سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در سینما نیز چنین است؛ چه بسیار دیده شده که بینندگان، یک فیلم اشکانگیز را بارها و بارها به تماشا مینشینند، یا مثلا میکوشند تکرار چنین آثاری را که از آن خاطره غمگین شدن و احیانا بروز احساسات بیرونی نظیر گریستن دارند در تلویزیون از دست ندهند. یکی از سینماداران ایرانی جایی در خاطراتش میگفت زمانی یک فیلم اشگآور فرنگی در سینمایش روی پرده بوده و ماهها اقبال تماشاگران تهرانی را به دنبال داشته است. او همچنین میگفت در تمام مدت اکران آن فیلم، دستفروشانی جلوی همان سینما بستههای بزرگی از دستمال کاغذی میفروختند تا تماشاگران هنگام دیدن فیلم، براحتی بتوانند اشکهای خود را پاک کنند و سپس با آرامش بتوانند دنباله فیلم را ببینند و هر جا که لازم شد گریه را از سر بگیرند!
از این طرف هم؛ لحظههای شیرین و شاد، شاید نه به اندازه تلخیها و لحظات تراژیک ولی به هر حال تا اندازه زیادی در ذهن انسان زنده میمانند.
فرار ازسقوطی پرالتهاب
تلخیها البته شاید به سبب نفوذ، تأثیر و عصبیتی که از خود به جا میگذارند ـ بویژه در ذهن و روان ما ایرانیان که سابقهتاریخی و قدمتدار در این حیطه داریم ـ بیشتر از شیرینیها جا خوش میکنند ولی از یک لحاظ هم شاید در ترادفِ ناهمسنگ، گونهگون، اما موازی با همین خصیصه باشد که شیرینی هم مورد نیاز روح است و لحظههای توأم با خنده و شادی نیز از قابلیت مانایی در خاطرات افراد برخوردار میشوند. در نمونههایی از سینمای کمدی صامت که آن سالها پخش میشد، این ماندگاری در ذهن نگارنده هنوز هم با به خاطر آوردن صحنههایی مانند «فرار از سقوط»های پرالتهاب، نفسگیر و بیپایان در چند فیلم از هارولد لوید مرور میشود. یا مثلا در یکی از فیلمها با بازی همین بازیگر که متاسفانه نامش در یادم نمانده دیدیم که «هارولد» که پزشک است، آنقدرها مراجعهکننده و بیمار ندارد تا با خیال راحت در مطبش دخل و خرج کند؛ بنابراین با چاپ کردن کارت ویزیت به میان مردم کوچه و خیابان میآید تا بلکه بتواند مشتریانی [بیمار] برای خود دست و پا کند و رونقی به کسب و کار طبابتش ببخشد.
او در اتفاقی کمیک موفق میشود مردی را با خود همراه کند. آن دو قرار میگذارند تا مرد هربار ـ به شکلی غافلگیرکننده و یک دفعه ـ در میان ازدحام جمعیت در گوشهای از شهر خود را به بدحالی بزند، سپس هارولد (مثلا به شکل کاملا اتفاقی از راه برسد و) او را معالجه کند، در نهایت و پس از بازارگرمی نیز کارت ویزیت و مشخصات خود و آدرس مطبش را بین حاضران توزیع کند و (مثلا) هر یک از این دو، از بیخبری مردم استفاده کنند و به دنبال کار خود بروند؛ کاری که از قرار، تکرار همین بازی در نقطهای دیگر از شهر خواهد بود! هر بار هم در پایان معالجه (!) هارولد با تشویق و دست زدن حضار موفق میشود کارتها را میان آنها قسمت کند. از قضا در یکی از همین «بازی»ها، غفلتاً میزند و گلدانی از بالای یک پشتبام در جوار پیادهرویی که هارولد و دوستش معرکه «پزشکی» برقرار کردهاند سقوط میکند و درست بر سر دوست هارولد میخورد. هارولد بیتوجه به این مساله به کار معالجه بیمار قلابی ادامه میدهد (بیماری که این بار دیگر قلابی نیست و واقعا از هوش رفته است). سرآخر، هارولد که میبیند هر قدر با سیلی ملایم بر گونه دوستش میزند بیتاثیر است و انگار دیگر واقعا متوجه رخ دادن حادثه و بیهوشی شده، مجبور میشود او را دو سه قدم راه ببرد و در نهایت دستهایش را به عقب درشکهای که در حال عبور است متصل کند و خودش یواشکی صحنه را ترک گوید...!
سرگذشت مردی ساده دل و فقیر
یکی از نخستین تولیدهای صدا و سیما در زمینه فیلم بلند «خانه آقای حقدوست» محصول سال ۱۳۵۹ بود. فیلم، کاملا آشکارا تحت تأثیر و با هدف ادای دین به سینمای صامت کمدی ساخته شده بود. «خانه آقای حقدوست» سیاه و سفید، ۱۶ میلیمتری و 78 دقیقه و نویسنده فیلمنامه، کارگردان و بازیگر اولش محمود سمیعی بود. فیلم، البته کاملا صامت نبود و فیلمساز از ابتدا با حذف دیالوگ برای بازیگران، به ساخت موسیقی برای فیلمش اندیشیده بود، ملودیهایی که سرانجام محمد شمس نوشتن و اجرای آنها را عهدهدار شد.
«خانه آقای حقدوست» همچنان که از نامش پیداست، سرگذشت حقدوست، مردی مجرد، سادهدل و فقیر است: «انسانی پاکباخته که تنها آرزویش داشتن خانهای است که سرپناهش باشد. او سرانجام در خارج از محدوده شهرداری صاحب کلبه محقری میشود که باوجود کمبودها و مشکلات عدیده از داشتن آن به خود میبالد. حقدوست، پس از کشمکشهای فراوان ـ از جمله با ماموران شهرداری که برای تخریب همان کلبه سراغش آمدهاند ـ خیالش تا حدی از خانهدار شدن راحت میشود اما این آسایش و شادی کوچک دیری نمیپاید؛ او که پس از مدتی با خانوادهای محروم و دربهدری روبهرو میشود که بیش از او نیازمند سرپناهند، خانه را به آنها واگذار میکند و خود خانه به دوشی را از سر میگیرد.»
فیلم در نمایش تلویزیونیاش بارها با استقبال مردم روبهرو شد و در چند جشنواره خارجی نیز درخشید. از جمله جایزه بهترین بازیگر مرد در جشنواره فیلمهای کمدی بلغارستان (به خود محمود سمیعی) و جایزه بهترین فیلم جهان سوم در جشنواره مانهایم آلمانِ غربی سابق را برنده شد. در نخستین و آخرین جشنواره فیلم میلاد نیز از فیلم قدردانی شد.
به غیر از خود محمود سمیعی که نقش حقدوست را بخوبی ایفا کرد، در میان گروه بازیگران فیلم نامهای آشنایی هم دیده شدند که البته عمده شهرت خود را در سالهای بعد به دست آوردند یا بتدریج جذب کار حرفهای شدند، از جمله پوران درخشنده یا مثلا امیرحسین قهرایی که از همان زمان به برنامهسازی در دل «برنامه کودک و نوجوان» مشغول بود، سالهای بعد به همراه تیم همکارش سلسله برنامههای «دوربین مخفی» را راهاندازی و تولید کرد و سال گذشته هم مجموعه برنامه «شوخی با ستارگان» را در شبکه ویدئویی عرضه کرد.
بقیه بازیگران هم جزو حرفهایهای تلویزیون و سینما بودند (از جمله نصرت دستمردی و جواد میرمیران که سوابقی هم در تلویزیون و هم در سینما داشتند و غلامرضا جنتخواهدوست که البته بجز این فیلم، بازیگر اثر دیگری نبود و از سالهای قبل از انقلاب در رادیو و تلویزیون مشغول فعالیت بود، او بعد از انقلاب نیز فیلمهای کوتاه و بلندی را برای سیما ساخت و سال 1374 هم «رهاشدگان» را برای سینمای حرفهای و اکران عمومی کارگردانی کرد)، از دیگر نامهای حاضر در این فیلم میتوان از مهدی شکیبا (فیلمبردار) و شیرین وحیدی (تدوینگر) نام برد که سالهای بعد مکرر در فیلمهای ایرانی حاصل ذوق و هنرشان را دیدیم.
اگر اشتباه نکنم، خانه آقای حقدوست سالهاست که شانس پخش مجدد پیدا نکرده است، بنابراین نگارنده نیز مدتهاست فیلم را ندیده و آنچه به یاد میآورد، میتواند با درصدهایی از خطا توام باشد. مثلا اینکه فیلم، درست مثل همان کمدی کلاسیکهای صامتی که آن زمان میدیدیم، دارای میاننویسهایی بود که برخی دیالوگها یا اطلاعات مهم را ـ جابهجا ـ به تماشاگر منتقل میکردند. از صحنههای گیرایی که هنوز به یاد دارم نیز یکی آنجا بود که رجبعلی حقدوست را در کشاکش ساخت خانه میدیدیم که در حال تکان خوردن است (شما بخوانید حرکات موزون!) و فقط بالاتنه او را در تصویر مشاهده میکردیم، اما نمای بعدی دقیقا حقدوست را از پشت نشان میداد که پاچههایش را بالا زده و در حال کاهگل لگد کردن است! در واقع کارگردان، بدون آنکه قصد بدآموزی و نمایش هیچگونه حرکات موزونی را داشته باشد(!)، با ظرافت، تماشاگرش را غافلگیر کرده بود. سکانس دیگر مربوط به جایی بود که رجبعلی حقدوست، در حال ساختن خانهاش در خارج از محدوده شهری به یکباره با خیل ماموران شهرداری که برای تخریب بنای خانهاش آمدهاند مواجه میشود. او ناخودآگاه و شاید با هدف هزل فیلمهای فارسی، چاقوی ضامندار کوچکی را از جیبش بیرون میآورد و با سادهدلی آن را به سمت سردسته تخریبچیها میگیرد، در ادامه نیز ضامن چاقو را فشار میدهد و با بیرون پریدن تیزی چاقو، چشم در چشم رئیس ماموران شروع به خندیدن میکند؛ که یعنی شوخی کردهام! البته حقدوست آنقدر خوشقلب است که در این صحنه، حتی آن سردسته بداخلاق را هم به خندیدن وادار میکند و قضایا بخوبی ختم به خیر میشود.
نگارنده بخوبی در یاد دارد که زمانی که سینمای جدید ایران ـ تقریبا از نیمه دوم سال 1361 ـ شکل گرفت و بعدها آوازهاش مرزهای بینالمللی را درنوردید، خیلی از منتقدان سینمایی و حتی تماشاگران عادی سینما و تلویزیون، چشم به راه فیلم تازهای از محمود سمیعی بودند. آن زمان مرسوم بود که نام فیلمنامههای تصویبشده در ارشاد در معدود نشریات سینمایی یا صفحه هنری روزنامهها اعلام میشد. در همین پیوند، یک بار هم نگارنده و خیلیهای دیگر در دهه 60 به نام فیلمنامه «آقای حقدوست کجایی؟» به نویسندگی خود سمیعی برخورد کردند، هرچند که خبر دیگری از ساخت احتمالی این فیلمنامه شنیده نشد. در ادامه نیز نام سمیعی به عنوان یکی از نویسندگان «ارثیه» (۱۳۶۷، کاظم بلوچی) و همچنین نویسنده و تهیهکننده [یا یکی از تهیهکنندگانِ] فیلم «جیب برها به بهشت نمیروند» (۱۳۷۰، ابوالحسن داوودی) دیده شد که اتفاقا هر دو بارها از شبکههای مختلف سیما پخش شده و هنوز هم گاه و بیگاه به نمایش درمیآیند (شاید هم یکی از دو فیلم ساختهشده بر اساس آن فیلمنامه شکل گرفته و بعد تغییر نام پیدا کرده باشد)...
حالا سالهاست که همه ما از سمیعی بیخبریم و واقعا هر چند وقت یک بار ته دلمان از او میپرسیم: آقای حقدوست؛ کجایی...؟!. و باز از ته دل آرزو میکنیم: «هرکجا هست خدایا به سلامت دارش...» او نیز هرچند پس از سالها نامش در قالب یکی از نویسندگان شوخی با ستارگان به چشم خورد ولی ما آقای حقدوست دیگری میخواهیم با حال و روز امروزش....
علی شیرازی
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی اصغر هادیزاده، رئیس انجمن دوومیدانی فدراسیون جانبازان و توانیابان در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد