشاره شده است که نیاز به همکاری بیشتر دارد اما سخنی از انحراف از فعالیت های صلح آمیز به میان نیامده است. ضایع شدن حقوق هسته ای و اقتصادی ما از نظر وضع تحریم های یکجانبه و غیرقانونی، محرز است و حقانیت هسته ای ما توسط 120 کشور غیرمتعهد و افکار عمومی جهان به رسمیت شناخته شده است.
در اینجا چند سوال کوتاه مطرح می کنیم و می گذریم: اگر بنا باشد با اعتمادسازی های گسترده، موافقت با بازرسی های سرزده و فراتر از قوانین بینالمللی، باز هم ما از حقوقمان کوتاه بیاییم، آیا این کار، تعبیر دیگر سازش نیست؟ آیا مترادف کردن سازش با مذاکره، امری عقلایی است؟ در حالی که قدرت غرب، آشکارا رو به افول است و نشانه های آن به اقرار اتاق های فکر اروپایی و آمریکایی، آشکار شده است، چرا باید تن به خواسته های غیرمشروع غرب بدهیم و قدرت رو به گسترش ایران را که دوست و دشمن به آن اذعان دارند، دست کم بگیریم؟ مهمترین مسئله غرب به سرکردگی آمریکا که همان سروری و آقایی بر جهان است، طی نظرسنجی های معتبر نه تنها در جهان بلکه در داخل کشورهایشان، زیر سوال است. نتایج نظرسنجی نهاد «برنامه مشاوره عمومی» و مرکز مطالعات بینالمللی و امنیتی دانشگاه مریلند آمریکا در تابستان سال جاری نشان می دهد که 61 درصد مردم آمریکا حامی گزینه تعامل و توافق هسته ای با ایران هستند.
با یک جستجوی کوتاه در اینترنت می توان دریافت که تا چه میزان مردم کشورهای اروپایی و آمریکایی نسبت به سیاست دولت هایشان مخالف، بی اعتماد و ناامید هستند. اولین چیزی که یک ابرقدرت را به خاک مذلت می نشاند، نظر منفی افکار عمومی است که آن کشور را دیگر ابرقدرت ندانند و از آن متنفر باشند.
نباید فراموش کنیم که توهین و تحقیر ملتی بزرگ مثل ایران عزیز، با آن پیشینه روشن تاریخی و دینی، هیچگاه و به هیچ وجه من الوجوه در مدل بازی برد – برد نمی گنجد. این روزها در ایام الله دهه فجر، بی مناسبت نیست که مسئولین ما به خصوص مذاکره کنندگان هستهای کشورمان، شعارهای اصیل انقلاب را دوباره مرور کنند. شعارهایی که با شعور همراه و بر پایه استقلال استوار بود و ملت غیور ایران برای تحقق آن، سختی های انقلاب را به جان خریدند: «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی»، «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی»، «مرگ بر آمریکا» و ....
جوان:مردی که اصلاحطلب و اعتدالگرا بود
مردی که اصلاحطلب و اعتدالگرا بود»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم عبدالله گنجی است که ر آن میخوانید؛این روزها که هم مصادف با سالگرد انقلاب اسلامی و هم سالگرد فوت مرحوم مهندس بازرگان است، افراد سیاسی، رسانههای اصلاحطلب و ملی- مذهبی از زوایای مختلف به تحلیل شخصیت و عملکرد مهندس بازرگان میپردازند.
این روزها که هم مصادف با سالگرد انقلاب اسلامی و هم سالگرد فوت مرحوم مهندس بازرگان است، افراد سیاسی، رسانههای اصلاحطلب و ملی- مذهبی از زوایای مختلف به تحلیل شخصیت و عملکرد مهندس بازرگان میپردازند. البته افراد حاضر در قدرت از زاویهای خاص و منفعتمحور به تحلیل وی و امام پرداختهاند، چرا که بزرگان عالم سیاست معمولاً تاریخ را طوری تفسیر میکنند که با نقطهای که خود ایستادهاند کاملاً همسو و منطبق باشد.
وضعیت حال کشور که به ظاهر جریان اعتدال بر آن هژمون است به صورتی است که آیتالله هاشمی امام را «اصلاحطلب اعتدالگرا» میخواند. رئیسجمهور هم امام را «اعتدالگرا» معرفی میکند (هشتم بهمن در حرم امام (ره)) عدهای دیگر همین واژهها را برای مهندس بازرگان به کار میبرند. علی مطهری وی را یک اصلاحطلب معرفی و ماهنامه مهرنامه نیز در شماره 39 خود با انجام مصاحبههای مفصل با بازماندگان نهضت آزادی و اصلاحطلبان، مرحوم بازرگان را یک اصلاحطلب معتدل معرفی میکند که «تجربهای ناتمام» بوده است و «راه ناتمام بازرگان» باید ادامه یابد یا «اندیشههای بازرگان به چه کار امروز میآید؟» برای فهم اصلاحطلبی در عرصه سیاست باید آن را از بحران معنا خارج کرد.
اصلاحات در پزشکی، کشاورزی، عرصه اجتماعی، نظامی، فرهنگی، اقتصادی و در همه شئون فردی و اجتماعی به وقوع میپیوندند. اما اصلاحات در عرصه سیاسی معنی خاص و انحصاری دارد. اصلاحات در عرصه سیاسی عبارت است از عمل رفرمگونهای که حاکمیت برای پیشگیری از وقوع انقلاب به آن دست میزند. اصولاً در عالم سیاست معتقدند برای پیشگیری از انقلاب باید دست به اصلاحات زد. بنابر این در عالم سیاست اصلاحات نقطه مقابل انقلاب است نه مکمل یا مقوم آن. با این تعریف که جامعیت در پذیرش آن وجود دارد، مرحوم بازرگان واقعاً یک اصلاحطلب و اعتدالگرا بود.
همانگونه شاه نیز یک اصلاحطلب بود و لوایح ششگانه را در سال 1341 برای پیشگیری از وقوع انقلاب به کار گرفت که البته بیفایده بود. بازرگان به معنی واقعی کلمه در نگاه به عرصه سیاست یک اصلاحطلب معتدل بود. اما تفاوت آن با اصلاحطلبان ما این بود که وی در زمان شاه اصلاحات را «در حاکمیت» و بعد از انقلاب اسلامی اصلاحات را «بر حاکمیت» میخواست. یعنی آنچه بازرگان در سالهای 1364 تا 1372 میگفت و میخواست، قلب ماهیت آورده امام بود. تفاوت بازرگان با اصلاحطلبان امروز ما دوری وی از نفاق و حاکمیت اخلاق در سیاست بود. اگر چه بازرگان در عرصه نظری دین را از سیاست جدا نمیدانست اما بدشانسی وی باعث شد که با وقوع انقلاب اسلامی، اندیشه سیاسیاش در عرصه عمل محک بخورد و اینچنین بود که متوجه شد اسلام مدنظر وی قابلیت تبدیل به نظام سیاسی را ندارد یا حداقل با چارچوب سیاسی اندیشه امام همسو و همخوان نیست.
بنابر این بازرگان هیچ موقع یک انقلابی نبود و مدعای آن را هم نداشت. با همه خوبیهای شخصیتی و مشکلات فکری که بازرگان داشت نمیتوانست سوار بر قطار امام شود. به تعبیر دیگر معتقدین به انقلاب اسلامی و امام نمیتوانند بین بازرگان و امام در عرصه سیاست و حکومت جمع ببندند.
لذا ناروا نیست اگر بگوییم کسانی که اندیشه بازرگان را در قالب نظام جمهوری مامائی میکنند از امام عبور کردهاند و این اصلاحطلبی و اعتدالگرایی را میتوان نقطه مقابل امام تعریف کرد. بازرگان ضمن پایبندی به اخلاق، تفاوتهای ماهوی با امام داشت به همین دلیل امام در نامه 68.1.6 به آیتالله منتظری، ضمن اینکه قسم جلاله میخورد که: «والله قسم، من از اول با نخست وزیری بازرگان مخالف بودم.» بلافاصله میفرماید «البته ایشان را آدم خوبی میدانستم» اما این خوب بودن واجد ورود به سیاست و قدرت در جغرافیای اندیشه امام نبود. بازرگان در حوزه دینپژوهی به «وحدت دین و سیاست» آنگونه که در اندیشه امام است، قائل نبود. بلکه به سازگاری این دو اعتقاد داشت بنابر این در مطالعات و نوشتارهای دینی خود سعی در گسترش اسلام نداشت که به دنبال تبرئه اسلام در نزد غرب بود.
تراز بازرگان برای سنجش اجتماعی اسلام متدها و استانداردهای غربی بود به همین دلیل نتوانست با امام همراهی کند. لذا اگر اعتدالگرایان و اصلاحطلبان نیازمند باز تعریف مهندس بازرگان در تراز نظام دینی هستند میتوان آنان را به عدول از امام و حرکت به سمت بازرگان متهم کرد. بازرگان با صراحت میگوید: «امام ایران را برای اسلام میخواست و من اسلام را برای ایران میخواهم» این دو آبشخور از دو دستگاه معرفتی سرچشمه میگیرد. بازرگان اصولاً انقلاب را مقولهای شرقی (مارکسیستی- کمونیستی) میدانست به همین دلیل اصلاحطلب معرفی میشود. اما امام بنیانکن بود.
از سه ویژگی رهبران انقلاب یعنی ایدئولوگ، دگرگونساز و مدیر، امام دارای هر سه بود، حال آنکه مرحوم بازرگان دگرگونساز و حتی ایدئولوگ برای یک تغییر اساسی و ساختاری نبود. اصلاحطلبان و اعتدالیون مدعی امام اگر بخواهند به جای شاخصهای ابداعی خود برای تفسیر مهندس بازرگان از دیدگاهها و شاخصهای امام استفاده کنند به صورت قطعی باید امام را رها کنند، کما اینکه سالهاست این مهم انجام شده است؛ چراکه امام در هیبت یک انقلابی به نهضت آزادی و مهندس بازرگان مینگریست.
علاوه بر آن امام با دیدن عملکرد دولت موقت بازرگان خود را ملامت میکرد که «ملت ما انقلابی عمل کرد اما ما انقلابی عمل نکردیم.» در بین رهبران انقلاب اسلامی هیچکس مانند امام به نهضت آزادی نتاخت. امام واژه لیبرالها را برای بازرگان و دوستانش مفهومسازی کرد و جالب اینکه در اکثر جاها خصوصاً در پیامهای سال 1367 و نامههایش به آیتالله منتظری «منافقین و لیبرالها»را توأمان به کار میگیرد. امام معتقد بود که اگر دولت بازرگان در قدرت باقی مانده بود «ملت ما در زیر چنگال امریکا دست و پا میزد» و میفرمود: «نهضت به اصطلاح آزادی طرفدار جدی وابستگی کشور به امریکاست»، «منافقین فرزندان عزیز مهندس بازرگان هستند» بنابر این خود امام به عنوان یک سد جدی برای گرایش به بازرگانیسم در ایران است و جملات فوق بسان فرقانی است که مانع از سوار شدن امام و بازرگان در یک واگن میشود. واقعاً بازرگان از زمان ورود به عرصه سیاسی در دوران پهلوی تا پایان حیات یک اصلاحطلب بود. یعنی خشونت را نفی میکرد. اهل مبارزه نبود. مبانی لیبرالیسم را سازگار با دین علمی- اجتماعی میدانست و معتقد به حکومت مسلمانان به جای اجرای شریعت اسلامی بود.
با این شاخصها بازرگان از امام به اصلاحطلبان ما نزدیکتر و از جنبه اخلاق قدری از آنان برتر و صادقتر است. بنابر این اگر کسانی بخواهند تصویری کاریکاتوری از بیانات و مواضع مهندس بازرگان درصدر انقلاب اسلامی را به امروز منتقل کنند معنی آن تعدیل یا عدول از چارچوب فکری امام و خصوصاً نظریه ولایت فقیه است. البته اگر اصلاحطلبان شجاعانه و روی پرده این عدول و تعدیل را بپذیرند محلی برای منازعه باقی نخواهد ماند. اما اگر «خط امام» را به عنوان تابلو بالای سر خود بگیرند ولی بر قطار اصلاحطلبی و اعتدالگرایی مهندس بازرگان سوار شوند باید در اندرون آنان نورتابی شود تا زوایای متناقض مشخص و متمایز شود. بین اینکه «بازرگان نیاز امروز» است یا امام، در عرصه سیاست قابلیت جمع بستن وجود ندارد. اگر از امام عبور کردهاید سر را بالا بگیرید و اعلام کنید.
آفرینش:استانداردسازی محیطهای آموزشی را جدی بگیریم
«استانداردسازی محیطهای آموزشی را جدی بگیریم»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم زهرا کیانبخت است که در آن میخوانید؛یکی از مشکلاتی که ما در کشورمان معمولا در زمینههای مختلف با آن روبرو بوده و هستیم، انتظار کسب نتیجه خوب است در شرایطی که مقدمات برای حصول چنین نتیجهای از قبل، فراهم نشده است. طبیعی است هر قدر هم آرمان و ایدهآل ما رسیدن به یک نتیجهی عالی باشد، به دلیل عدم زمینهسازی مناسب، نتیجه موردنظر، حداقل با آن کیفیتی که ما انتظارش را داریم به دست نخواهد آمد.
درست مثل این است که ما از تیم ملیمان در یکی از زمینههای ورزشی انتظار بُرد را داشته باشیم و در بازیهای بینالمللی مختلف، مشتاقانه در انتظار پیروزی و نتایج متفاوت برای آن باشیم، اما چون زمینهی لازم برای تحقق این آرزو، فراهم نشده، و تیم مقابل، بهتر تمرین کرده، و بیشتر تلاش کرده، نتیجه خوب هم برخلاف آرزوی ما، از آنِ تیم مقابل خواهد شد. این مسالهای است که میتوان آن را به بسیاری از حوزهها و عرصههای دیگر نیز تعمیم داد، یکی از این حیطهها، حیطهی آموزش است. در حوزههای آموزشی که در این جا به طور اخص، میخواهیم آن را به عرصه آموزش عالی محدود کنیم، ما همواره با یک سری انتظارات مواجهیم.
اینها انتظارات بجایی هستند که هر جامعهای از قشر دانشگاهی و عرصهی آموزش عالی خود دارد.
بدیهی است که در جوامع مختلف، نوع نگاه نسبت به دانشگاهها که معمولا علمگراترین افراد آن جامعه، در آن به تحصیل و تدریس میپردازند، با امید آن جامعه برای ساختن آینده، و البته حال، گره خورده و در پیوند است. از همین روست که در جامعه ما هم همواره نگاهها نسبت به قشر دانشگاهی، نگاههایی امیدوارانه به قشری است که از آن انتظار میرود با پیشرفتهای علمی، پژوهشی، رتبه کشور را در بسیاری از عرصهها جابجا کند و تعالی بخشد.
اما یکی از مشکلات جامعه دانشگاهی، که البته مورد تازهای نیست، مساله عدم زمینهسازیهاست که موجب میشود قشر دانشگاهی نتواند آنچه را از او انتظار میرود جامهی عمل بپوشاند. و این عدم زمینهسازی، موضوع گستردهای است که بسیاری از مسائل جزئیتر را دربرمیگیرد. به عنوان یک نمونه بسیار کوچک، میتوان به مناسب نبودن محیطهای آموزشی اشاره کرد که نه تنها قدمهای دانشجویان را برای پیمودن مسیر رشد، تندتر نمیکنند بلکه خود، مانعی بر سر تحقق این مهم نیز میشوند. استاندارد نبودن کلاسها، ساختمانهای فرسوده و عدم نورگیری کافی که به جای منتقل کردن حس شادابی و امید در دانشجویان، اضطراب و افسردگی و عدم نشاط را انتقال میدهند، و از همه اینها بدتر، عدم استاندارد خوابگاههای دانشجویی و محیطهای تنگ، تاریک و مستهلکی که از دانشجویان انتظار میرود در آن، به رشد و تعالی علمی و شخصیتی دست پیدا کنند، چیزی است که میتواند از جمله موانع اصلی رشد کیفی در عرصه آموزشی باشد. در بحث مهاجرت نخبگان، میتوان به این نکته مهم اشاره کرد که دانشجویان با نبود امکانات و ابزار موردنیاز آموزش در سطح عالی، دست به گریبان بوده و ابزار آموزشی فعلی و موجود مراکز آموزش عالی را کافی و پاسخگوی آموختههای خود و متناسب با پیشرفت و جهش علمی کنونی نمیدانند و توجه به این مشکل، یکی از مسائلی است که میتواند آمار افراد نخبه مهاجر را کاهش دهد.
مسالهی چگونگی فضاهای آموزشی و جذابیّت داشتن یا نداشتن آنها، چیزی است که به طور مستقیم، فضای روحی قشر دانشجو را تحتالشعاع قرار میدهد و پرداختن و مورد توجه جدی قرار دادن آن، میتواند یکی از اجزای پازل زمینهسازی برای رشد آموزشی در کشور، به شمار برود.
آرمان:تداوم انقلاب در حفظ شعارهای آن
«تداوم انقلاب در حفظ شعارهای آن»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم زهرا شجاعی است که در آن میخوانید؛یکی از حوادث مهم هزاره دوم میلادی بدون شک انقلاب اسلامی ایران است. در تاریخ معاصر جهان انقلابهایی مانند انقلاب فرانسه و انقلاب روسیه را شاهد بودیم اما انقلاب اسلامی ایران از جهاتی با انقلابهای همعصر خود مشترک و از جهاتی متفاوت است. اگر بخواهیم به یکی از ویژگیهای خاص انقلاب اسلامی ایران اشاره کنیم، که انقلاب ما را از سایر انقلابها متمایز میکند حضور و مشارکت گسترده زنان در این انقلاب است البته در سایر انقلابهای جهان نیز حضور زنان قابلمشاهده است ولی با توجه به اسلامی بودن انقلاب ایران و عنایت به تصویری که از زن در دنیای معاصر مطرح بود این حضور چشمگیر و گستردهای که زنان در انقلاب داشتند بسیار قابل توجه و قابل اعتنا بود.
از دیگر ویژگیهای انقلاب اسلامی ایران مشارکت جوانان در انقلاب بود. جوانان به دلیل روحیه آزادیخواهی و عدم دنیاپرستی که دارند حضور چشمگیری در انقلاب اسلامی داشتند و تأکید خاصی که حضرت امام بر جوانان داشتند به فرمایشی منجر شد که در 13خرداد 42 به مأموران ساواک فرموده بودند: «یاران من در گهواره هستند.» یاران در گهواره امام در سال 42 در سال 56 وارد عرصه شدند و به تمامکننده عمر سلطنت شاهنشاهی و پیروزکننده انقلاب تبدیل شدند. از خصوصیت دیگر انقلاب ایران حضور تمامی اقشار مردم در انقلاب بود بهعنوانمثال اگر بخواهیم انقلاب فرانسه را مورد بررسی قرار دهیم قطعاً باید به نقش روشنفکران در این انقلاب اشاره کنیم؛ و در انقلاب روسیه نقش کارگران کاملا مشهود و برجستهتر از سایر اقشار بود ولی در مورد انقلاب اسلامی طبقه خاصی را نمیتوان بهعنوان عامل اصلی انقلاب معرفی کرد؛ چراکه تمام اقشار مردم اعم از شهری و روستایی در پیروزی انقلاب نقش داشتند؛ و این به اعتقاد من ویژگیای است که مخصوص انقلاب ایران است و در سایر انقلابها دیده نمیشود.
از دیگر خصوصیات انقلاب ایران، اسلامی بودن آن است. اعتقادی بودن و ارزشی بودن انقلاب اسلامی بر کسی پوشیده نیست چراکه علت اصلی اعتراض مردم به خاطر کماهمیتی به ارزشهای دینی در نظام سیاسی سابق بود گرچه عواملی همچون فسادهای طبقاتی و فساد سیاسی و خفقان که در رژیم گذشته حاکم بود ازجمله عوامل اعتراض مردم بود اما اصلیترین علت اعتراض مردم عدم رعایت باورها و ارزشهای دینی بود.
اعتراض در انقلاب زمانی رخ میدهد که نارضایتی مردم به اشکال گوناگونی بهصورت انباشته دربیاید و بهصورت انفجاری به اعتراض سراسری تبدیل شود و نتوانند آن را سرکوب کنند که قطعاً این رویه به انقلاب تبدیل میشود. در ادبیات سیاسی حرکتهای اعتراضی عناوین گوناگونی میگیرند از قیام و جنبش و نهضت و کودتا تا رفرم و اصلاح که شاید معانی و مفاهیم نزدیک به همیدارند اما قطعاً در ادبیات سیاسی تغییر و رفرم حرکتی است که چهارچوب یک نظام را میپذیرد و موجودیت آن را قبول میکند ولی خواستار اصلاح در چهارچوب همان نظام است.
در کودتا تغییر سیاسی یک حکومت است که در یک مدت کوتاه و توسط نظامیان صورت میگیرد و معمولاً قدرت دستبهدست میگردد اما رژیم سیاسی و نظام سیاسی تغییر چندانی پیدا نمیکند ولی انقلاب که خیزش مردم است برای رسیدن به یک موقعیت مطلوب. در سال57 خواسته مردم ما در شعارهای آنان تجلی پیدا میکرد. در شعارهایی مثل «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» متبلور میشد و مطمئنا تحقق این شعارها حفظ استقلال و جمهوریت و اسلامیت نظام و رعایت حقوق مردم میتواند باعث دوام و استحکام بیشتر انقلاب اسلامی شود.
مردم سالاری:نگران آیندهایم!
«نگران آیندهایم!»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم مهدی مال میر است که در آن میخوانید؛طی چند روز گذشته، نامه پر سوز وگداز محمدرضا رحیمی در آستانه زندانی چند ساله در پاسخ به بیانیه دفتر یار وهمراه دیروزش محمود احمدینژاد، وگلهگذاری از بدعهدی ونارفیقی رییس دولت نهم ودهم، افزون بر این که سر وصدای زیادی در رسانهها به راهانداخت، بار دیگر سطح پایین اخلاقی وحرفهای دولت پیشین را از ژرفا به روی سطح آورد! به عبارت دیگر، آنچه در لابهلای خطوط بیانیه رییس دولت پیشین وسوگنامه معاون اول او موج میزد، درک نازل مسوولان دولت گذشته از سیاست واخلاق حرفهای بود و به روشنی نشان داد که فروکاستن سیاست به مهر و کینهای شخصی تا کجاها میتواند سیاست را به بیاخلاقی وبی اصولی آغشته سازد.
انگار نه انگار که این دو یار دیرینه در چند سال گذشته ستایش از هم را تا حد یک هنر بالا برده بودند ودر هر مجالی که دست میداد برای یکدیگر سرود عظمت میخواندند! حالا که عرصه قدرت بر آنها تنگ شده و تب تند رفاقتشان به عرق نشسته بی هیچ آزرمی فرش حمایت را از زیر پای همدیگر میکشند و بیدریغ پته یکدیگر را بر روی آب میریزند!در این میانه تنها مردم بودهاند که تاوان هشت سال رفیقبازیها، تعارف تکه پاره کردنها وقربان صدقه رفتنهای رفیقان دیروزی و دشمنان امروزی را با پایین آمدن دهشتناک سطح زندگیشان پرداختند.با این همه پس از این ماجرا پرسشی که در این چند ساله مکرر پرسیده شده دوباره جان میگیرد که: برای دوری جستن ازپدیده «احمدینژاد» در عرصه سیاست چه باید کرد؟
در کشورهایی که از نظر سیاسی توسعه یافته نامیده میشوند، پرورش سیاستمداران آشنا با اخلاق حرفهای وبنیادهای سیاستورزی به طور خودکار برعهده تشکلهای سیاسی زنده وفعال در عرصه سیاست است. به زبان رساتر، کارجمعی وسلسله مراتبی که برای پیشرفت در این تشکلها در نظر گرفته شده است و نیز در معرض داوری بودن هر روزه این تشکلها در طول زمان میتواند خودبینیها، خودنماییها، وخود حق پنداریها را در سیاستمداران تعدیل کند.به سخن دیگر، نهادهایی همچون: حزب، مطبوعات آزاد وحتی فعالیتهای صنفی وسندیکایی علاوه بر کارکردهای سیاسی واجتماعی که بر آنها مترتب است، نقش حک واصلاح اخلاق سیاستمداران وآموزشِ کوشندگان اجتماعی وسیاسی را نیز بر عهده دارند.
هم از این رو، در این دست کشورها که سیاستورزی بر دوش کوشندگانی است که سالها در تشکلهای سیاسی آموزش دیدهاند، ظهور سیاستمداران نیاموخته وناآشنا با اصول سیاست اگر نگوییم محال، امری نزدیک به محال به نظر میآید. اما در برابر، درکشورهایی که سیاستورزی از راه تشکلها وسازمانهای حرفهای نمیگذرد، خطر ظهور سیاستمداران خامدستی که سیاست را نه راهی برای دنبال کردن خیر عمومی که تاختگاه پیش پا افتادهترین نیازهای انسانی میداند، پیوسته وجود دارد.
نگرانی که امروز نیز عقابوار برسر سیاست ما چرخ میزند. پس از سپری شدن یکسال و اندی از عمر دولت تدبیر وامید هنوز چرخ نهادهایی همچون احزاب ومطبوعات آزاد وتشکلهای صنفی وسندیکایی به سنگ بی اعتناییها و خردهگیریها بر میخورد واین گونه که از شواهد پیداست هنوز اراده استواری برای روغنکاری نهادهای مدنی در درون دولت شکل نگرفته است با این وصف، اگر شرایط کار سیاسی با همین فرمان جلو رود مبالغهآمیز نخواهد بود اگر بگوییم ظهور یک سیاستمدار پوپولیست دیگر از جنس وفلزِ دستاندرکاران دولت مهرورز در میدان سیاست به هیچرو احتمال کمی نیست وبه راستی تنها در آن هنگام است که بدترین کابوسهای ما رنگ واقعیت به خود میگیرد. ودر نهایت این که: آیا زمان آن نرسیده است که دولت محترم تدبیر وامید، تدبیری به حال بلاتکلیفی احزاب ومطبوعات و... بیندیشند ونگرانی ظهور دوباره رفیقبازیها و نان قرض دادنها وناشیگریهای سیاستمداران نیاموخته را در میدان سیاست کاهش دهند؟!
شرق:سخنی از سر پند با خطیب جمعه تهران
«سخنی از سر پند با خطیب جمعه تهران»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم محمدتقی فاضلمیبدی است که در آن میخوانید؛جمعهای که گذشت مطالبی از قول آقای احمد جنتی در خلال خطبههای نمازجمعه بیان و پخش شد که نهتنها خارج از عرف دیپلماسی، بلکه از اخلاق و سنت اسلامی بهدور بود. اظهار خرسندی از مرگ پادشاه سعودی و تبریک به مسلمانان که اکثرا از اهل سنت هستند با هیچ عقل و منطقی قابلتوجیه نیست. در این موضوع هم شکی نیست که برخی سیاستهای آلسعود در چندسال گذشته، در راستای وحدت دو کشور و حفظ منافع ملی ایران نبوده است؛ برخلاف دوران دولت اصلاحات و پیش از آن، که چالش قابلتوجهی میان دو کشور وجود نداشت و روابط میان دو کشور بهدلیل تدبیر روسای جمهور وقت، رابطه دوستانه و بهدور از چالش بود. در اینجا ذکر مطالبی چند لازم است:
١- با مرگ ملک عبدالله، مقامات ارشد نظام مانند آیتالله هاشمیرفسنجانی، رییس مجمع تشخیصمصلحتنظام، دکتر حسن روحانی، رییسجمهور و دکتر جواد ظریف، وزیر خارجه رسما تسلیت گفتند. علاوهبراین وزیر خارجه به نمایندگی از جمهوریاسلامی در این مراسم شرکت کرد. با وجود این، چه جای آن دارد یک روحانی که در مقام خطیب جمعه سخن میگوید و باید مسلمانان را به تقوا و اتحاد دعوت کند؛ بهگونهای سخن بگوید که ثمره آن، جز ایجاد اختلاف بیشتر میان شیعه و سنی و زیان و خسران برای منافع ملی ما نیست؟
٢- آقای جنتی ضمن تسلیت به آمریکا و رژیم اسراییل بهعنوان حامیان حکومت سعودی و تبریک به مسلمانان به کسانی در ایران تسلیت میگوید که به تعبیر ایشان از سر سفره پادشاه عربستان تغذیه میکردند. سوال این است که منظور آقای جنتی چهکسانی است؟ براساس کدام مدرک و سند سخن میگوید؟ یک خطیب نباید از روی عصبانیت سخن بگوید چون ممکن است یک جمله خارج از عرف به حقوق همه ضربه وارد کند همچنانکه در دولت پیشین و در عرصه دیپلماسی جملاتی ایراد میشد که به زیان منافع ملی بود.
٣-زمان زیادی از همایش وحدت شیعه و سنی در ایران نگذشته است. به همین تازگی مقاممعظمرهبری نامهای به جوانان اروپا و آمریکا نوشته که اسلام رحمت را از سرچشمه آن بشناسند. آیا سخنانی از این دست که در خطبهها بیان شد، بر طبل جدایی و چالش نمیکوبد و حربه به دست تکفیریها نمیدهد و اهداف همایش وحدت و نامه رهبری را نقض نمیکند؟ آیا این موضع، مشکل ما را در حل مساله هستهای بیشتر نمیکند؟ سمیناری که علیه جریانهای تکفیری در قم برگزار شد، روز نخست آقای جنتی دبیر آن بود. آیا اهدافی که در آن همایش دنبال میشد و پارهای از علمای مذاهب دعوت شده بودند با اینگونه حرفها سازگاری دارد؟ چرا باید اینهمه فاصله ایجاد شود؟
٤- آقای جنتی در خطبه مذکور بر این عقیده است که باید سیاستهای موردنظر ایشان را پیش ببرند هرچند به اقتصاد ما آسیب بزند و مردم روزی یکبار غذا بخورند. این حرف با کدام منطق سازگاری دارد؟ اگر نتوانیم سیاستهای خارجی خود را براساس یک عقل و منطق دنبال کنیم و با دنیا از سر تعامل درآییم، اقتصاد ما به نقطه موردنظر نخواهد رسید.
٥- هنگامی که به امام علی خبر کشتهشدن خلیفه سوم رسید، حضرت برآشفته شد و فرمود، «جزعتم و اساتم الجزع» یعنی شما راه تند و افراطی پیشه کردید.
حضرت با اینکه اختلافات اساسی با خلیفه سوم داشت اما از مرگ او اظهار خرسندی نکرد تا وحدت جریانهای مختلف مسلمین خدشهدار نشود. بنابراین جا دارد مسوولان محترم ستاد اقامه نمازجمعه در اینگونه موارد بازنگری کنند و در خطبههای نمازجمعه، منافع ملی و روح اسلام و اتحاد میان مسلمانان را در نظر بگیرند تا جایگاه این تریبون مقدس از آسیب مصون بماند.
دنیای اقتصاد:چالش حقوقی تامین مالی نفت
«چالش حقوقی تامین مالی نفت»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر حمید قنبری است که در آن میخوانید؛سرمایهگذار خارجی که قصد دارد در صنعت نفت ایران یا هر کشور دیگری سرمایهگذاری کند، خواستار نوعی تامین یا وثیقه است. وثیقهای که به او اطمینان میدهد سرمایه وی سوخت نخواهد شد و دولت میزبان به تعهدات خود عمل خواهد کرد. میدان نفتی که سرمایهگذار مزبور قرار است روی آن فعالیت کند، میتواند وثیقهای مناسب برای سرمایهگذاری وی باشد. به این شرح که اگر دولت میزبان به تعهدات خود در مقابل وی عمل نکرد، این اختیار برای سرمایهگذار وجود خواهد داشت که از محل تولیدات همان میدان مطالبات خویش را برداشت کند.
وثیقه گذاشتن منابع طبیعی در مقابل شرکتهایی که قصد سرمایهگذاری در آنها را دارند، امر عجیبی نیست اما تفسیر رایج از قانون نفت که مقرر میدارد «منابع و صنعت نفت ایران ملی است»، این است که وثیقه گذاشتن منابع نفتی، مجاز نیست چرا که این منابع، سرمایههای ملی هستند و مالکیت آنها نیز باید متعلق به دولت باشد. لذا خارجی نمیتواند مالک نفتی که در زیر زمین است باشد. در چنین شرایطی راهحل چیست؟ پاسخ رایج عبارت است از «بیع متقابل». مفهوم بیع متقابل به سادهترین صورت این است که سرمایهگذار خارجی، وسایل و امکانات تولید (یا همان استخراج نفت) را فراهم میسازد و در مقابل، دولت میزبان متعهد میشود که از عواید همان تولیدات تعهدات خود در مقابل سرمایهگذار خارجی را ایفا کند. اما آیا این وثیقه است؟ خیر.
این فقط یک مکانیزم پرداخت است و در چنین مکانیزمی دولت میزبان صرفا تعهد کرده است که از محل عواید مزبور، پرداخت به سرمایهگذار را انجام دهد. سرمایهگذار خارجی این نکته را میفهمد. دولت متبوع وی نیز این نکته را میفهمد و اینجا است که مجددا تقاضای وثیقه و تامین مطرح میشود. اگر وضع اقتصادی دولتی مناسب باشد و روابط بینالمللی آن با سایر کشورها خوب، شاید یک ضمانتنامه دولتی یا حتی تضمین بانکهای کشور کفایت کند.
اگر بانکهای کشور توسط موسسات بینالمللی رتبهبندی ارزیابی شده باشند و رتبههای مناسبی داشته باشند، همین رتبهها تعیینکننده سطح و هزینههای وثیقهها و تامینهای مزبور خواهند بود. اما اگر بهدلیل تحریم یا به هر دلیل دیگری بانکها و موسسات مالی کشوری رتبهبندی نشده باشند، دولت میزبان باید به نحو دیگری وثیقه مناسب در اختیار سرمایهگذار خارجی قرار دهد. دولت و سرمایهگذار خارجی، از گرفتن وثیقه صرفنظر نخواهند کرد و در چنین شرایطی خواهان آن میشوند که درآمدهای نفتی را که از قبل حاصل شده است به عنوان وثیقه در اختیار داشته باشند. این یعنی وثیقه نقدی. یعنی فروش نفت و سپرده کردن عواید آن در بانکهای خارجی و وثیقه گذاشتن آن برای تعهدات دولت در مقابل سرمایهگذار خارجی.
در اینجا یک پرسش ساده مطرح میشود: چگونه است که میدان نفتی را که در زیر خاک خودمان است نمیتوانیم وثیقه بگذاریم اما پول نقد خودمان نزد خارجیان را میتوانیم وثیقه بگذاریم؟ وثیقه گذاشتن کدامیک برای ما کمخطرتر است؟ اصلا از وثیقه گذاشتن پول نقد بگذریم حتی اگر ضمانتنامه دولتی بدهیم یا بانکهای دولتی یا خصوصی ما تعهداتمان را تضمین کنند، در صورتی که به تعهدات خود ایفا نکنیم، داراییهای خارجی کشور در معرض طرح دعوی و اقدامات اجرایی سرمایهگذار خارجی قرار خواهند گرفت.
آنچه نزد خودمان و در خاک خودمان است وثیقه باشد بهتر است یا داراییهای خارجیمان وثیقه و در معرض طرح دعوی توسط خارجیان باشند؟ مالکیت دولت (به عنوان نماینده ملت) بر منابع طبیعی محترم است و در آن جای تردید نیست اما در تفسیر این قاعده باید به این نکته نیز توجه داشته باشیم که این قاعده قرار است به نفع مردم و برای کاستن از هزینههای آنها اجرا شود و نباید موجب افزایش هزینهها و ریسکها شود.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد