معامله محموله برنج با چک های سرقتی

کلاهبردار تحت تعقیب را شناسایی کنید + عکس

متهم برای پرداخت دیه نقشه کلاهبرداری با عابربانک را طراحی کرد

من یک کلاهبردار حرفه‌ای هستم!

به اتهام کلاهبرداری دستگیر شده است و در راهروی اداره آگاهی نشسته تا همراه سرباز مامور بدرقه راهی دادسرا شود.
کد خبر: ۷۶۴۹۴۲
من یک کلاهبردار حرفه‌ای هستم!

کنارش می‌نشینم و با معرفی خودم از او می‌خواهم در مورد زندگی اش و این‌که چرا کلاهبردار است بگوید. انگار منتظر همین سوال بود و به تشریح زندگی اش و نحوه کلاهبرداری پرداخت. می گوید به خاطر پرداخت دیه مجبور به کلاهبرداری شده بود. در ادامه سرگذشت زندگی این کلاهبردار را می‌خوانید.

حامد هستم؛ 29 سال دارم و مدرکم کاردانی علوم رایانه است. مدیرعامل یک شرکت رایانه‌ای بودم؛ البته بگویم سرمایه شرکت را با پول خلاف به‌دست آوردم. راستش خلاف کردم تا به این شرکت برسم. سابقه‌دار بودم و کسی هم به سابقه‌دار کار نمی‌دهد. جوان هستم و دنبال قدرت و شهرت. دوست نداشتم استعدادم را برای فرد دیگری خرج کنم، پس کلاهبردار شدم و آقای خودم.

سرتان را درد نیاورم، خدمتم که تمام شد با ماشین پدرم شروع کردم به مسافرکشی. یکی از دوستانم زیر پایم نشست که بیا ازدواج کن تا سر و سامان بگیری. ما هم جوان بودیم و جاهل، بی‌هیچ پولی قبول کردیم. بعد‌ها فهمیدم همسرم با همین دوستم ارتباط پنهانی دارد. خونم به جوش آمد و رفتم سراغ دوست خیانتکار و او را ناکار کردم. نمرد اما نصف بدنش فلج شد. دادگاه هم برایم 120 میلیون تومان دیه برید. گفتم ندارم آنها هم قبول کردند. با هزار بدبختی ده میلیون تومان جور کردم و به شاکی دادم. قرار شد ماهی یک میلیون تومان هم قسط بدهم.

آقا این قسط دیه هم قوز بالا قوز شد و ما از چاله افتادیم تو چاه؛ اینجا بود که تصمیم گرفتم از استعدادم استفاده کنم. یادم رفت بگویم برای اقدام به قتل سه سال هم حبس کشیدم و همه روش‌های خلاف را مرور کردم. شانس آوردم قبل از اقدام به قتل علیه شاکی شکایت کرده بودم و گرنه 15 سال باید آب خنک می‌خوردم. من که دل سرقت مسلحانه و بانک زنی نداشتم پس بهتر بود بروم سراغ تخصصم و کلاهبرداری کنم. ماشاءالله سر و زبان خوبی هم داشتم و جنسم برای کلاهبرداری جور بود.

بعد از آزادی از زندان دوباره ازدواج کردم و زندگی خرج داشت؛ تازه من قسط دیه هم می‌دادم. چند روش در ذهنم بود اما دستگاه خودپرداز بانک با یک اشتباه ایده کلاهبرداری من را کامل کرد. سه بار رمز را اشتباهی زدم و دستگاه کارتم را خورد.

بعد از آن می‌رفتم دم باجه‌های عابربانک و خیلی شیک و مجلسی به افرادی که آمده بودند کاری انجام دهند می‌گفتم من امروز سقف برداشت را از حسابم انجام داده‌ام و اجازه دهید مبلغی را به کارت شما انتقال دهم و شما پول را بگیرید و به من بدهید. هم شیک بودم و هم با کلاس صحبت می‌کردم، طرف فکر می‌کرد با یک انسان با شخصیت طرف است و شستش هم خبر دار نمی‌شد. وقتی پشت خودپرداز می‌رفتم افراد کارتشان را به من می‌دادند تا شماره کارت را برای انتقال پول وارد کنم. من هم مبلغی بالا را وارد می‌کرد تا سیستم «ارور» بدهد.

یعنی بگوید «اکنون درخواست شما مقدور نمی‌باشد.» حال نوبت تردستی من بود. در یک لحظه کارت را با کارت مشابهی که از قبل آماده کرده بودم جابه‌جا می‌کردم. من کارت همه بانک‌ها را جعل کرده بودم.

مشتری بانک هم بدون توجه به تعویض کارت، آن را داخل دستگاه می‌زد تا عملیات بانکی خود را انجام دهد، غافل از این‌که رمز آن کارت را دوبار اشتباه زده بودم و او با یک بار وارد کردن رمز برای من دو تیر را به هدف می‌زد. یک، رمز کارتش را می‌فهمیدم و دوم دستگاه برای سومین رمز اشتباهی که وارد شده بود، کارت را ضبط می‌کرد.

خلاصه من بودم و یک کارت پر از پول و رمزش. کلاهبرداری‌ها را اغلب غروب انجام می‌دادم و بانک تعطیل بود. تا فردا صبح که طرف متوجه تعویض کارت شود من حسابش را خالی می‌کردم. نقشه‌ام عالی بود، ‌»مو لای درزش هم نمی‌رفت.» به جرات می‌گویم که سر بالای صد نفر کلاه گذاشتم و تنها یک نفر متوجه عوض کردن کارت شد. من هم خیلی مودبانه و اتو کشیده عذرخواهی کردم و کارت را به او پس دادم. در این مدت روزی دو، سه مورد کلاهبرداری می‌کردم و دیگر در این کار استاد شده بودم.

بیشتر با کارت‌های سرقتی دلار و طلا می‌خریدم و اگر پول نقد می‌خواستم آن را به کارت یک نفر که مقابل عابربانک ایستاده بود، منتقل کرده و از این طریق بدون این‌که پلیس ردی به دست بیاورد سرقت می‌کردم. در این مدت ولخرجی نکردم تا اگر پلیس به من رسید بتوانم پول شاکیان را بازگردانم. فقط یک 206 خریدم و با 300 میلیون آن برای خودم شرکت رایانه‌ای تاسیس کردم. خلاف را کنار گذاشته بودم و در آمد خوبی داشتم اما بالاخره پلیس به من رسید و الان اینجا در خدمت شما، ماموران و شاکیان هستم.

من با شما خوب مصاحبه کردم شما هم برای من دعا کنید زود ماجرا ختم به خیر شود و با رضایت شاکیان آزاد شوم. نمی‌خواهم در زندگی دومم شکست بخورم و قبول دارم اشتباه کردم اما این اواخر خلاف را کنار گذاشته بودم و سرم به شرکتم گرم بود.

آزاد شوم دور خلاف را خط قرمز می‌کشم و از استعدادم در کار استفاده می‌کنم.

حسن قلی پور / تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها