سر پرسی مولسورث سایکس - Sir Percy Molesworth Sykes (زاده ۲۸ فوریه ۱۸۶۷ / ۱۲۴۶ ش - درگذشته ۱۱ ژوئن ۱۹۴۵ ) در سال ۱۸۹۲ م در هنگ های ارتش هندوستان خدمت کرد و در آنجا با زبان فارسی آشنا شد. دو سال بعد به ایران آمد و کنسولگری انگلیس در کرمان را بهراه انداخت. در سال ۱۸۹۸ م کنسولگری سیستان را بنا نهاد. در سال ۱۹۰۱ در جنگ های ترانسوال آفریقا شرکت کرد. بین سال های ۱۹۰۵ تا ۱۹۱۳ سرکنسول انگلیس در خراسان بود. در سال ۱۹۱۵ سرکنسول ترکستان چین بود.
انگلیسیها سایکس را به واسطه تالیفات متعددش راجع به ایران و سایر ممالک آسیایی، از محققین و مستشرقین برجسته خود به شمار می آورند. از آثار اوست: تاریخ ایران (۱۹۱۵)، تاریخ کرمان، ۱۰ هزار میل در ایران ( ۱۹۰۲ با ترجمه فارسی تحت عنوان سفرنامه ژنرال سر پرسی سایکس، تهران، ۱۳۳۶ ه ش)، افتخار عالم تشیع (۱۹۱۰)، در واحات و صحاری آسیای مرکزی ( ۱۹۲۰ با همکاری خانم سایکس)، تاریخ افغانستان (۲ مجلد، ۱۹۴۰) و تاریخ اکتشافات جغرافیایی (۱۹۳۴).
در 31 دسامبر 1915 (دهم دی 1294) و در کشایش جنگ اول جهانی دولت انگلستان اعلام کرد قصد دارد یک نیروی نظامی در جنوب ایران به دلیل آنچه که «ناامنی در استانهای فارس و بوشهر» خوانده شد، بوجود آورد. این تصمیم در حقیقت در دومین سال جنگ اول جهانی اتخاذ شد. در 27 ژانویه سال ۱۹۱۶ (هفتم بهمن 1294) به جنوب ایران آمد و با یک سپاه ۱۱هزار نفری هندی، ایرانی و افسرهای انگلیسی مامور سرکوب مبارزان و مقاومت مردم جنوب شد. او مقر فرماندهی خود را شهر شیراز قرار داد و با همکاری عبدالحسین فرمانفرما و دیگر متنفذین هواخواه انگلیس ارتشی را تحت عنوان «پلیس جنوب ایران» South Persia Rifles - در روز ۲۶ اسفند ۱۲۹۴ بنیان نهاد و خود به فرماندهی این نیروی نظامی منصوب شد و به سرکوب نهضت مبارزان جنوب ایران پرداخت. اما سرانجام در سال ۱۹۱۸ از ایران احضار شد.
در آن زمان کشورهای درگیر جنگ هر یک به شکلی مناطقی از خاک ایران را عرصه جولان خود قرار داده بودند. روسها در شمال، عثمانیها در غرب، انگلیسیها در جنوب و جنوب شرقی و آلمانیها به طور پراکنده در مرکز ایران و نواحی دیگر فعالیت میکردند. فعالیت این نیروها در شهرهای مختلف ایران در حالی جریان داشت که دولت وقت ایران ـ کابینه مستوفیالممالک ـ بیطرفی خود را در جنگ اعلام کرده بود ـ آبان 1293
یک هفته پس از این اعلام، نیروی دریائی انگلیس که از مهرماه آن سال به خلیجفارس آمده بود، شهر آبادان را به اشغال خود در آورد و حتی در بوشهر نیز قوائی را مستقر نمود. نیروهای مشترک هندی ـ انگلیسی علاوه بر این جزیره کویتی بوبیان و آبهای اروندرود را به اشغال خود در آورده و بدین ترتیب راه ورود کشتیهای خلیجفارس به بنادر نفتی در ایران و عراق را مسدود کردند. بهانه انگلیسیها برای تمرکز نیرو در خلیجفارس سد کردن راه نفوذ قوای عثمانی و آلمانی به این منطقه بود.
در سالهای جنگ اول جهانی نفت برای انگلیسیها یک ماده بسیار حیاتی برای تامین سوخت مورد نیاز کشتیهای آنها بود. بعضی مورخان معتقدند سوخت موردنیاز ناوگان انگلیس در جنگ اول جهانی عمدتاً از طریق نفت ایران تامین میشد و برخی دیگر مانند نویسنده کتاب oil persian معتقدند نفت ایران در هر دو جنگ جهانی نیروی دریائی انگلیس را نجات داد.
به هر حال اهمیت نفت ایران و چشمداشت انگلیسیها به آن سبب شده آنان ابتدا در 1907 طی قراردادی با روسیه، ایران را به حوزه نفوذ دو کشور تقسیم کنند و جنوب ایران را تحت قلمرو نفوذ سیاسی و اقتصادی خود در آورند. سپس در خلال جنگ اول جهانی در 1915 امتیازات ارضی بیشتری در ایران برای خود قائل شوند. علاوه بر این امتیاز عمدهای که انگلیسیها در قرارداد موسوم به «سایکسپیکو» و یا در معاهده خود با امیرعبدالعزیز سعودی بدست آوردند، موقعیت آنان را در منطقه خاورمیانه و به ویژه در خلیجفارس تحکیم کرد.
در جریان جنگ اول جهانی دولتهای روس و انگلیس تلاش کردند با مداخله سیاسی در امور داخلی ایران عوامل وابسته به خود را در دولت و مجلس تقویت کنند. در نتیجه این مداخله در فاصله سالهای 1914 تا 1918 ـ سالهای جنگ ـ 10 بار کابینههای ایران در نتیجه بحرانهای سیاسی دچار سقوط یا ترمیم شد. در خلال این سالها شورشهای متعددی در نقاط مختلف کشور به ویژه در منطقه تحت اشغال انگلیسیها بروز کرد که قیام دلیران تنگستان و دشتستان در تابستان سال 1915 یک نمونه آن است.
در پی این حوادث در تابستان سال 1916 نمایندگان دولتهای انگلستان و روسیه توافق کردند که نیروهای خود را در شمال و جنوب ایران تقویت کنند. خطر آلمانیها یا ترکهای عثمانی و همچنین بازگرداندن امنیت به جنوب ایران، بهانههائی بود که در لندن برای توجیه تقویت نظامی انگلستان در جنوب ایران ذکر میشد. قرار بر این شد که روسها نیروی قزاق را تا 11 هزار نفر در شمال کشور افزایش دهند و انگلیسیها نیز یک سازمان نظامی به نام «پلیسجنوب» تحت فرماندهی افسران انگلیسی و با مشارکت نظامیان هندی و ایرانی در جنوب کشور تشکیل دهند. ژنرال «سایکس» انگلیسی مأمور تشکیل «پلیس جنوب» شدو تشکیلات مورد نظر خود را در اسفند 1294 به وجود آورد.
با تشکیل پلیس جنوب , از یک سو انگلیس به آموزش و تسلیح هزاران سرباز پرداخت و موج دیگری از تجاوز به شهرها و مناطق حساس را شروع کرد و از سوی دیگر مردم غیرتمند جنوب ایران و روحانیان این خطه نیز به مبارزات خود علیه انگلیس شدت بخشیدند. در این مرحله از مبارزات علما و روحانیان پیشگام جهاد با دشمنان شدند و فتوای جهاد صادر کردند. به عنوان مثال , آیت الله میرزامحمد تقی شیرازی در فتوای خود مبارزه با دشمن متجاوز و دفع تهاجم را واجب شرعی دانست و خواستار ید واحده گردید و تاکید کرد که قاطبه مردم در این راه از بذل جان و مال نباید مضایقه کنند .
علاوه بر این , آیت الله سیدمحمد کاظم یزدی و سایر علمای بزرگ نیز احکام و فتواهایی صادر کردند و از مردم خواستند اجازه ندهند انگلیس در جنوب ایران لانه کند. تعداد زیادی از علما و روحانیون نیز خود را به میدان نبرد رساندند و مبارزات مردم جنوب ایران با انگلیس را فرماندهی و رهبری کردند. علمایی مثل آیت الله سیدعبدالحسین لاری ، آیت الله سیدعبدالله بلادی ، سیدمرتضی علم الهدی اهرمی ، شیخ حسن آل عصفور بوشهری ، سیدعلی نقی دشتی ، شیخ محمدجعفر محلاتی ، شیخ محمد حسین برازجانی ، سیداسماعیل مهدوی ، میرزا باقر گزدرازی ، و...
به دلیل همین تلاش علما بود که پرسی سایکس , فرمانده پلیس جنوب با کینه و بی ادبی در این باره نوشته است : به پلیس جنوب در شیراز و سایر نواحی جنوبی ایران حمله می شود و ملاهای خشک و متعصب فتوا صادر کرده اند که کشتن انگلیسی ها و کسانی که به آنها کمک می کنند جایز است ... در این زمان یکی از محورهای تلاش علما و روحانیان این بود که ایلات منطقه را برای نبرد با انگلیسی ها و پلیس جنوب بسیج کنند . زیرا ایلات سازماندهی رزمی خوبی داشتند و در صورت ورود به عرصه نبرد می توانستند موفقیت های شایانی به دست آورند و متجاوزات را عقب برانند. به همین دلیل سید عبدالحسین لاری پیکی نزد صولت الدوله قشقایی رئیس ایل قشقایی فرستاد و از او خواست نبرد با انگلیس را شدت بخشد. صولت الدوله که از قبل درگیریهایی با متجاوزان انگلیسی داشت پیک آیت الله سید عبدالحسین لاری را به گرمی پذیرفت و حکم جهاد سید را که در پارچه سبز رنگی پیچیده شده بود با احترام گرفت و پس از بوسیدن به مطالعه آن پرداخت . در بخشی از فرمان جهاد آیت الله سیدعبدالحسین لاری آمده بود : جهاد به هر کس از فرق مسلمین چه در داخل و چه در خارج حتی بر نسوان و صبیان و سلطان و فرمانفرما و قوام و اعراب و هر کس که لاف مسلمانی می زند واجب فوری عینی است . خصوصا در این زمان که روز امتحان ایمان است و جهاد با ابالیس انگلیسی و اعوان او در هر جا هستند واجب است . هر کس تخلف کند در این جهاد اکبر ، مثل این است که از جیش امام عصر(ع) تخلف نموده است .
به این ترتیب مبارزات مردم مسلمان و ایلات غیرتمند جنوب ایران با پلیس جنوب آغاز شد. مبارزات مردم با نیروهای پلیس جنوب ، هم به صورت پراکنده و عملیات محدود و محلی بود و هم به صورت سازمان یافته و گسترده . ایلات و روستانشینان نیز از هر فرصتی بهره می بردند و تا می توانستند به متجاوزان ضربه وارد می آوردند.
مبارزات و عملیات متعدد مردم جنوب ایران با پلیس جنوب گسترده تر از آن است که بتوان در این مجال به آن پرداخت و جزئیات آن را شرح داد. مبارزات و درگیریهایی که از یک سو تجلی گاه حماسه ، غیرت دین دوستی و میهن دوستی مردم مسلمان جنوب ایران است و از سوی دیگر آینه ای است که تصویر جنایتها و وحشی گریهای استعمارگران انگلیس و مدعیان پرغوغای دنیای غرب را نشان می دهد. از آن زمان اسناد و نوشته هایی باقی مانده است که بیش از هر چیز جنایتهای متجاوزان و همچنین حماسه آفرینی ها مبارزان مسلمان جنوب ایران را به ما نشان می دهد.
در یکی از این اسناد می خوانیم : وقتی نیروهای پلیس جنوب به شهر بابک و روستاهای اطراف آن رسید چنان غارت گر و وحشی بودند که لازم بود روزی هزار مرتبه سارقین و راهزنان را دعاگو باشیم . سربازان پلیس جنوب همه خانه های چوبی را آتش زدند و خانه های غیرچوبی را نیز با ضرب گلوله و مهمات خراب کردند. شش هزار نفر را چنان غارت کردند که همگی گدا شدند. بزرگان و سادات و جمعی از اهالی را دست و پا بسته بردند. جمعی را نیز کشتند. به تعدادی از افراد که دستگیر شده بودند دستور دادند گورهایی حفر کنند. پس از حفر شدن گورها افراد دستگیر شده را به ترتیب اعدام کردند و علامتهای سفید بر سینه شان چسباندند و سپس به دیگرانی که منتظر تیرباران بودند دستور دادند دست و پای دوستان مقتول خود را بگیرند و در گور بیندازند. با این اقدامات جنایت آمیز پلیس جنوب ، در واقع شهر بابک و روستاهای آن نابود شدند. هم مال و دارایی مردم رفت و هم جانشان ...
در اسناد دیگر می خوانیم : پس از سالها خشکسالی و ملخ ، منتظر روز خوش بودیم که قشون جنوب (پلیس جنوب ) برای قتل و غارت و اسیر کردن بیچارگان از راه رسیدند. آنها هر چه داشتیم گرفتند. حتی زنها را نیز به اسیری بردند. جمعیت ما از ضرب تفنگ آنها تلف شدند. نمی دانیم از کدام درد شکایت کنیم . ای کاش بقیه مردم را نیز کشته بودند تا در این زمستان سخت گرفتار گرسنگی و بی منزلی نمی شدند... قریه ها و طوایف را چنان غارت کردند که حتی درهای خانه ها را سوزاندند و هر چه را هم که نسوزاندند , با خود بردند. مزارع گندم و جو را آتش زدند و چراندند. حتی علوفه های ما را برای چهارپایان خود بردند و یک شاهی هم بابت آن ندادند... با این حال مردم شجاع و مبارز جنوب ایران حاضر به تسلیم در برابر متجاوزان نشدند و واقعا آنها را درمانده کردند. به همین دلیل متجاوزان انگلیسی مجبور شدند مراکز مقاومت را با هواپیما بمباران کنند. مردم که تا آن زمان هواپیما ندیده بودند و از هجوم هوایی و بمباران خبر نداشتند بمبارانها را با دیده حیرت و وحشت می نگریستند.
در یکی از گزارشها آمده است : هنگامی که هواپیماهای انگلیسی منطقه خاویز را بمباران کردند اهالی که هنوز هواپیما ندیده بودند از خانه های خود بیرون ریختند و با بهت و حیرت به نمایش هوایی و بمبارانها نگریستند. اهالی که پرنده آهنی و ماشین هوایی ندیده بودند نمی دانستند چه اتفاقی افتاده است . در همین حال ناگهان مشاهده کردند که متکاهایی به طرفشان پرتاب می شود. وقتی این متکاها (بمب ها) در روستا به زمین افتادند همه دهکده به خاک و خون کشیده شد و خانه ها ویران شدند... وقتی هواپیماها به بمباران مشغول شدند ویرانی چنان مهیب و عجیب بود که زن و مرد گمان می کردند قیامتی بر پا شده است . خانه ها به کلی ویران گردیدند و روستائیان اعم از زن و مرد و کودک و پیر کشته شدند. حتی اجساد حیوانات و گاو و گوسفند مردم نیز در طویله ها روی هم انباشته شدند...
البته هواپیماها و بمب افکن های متجاوزان نیز نتوانست مقاومت مردم را در هم بشکند و رزمندگان به سرعت به خود آمدند و آماده مقابله با هواپیماهای دشمن شدند. هنگامی که اولین هواپیمای دشمن با رگبار گلوله مبارزان سقوط کرد مردم بسیار شاد شدند و روحیه گرفتند. متجاوزان انگلیسی که از سرنگون شدن هواپیمای خود بسیار حیرت زده و هراسناک شده بودند در صدد برآمدند روحیه مردم و مبارزان را با جنگ روانی در هم بشکنند و موضوع سقوط هواپیمای خود را ناچیز جلوه دهند. به همین دلیل یک روز بعد از این ماجرا توسط هواپیماهای دشمن اطلاعیه ای در روستا ریخته شد. در این اطلاعیه نوشته شده بود : به شیخ حسین یا هر کس که سرکرده تفنگچیان است اطلاع می دهیم که شما خود را خوش بخت می شمارید که یک طیاره را تلف کردید. شما به خوبی می دانید که دولت بهیه انگلیس هزارها طیاره دارد. پس به ما اطلاع بدهید که آن صاحب منصب که سوار طیاره بود بعد از افتادنش زنده ماند یا خیر. اگر او زنده است باید هر کاری برای زنده ماندنش انجام دهید. اگر او را زنده تحویل ما بدهید راه نجاتی برای شما هست ولی اگر او را بکشید و یا در زنده ماندنش کوتاهی کنید هیچ امید نجاتی برای شما و اهالی روستا نخواهد بود...
فرماندهان پلیس جنوب کینه عمیقی نسبت به شیخ حسین چاه کوتاهی داشتند. شیخ حسین چاه کوتاهی که از طرف علما و رهبران مذهبی به سالار اسلام ملقب شده بود عملیات گسترده و متعددی را علیه پلیس جنوب فرماندهی کرد. او و پسرش سرانجام با همدستی برخی از خائنین توسط نیروهای پلیس جنوب به شهادت رسیدند.
از این رو پلیس جنوب با تمام وحشی گریهایی که انجام داد نتوانست بیش از چند سال در برابر مقاومتها و حماسه آفرینی ها و سلحشوری های مردم جنوب ایران دوام بیاورد. به عبارت دیگر ارتشی که به منظور تصرف نصف ایران و اشغال دائمی و ماندگاری طولانی در ایران تاسیس شده بود چنان هدف هجوم مردم مسلمان و مبارز جنوب ایران قرار گرفت که مجبور شد در سال 1340 ه . ق از ایران فرار کند و انحلال «پلیس جنوب» از سوی استعمارگران انگلیس اعلام شود. (مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد