کیهان:گُسل در قانون جنگل
«گُسل در قانون جنگل»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم جعفر بلوری است که در آن میخوانید؛فردریک ویلهِلم نیچه، فیلسوف مشهور آلمانی قرن نوزدهم، انسانها را به دو دسته «زیردستان» و «بالادستان» تقسیم کرده و «اصالت و شرف» را به بالادستان میدهد. وی بالادستان را «غایت وجود» و «زیردستان» را «ابزار و وسیلهای» برای اجرای اغراض بالادستان معرفی میکند.
نیچه معتقد است «ترقی دنیا و بسط زندگی انسان، به وسیله بالادستان و خواجگان و سرداران صورت میپذیرد» که از قضا تعدادشان نیز بسیار محدود است و «نیکی، راستی و زیبایی» نیز امور حقیقی و مطلق نیستند. این فیلسوف یا به زعم برخیها شاعر، با اصالت دادن به «غرایز» و «اراده»، نظریه معروف «اَبرمرد» را مطرح و اعلام میکند: «غایت وجود، پیدایش ابَرمرد (بالادستان) است و ترتیب زندگانی و اصول اخلاقی باید چنان باشد که مرد برتر ظهور کند.»
نیچه ارزشهایی همچون «تقدس» و «شفقت و مهربانی» را نیز با روح مهاجم «ابرمرد» ناسازگار دانسته و انسان را به «خطرناک بودن» تشویق و تصریح میکند که «باید چنان زندگی کرد که گویی در حال جنگ هستی.» نیچه به این هم اکتفا نکرده و نظریه معروف خود را به این ویروس خطرناک آلوده میکند که: «برای ایجاد یک ابرمرد حتی اگر لازم شد باید میلیونها نفر از مردم پوشالی و ناتوان(همان زیردستان) را نابود کرد!»
اما آنچه ما را بر نوشتن این وجیزه ترغیب کرد، نه مرور نظریات آن به اصطلاح فیلسوف است نه بررسی تاریخ فلسفه سیاسی غرب. موضوع نوشتار ما، بررسی وضعیتی است که چند سالی است، غربیها پس از مواجهه با بحران بیسابقه اقتصادی با آن دست به گریبان شدهاند. بخوانید:
دنیایی که نیچه به تصویر میکشد (لااقل آنچه که از این جملات دستگیر انسان میشود)، شبیه به جنگل و قوانینی که وضع میکند نیز به قانون جنگل شبیه است. جنگلی که در آن حیوانات قویتر ضعیفترها را میدرند و ضعفا نیز محکوم به فنا هستند.
اما با تورقی بر تاریخ، متوجه خواهیم شد که، دنیای غرب نیز عملا در همین قالب فکری سِیر کرده و میکند. پیدا شدن اصطلاحاتی چون «نظم جهانی»، تقسیمبندی کشورها به «شمال» و «جنوب» (توسعهیافته و توسعهنیافته)، تشکیل نظام دو قطبی سرمایهداری و سوسیالیست و یا حتی تشکیل اتحادیه اروپا و اصالت دادن به شمال و کاپیتالیسم، اروپا و ... دقیقا حاصل حکمرانی چنین تفکراتی است.
کشورهای غربی پس از دوران نوزایی(رنسانس) و به کنار نهادن ارزشهای اخلاقی و انسانی و صدالبته به دلیل استثمار کشورهای جنوب بود که به نان و نوایی رسیدند و بعد از آن بود که خود را «توسعهیافته» و منهای خود را «توسعهنیافته» و مستحق هر ظلمی یافتند. دوری از انسانیت، استثمار و استعمار تنها بخشی از نتایج حاکم کردن قانون جنگل در غرب است.
اما چند سالی است اوضاع کمی تغییر کرده است و با از راه رسیدن بحران اقتصادی، برخی کشورهای سابقا شمال تبدیل به کشورهای جنوب و زیردستی شده و برخی نیز در همین مسیر قرار گرفتهاند. گویا تاریخ در حال تکرار است و فقط جای مهرههاست که کمی تغییر کرده است!
مدتی است، تقسیمبندیهای نیچهای، بین خود کشورهای غربی صورت میگیرد و اگر کشوری نتواند ابرمردیاش را حفظ کند، طبق همان قانون جنگل، باید از حیز انتفاع ساقط شود. بحران بیسابقه اقتصادی این تغییر و تحولات را با خود به غرب آورده است.
مثلا اگر در گذشته (طی سالهای 1950 تا 1970) کشورهای شمال با پرداخت 100 میلیارد دلار وام با بهره شناور به کشورهای جنوب، موجب ورشکستگی اقتصاد کشورهایی مثل آرژانتین، مکزیک یا برزیل میشدند، امروز با دادن وامهای مشابه به یونان، اسپانیا و پرتغال موجبات نابودی مردمان پاییندستی این کشورها را فراهم میکنند. اگر هم، کشوری نتوانست به جایگاهش بازگردد، طبق قانون نیچه علیه او حکم صادر میشود. همین چند وقت پیش بود که رسانههای معتبر آلمانی به نقل از خانم صدراعظم و وزیر خارجه آلمان نوشتند، یونان میتواند از منطقه یورو خارج شود و اینگونه علیه این کشور سابقا شمال و غربی حکم صادر کردند، هر چند بعدها این اظهارات بنا بر مصالحی، تکذیب شد.
اما همانطور که سیاستهای ریاضتی تاکنون نتیجهبخش نبوده، اجرای چنین احکامی نیز نتیجه مطلوبی برای غرب نخواهد داشت. تحمیل سیاستهای ریاضتی و مشروط کردن دادن وام به اجرای این سیاستهای طاقتفرسا، تاکنون فقط باعث قدرت گرفتن اشخاص و احزاب عجیب و غریب و غالبا افراطی و تقویت تمایلات استقلالطلبانه و در نتیجه به خطر افتادن اتحادیه اروپا شده است.
در کشورهای بحرانزده اروپایی، هر فرد یا حزبی که علیه نظام سرمایهداری، اتحادیه اروپا، بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول و آلمان (به عنوان مهندس سیاستهای ریاضتی) موضع بگیرد، مورد استقبال قربانیان بحران اقتصادی قرار میگیرد، حتی اگر این شخص یا حزب در حد و اندازه اداره یک کشور نبوده و برنامه مناسبی نیز برای بهبود شرایط اقتصادی نداشته باشد.
یونان در این بین نمونه خوبی است. الکسیس سیپراس، رهبر حزب چپ افراطی «سیریزا» است که همین چند روز پیش نخستوزیر یونان شد آن هم با شعار«سیاستهای ریاضتی تمام شد.» وی با گفتن «نه» به اتحادیه اروپا قدرت را به دست گرفت و کل اروپا را به لرزه انداخت.
تصور کنید، در کشوری که 240 میلیارد دلار از اتحادیه اروپا وام گرفته، فردی روی کار آمده است که مخالف سیاستهای ریاضتی اتحادیه اروپاست! پیروزی فردی با این مشخصات، به قدری برای اروپا سنگین بود که بلافاصله، ارزش یورو را در اتحادیه اروپا به پایینترین میزان در 11 سال گذشته تنزل داد و رهبران غرب را به دادن هشدارهای پی درپی وادار نمود که «منتظر زلزله سیاسی و اقتصادی در اروپا باشید.»
شاید اغراقآمیز به نظر برسد اما، هستند کارشناسانی که تاکید میکنند، این سیاستهای ریاضتی و آن شخصیتهای افراطی، باعث تقویت جدی تفکرات افراطی در اروپا شده است، درست مثل تاثیری که تفکرات نیچه، در روی کار آمدن گروههای نژادپرست و افراطی در غرب داشت.
اوضاع حاکم بر کشورهای اروپایی همچون یونان، زنگ خطری است برای کل اتحادیه اروپا. کافی است، موضوع جدایی این کشور از اتحادیه اروپا و منطقه یورو که مدتی است در محافل رسمی نیز مطرح شده، عملی شود. هستند کشورهایی که هنوز جزو کشورهای شمال هستند و قدرتی به مراتب بیشتر از یونان دارند اما مترصد فرصتی هستند تا خود را از این اتحاد جمعی رها کنند.
انگلیس یکی از همین کشورهاست. این کشور قصد دارد ادامه حضور در اتحادیه اروپا را به رفراندوم بگذارد. فرانسه و ایتالیا نیز کشورهای بعدی هستند و مستعد خروج از اتحادیه اروپا. در فرانسه، ماری لوپن، رهبر حزب افراطی جبهه ملی، در واکنش به پیروزی افراطیون در یونان، ضمن ابراز خوشحالی، این پیروزی را «یک سیلی محکم» بر گوش اتحادیه اروپا خواند.
امروز فقط بحران اقتصادی نیست که اروپا و اتحادیه آن را تهدید میکند. بحران سیاسی، بحران افراطگرایی و در یک کلام، بحران فروپاشی، خطراتی هستند که اتحادیه اروپا و منطقه یورو با آن روبهرو است.
اکنون میتوان نتیجه گرفت که جمهوری اسلامی ایران باید در تعامل با کشورهای اروپایی، وضعیت آشفته و به شدت آسیبپذیر این کشورها را نیز در محاسبات خود به حساب آورد تا تصویر واقعبینانهتری از نقاط آسیبپذیر و به بیان دیگر، پاشنه آشیل غرب داشته باشد. به عنوان مثال، متحدان اروپایی آمریکا که در ائتلاف تحریم ایران اسلامی حضور دارند، به سختی از کانال مناسبات اقتصادی خود با جهان اسلام و از جمله، ایران آسیبپذیر هستند. و مسئولان محترم کشورمان نباید در کارزار تحریمها، از فرصتی که این تهدید برایشان فراهم آورده است غافل باشند. مخصوصا آن که امروز، خروج از ائتلاف تحریمها علیه ایران به یکی از خواستههای مردم در اروپا تبدیل شده است. بنابراین کمترین فشار به اروپا از این زاویه میتواند برای آنها پشیمانکننده باشد.
خراسان:ضربات پیاپی بر پیکر کشاورزی
«ضربات پیاپی بر پیکر کشاورزی»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم جواد غیاثی است که در آن میخوانید؛از دعوای تلخ شکر بین وزارت خانه صنعت، معدن و تجارت و جهاد کشاورزی شروع می کنم. وزارت جهاد کشاورزی اعلام کرد که از فروردین امسال درخواست خود را مبنی بر ممنوعیت واردات شکر به وزارت صنعت ارائه کرده است اما این وزارتخانه به موضوع بی توجه بوده است لذا واردات بی رویه شکر، موجب شده است تولیدات داخل در انبارها بماند و آسیب جدی به کشاورزان و کارخانه داران زنجیره تولید شکر وارد شود. البته می توان قصه را از قبل تر هم دید وقتی کاهش ناگهانی تعرفه واردات شکر در ابتدای دولت نهم موجب افزایش 5 برابری واردات شد و بعد از آن همواره تولید داخل کمتر از واردات بود. کمی قبل تر ماجرا برای برنج داخل هم تکرار شد. در حالی که دبیر انجمن حمایت از برنج اعلام کرد که یک میلیون تن برنج تولید داخل در انبار است و واردات بیش از حد برنج عرصه را بر برنج مرغوب داخلی تنگ کرده است قائم مقام وزیرصنعت از حمایت از مصرف کنندگان و لزوم ذخیره احتیاطی در مورد کالاهای استراتژیک مثل برنج گفت. ضمن آنکه طبق آمار ارائه شده توسط خود قائم مقام وزارت در مورد نیاز به برنج و تولید و واردات نیز بیش از 0.5 میلیون تن اضافه عرضه در تقاضا مشهود بود. قصه در مورد میوه هم مدتهاست تکرار می شود. بارها اتفاق افتاده که ناهماهنگی وزارت خانه های متولی تولید- جهاد کشاورزی- و واردات و تنظیم بازار – وزارت صنعت- موجب در انبار ماندن مرکبات داخلی شده است. البته در اتفاق اخیر علت واردات بیش از حد میوه های لوکس، قاچاق اعلام شد.
از سوی دیگر کشاورزی به خاطر قاچاق گسترده سموم به کشور- که در پی خصوصی سازی نهادهای متولی تولید و توزیع سم قوت گرفت- نیز آسیب های جبران ناپذیری دیده است چنانچه علاوه بر تخریب زیست بوم و مشکلات بهداشتی، بازارهای با استاندارد بالا مثل اروپا بسیاری از محصولات ایران را فاقد استاندارد دانسته و واردات آن را منع کرده اند. در این شرایط سه سناریو مطرح است:
1 -چنانچه مشکلات فوق فقط به خاطر ناهماهنگی و اختلاف نظر بین مسئولان نهادهای مختلف است آیا لازم نیست با اجرای صحیح قوانینی مثل قانون انتزاع وظایف یا ایجاد ساختارهای مستقل و پاسخگو، از این ناهماهنگی های ویرانگر جلوگیری شود تا معیشت کشاورزان به مخاطره نیفتاده و مشکلاتی نظیر مهاجرت و حاشیه نشینی و . . . ایجاد نگردد؟
2 - بعضا اعلام شده است که تسهیل در واردات کالاها- مثل کاهش تعرفه واردات- به دلیل کاهش مزیت قاچاق و مبارزه با آن انجام شده است. اما شواهد نشان نمی دهد مزیت قاچاق فقط با حذف تعرفه از بین برود چراکه هزینه های دریافت استانداردهای تولید و حمل ونقل در بسیاری از اجناس قاچاق باز هم برای آنها مزیت ایجاد خواهد کرد. لذا راه مبارزه با قاچاق ایجاد زیرساخت های قوی برای نظارت و کنترل، یا طرح های ردیابی کالا است. واقعیت آن است که توسعه زیرساخت های نظارتی و مبارزه با قاچاق اجتناب ناپذیر است چرا که در مواردی چون سموم، کاهش تعرفه برای مبارزه با قاچاق بی معنی است. 3 -در صورتی که گفتمان غالب در دولت ها، حرکت به سوی تجارت آزاد و از رده خارج شدن تولیدات غیرقابل رقابت با محصولات خارجی است – چنانچه در تمام دولت های اخیر ظاهرا این گفتمان غالب بوده است- آیا لازم نیست که زیرساخت ها و نهادهای لازم برای آزادسازی فراهم آید تا آزادسازی باعث فاجعه نشود چنانچه در روسیه رخ داد؟ ثانیا آیا باورمندان به تئوری های آزادسازی، نگاهی به کنترل های شدید دولت هایی مثل انگلیس یا آمریکا برای حمایت از تولید داخلی در برهه هایی از تاریخ نمی اندازند؟ نکته آخر آنکه چرا تولید خودرو در کشور همواره مورد حمایت شدید تعرفه ای بوده است و تئوری رقابت پذیری فقط نصیب محصولات کشاورزی میگردد؟
جمهوری اسلامی:تحلیل سیاسی هفته
«تحلیل سیاسی هفته»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛روزهای پایانی هفته جاری را درحالی سپری میکنیم که امروز با سالروز میلادخجسته یازدهمین سراج منیر امامت وطریق هدایت حضرت امام حسن عسکری(ع) مصادف بوده و از خجستگی ویژهای برخوردار است. طبعا این روز را باید به محضر شریف فرزند برومندشان حضرت بقیهالله الاعظم امام زمان علیهالسلام تبریک و تهنیت گفت و از خداوند قادر خواست که به شیعیان حضرتش توفیق پیروی از شیوه وسیره ائمه بزرگوار را عنایت فرموده و جامعه ما بتواند در راه احیای فرهنگ و معارف آن اسوههای حق که امروز مورد هجمه اغیار قرار گرفته و عمل به توصیههای اخلاقیشان روز به روز کمرنگتر شده، گام بردارد.
این هفته همچنین به لحاظ قرار گرفتن در آستانه دهه فجر انقلاب اسلامی از اهمیت ویژهای در تاریخ انقلاب برخوردار است، به همین مناسبت رهبر معظم انقلاب دیروز با حضور در مرقد مطهر امام راحل یاد بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران را گرامی داشتند.
از خبرهای هفته اینکه، احمد جبرئیل دبیر کل جبهه مردمی برای آزادی فلسطین نیز با رهبر معظم انقلاب ملاقات کرد. در این دیدار حضرت آیتالله خامنهای مساله فلسطین را در راس مسائل دنیای اسلام خوانده و تاکید کردند: «جمهوری اسلامی ایران تا روزی که آرمان فلسطینی به ثمر برسد، مصمم خواهد ایستاد و آن روز را جوانان قطعا خواهند دید».
در این هفته با انجام دور دیگری از مذاکرات هستهای در زوریخ سوئیس، همه اظهار نظرهای کارشناسان و محتوای گفتگوها از نزدیک بودن توافق جامع و نهایی در آینده نزدیک خبر میدهد، این در شرایطی است که مخالفان این توافق که طیف گستردهای از صهیونیستهای تل آویو گرفته تا لابی آنها در نیویورک و جمهوریخواهان کنگره و رژیمهای مرتجع و وابسته عرب تا برخی از تندروهای داخلی که هنوز دل به منافع تحریم بستهاند، هنوز به ایجاد اخلال در گفتگوها امید دارند و با اقدامات شیطنتآمیزشان گویی قصد دارند به مذاکرات هستهای توپ بسته و یا به آن نارنجک ببندند!
در همین راستا موضوع مذاکره ظریف و کری در ژنو و پیادهروی 15 دقیقهای آنان در حاشیه مذاکرت رسمی، منتقدان خاص و همیشه فعال دولت یازدهم را دست به کار کرد بیانکه سکوت چند ساله خود را درباره قدم زدن 45 دقیقهای مخفی مانده برخیها با نیکلاس برنز معاون وقت وزیرخارجه آمریکا را به یاد بیاورند! این منتقدان جناحی که کانون انتقادهای خود را به صورت فراگیر متوجه دولت یازدهم کردهاند، در این روزها همزمان با استفاده از بسیاری از تریبونها، موضوع پیادهروی ظریف و کری را دستمایهای برای وعظ و خطا به علیه مذاکرات هستهای و گروه مذاکرهکننده ایرانی قرار داده و سعی در تخطئه آن داشتند.
در این هفته سرانجام طلسم یکی از سوژههای بزرگ قضایی شکست و با اعلام رای محکومیت معاون اول دولت احمدینژاد، این پرونده مورد رسیدگی و صدور حکم قرار گرفت.
اعلام حکم نهایی محمدرضا رحیمی معاون اول احمدینژاد که دولت خود را پاکترین دولت تاریخ معرفی میکرد و معاونش را از جمله خطوط قرمز خود اعلام نموده بود، بازتاب گستردهای در جامعه داشت. وی که ریاست ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی دولت دهم را نیز برعهده داشت و بارها از سوی شخص رئیسجمهور در دولت دهم و به اشکال مختلف مورد حمایت بیسابقه قرار گرفته بود، اکنون که تخلفات او اثبات شده، از سوی حامی قبلیاش مورد بیمهری و اعلام برائت قرار گرفته است. این کمدی برائت نه تنها از سوی احمدینژاد بلکه از سوی اصولگرایانی ابراز شد که سالها مدافع بیچون و چرا و چشم بسته دولت نهم و دهم بودند. نکته قابل تاسفآورتر اینکه برائت احمدینژاد از شخص رحیمی دقیقا شبیه همان برائتهایی است که جناح اصولگرا پس از انتخابات سال 92 از شخص احمدینژاد انجام دادند و افکار عمومی به مفتضح بودن این برائتها خندید.
در ادامه این برائت و ردگم کنی حامیان اصلی معاون اول رئیسجمهور بود که رحیمی با انتشار نامهای افشاگرانه خطاب به احمدینژاد گفت: «من اکنون چوب آبروبریهای شما را میخورم... زیرا بازی را در صحنه رفاقت باختهام و مرا نزد رسانهها و افکار عمومی سکه یک پول کردهاید... شمایی که همواره لجبازی و تخلف میکردید و هر بار که به مشورت مینشستیم، به سروشهای آسمانی کذایی بیشتر توجه میکردید تا مشورتهای ناشی از تجربه...»
به هر حال هر چند ممکن است که ماجرای محکومیت معاون اول احمدینژاد مثل دیگر پروندههای قضایی در کشور پس از مدتی فروکش کند ولی دلسوزان نظام باید به دور از شعارزدگی به موضوع مبارزه با تخلفات اقتصادی در سطوح مختلف مسئولان و مدیران که متاسفانه پیکره نظام اجرایی را دربرگرفته و عملکرد دولت گذشته افرادی همچون بابک زنجانی را در دل خود پرورش داده و جریانها و افراد دیگری که هنوز دست نخورده باقی مانده و قوه قضائیه به سراغشان نرفته، رسیدگی کنند و این پیام را عملا به مردم بدهند که نظام و قوه قضائیه در برخورد با متخلفان و مجازات آنها در هر رده و سطحی که باشند، از جدیت و قاطعیت بالایی برخوردارند و عزم خود را برای رسیدگی به تخلفات اقتصادی جزم کردهاند
این هفته در صحنه بین المللی، شاهد تحولات مهمی بودیم. مرگ پادشاه عربستان و تعیین جانشین وی از رویدادهای مهم خبری بود که بازتاب گستردهای در رسانهها داشت. ملک عبدالله در سن 91 سالگی و پس از 9 سال سلطنت، سرانجام در بیمارستانی در آمریکا درگذشت و ملک سلمان، برادر وی برتخت نشست.
می توان گفت نظام حکومتی عربستان منحصر به فرد است و دشوار بتوان نمونهای برای آن در جهان یافت. این حکومت باوجود تحولات شگرفی که در حوزه نظامهای حکومتی جهان، به خصوص در سده گذشته، رخ داده است هنوز به صورت بدوی اداره میشود. شاه به صورت موروثی و بدون اینکه مردم کمترین دخالتی در تعیین وی داشته باشند انتخاب میگردد. به دلیل همین ساختار ویژه، همواره یک جنگ پنهانی قدرت در داخل خاندان سلطنتی جریان داشته است هرچند که بسیار تلاش میشود این جنگ قدرت علنی نشود.
علاوه بر این خصوصیت، یک مشخصه ویژهای نیز دارد و آن روابط بسیار نزدیک با قدرتهای غربی است که در حال حاضر نزدیکترین متحد آمریکا در منطقه میباشد. بیهوده نبود که باراک اوباما رئیسجمهور آمریکا این هفته در راس هیاتی از بلندپایهترین مقامات آمریکایی برای تسلیت به ریاض رفت. ملک سلمان از خاندان «سدیری»ها میباشد ولی ملک عبدالله وابسته به «بنیشمری»ها بود که این دو طایفه هرچند باهم در تصاحب قدرت رقابت دارند و در سیاستهای کلی، از یک خطمشی ثابت پیروی میکنند.
این هفته سالگرد انقلاب مصرشاهد دو رخداد مهم بود. نخست حضور کم سابقه اقشار مختلف مردم در خیابانها و اعتراض به حکومت نظامیان بود که دولت السیسی را به وحشت انداخت و حکومت نیز طبق روال سه سال گذشته به سرکوب وحشیانه متوسل شد که در جریان آن دست کم 30نفر کشته و 200 نفر زخمی شدند. دومین رویداد، آزادی پسران دیکتاتور سابق بود که درست در روز سالگرد انقلاب سال 1389 صورت گرفت.
حضور گسترده مردم مصر در خیابانها این پیام را داشت که ملت مصر به حکومت کنونی اعتماد ندارد و آن را یک حکومت کودتایی دانسته و انقلاب خود را ناتمام و به سرقت رفته میبیند. مردم مصر با حضور گسترده در صحنه نشان دادهاند که مصمم هستند تا انقلاب خود را به مسیر اصلی بازگردانده واهداف آن را محقق سازند.
حکومت کودتایی فعلی با سوءاستفاده ازاقدامات افراطیون اسلامی در منطقه، در تلاش بوده است تا هرگونه صدای اعتراض را سرکوب کند و آن را به تروریسم منتسب کند.
این هفته مذاکرات صلح تازهای که به ابتکار روسیه برگزار میشود در مسکو آغاز به کار کرد و روز گذشته مخالفان نخستین جلسه را با هیات دولت سوریه برگزار کردند. هرچند جو بیاعتمادی برفضای روابط مخالفان ونمایندگان دولت سوریه حاکم بود ولی برخی معتقدند پس از تحولات اخیر و پس از آن که بسیاری از دولتهای مخالف سوریه، تغییر رویه داده و دیگر خواستار سرنگونی حکومت بشاراسد نیستند، این مذاکرات میتواند به نتایج مثبت و دستاوردهای موثری منتج شود.
اواخر این هفته، نیروهای حزبالله لبنان در حملهای متهورانه در منطقه مرزی «شبعا» در جنوب لبنان، نیروهای ارتش رژیم صهیونیستی را هدف قرار داده و شماری از آنها را به هلاکت رساندند. حزبالله با صدور بیانیهای ضمن تائید حمله به نیروهای رژیم صهیونیستی آن رادر پاسخ به جنایت دو هفته قبل صهیونیستها در «قنیطره» واقع در جولان سوریه عنوان کرد. به گفته منابع لبنانی درجریان این حمله برق آسا و سهمگین حزبالله لبنان، 17 نظامی صهیونیست به هلاکت رسیده و 9 دستگاه تانک و نفربر رژیم صهیونیستی نیز منهدم شد.
البته رژیم صهیونیستی کوشید تا با سانسور واقعیتهای حمله روز چهارشنبه حزب الله، وحشت و نگرانی در میان اسرائیلیها را مهار کنند. این رژیم مدعی شد که در حمله حزبالله لبنان، دو سربازاسرائیلی کشته و 7 نفر زخمی شده است.
سیدحسن نصرالله دبیرکل حزبالله لبنان پیشتر در واکنش به جنایت قنیطره در پیامی کوتاه به صهیونیستها هشدار داده بود که پناهگاهایشان را آماده کنند.
رسالت:چالش کلش آو کلنز
«چالش کلش آو کلنز»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت است که در آن میخوانید؛قضیه هم اکنون، برای بسیار از خانوادههای طبقه متوسط شهری ما، بازی اینترنتی «جنگ قبایل» (Clash of Clans) به یک معضل بدل شده است، و نوجوانان و جوانان را رویاروی والدین خود قرار داده است. میلیونها نفر در سراسر دنیا، و بویژه در ایران، مشتری بسیار ویژهای برای بازی «کلش آو کلنز» هستند. آن همه بویژه و این همه بسیار، از آن روست که یک بازی بیست و چهار ساعته که هر لحظه جدایی از آن میتواند با خسارات زیادی همراه گردد، و دانش آموزان معتاد به آن، حتی آماده شدهاند تا برای نباختن و کسب درآمد از فروش فتوحات قبایلی خود، تحصیل خویش را ترک نمایند، با یک کارد آشپزخانه در مقابل والدین خود قرار گیرند، و مصرانه به جای هر کار مثبت دیگری، مصروف و متمرکز بر این بازی شوند.
این بازی در رده اعتیاد آورترین بازیهای دیجیتال قرار گرفته است، و در تمامی پروتکلهای دیجیتال، اعم از ویندوز، آی. او. اس. و اندروید، به شدت در حال پیگیری است. این بازی هم اکنون در صدر جدول پر درآمدترین بازیهای اپ استور اپل و پلی استور گوگل قرار دارد، و همین طور بالا میرود و به الگویی برای سایر بازیهای دیجیتال تبدیل شده است.در آمد حاصل از این بازی برای استودیوی فنلاندی «سوپر سل»، در سال 2014، با رشدی خیره کننده، معادل یک ممیز هشت دهم میلیارد دلار بوده است، و این میزان، تنها مربوط به درآمد شرکت سازنده است، و دخل بازی بازان از فروش دستاوردهای بازی خود به کسانی که خواهان سعود سریع به سطوح بالاتر بازی هستند، وجه بسیار جذابی برای بازی بازان و از جمله بازی بازان جوان و نوجوان ایرانی و چینی ساخته است.
و والدین ایرانی سر در گماند که باید با این چالش دشوار چه کنند؟ فرزندان آنها به رغم همه شیوههای شناخته شده پیشین، سبکی نامأنوس برای زندگی آینده خود انتخاب کردهاند؛ بازی کن، زندگی کن!
تزهایی در تحلیل قضیه
تز اول: نوجوانی که از خانواده برخاسته، آن را مزاحم «پیشرفت مجازی» خود میبیند. استفاده از اینترنت در گسترش توانمندیهای فردی، نحوی شمشیر دو لبه است؛ از یک سوی، فردیتِ فربه شده، ساختارهای اجتماعی را به استهزا میگیرد، و در سوی دیگر، ساختارهای اجتماعی تضعیف شده که بخش مهمی از توانمندیهای فردی را تشکیل میدهند، با تضعیف خود، فردیتها را هم به نحیفی میکشانند.
تز دوم :در کنار مثال «کلش آو کلنز»، یک نمونه شناخته شده و کلاسیک این وضعیت متناقض در مورد اینترنت، معضل «کپی رایت» است. از یک سو، استفاده از اینترنت به عنوان بستر انتشار اطلاعات، موجبات سهولت بالایی در مبادله و بهره برداری از اینترنت را پدید آورده است، ولی در سوی دیگر، افراد، در هراس از سوء استفاده از اطلاعات خود، با محدودیتهای بسیار مواجه میشوند.
تز سوم : منظور از گوشزد نمودن این نمونه آن است که دریابیم که گسترش اینترنت، به معنای دگرگونی عمیق زمینه اجتماعی، از چیزی است که بشود بر مبنای زیر بناهای یکپارچهای که تا کنون درک میشد، درک و تحلیل کرد.
تز چهارم:وقتی اغلب مردم پذیرفتند که رویدادهای اسرارآمیز آیندهای که در رایانه و شبکه رقم میخورد، لا اقل برای آنها قابل تحلیل نیست، زمینه برای نحوی «تقدیرگرایی جدید» فراهم میآید. ما در دنیای تکنولوژیک رایانه، انگار، بدون هیچ انتخابی مشارکت میکنیم. از هر یافته نوین تکنولوژیک که برای ما «تقدیر» شود، بدون آنکه خود بخواهیم استفاده میکنیم. گاهی از آنها راضی هم نیستیم، ولی برای آنکه از دنیای متعارف بیگانه نشویم، مجبوریم از آنها استفاده کنیم و در آنها تبحر یابیم. در واقع، از آنجا که نمیتوانیم روندهای تکنولوژی را به درستی و دقت درک کنیم، بدون آگاهی شخصی، خود را با آن هماهنگ میکنیم. این وضع و حال امروز جوانان ماست.
تز پنجم:بدین ترتیب، تکنولوژی جدید اطلاعات، که در بدو امر ایدئولوژیها و عقاید سنتی را به عنوان تبعیتهای کورکورانه مذمت میکرد، رفته رفته به دلیل بالا رفتن فوق العاده غموضها و پیچیدگیها و چند جانبگی ها و تمایزها، خود در قامت یک ایدئولوژی و سنت جدید سر بر میآورد. برای جوانان امروز، تکنولوژی جدید اطلاعات، نه تنها به طور ضمنی، مستلزم شکل گیری نحوی «ایدئولوژی و سنت جدید» گردیده است، بلکه تقدیر جدید را به سطح اتحاد شرکتهای چند ملیتی برای خوراندن قطره چکانی تکنولوژی و کنترل دولتهای بزرگ تفویض کرده است.
تز ششم : این تقدیرگرایی در قیاس با تقدیرگراییهای پیشین و منوط به سنت، متفاوت است، چرا که به لحاظ اخلاقی مخربتر است؛ مردم تقدیر زده، عنصری از آگاهی در مورد کلیت موضوع را هم در خود نمییابند. آنها شواهد متعددی در دست دارند که نشان میدهد که لااقل تا کنون، کلیت روندهای تکنولوژی برای محیط زیست طبیعی و اجتماعی و سلامت شخصی مردم، بیشتر مضر بوده است یا مفید، و معلوم نیست که در آینده چه فتنههایی از آن برخیزد. این، به رغم اطمینانی است که در گذشته، مردم نسبت به منابع تقدیر در خود مییافتند. حتی ارتباط ما با آخرین دستاوردهای تکنولوژی اطلاعات از جنس «ریسک» یا «مخاطره محاسبه» شده هم نیست؛ چرا که کم و بیش محاسبه قابل اعتنایی میسر نمیباشد.
تز هفتم: در همین حال، که ظاهراً ادامه کار با اینترنت، مخرب و دشوار به نظر میرسد، اما مردم، مجدانه مشارکت در اینترنت را ادامه میدهند، و در این مشارکت اجتماعی به مثابه یک الزام اجتماعی، «استقلال گرایی» مقصر است. «افراد اینترنتی» میخواهند با ایجاد یک زندگی پر و پیمان و جدا برای خود، قدری از نا امنی اطراف خود بکاهند. آنها سر خود را در مشغولیت اینترنت فرو میکنند تا از واهمه این ارابه بی مهار و افسار گسیخته، خلاصی یابند.
تز نهم: رکود انگیزههای انسانی در میان «افراد اینترنتی»، در کنار این مطلب که برای اولین بار در طول تاریخ، اقتصاد اطلاعاتی در سایه وفور ناشی از اتوماسیون کارها و تحقق آرزوی کنترل، میتواند برای بخشی از جمعیت جهان «فراغت» را به نحو عمده ای جایگزین «همکاری در زندگی اجتماعی» کند، مشعر به این مطلب خواهد بود که دو اتفاق به موازات هم پیش میروند؛ ضعف در زندگی اجتماعی و فرو رفتن افراد در نحوی زندگی فردی که عمیقاً مشکوک و نامطمئن است. این، وضعیتی است که هم اکنون در کشورهای فوقانی هرم اقتصاد جهانی به علاوه ممالک حائز منابع سرشار انرژی، کم و بیش رخ داده است.
تز دهم:ز یک دید وسیعتر، نابسامانی فعلی، محصول این تأخر اجتماعی و فرهنگی است، و با عبور از آن، میتوان توقع داشت که انگیزههای انسانی در راستای تعاریف جدیدی، که بویژه، حول مفاهیم تقسیم کار بین انسان و ماشین شکل خواهد گرفت، باز تعریف شوند و به حرکت در آیند.
از یک دید وسیعتر...
آیا اینترنت، آغاز نحوی روند انحطاط تمدنی است؟
نه ...
نه؛ نمیتوان به سادگی به چنین نتیجهای رسید. در یک تحلیل مرسوم اقتصادی، وضعیت فعلی رکود جهانی، نشانههای آغاز یک انحطاط بزرگ تمدنی محسوب میشود، چرا که سرمایه، به عنوان نیروی محرکه نوآوری، در فقدان انگیزههای انسانی برای سرمایه گذاری، به چرخههای غیر تولیدی افتاده است؛ اما، در ریشه، رکود فعلی به دلیل عدم انطباق ساختارهای اجتماعی و انگیزههای انسانی با پیچ تکنولوژیک بزرگی است که با پیشرفت شگرف فناوری رایانه رخ داده است.
یک دید تازه به اینترنت میتواند این باشد که اینترنت را به مثابه یک واکنش اجتماعی نسبت به یک الزام اجتماعی بنگریم. نحو استقبال از اینترنت، طوری است که گویی جامعه مدتها در انتظار آن بوده است، که ناگهان فرا رسیده. اینترنت، فقط یک تکنولوژی جدید نیست؛ چیزی بیش از آن است. میتوان استدلال کرد که اینترنت، به عنوان سیستم گستردهای از ارتباطات، گرهها و شبکه، به راحتی قابل تقلیل به یک تکنولوژی جدید صرف نیست. شبکه اینترنت، نحوی هستی شناسی عجیب و غریب ایجاد میکند که به مردم اجازه میدهد برای به دست آوردن تقریباً هر چیزی، همه جا باشند. اینترنت یک تکنولوژی ویژه انعطاف پذیر است، و مردم میتوانند بر بستر شبکه، عمیقاً عمل اجتماعی خود را مورد تجدید نظر و تأمل مکرر و مستمر قرار دهند، و به طیف وسیعی از نتایج بالقوه اجتماعی منجر کنند.
سیاست روز:پاسخ مقدماتی مقاومت
«پاسخ مقدماتی مقاومت»عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز به قلم قاسم غفوری است که در آن میخوانید؛رسانههای منطقه از حمله راکتی از خاک لبنان به یک پایگاه در مزارع اشغالی شبعا و حمله با موشکهای ضد زره به یک گشتی اسرائیلی خبر دادند. المیادین گزارش داد که این حمله علیرغم ادعای صهیونیستها مبنی بر هدف قرار گرفتن یک خودروی نظامی، یک کاروان از نظامیان صهیونیست هدف قرار گرفته است و بیش از ۱۵ نظامی صهیونیست کشته و دهها تن دیگر زخمی شدند که در بین نظامیان افسران ارتش نیز دیده میشود.
این عملیات در حالی صورت گرفت که برخی ناظران سیاسی و بویژه محافل رسانهای و تبلیغاتی صهیونیستها آن را پاسخ حزبالله به تجاوز رژیم صهیونیستی به قنیطره و شهادت چند عضو حزبالله عنوان نمودند. هر چند که این مسئله دور از تایید نمیباشد اما یک نکته بسیار مهم مطرح است و آن اینکه عملیات دیروز حزبالله پاسخی مقدماتی در برابر تجاوزات صهیونیستها بوده و یا آنکه اقدامی مقدماتی و صرفا قدرتنمایی مقاومت که جنبه هشدار به صهیونیستها و دشمنان مقاومت داشته است؟ برای ارزیابی این مسئله بازخوانی سخنان سیدحسن نصرالله دبیرکل حزبالله امری ضروری است.
پس از شهادت حاج عماد مغنیه سردار بزرگ مقاومت به دست جوخههای ترور صهیونیستها در سال ۲۰۰۸ ، سیدحسن نصرالله تاکید کرد که مقاومت انتقامی شایسته و در شان و منزلت خون شهید مغنیه خواهد گرفت. تا به امروز نیز به رغم برگزاری چندین عملیات علیه صهیونیستها حزبالله همچنان تاکید دارد که هنوز زمان و مکان گرفتن انتقام خون شهید مغنیه فرا نرسیده است.
وی چندی پیش در تحلیل قدرت مقاومت و جنگ آینده با ارتش صهیونیستی تاکید میکند که اینبار مقاومت تا الجلیل در اراضی اشغالی و کرانه باختری پیش خواهد رفت و به پاسخ موشکی بسنده نمیکند. پس از تجاوزات صهیونیستها به القنیطره و شهادت رزمندگان مقاومت، نصرالله پاسخی دو کلمهای به صهیونیستها داد و آن اینکه پناهگاههای خود را بسازید.
در همین حال وی و سایر فرماندهان مقاومت تاکید کردند که از مبارزه با تروریسم به عنوان پیاده نظام صهیونیستها دست بر نخواهند داشت و هر کجا که لازم باشد حضور خواهند یافت. آنها بر ادامه حمایت از سوریه در مبارزه با تروریسم تاکید کردند.
با توجه به این مولفهها میتوان گفت که عملیات دیروز مقاومت پاسخ نهایی حزبالله و مقاومت به تجاوزات صهیونیستها به القنیطره نبوده است و صرفا هشداری ابتدایی به آنان و سایر دشمنان مقاومت است که اقتدار و توانایی مقاومت را به رخ میکشد. موازنه وحشت اکنون در دستان مقاومت است و هر زمان که اراده نماید پاسخ تهدیدات دشمنان را خواهد داد. این امر فضایی از رعب و وحشت را در میان صهیونیستها به پا کرده است که دستاوردی بزرگ برای مقاومت میباشد. با توجه به شواهد و قرائن میتوان گفت که عملیات صرفا یک هشدار بوده و پاسخ نهایی مقاومت مسلما محو رژیم صهیونیستی خواهد بود.
حمایت:ضرب شست حزب الله
«ضرب شست حزب الله»عنوان یادداتش روز روزنامه حمایت به قلم سید هادی سید افقهی است که در آن میخوانید؛ظهر روز چهارشنبه خبری خوشحال کننده مبنی بر عملیات منحصر به فرد و کمین حسابشده و دقیق حزب الله لبنان علیه یک کاروان ارتش رژیم صهیونیستی در منطقه «مزارع اشغالی شبعا» مخابره گردید که چند نکته پیرامون این عملیات غرور آفرین رزمندگان مقاومت حزب الله قابل اعتناست. این عملیات بسیار پیچیده دارای زوایا و جوانبی است که نشان می دهد جهات امنیتی آن بر زاویه نظامی آن غلبه دارد. به این دلیل که این عملیات موفق، در مکان و محلی صورت گرفت که رژیم صهیونیستی بر آنجا تسلط داشت. پس از تنش های اخیر که طی آن، کاروان نیروهای مقاومت در قنیطره هدف نیروهای رژیم اشغالگر قرار گرفت، ارتش اسرائیل در حال آماده باش به سر می بُرد و هر گونه جنبدهای را تحت نظر داشت.
علیرغم این مراقبتها و دقت های امنیتی و نظامی، عملیاتی چنین پیچیده علیه قوی ترین ارتش منطقه توسط کماندوهای حزب الله صورت گرفت. ابعاد حرفه ای بودن این عملیات را میتوان بدین ترتیب تشریح کرد.یک- نفس این اقدام تهاجمی و هدف قرار دادن 9 خودروی نظامی متعلق به گردان «تسبار» از نیروهای ویژه ارتش اسرائیل (تیپ گولانی) که در میان زخمی و کشته شدگان این حمله، یک افسر بلندپایه ارتش رژیم صهیونیستی نیز دیده می شود، نشان دهنده حرفهای بودن این عملیات است. تیپ گولانی از زبده ترین نیروها در جنگ چریکی و شهری است و هدف قرار دادن آن، حکایت از طراحی و برنامه ریزی دقیق دارد.دو- انتخاب منطقه جغرافیایی این عملیات.
اگر این حمله از خاک سوریه آغاز می گردید، رژیم صهیونیستی می توانست با مراجعه به سازمان ملل ادّعا کند که دولت سوریه، سرزمین خود را برای حمله در اختیار حزب الله قرار داده است. اگر از طریق ورود به سرزمین های اشغالی هم این ضرب شست نشان داده می شد، باز هم ادّعای تصرف عدوانی و عبور از مرزهای بین المللی را داشت و با کمک آمریکا و همپیمانانش، جو بین المللی به نفع اسرائیل و به ضرر حزبالله تغییر می نمود. اما فرماندهان شجاع حزب الله، منطقه ای به نام مزارع «شبعا» را به عنوان بستر عملیات انتخاب کردند؛ مزارعی که متعلق به لبنان و تحت اشغال رژیم صهیونیستی است.
دولت اشغالگر، هیچ توجیه قانونی و حقوقی برای حضور در خاک لبنان ندارد و در نتیجه قادر نیست به هیچ محکمه بینالمللی هم برای شکایت، مراجعه کند. سوم- عملیات رژیم صهیونیستی در قنیطره که منجر به شهادت جهاد مغنیه و فرمانده سرافراز، شهید الله دادی گردید، اقدامی بزدلانه و تجاوز به خاک یک کشور مستقل محسوب می شود، زیرا کاروان حزب الله در حال سرکشی و گشت زنی بود، نه تهاجم و اقدام نظامی. در حالی که پس از این عملیات بزدلانه، حزب الله به رژیم صهیونیستی برای عملیات تلافیجویانه هشدار داده بود. بنابراین نیروهای اشغالگر در حالی با حمله رعدآسای حزب الله مواجه شدند که در آماده باش و هشدار کامل به سر می برند و به این ترتیب، سیطره و برتری اطلاعاتی، امنیتی و میدانی حزب الله بر همگان و به فرماندهان پوشالی رژیم صهیونیستی، بیش از پیش ثابت شد.
چهارم- برنامه ریزی دقیق و احاطه میدانی حزب الله بر این منطقه بود. دلیل روشن آن، طراحی موفق چنین عملیاتی در ظرف زمانی محدود (کمتر از 10 روز) است. در این عملیات، تمام 9 خودروی زرهی با موفقیت کامل منهدم شدند و حتی یکی از آنها هم از گزند موشک های دقیق رزمندگان مقاومت در امان نماند. بنابراین تهدید حزب الله همانند گذشته، واقعی و بلاشبهه است و اگر در آینده هم حماقتی نظیر حمله قنیطره صورت گیرد، با پاسخ شدیدتر و ضربات مهلک تر مقاومت مواجه خواهد شد. نکته قابل تامل دیگر در این میان، بیانات اخیر رهبر انقلاب مبنی بر نابودی قریب الوقوع اسرائیل و هشدار مسئولین ما به آمریکا درباره ورود رژیم صهیونیستی به خطوط قرمز ایران است.
این اظهارات، گواهی روشن از قوت گرفتن و اقتدار جبهه مقاومت علیه استکبار و رژیم صهونیستی به رهبری ایران و هم پیمانانش از جمله گروه های مقاومت فلسطینی و انشاءالله در آینده ای نزدیک پیوستن عراق و یمن است. ایران از موضع تدافعی به موضع تهاجمی منتقل شده و تاکید مقام معظم رهبری بر تسلیح کرانه باختری، نشان دیگری بر موضع تهاجمی ماست. در راستای همین موضع تهاجمی، شاهد پیروزی های چشمگیر و گسترده ارتش سوریه بر تروریست های اجاره ای- تکفیری با کمک مقاومت اسلامی لبنان هستیم. امروز قدرت موشکی و آتش باری حزب الله در رده هشتم قدرت موشکی جهان قرار دارد و عملیات تاکتیکی و حرفه ای آن بسیار پیچیده تر شده است.
از سوی دیگر گروه های مقاومت اسلامی فلسطینی مانند حماس و جهاد اسلامی در خلال جنگ 51 روزه نشان دادند که قدرت بیشتری نسبت به گذشته پیدا کرده اند. در سوی دیگر جبهه، رژیم صهیونیستی از سال 2000 میلادی تاکنون در تمام جنگ هایی که بر افروخت و شعله ور کرد، شکست خورد و به هیچکدام از اهدافی که به خاطر آن تجاوز کرده بود، دست نیافت. گواه این ادّعا، تشکیل چندین گروه و کمیته برای ریشه یابی و «فکت فایندینگ» در مورد شکستهای پی در پی ارتش تا بن دندان مسلح رژیم غاصب صهیونیستی است.
یکی از آنها، کمیته «وینو گراد» است که پس از شکست در جنگ 33 روزه تشکیل گردید. «وینو گراد»، کمیته تحقیق دولتی و مستقل اسرائیل بود که در ۱۷ سپتامبر ۲۰۰۶ برای بررسی عملکرد دولتمردان و نظامیان این کشور در جریان جنگ اسرائیل و لبنان (۲۰۰۶) با حزب الله لبنان در شهر تلآویو با اختیارات تام تشکیل شد. شبیه چنین کمیته ای پس از جنگ 51 روزه علیه نتانیاهو تشکیل گردید.
نخست وزیر اسرائیل برای فرار از مخمصه سیاسی داخلی دست به حمله در قنیطره زد زیرا اکنون در بدترین وضعیت قرار دارد. حزب متبوع نتانیاهو طبق نظرسنجی ها از احزاب رقیب عقب افتاده و لذا تصور می کرد با حمله قنیطره می تواند سهم سیاسی خود را در بازار انتخابات زودرس کنست افزایش دهد. پیش بینی می شود پاسخ قاطع حزب الله، وضعیت سیاسی را برای نتانیاهو حتی بدتر از شرایط پیش از حمله قنیطره، رقم بزند.
سخنان نوید بخش و امیدوارکننده مقام معظم رهبری مبنی بر اینکه جوانان قطعاً به ثمر نشستن آرمان فلسطین را خواهند دید، نسیمی روحبخش است که پیش درآمد آن، اقتدار روز افزون مقاومت در منطقه است. وقتی گروهی متشکل از جوانان مومن و مصمم بر قدرت اول نظامی منطقه با درایت و تیزهوشی خود غالب می شوند و از سوی دیگر دشمن، به قدرت مقاومت در منطقه به خصوص حزب الله اذعان دارد، باید جغرافیای سیاسی جدیدی برای جهان و منطقه ترسیم کرد و منتظر بود تا این وعده الهی محقق گردد: «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ اَنَّ الْاَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ»
جوان:اوباما در برابر محافظهکاران سعودی
«اوباما در برابر محافظهکاران سعودی»عنوان یادداشت روز روزنامه جوان به قلم سیدرحیم نعمتی است که در آن میخوانید؛باراک اوباما، رئیسجمهور امریکا، چهار روز بعد از فوت ملک عبدالله به عربستان سعودی رفت تا با ملک سلمان بن عبدالعزیز، پادشاه جدید عربستان، دیدار کند. او در این مدت به هند رفته بود تا دومین سفرش به این کشور آسیایی را انجام داده باشد.
از این جهت، اوباما نخستین رئیسجمهور امریکا است که در دوران ریاست جمهوری خود دو بار به هند سفر میکند و فوت یکی از متحدین سنتی امریکا هم باعث نشد تا او سفر به هند را نیمهکاره رها کند. تنها کاری که اوباما کرد این بود که برنامه دیدار خود از تاج محل را لغو کند هر چند که بنابر حکم دیوان عالی هند کار تیم امنیتی اوباما برای دیدار از این محل تاریخی را هم مشکل کرده بود.
دیوان عالی هند حکم کرده که همه افراد برای دیدار از تاج محل باید خودروی خود را در 500 متری تاج محل متوقف کنند و با خودروی برقی به تاج محل بروند. روشن است که این بخش از سفر اوباما به لحاظ امنیتی دردسرساز بود و همین هم باعث شد تا این بخش از سفر را لغو کند.
بنابر این، لغو این بخش سفر در برنامه اوباما زیاد با فوت ملک عبدالله و فوریت سفر به عربستان ارتباط نداشت و مطرح کردن آن در رسانه بیشتر حکم منت گذاشتن بر پادشاه جدید عربستان بود. این کار اوباما اهمیت هند برای امریکا نسبت به متحد سنتی عرب را نشان داد. حضور او در مراسم رژه به مناسبت روز جمهوری هند از اهمیت خاصی برخوردار بود که او نمیتوانست از این فرصت به خاطر عربستان چشمپوشی کند. این مراسم تا کنون با حضور رئیسجمهور امریکا برگزار نمیشد و هند تمایل داشت از سران دیگر کشورهایی استفاده کند که عدم تمایل دهلی برای مشارکت در بلوکبندیهای قدرت را به نمایش بگذارد اما این بار از اوباما در این مراسم دعوت شد و این کار به معنی سیاست جدید هند در داشتن روابط خاص با امریکا است.
اوباما هم دعوت نارندا مودی، نخست وزیر هند، را قبول کرد و حضور او در این مراسم پیامی به دیگر کشورها به خصوص چین بود که در همسایگی این کشور متحد نزدیکی مثل هند دارد. اوباما به این ترتیب همان سیاست اصلی خود در چرخش استراتژیک واشنگتن از آتلانتیک به پاسفیک را اجرا کرد که در این چرخش، هند به مراتب اهمیت بیشتری از عربستان دارد. بعد از این بود که او حاضر شد با هیئت همراه به ریاض و ملاقات پادشاه عربستان برود.
اوباما در حالی با پادشاه جدید عربستان دیدار کرد که در همین چند روز اتفاق افتاده بود. موارد خاص و مهم عبارت بودند از تعیین محمد بن نایف به مقام جانشینی ولیعهد، تعیین محمد بن سلمان، پسر پادشاه جدید، به وزارت دفاع و ریاست دربار و عزل مقامهای نزدیک به پادشاه قبلی از قدرت. این تغییرات به معنای بازگشت سدیریها به قدرت است که اوباما در بدو ورود به عربستان با این طیف روبهرو شده است.
معلوم است که موضوعات روز منطقه از مسائل مهم در گفتوگوی رئیسجمهور امریکا با این طیف جدید در قدرت عربستان باشد؛ موضوعهایی مانند ائتلاف علیه داعش، روند مذاکرات هستهای با ایران و قیمت نفت یا مسائل مشکلات ریز و درشتی که جهان عرب با آن مواجه شده است. اوباما از پادشاه جدید همکاری بیشتر عربستان برای جنگ علیه داعش را میخواهد و در مذاکرات هستهای هم سعی در پاسخ دادن به آن بخش از نگرانیهای عربستان پیرامون این مذاکرات است و در خصوص قیمت نفت، سیاست اوباما بیشتر در جهت تعدیل قیمتها است تا آن که استخراج نفت شیل امریکا صرفه اقتصادی داشته باشد.
این دست موضوعات روز است اما مسئله اصلی اوباما در رویکرد طیف به قدرت بازگشته سدیری در خصوص روابط با رئیسجمهور دموکرات امریکا است. این طیف از جناح به شدت محافظهکار در ساختار قدرت عربستان است که تفاوتهایی با ملک عبدالله و سیاستهای عربستان در سالهای اخیر دارد.
از یک طرف، خصلت محافظهکاری طیف سدیری را به سوی تبعیت بیشتر از واشنگتن وامیدارد و از طرف دیگر، این طیف به طور سنتی خود را به جناح جمهوریخواه امریکا نزدیکتر میداند تا دموکرات. بنابر این، ملک سلمان و طیف سدیری او به همان اندازه که آماده تبعیت از خواستههای اوباما است، به رقابت داخلی در واشنگتن نظر نیز دارند. جبههبندی جمهوریخواهان مقابل اوباما و دیگر دموکراتها در این موضوع نقش ویژهای دارد به خصوص اینکه اکثریت کنگره در سال جدید میلادی به دست جمهوریخواهان افتاده و دوره جدیدی از تقابل آنها با اوباما شروع شده است. این موضوع برای ملک سلمان و همراهان سدیری او اهمیت خاصی دارد که از این جهت، همراهی آنها با اوباما باعث نمیشود تا خود را با جمهوریخواهان هماهنگ نکنند.
نمیتوان گفت اوباما به این موضوع بیتوجه است و باید گفت که اوباما در برابر محافظهکاران جدید آل سعود با وضعیتی دوگانه روبهرو است. وضعیتی دوگانه از همکاری با کاخ سفید در مسائل منطقهای در عین روابط بیشتر با کنگره در تقابل جمهوریخواهان با کاخ سفید. این موضوع باعث میشود تا استقبال گرم ظاهری ملک سلمان و همراهان از اوباما به معنای همکاری جدی آنها با او در این دو سال پایانی از ریاست جمهوری اوباما نباشد.
آفرینش:جامعهای رنجور از زخمهای مصلحت
«جامعهای رنجور از زخمهای مصلحت»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که ر آن میخوانید؛رعایت مصلحت و عقلانیت از صفات بارز جامعهای پویا و نخبگانی آینده نگر میباشد. چرا که ممکن است تصمیم گیریهای دفعی و از سراحساسات، عواقب ناگواری برای ملت و کشور به همراه داشته باشد که جبران آن هزینههایی به مراتب سنگین تر از اصل موضوع خواهد داشت.
مصلحت اندیشی همواره از سوی عقلا و زعمای جامعه در دورانهای مختلف مدنظر بوده و مردم در آیندهای نه چندان دور فواید این مصلحت اندیشیها را لمس و مشاهده میکردند.
با گذشت زمان و گسترده شدن دامنه تخلفات و قانون گریزیها در جامعه اصل پر برکت "مصلحت اندیشی" به دستمایه و ابزاری برای برخی افراد و گروهها تبدیل شد تا اعمال غیرقانونی خود را تحت لوای مصلحت مخفی کنند.
این مایه رضایتمندی متخلفان است تا جرمشان مخفی و مسکوت بماند،اما این توقع از برخی نهادها و مسولان هست که چرا خواسته یا ناخواسته و به بهانه مصلحت اندیشی هویت و ماهیت اشخاص و اعمالشان را آشکار نمیسازند.
تاسف بار اینکه بسیاری از این دست افراد و گروهها که لباس مصلحت به تن اعمال و کردارشان می کنند، از آبرو و حیثیت نظام مایه میگذارند. در توجیه مخفی ماندن رفتارغیرقانونی آنها گفته میشود که علنی شدن جرم یا هویت حقیقی متخلفان به صلاح نظام نیست!!. این چه استدلالی است که مایه تخریب وجهه و سلامت نظام میگردد و متهمان و مظنونین را از دست قانون رهایی می بخشد؟!.
این درحالی است که جامعه کاملا آگاه است و تاثیر تخلفات و مفسدهها را در جریان امورات کشور حس میکنند. اینطور نیست که به بهانه حفظ آرامش افکارعمومی از علنی کردن تخلفات و متهمان آنها، مصلحت اندیشی کنیم به این امید که قضیه در لایههای درونی نظام حل و فصل شود. چرا که مردم تشنه حقیقت و صداقت هستند و اینگونه اعتمادشان نسبت به دستگاهها و مسولان مورد خدشه قرار میگیرد.
مردم آگاهند که درطی چند سال گذشته چه اتفاقاتی برسر کشور گذشته و مسببان اصلی آن را هم میشناسند، اما انتظار دارند تا مسولان و خدمتگزارانشان با آنها صادق باشند و به طور علنی تخلفات را رسیدگی کنند .
به عنوان مثال درقضیه اخیر و نامه نگاریها میان معاون اول و رییس جمهوری دولت قبل مباحثی مطرح شده که جامعه خواهان رفع ابهام از این قضایا میباشند و توقع دارند اگر جرمی حادث شده و یا تخلفی صورت گرفته به صورت شفاف به آنها رسیدگی شود.
مسکوت گذاشتن این دست مسائل جدای از اینکه موجب ایجاد فضایی مسموم و مخاطره انگیز از سوی رسانههای خارجی میگردد، اعتماد و باورهای مردم نیز نسبت به سلامت و صلاحیت ارکان نظام خدشه دار خواهد شد. باید این رویه غلط اصلاح شود، چرا که خیرخواهی عقلا بعضاً موجب سواستفاده فرصت طلبان و متخلفان قرار گرفته است.
جدای از این مسائل مگر قرار است با آبرو و حیثیت کسی بازی شود که این چنین محافظه کارانه برخورد می کنیم. اگر اتهامی به شخصی وارد شود و در دادگاه به پرونده وی رسیدگی گردد، هیچ حادثه و اتفاق ناگواری رخ نمیدهد اگر مردم هم از این جریانات باخبر باشند. ضمن اینکه در صورت رفع اتهام از شخص و گروه مورد نظر، اعتماد مردم به پاک دستان واقعی نظام دوچندان خواهد شد و اگرهم جرمشان اثبات گردد، جامعه حضور موثر قوه قضاییه و نظارت براعمال و کردار نهادهای مختلف را لمس خواهند کرد.
نتیجتاً باید در مورد مسائل پیش رو که با آن مواجه هستیم، تصمیمی قاطع در برخورد با مسببان اصلی تخلفات و قانون گریزیها صورت گیرد و بیش از این برای کشور حاشیه آفرینی حادث نشود. مردم انتظار دارند با فرارسیدن سالگرد انقلاب اسلامی، باردیگر شاهد امانت داری و مردم مداری نظامشان در امورات کشور باشند.
شرق:منطقه در برابر تغییر استراتژیک
«منطقه در برابر تغییر استراتژیک»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم محمد علی مهتدی است که در آن میخوانید؛اینک با تجاوزهای ارتش اسراییل عملا به منطقه مقاومت تبدیل شده است و دولت سوریه حق دارد در این منطقه به عملیات نظامی اسراییل پاسخ دهد. بنابراین ما در حال حاضر در برابر یک خط مرزی بسیار طولانی به طول بیش از ١٥٠کیلومتر در جولان و در جنوب لبنان تا بندر «ناقوره» در ساحل مدیترانه قرار داریم که این خط بهعنوان جبهه شمالی در برابر اسراییل گشوده شده است، در حالی که اسراییل پس از امضای موافقتنامه کمپدیوید در سال١٩٧٨ همه توان خود را برای بستن این جبهه بهکار برده بود ، اینک این جبهه نهتنها بسته نشده، بلکه بهصورت بسیار فعال به مقاومت پرداخته است و این امر بعد از ٤٠سال، یک تحول مهم استراتژیک محسوب میشود.
فعالشدن جبهه شمالی، چالشهای بسیار بزرگی را در برابر اسراییل و غرب و برخی کشورهای منطقهای که در پی ضربهزدن به محور مقاومت بودند، پدید آورده است. آنها در چهارسال اخیر بسیار کوشیدند با گسترش فکر تکفیری و اعزام نیروهای تکفیری به عراق، سوریه و لبنان، جبهه جدیدی بین خود ملتهای منطقه پدید آورند تا محور اصلی کشمکش با اسراییل به فراموشی سپرده شود.
عملا ما نیز در چندسال اخیر شاهد رشد سازمانهای تکفیری اعم از «داعش» و «القاعده» و دیگر سازمانها در کشورهای عراق، سوریه و لبنان بودیم که از کمک تعدادی از کشورهای عربی و منطقهای برخوردار بودند و هدف آنها تضعیف محور مقاومت بوده است. اینک با گشودهشدن جبهه مقاومت در شمال فلسطین اشغالی، بیشک توجه ملتهای منطقه به دشمن اصلی جهان اسلام و محور اصلی مقاومت در برابر اسراییل جذب خواهد شد و حنای داعش و کشورهای حامی داعش دیگر رنگی نخواهد داشت و این خود تحول بسیار مهمی است که آثار آن را در روزها و هفتههای آینده بهطور حتم مشاهده خواهیم کرد.
بهاینترتیب آندسته از کشورهایی که داعش و داعشیها را پدید آورده و به بهانههای واهی حمایت از جوامع اهل تسنن در مقابل تشیع، در پی برافروختن اختلافات مذهبی بودند، در شرایط کنونی مجبور خواهند شد این سیاست را تغییر دهند چراکه تبلیغات گذشته آنها با تحولات جاری کاملا رنگ باخته و زمینهای برای تاثیرگذاری در افکار عمومی منطقه نخواهد داشت.
اما در مورد تحولات آینده دوسناریو قابل پیشبینی است؛ چنانچه اسراییل پس از ضربه دردناکی که دیروز تحمل کرد، بخواهد به عملیات تجاوزگرانه خود پایان دهد، در این صورت «بنیامین نتانیاهو» نخستوزیر اسراییل با شکست بزرگی مواجه خواهد بود که در انتخابات آینده اسراییل در اسفندماه تاثیر منفی بزرگی بر حزب «لیکود» نتانیاهو خواهد گذاشت. اما اگر نتانیاهو تصمیم به ادامه ماجراجوییهای خود بگیرد و عملیات نظامی را گسترش دهد، در آن صورت، خطر یک جنگ منطقهای پدید میآید که ممکن است کلیه مراکز و شهرهای صهیونیستی زیر باران موشکهای مقاومت قرار گیرد.
بهاینترتیب دولت نتانیاهو در برابر دوانتخاب تلخ قرار گرفته که هریک تلختر از دیگری است. اما در صورت ادامه مناقشات و ریختن باران موشک روی شهرهای «حیفا» و «تلآویو»، چهبسا منطقه در شرایطی قرار گیرد که آقای «جان کری» وزیر خارجه ایالاتمتحده گوشی را بردارد و در یک مکالمه تلفنی با آقای دکتر«محمدجواد ظریف» وزیر خارجه کشورمان خواستار کمک ایران برای واداشتن مقاومت به خویشتنداری شود. بدیهی است در این صورت، دکتر ظریف شرطو شروط بگذارد که کمترین شرط، بستن پرونده هستهای و برداشتن همه تحریمها خواهد بود.
عملیات نظامی چندروز گذشته ارتش اسراییل در منطقه جولان و پاسخی که دیروز توسط حزبالله لبنان به این عملیات داده شد، منطقه را در برابر یک رشته تحولات استراتژیک قرار داده است. بررسی این تحولات برای درک آینده منطقه از اهمیت بسزایی برخوردار است. قبل از هرچیز اشاره به این نکته اهمیت دارد که پاسخ دیروز حزبالله در مزارع شبعا چه از نظر زمان و چه از نظر مکان عملیات، بسیار دقیق و حسابشده بود، چرا که منطقه مزارع شبعا در منتهیالیه جنوب لبنان و نزدیک به بلندیهای جولان از سال٢٠٠٠میلادی تاکنون، منطقه درگیری محسوب میشود و قطعنامه آتشبس شماره١٧٠١ که پس از جنگ ٣٣روزه در ماهآگوست٢٠٠٦ صادر شد، منطقه شبعا را دربر نمیگیرد زیرا این منطقه بخشی از خاک لبنان است که همچنان در اشغال ارتش اسراییل قرار دارد و مقاومت حق دارد در این منطقه دست به عملیات بزند. بنابراین از نظر حقوقی هیچکس نمیتواند به حزبالله در مورد این عملیات اعتراض کند. درعینحال، برنامهریزان نظامی حزبالله این عملیات را بهگونهای برنامهریزی کرده بودند که بیشترین تلفات را به ارتش اسراییل وارد کنند و کماندوهای حزبالله بتوانند در اسرع وقت، سالم به پایگاههای خود بازگردند. از سوی دیگر، منطقه جولان در سوریه که از سال١٩٧٤ پس از قرارداد جداسازی نیروها، منطقه آرامی محسوب میشد و نیروهای پاسدار صلح سازمانملل در جولان اشغالی سوریه با عنوان «اندوف» در این منطقه مستقر بودند.
مردم سالاری:مصر: جنگ، جنگ تا پیروزی!
«مصر: جنگ، جنگ تا پیروزی!»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم امیر راغب است که در آن میخوانید؛ژان پل سارتر، نویسنده و اندیشمند شهیر فرانسوی در یکی از بخشهای نمایشنامه «شیطان و خدا» از قول شخصیت اسقف اعظم در آن نمایشنامه مینویسد: «وقتی پیروزی را شرح بدهند معلوم نمیشود که فرقش با شکست کدام است»! این جمله، در منظومه فکری سارتر به عنوان یک متفکر «اگزیستانسیالیست» البته گویای اصالت و اولویت «کنش انسانی» بر هرگونه ادراک از آن کنش است؛ اما فارغ از آن، این جمله، به شکل متناقضی، گویای حال و روزِ این روزها - و تقریبا تمام چهارسال گذشته - کشور مصر نیز هست. سومین سالگرد پیروزی انقلاب 25 ژانویه 2011 مردم مصر، در حالی طی میشود که مصر، همچنان آماج کشمکش و مجادله بر سر اهداف این انقلاب است.
برخورد خونبار پلیس و نیروهای نظامی مصر با مردمی که خواهان گرامیداشت انقلاب شان هستند؛ تصویری بوده است که در طول چهارسال گذشته، هربار که جماعتی با این هدف، در خیابانهای قاهره و دیگر شهرها جمع شدهاند؛ تکرار و تکرار شده است. اینکه انقلاب 25 ژانویه مصر، موضوع مناقشهبرانگیزی در این کشور باشد؛ چندان عجیب نیست.
انقلاب مصر، البته از ابتدا به واقع، گویای یک دگرگونی سیاسی تمام عیار بود و از این لحاظ، نمونه بیبدیلی در موج تحولات سیاسی موسوم به «بهار عربی» به شمار میرفت. تقریبا تمام نتایجی را که یک «انقلاب سیاسی» میتواند برای یک کشور، به بار آورد؛ انقلاب، برای مصر به ارمغان آورد. خلع حاکم پیشین، تدوین قانون اساسی، و اصول نوپدید درباره «گردش قدرت»، متفاوت از آنچه پیش از انقلاب، وجود داشته است.
همه این پارامترها را در طول این چهار سال، در مصر شاهد بودهایم. اما این همه ماجرا نیست. واقعیت آن است که انقلاب مصر، علیرغم همه اینها، از همان بدو شکلگیری، مخالفانی نیز داشته است. مردمی که به طور طبیعی، به هر انقلابی بدبین هستند و تحقق آن را لزوما به معنای برداشتن یک گام رو به جلو، تلقی نمیکنند. اتفاقا این نیز پدیده عجیب و غیرمنتظرهای نیست. چنین صفآراییای تقریبا در همه انقلابهای سراسری و گسترده، در سالهای نخستین رخ میدهد و کشورهای دیگری که تجربه انقلاب را از سر گذراندهاند نیز هریک به شکل خاص خود، چنین روزهایی را طی کردهاند.
کوتاه سخن آنکه، این موضوع که اصولا اجماعی کامل، بر سر درستی انقلاب و کارآمدی نظم پسا انقلابی در مصر، هنوز به وجود نیامده است؛ چندان خلاف انتظار نمینماید. آنچه از انقلاب مصر، یک «نمونه عجیب» ساخته و آن را شایسته تفکر و تأمل قرار داده است؛ این است که انقلاب مصر، تا کنون به هیچ عنوان «پیروز» نداشته است.
شاید این نکته، عجیب به نظر برسد اما بسیار واقعی است. هیچ یک از نیروهای دخیل در صحنه سیاسی مصر، تا این لحظه نمیتواند در برابر سایر «مدعیان پیروزی» - هرچند یک پیروزیِ به غارت رفته باشد- مدعی یک «پیروزی تمام عیار» گردد. اشتباه نشود!
منظور از «پیروزی تمام عیار»، برقراری یک «استبدادِ فاتح» نیست، چه آنکه بیتردید مطلوب انقلابیون مصر، هرگز چنین نبوده است زیرا چنین استبدادی را سالها نظارهگر بودهاند.
مراد من از غیاب یک «پیروزیِ تمام عیار» در انقلاب مصر آن است که تاکنون، هیچ نیروی سیاسی در مصر، موفق نشده است به «کانون توازنی» دست یابد که در آن نقطه، درباره نقشآفرینی نیروها و ارادههای متکثر و بلکه متعارض انقلابی، توافقی وجود داشته باشد.
تحلیلگران، اغلب وقوع چنین پدیدهای را به «فقدان رهبری» در انقلاب مصر نسبت دادهاند. بسیار شنیدهایم که از همان نخستین لحظات شکلگیری انقلاب، بسیاری نسبت به سرنوشت آن ابراز تردید و بدبینی میکردند، چرا که معتقد بودند انقلابی که «قوه رهبری» نداشته باشد؛ هرگز به سرانجام خوشی نمیرسد.
این البته از منظر «جامعهشناسی انقلاب»، ارزیابی صحیحی است. اما به نظر میرسد دشواریهای پیش روی انقلاب مصر، از این نیز فراتر است. شاهد این موضوع نیز آن است که تا کنون دستکم دو رهبر نسبتا قدرتمند (مُرسی و السیسی) نتوانستهاند بر بحران موجود فایق آیند و مصر را از «انقلاب 25 ژانویه»، عبور دهند.
آری! همه ماجرا این است. در مصر، هنوز از «انقلاب»، عبور نشده است. به نظر میرسد به این دلیل که در میان انقلابیون مصری، توافق گستردهای در باب «لحظه پیروزی» وجود ندارد. البته 25 ژانویه، به صورت نمادین، لحظه پیروزی است اما چرا باید چنین باشد؟ این پرسشی است که در اذهان بسیاری از نقشآفرینان مردمی و سیاسی 25 ژانویه شکل گرفته است.
«مبارک» باید میرفت. اما چرا؟ آیا چون او یک «اسلامگرا» نبود؟ یا چون او به «دموکراسی» میدان نمیداد؟ یا آنکه مثلا چون منافع ملی مصر را در همکاری با «رژیم اسرائیل» میدانست؟ خوب! در آن صورت، پس «مُرسی» چرا باید میرفت؟ ملاحظه میکنید که این شکل از ردیابی موضوع، ما را به پاسخی سرراست نمیرساند. به نظر میرسد تنها و تنها یک پاسخ «تاحدودی» مقبول، برای دورِ باطل مصر وجود دارد.
مصریها از «پیروزی» خود، چیز چندان روشنی نمیدانند. آنها فقط میدانند که در 25 ژانویه 2011 «پیروز» شدهاند؛ اما نمیتوانند آن را «توضیح دهند». ولی آنها برخلاف «اسقف اعظم» نمایشنامه سارتر، به همین قانع نشدهاند که «خبر» پیروزی را بشنوند.
آنها میخواهند تا بتوانند «پیروزی» را توضیح دهند. آن را از شکست، تمایز دهند و بتوانند آن را «نشان» دهند. و لذاست که در تقلای این خواست خود، مبارزه مداوم میکنند.
اگرچه شرایط کنونی مصر، حاصل «کنارهگیری» نیروهای حاکم بر مسند قدرت (اخوان و امنون السیسی) از تن دادن به این مبارزه است؛ آینده مصر اما در گروی میزان و چگونگی توفیق «مردم» در این مبارزه خواهد بود.
آرمان:آمریکا خواهان بهبود روابط ایران وعربستان
«آمریکا خواهان بهبود روابط ایران وعربستان»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم محمد ایرانی است که در آن میخوانید,شرایط داخلی عربستان بعد از مرگ پادشاه این کشور به تدریج به سمت ثبات میرود. درشرایط فعلی، به نظر میرسد که سعودیها در حال عبور از بحران هستند البته این بدان معنا نیست که هیچ مشکلی درعربستان وجود ندارد چرا که موضوعاتی برای رقابت میان خانوادههای آل سعود از گذشته وجود داشته و در حال حاضر نیز وجود دارد اما اینکه عربستان ، ایران را به عنوان یک تهدید در نظر گیرد و معتقد باشد که رفتارهای ایران باید تا حدودی تغییر کند، از قبل هم وجود داشته و به نظر میرسد در دوران پادشاه جدید نیز ادامه پیدا خواهد کرد. طبیعی است در دیداری که اوباما با پادشاه جدید دارد، این مسائل هم مورد گفتگو قرار گیرد.
طی روالی که طی شده اما به نظر میرسد که آمریکاییها چندان تمایل نداشته باشند روابط ایران و عربستان تیره باشد و این احتمال وجود دارد که آمریکاییها به دنبال ثبات در منطقهاند و بهبود روابط میان ایران و عربستان به ثبات در منطقه خاورمیانه تا حد بسیاری کمک میکند. شاید هم آمریکاییها وجود رابطه میان ایران و عربستان را به نفع منافع خود در منطقه ارزیابی کنند. تصور موجود این است که آمریکاییها مبارزه با تروریسم و داعش را اولویت خود قرار دادهاند بنابراین همه دولتها و کشورهایی که به نوعی داعش را برای منافع خود خطر تلقی میکنند باید در کنار یکدیگر قرار بگیرند تا بتوانند مبارزه سازمانیافتهای را علیه این گروهک تروریستی تکفیری داشته باشند.
هر چه ایران و عربستان با یکدیگر روابط نزدیکتری داشته باشند میتوانند با یکدیگر به صورت سازماندهی شده علیه پدیده شومی مانند داعش و افراطیگری در منطقه ایستادگی و مقاومت کنند ولی اگر این دو کشور از یکدیگر دور باشند و روابط دو کشور تیره باشد، مسلماً نخواهند توانست به صورت انفرادی در مبارزه با تروریسم کاملا موفق عمل کنند. به همین جهت است که به نظر میرسد ایالات متحده آمریکا نیز خواهان نزدیکی ایران و عربستان به یکدیگر باشد چرا که این نزدیکی به طور یقین در جهت به وجود آمدن ثبات در منطقه خواهد بود.
ابتکار:وای بر احوال برگ بی درخت
«وای بر احوال برگ بی درخت»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم جواد حیدریان است که در آن میخوانید؛17 خرداد 85 که محمدرضا رحیمی با غرور و مبالغه آمیز احتمال«پیامبری» محمود احمدی نژاد را به نقل از یک روحانی سوری به زبان آورد، هرگز فکرش را نمیکرد زمانی فرا برسد که محمودِ محبوبش، از او اعلام برائت کند. فکر نمیکرد احمدی نژاد در بیانیه ای به جای دفاع از سلامتش بگوید؛ «تمام ماجرای آقای رحیمی حتی با فرض صحت اتهامات و قبول رسیدگی قانونی و صحیح مربوط به سال 86 و قبل از آن و دوره ریاست ایشان بر دیوان محاسبات کشور و پیش از همکاری و حضور ایشان در دولت نهم بوده!» برائتی که مصداق «دوستِ دشمن» برای رحیمی شد.
معاون اول محمود احمدی نژاد در دولت های نهم و دهم که به اتهام فساد معروف به «خیابان فاطمی» به 5 سال و 91 روز حبس و مجازات های دیگر محکوم شده ولی هنوز به زندان موعود «اوین» پا نگذاشته است، اولین و آخرین کسی نیست که دستش به فساد دولتی آلوده است اما بی شک جزو معدود کسانی است که اتهامش به اجبار قانون اثبات و محکومیتش قطعی و اجرایی است.
رحیمی استاندار پیشین کردستان، نماینده مجلس دوره هفتم، رئیس دیوان محاسبات کشور و در نهایت معاون اول رئیس جمهوری... با هر مقام و موقعیتی که پیشتر بود حالا از پشتوانه قدرتمند سیاسی برخوردار نیست. وضعیت فعلی او در مقایسه با کسانی که دستی در فسادهای مشهور چند سال اخیر داشته اند قابل مقایسه نیست. او کسی نیست که در لایه های پیدا و پنهان حکومت عمق و نفوذی داشته باشد. او حالا تنها است. شخصیت حقیقی اش که هیچ مقام و منزلت دولتی و حقوقی اش هم نتوانست مانع ترکیدن حباب امنیتش شود. تنها به فاصله یکسال دور افتادن از مسند قدرت، چنان بی پناه شده است که هیچ چاره اش نیست. چه اینکه محمود احمدی نژاد که روزی دست اندازی به کابینه نهم و دهم خط قرمزش محسوب میشد، حالا نه تنها پشتوانه و حاشیه امنی برای معاون اولش نیست که خود لب میگزد و میخواهد دامن از لجن فساد بر چیند. رئیس جمهوری که تا جا داشت از سوی دستگاه سیاسی اصولگرایی حمایت شد والبته برای خود جریانی سیاسی دست و پا کرد اما به راستی او مثل همیشه غیر قابل پیش بینی باقی مانده است. مساله ای که حالا اعتباری برای او محسوب نمیشود چرا که به نظر میرسید پشتوانه ای برای سربازان فداکارش باشد اما این رویایی بیش نبود!
آنچه از ماجرای پر دامنه رحیمی استنباط میشود، ضرورت برخورد قطعی و قاطع دستگاه قضا با فساد نیست، بلکه نشان میدهد در شرایط فعلی، بی پناهی و بی ریشگی سیاسی تا چه حد میتواند چشم اسفندیار سیاستمدران باشد و هیبت روئین تنیشان را بدرد و در مواقعی آنها را به دام اندازد.
محمود احمدی نژاد اگرچه در دوران ریاست جمهوری اش با حاشیه امن و با حمایت قاطع جریان اصولگرا بر سر کار آمد و آمدنش هزینه های سنگین امنیتی و اقتصادی بر پیکر جامعه وارد آورد اما او به سبب این هزینه ها به اعتبار گفتمان اصولگرایی آسیب وارد کرد و بعدها در چشم آنها موقعیت فعلی محمد رضا رحیمی در چشم محمد احمدی نژاد را پیدا کرد.
وضعیت مضحک پیش آمده اما با نامه رحیمی که چاره را تنها در افشاگری علیه رئیس پیشین خویش دید به مرحله تازه ای رسید و چند مساله البته روشن را روشنتر کرد. مرحله ای که بیش از هر زمان کیفیت مجلس نهم و نمایندگان مجلس را با چالش مواجه کرده است. تعدادی از این نمایندگان که هر روز برای دولتمردان فعلی شاخ و شانه میکشند و کارت های زرد پی در پی از جیب ملت بیرون میآورند و برای قدم های ظریف نقشه میکشند، هزینه های انتخاباتی خود را از محمد رضا رحیمی دریافت کرده اند، فسادی که حالا پای معاون اول مستاصل دولت «پاک دست اصوالگریان» را به زندان باز کرده است.
اگرچه پیش از این بر افکار عمومی آشکار بود که نمایندگان مجلس چرا آن همه از حرمت شکنی قانون توسط احمدی نژاد و دولتش بی مجازات گذر میکردند و حتی «نامه فدایت شوم» مینوشتند و انتصاب رحیمی از سوی احمدی نژاد را ستایش میکردند اما «آفتاب آمد دلیل آفتاب» و نامه رحیمی نشان داد که 170 نماینده مجلس چرا و چگونه پول بیت المال را صرف تشکیلات حزبی کرده اند.
دنیای اقتصاد: لزوم اصلاح قوانین پولی و بانکی
«لزوم اصلاح قوانین پولی و بانکی»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم علی ارشدی است که درآن میخوانید؛صورت مساله این است که نظام پولی و بانکی کشور از حیث ابزارهای مالی (نه تکنولوژیک)، قوانین، مقررات و نهادی فاصله جدی با استانداردهای روز دنیا دارد. از آنجا که قوانین و مقررات بهعنوان سنگبنای هرگونه شکلگیری و تغییر محسوب میشوند، بنابراین لازم است بهعنوان اقدامی بنیادین، قوانین پولی و بانکی کشور مورد بازنگری اساسی قرار گیرد.
هر چند بانک مرکزی همواره در تلاش بوده است تا شکاف میان قوانین موجود با مطلوب را از طریق صدور بخشنامهها، دستورالعملها و آییننامههای جدید پر کند؛ ولی هیچ یک از این اقدامات نمیتواند در جایگاه قوانین پایهای و نقش و تاثیر آن بر تعمیق مالی و تبعات آن قرار گیرد؛ چرا که اصولا دستورالعملها و مواردی از این دست به همان سرعتی که ظاهر میشوند ناپدید میشوند و شدیدا از چرخههای سیاسی تاثیر میپذیرند. در همین راستا از سه منظر میتوان به تنقیح قوانین موجود پرداخت:
- اصلاح و پالایش مقررات موجود
- اضافه کردن موارد جدید
- ادغام قوانین موازی
از حیث اصلاح ملاحظه میشود که برای مثال در قانون پولی و بانکی لازم است از همان ماده نخست که ریال برحسب دینار تعریف میشود، اصلاح صورت گیرد تا بخش سوم که به بانکداری میپردازد. همچنین در بخش دوم که به بانک مرکزی پرداخته میشود نیز نیاز است مفصلا اصلاحات متعدی صورت گیرد.
از منظر اضافه کردن نیز ملاحظه میشود که بسیاری از موارد بهویژه از حیث نهادی در قوانین موجود فاقد موضوعیت است. برای مثال در حالی که بسیاری از بانکهای کشور در قالب یک گروه مالی به فعالیت میپردازند در قوانین موجود هیچ تعریف و چارچوبی برای گروه مالی وجود ندارد.
همچنین در بحث ادغام باید اشاره کرد که بهدنبال تحولات سیاسی و اجتماعی دهه پنجاه، قانون بانکداری بدون ربا متولد شد. این قانون هر چند با نیت حذف بهره و اصل مشارکت در سود و زیان تدوین شد، ولی در عمل نتوانست آنگونه که در ابتدا به نظر میرسید تغییرات ماهوی ایجاد کند و تنها به ایجاد تغییرات شکلی و صوری بسنده کرد. اکنون این سوال قابل طرح است که آیا نمیتوان دو قانون پولی و بانکی و نیز بانکداری بدون ربا را در یکدیگر ادغام کرد و ضمن برطرف کردن تعارضهای موجود در قوانین مذکور، با در نظر گرفتن تجربیات گذشته و ضرورتهای روز، بنیان جدیدی برای نظام بانکی پیریزی کرد. بدون شک یک پای گسترش و تعمیق نظام پولی و بانکی در کشور در گرو وجود یک چارچوب قانونی جامع، کامل وکارآمد است.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد