
صحنه یک/ روز / داخلی / ساعت 7
به لحاظ علمی در کشور ما صبح یک کارمند با مشتی بر ساعتش که زنگ میخورد، شروع میشود. بخش آرزو «یعنی میشه بیشتر بخوابم؟» مسلما نه.
صحنه دو / روز / خارجی/ خیابان/ ساعت 7 و 30 دقیقه
شک نکنید در کشور ما آن کسی که هر روز صبح سرساعت مقرر در خیابان به سمتی مشخص میدود کارمندی است در پی اتوبوس از دست رفته. بخش آرزو «یعنی میشه بهش برسم؟» قطعا نه.
صحنه سه / روز / داخلی/ اداره/ساعت 8
موجوداتی که با چشمهای پف کرده و دور دهنی سفیدکزده و گوشه چشمی قی کرده با کارتهایی مستطیل شکل در دست وارد فضاهای سربستهای میشوند، همان کارمندها هستند. اگر شد در آسانسور در فاصله بین همکف تا طبقه مورد نظر چرتی هم میزنند. قاعدتا در هر روز اداری اولین کاری که در ادارات دولتی و خصوصی انجام میشود آگاهی از وضع مملکت است. خب این خیلی اهمیت دارد کارمندان ما بدانند از دیشب تا حالا اتفاق جدیدی در کشور رخ داده است یا خیر. در غیر اینصورت چطور میتوانند مشکلات مردم و مملکت را حل کنند؟ پس اگر وارد هر اتاقی شدید که چشمتان به ردیفی از دیوارهای کاغذی به نام روزنامه افتاد، بدانید یک کارمند خدمتگزار محترم پشتش نشسته است. بخش آرزو از پشت روزنامه: «یعنی میشود زودتر شب شود و به خانه بروم ؟» مسلما میشود ولی نه زودتر از حد معمول!
همان صحنه / روز / داخلی / آبدارخانه اداره/ ساعت 10
بعد از آگاهی از مسائل مملکتی، نوبت به حل مسائل مملکتی میرسد که مطمئنا بهترین جایگاه برای حل این مسائل همانا آبدارخانه یک اداره است. تمام اعضای فراکسیون حل مسائل مملکتی همه روزه راس ساعت بدون تاخیر در این مکان جمع میشوند و در کنارش برای جبران کاهش قند خون و تامین فسفر مغز، طبیعتا پنیر تبریز و گردو با بربری داغ لازم است. در این بخش هیچ آرزویی مشاهده نشده است.
همان صحنه / روز / داخلی/ ساعت 11
در این لحظات است که ارباب رجوع خوشحال است کارمند مورد نظر را در پشت میزش یافته است. احساس میکند تا رسیدن به موفقیت قدمی نمانده است. چشمانش را به دستان کارمند دوخته، تمام وجودش آکنده از التماس است برای چرخش خودکار در جهت امضای پای نامه که در همین لحظه در باز شده و آبدارچی بامعرفت شرکت وارد میشود. کارمند: به به چای...آقا چه عجب یادی از ما کردی از صبح خشک خشک نشستیم پای کار مردم... و به همکارش: آقا امینی دیشب گل رو داشتی؟..دیگری: آقا این فردوسیپور بد حال داور و گرفت...اون یکی از اون طرف اتاق: جون آقا ابراهیمی مگه این بچه میذاره من نود ببینم؟... بچه نداری غم نداری سفت بچسب سنگرتو... مرادی جان تو این روزگاری که دو ماهه کره از 600 بشه 1200 کی جرات میکنه بچه بیاره؟ بیارم که بدبخت شم؟... و خودکار را مثل موشک پرت میکند سمت سطل آشغال که تازه متوجه حضور ارباب رجوع میشود. نگاهش که با نگاه شرمگین ارباب رجوع تلاقی میکند: اِ آقا شما هنوز اینجا تشریف دارید؟ بذارید ببینم نامتونو... شرمنده آقا کارتون مربوط میشه به آقای رسولی همین آقایی که دو دقیقه پیش، پیش پای شما رفت بیرون، رفت مرخصی تا یه هفته دیگه هم نمیاد ! بخش آرزو: یعنی میشه قیمت دلار بره بالاتر بتونم دلارامو چند برابر آب کنم و یکشبه پولدار شم و خونه بخرم و ویلا تو شمال بخرم و ماشینمو عوض کنم و بچمو فلان مدرسه ثبتنام کنم و دیگه کارمند نباشم.....؟
همان صحنه / روز / داخلی/ ساعت 12
این ساعت به ساعت جلسه معروف است. اگر تماسی با یکی از بخشهای ادارات داشته باشید و تقاضای صحبت با یکی از افراد (خواه مدیر، خواه آبدارچی را داشته باشید)، حتما با این جواب روبهرو خواهید شد: ایشان جلسه هستند! تنها صدایی که در این ساعت در ادارات رسمی و غیررسمی شنیده میشود صدای چلخ چلخ دمپایی کارمندان است. در حالیکه آستینها را بالا زدهاند از این اتاق به آن اتاق و از آن اتاق به این اتاق خود را ترنسفر میکنند. در این آمد و شدها تمام آمار و اطلاعات کارمندان بخش جابه جا میشود تا بلکه خدای نکرده کسی از میزان حقوقها و بهرهوریها و چند و چون بن خواربار و... بیخبر نماند. بولتن رسمی خبرهای خالهزنکی هر اداره در همین ساعتهاست که تهیه میشود. مدیونید اگر فکر بد کنید. در واقع این جابه جاییها ریشه پزشکی دارد. از آنجا که نشستن در پشت میز برای ستون فقرات بسیار مضر است و کارمندان کشور ما واقف به مسائل روز پزشکیاند، لذا رعایت بهداشت و سلامت را مقدم بر هر کار دیگری میدانند. بخش آرزو: یعنی ناهار امروز چیه؟ خدای من میشه امروز چلوکباب باشه؟
همان صحنه / روز / داخلی/ ساعت یک ظهر
خودتان را اذیت نکنید. محال ممکن است در این ساعت کارمندی را پشت میزش پیدا کنید. اگر تماس تلفنی هم داشته باشید توسط اپراتور این پیغام را میشنوید: برای صرف ناهار تشریف بردهاند. لطفا یک ساعت دیگر تماس بگیرید. بخش آرزو: کاش این یک ساعت هیچوقت تموم نشه!
همان صحنه / روز / داخلی/ ساعت 2 ظهر
در این ساعت دقیقا نمیتوانید بفهمید در ادارات چه خبر است. در واقع این ساعت به دو حالت تقسیم میشود. حالت اول: در بسته. حالت دوم: در باز. یک بار امتحان کنید. حالت اول: در اتاقها بسته است. سکوت مرگباری بر راهروها حکمفرماست. زبانم لال گویا همگی چرت بعد از ناهار را میزنند. حالت دوم: کافی است بدون اطلاع و هماهنگی ناغافل در اتاقی را باز کنید.
انواع صداهای ممکن را که نشانه یک اداره با کارمندان سرشلوغ است میشنوید. صدای تلق تلق تایپ، زنگ تلفنهای داخلی که پشت سرهم به صدا درمیآید، قیژقیژ صندلیهایی که برای برداشتن پرونده و جابهجایی کاغذ از این سوی میز عریض و طویل کارمندی به آن سوی دیگر سر خورده و روی سرامیکها کشیده میشود. علاوه بر شلوغی میزهای آکنده از کاغذ و کاتالوگ و زونکن، از جلوی هر مانیتوری که رد میشوی یک فایل اکسل میبینی که دائم عدد و رقمهایی به آن اضافه و کم میشود. بخش آرزو: چرا فلانی از اتاق بیرون نمیرود؟
همان صحنه / روز / داخلی/ ساعت 4 عصر
اصل آرزو: نیم ساعت است همه کارمندان اداره دلدل میکنند که کی 4 میشود! (در این قسمت آرزو به اول پاراگراف منتقل شده، چون مهم است). یواشیواش دمپاییها جایشان را با کفشها عوض میکنند. کمربندها زیر شکم سفت میشود. صدای کشیده شدن زیپ کیفها شنیده میشود که آماده میشوند ظرفهای خالی غذا را درون خود جای دهند. بوی عطر و ادکلن در فضا میپیچد. دقت کنید فقط میپیچد و خبری از ماندگاری نیست. بگذریم تا 5 دقیقه به 4 کارمندان ادارات کشور ما بسیار مودباند و به همدیگر لبخند میزنند و در راهروها برای هم سر تکان میدهند و موقع خداحافظی تعارف تکهپاره میکنند. ولی ساعت 4 که زنگ آزادی نواخته میشود، دیگر کسی،کسی را نمیشناسد و موجی از موجودات کارت به دستی را میبینی که برای ثبت کارت خود در دستگاه حضور و غیاب همدیگر را هل میدهند و برای خروج از هم سبقت میگیرند.
صحنه 4/ بعدازظهر / خارجی/ مترو/ ساعت4 و 30 دقیقه
کارمندان محترم کشورمان بعد از یک حمله پیروزمندانه به سمت درهای مترو به صورت کتابهایی فشرده شده در قفسه کتابخانه، کنار هم جاگیر شدهاند (گفتم کتاب تا خودتان شباهتهای فرهنگی بین یک کارمند و کتاب را تجسم کنید) همگی غرق در اندیشهها و دغدغههای شخصی خود شدهاند. (به دلیل جدایی قسمت خانمها و آقایان در مترو مجبوریم دغدغههایشان را نیز از هم جدا کنیم) خانمها: شام چی بپزم که فردا ناهارم بتونم ببرم؟ بچهها چی دوس دارن؟ شوهرم چی دوس داره؟ مهمونم چی دوس داره؟ خدا کنه تو فریزر گوشت داشته باشیم... آقایان: یعنی میرسم خرید کنم؟ از کجا بخرم که ارزونتر باشه؟ چی بخرم که خانمم راضی باشه؟ یعنی حقوقم تا آخر ماه میرسه؟
سعیده نیکاختر / جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
عضو شورای خانواده و زنان شورای عالی انقلاب فرهنگی در گفتوگو با «جام جم» مطرح کرد
در گفتوگو با گردآورنده کتاب «قصه جریحهدار شد» مطرح شد
ناصر ابراهیمی در گفت و گو با جام جم آنلاین؛
گفتوگو با محمد خیراندیش در حاشیه اختتامیه جشنواره بینالمللی فیلم ۱۰۰