گفت‌وگو با مردی که جوان معتاد را کشت

قتل به جای کمک

می‌خواست زندگی خوبی را شروع کند، اما دوباره عصبانیت کار دستش داد و باز هم از زندان سر درآورد. کامبیز متهم به قتل جوانی معتاد شده است و اولیای ‌دم حاضر به گذشت نیستند و خواستار قصاص او شده‌اند. این متهم که دو هفته قبل در شعبه 113 دادگاه کیفری ‌استان تهران محاکمه شده‌ است، درباره زندگی‌اش و آنچه باعث شد از راه راستی که انتخاب کرده‌ بود منحرف شود، توضیح می‌دهد.
کد خبر: ۷۳۳۳۲۵
قتل به جای کمک
یک‌سال است در زندان به سر می‌بری. قبلا هم زندان بوده‌ای؟

بله، یک‌سال است که در زندان هستم. سابقه‌دار هم هستم. اما این بار با دفعات قبل فرق می‌کند و می‌دانم رها شدن کار خیلی سختی است. هرگز قصدی برای کشتن نداشتم، اما متاسفانه اتفاق افتاد.

با مقتول آشنایی داشتی؟

نه. اصلا او را نمی‌شناختم. در واقع به خواست مادرش به خانه‌شان رفتم.

با هم خصومتی داشتید؟

من اصلا او را نمی‌شناختم که بخواهم خصومتی هم داشته‌ باشم. من و دو دوستم رفته ‌بودیم او را برای ترک اعتیاد از خانه‌اش بیرون ببریم.

مقتول معتاد بود؟

بله، اعتیاد شدیدی داشت. مادرش گفته‌ بود از کارهای پسرش کلافه‌ شده و می‌خواهد به او کمک کند تا اعتیادش را ترک کند ما هم برای کمک رفته‌ بودیم.

تو چه سمتی داشتی که می‌خواستی مقتول را برای ترک اعتیاد همراه‌ خودت ببری؟

من هیچ سمتی نداشتم. اصلا هم نمی‌خواستم در زندگی او دخالت کنم. کارم این بود و مجبور بودم انجام بدهم.

یعنی کارت این بود که معتادان را به مرکز ترک اعتیاد ببری؟

بله، من این کار را می‌کردم. وقتی معتادی که خانواده‌اش می‌خواستند او ترک کند مقاومت می‌کرد، من و دوستانم برای بردنش می‌رفتیم.

اما ترک اعتیاد که به زور نمی‌شود؟

خودم این‌طوری ترک کردم و ناراحت هم نیستم. به هر حال فرد معتاد به دلیل مشکلاتی که حین ترک دارد مقاومت می‌کند و نمی‌تواند درد را تحمل کند. باید یکی باشد که او را وادار به این کار بکند.

بابت کاری که می‌کردی، پول هم می‌گرفتی؟

نه پولی نمی‌گرفتم. این کار در واقع پرداخت بدهی بود.

در این باره توضیح بده؟

وقتی برای ترک اعتیاد به کمپ رفتم، هزینه زیادی برایم داشت و نتوانستم همه آن را پرداخت کنم. کسی هم کنارم نبود. یکی از آشنایان مرا به زور برد و همان‌جا رها کرد. موقع تسویه حساب مدیر کمپ وقتی دید پولی ندارم، به من گفت اگر به او مشتری معرفی کنم، بدهی‌ام را صاف می‌کند. قرار بود من چند مشتری به او معرفی کنم و به مرکز ببرم که یکی از آنها مقتول بود.

چه کسی او را به تو معرفی کرده‌ بود؟

یکی از آشنایان گفت او را می‌شناسد و من هم به کمپ معرفی کردم.

درباره روز حادثه بگو. چطور به خانه مقتول رفتی و آنجا چه اتفاقی افتاد؟

ما سه نفر بودیم. من و یکی از دوستانم وارد خانه شدیم. یکی دیگر از بچه‌ها هم پشت فرمان ماشین نشسته ‌بود. البته مادر او در جریان بود.

قتل چطور اتفاق افتاد؟

ابتدا که وارد خانه شدیم و پسر جوان فهمید به چه دلیل رفته‌ایم، خیلی ناراحت شد. می‌خواست فرار کند که جلویش را گرفتیم و چون نمی‌توانستیم کنترلش کنیم، دست و پایش را بستیم و من هم یک روسری دور گردنش انداختم تا بتوانم کنترلش کنم. در واقع سعی کردم جلوی دهانش را بگیرم که سروصدا نکند. بعد هم او را داخل ماشین بردیم.

یعنی تا آن زمان زنده ‌بود؟

بله زنده و سرحال بود، خیلی هم تقلا می‌کرد و می‌خواست از ماشین بیرون برود. من برای این‌که کنترلش کنم، دستمال را دور گردنش محکم کردم.

ضربه‌ای هم به مقتول وارد کردی؟

نه هیچ‌ ضربه‌ای نزدم. اصلا با او کاری نداشتم فقط گردنش را محکم گرفتم تا حرکت نکند.

چه زمانی متوجه شدی او فوت شده ‌است؟

چند دقیقه بعد از این‌که سوار ماشین شدیم، احساس کردم حالش بد شد. به نظرم آمد بی‌هوش شده ‌است. موضوع را به بچه‌ها گفتم و او را به بیمارستان رساندیم که در اورژانس به ما گفتند تمام کرده‌است. با این حال سعی کردند او را احیا کنند که نشد.

پس متوجه شدی او مرده ‌است و تو باعث این اتفاق هستی؟

من اصلا متوجه نشدم. فقط فکر کردم حالش بد شده. نمی‌دانستم مرده است. سعی کردم کمکش کنم که نشد. متاسفانه از دست رفته ‌بود.

اولیای‌دم درخواست قصاص کرده‌اند؟

در دادسرا همین اظهارات را عنوان کردم، اما بازپرس گفت تو مرتکب قتل شده‌ای در حالی که من نمی‌خواستم او را بکشم. وقتی عمل من قتل عمد شناخته‌ شد، اولیای‌دم هم درخواست قصاص کردند. البته من قتل عمد راقبول ندارم. فقط می‌خواستم آن جوان را به کمپ ببرم.

درباره زندگی خودت بگو. گفتی اعتیاد داشتی و ترک کردی.

من سال‌ها بود اعتیاد داشتم. وقتی به کمپ رفتم، اصلا وضع خوبی نداشتم. خانواده‌ام از دستم ناراحت بودند و در واقع من یک انسان طرد شده ‌بودم. یکی از آشنایان به زور مرا به کمپ برد. وقتی مواد را ترک کردم، دیدم زندگی چقدر خوب و قشنگ است و دیگر به سمت مواد نرفتم. اما چون پولی برای تسویه‌حساب نداشتم و مدیر کمپ هم پولش را می‌خواست، وقتی مطمئن شد نمی‌توانم پولی پرداخت کنم، به من گفت اگر چند معتاد را برای ترک معرفی کنم، بدهی‌ام را تسویه می‌کند این‌طوری من هم قبول کردم.

چرا کار نمی‌کردی تا بدهی‌ات را بپردازی؟

چون تازه ترک کرده ‌بودم. زمان لازم داشتم که کار پیدا کنم و بدهی‌ام را بدهم. ضمن این‌که فکر می‌کردم این کار ثواب دارد و من می‌توانم به چند نفر کمک کنم تا به زندگی برگردند.

قبل از این‌که به سمت مواد بروی، چه می‌کردی؟

کارگر بودم، درآمد زیادی نداشتم، اما بی‌پول هم نبودم. زندگی خوبی داشتم. وقتی معتاد شدم همه چیز خراب شد دیگر کسی مرا دوست نداشت. هم خودم عذاب می‌کشیدم و هم به دیگران عذاب می‌دادم. از خودم خجالت می‌کشیدم. کسی به من اعتماد نمی‌کرد. خلاصه وضع بدی داشتم و وقتی ترک کردم، فهمیدم چقدر آدم آزاردهنده‌ای بوده‌ام و چه گذشته بدی داشته‌ام.

اگر در این پرونده به قصاص محکوم شوی، فکر می‌کنی راهی برای جلب رضایت اولیای‌دم وجود دارد؟

در دادگاه خیلی از مادر مقتول عذرخواهی کردم و گفتم نه قصدی برای کشتن فرزندش داشتم و نه متوجه شدم او کشته‌ شده ‌است. وقتی هم فهمیدم حالش بد است، تلاش کردم کمکش کنم. من هم جوانی هستم که سعی می‌کنم زندگی خوب و سالمی داشته ‌باشم و اشتباهات گذشته را جبران کنم، هیچ نیت بدی هم نسبت به فرزند اولیای‌دم نداشتم. خواهش می‌کنم مرا ببخشند.فکر کنند پسرخودشان هستم. آنها می‌دانند نیت خیری داشتم البته مادرم می‌گوید حق دارند ناراحت باشند چون بچه آدم هرچقدر هم بد باشد، باز هم بچه آدم است. مادرش داغدار است و باید به او فرصت داد. مادر من هم روزهای بدی را می‌گذراند. درست زمانی که فکر می‌کرد سختی‌ها تمام شده، این مشکل به وجود آمد. از آنها خواهش می‌کنم من را به خاطر مادرم ببخشند. قبول دارم اشتباه کرده‌ام و نباید در کاری که بلد نبودم، دخالت می‌کردم. در کمپ دیده‌بودم وقتی معتادی سرپیچی می‌کند، با او برخورد شدیدی می‌کنند. یک مدت دست‌وپایش را می‌بندند و وقتی آرام شد، رهایش می‌کنند. فکر می‌کردم اگر من هم دست‌های مقتول را ببندم، او آرام می‌شود و به کمپ می‌رویم و مواد را ترک می‌کند. حتی در ماشین وقتی داشت داد و فریاد می‌کرد، با او صحبت کردم و گفتم سختی‌اش همین امروز است. واقعا متاسفم و خواستار بخشش هستم.

درباره شرایط زندان بگو. اوقاتت را چطور می‌گذرانی؟

من روزهای خوبی در زندان ندارم. قبلا هم زندانی شده‌بودم اما این‌طوری نبود. خیلی ناامید هستم. می‌دانم اگر بخواهم زنده بمانم، باید خیلی تلاش کنم تا رضایت اولیای‌دم را بگیرم. خواسته‌ام این است که آنها باورم کنند و مرا ببخشند. در زندان برای آرامش روح مقتول نماز می‌خوانم و دعا می‌کنم، پنجشنبه‌ها خیرات می‌دهم، نمازهای قضا شده خودم را می‌خوانم و سعی می‌کنم آدم خوبی باشم. شاید خداوند توبه‌ام را قبول کند و اولیای‌دم فرصتی دوباره برای زندگی به من بدهند. (ضمیمه تپش)

مریم عفتی

newsQrCode
برچسب ها: قاتل قتل
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها