مقاله حاضر که به قلم یک شاهد عینی و ناظر بیطرف مرحوم کیاعلی کیا نگارش یافته، بخشی از یک نوشته بلند است که به دلیل محدودیت جا به ناچار فقط قسمتی از آن را که مربوط به کارنامه سیاه حزب توده در مقطع اشغال کشورمان در جنگ جهانی دوم و داستان امتیاز نفت شمال و سفر کافتارادزه به ایران است، برگزیدهایم.
مرحوم حاجکیاعلی کیا (1302-1367) از سیاسیون پرتلاش و ثابتقدم، و از روزنامهنگاران مبارز و استوار سالهای پس از شهریور 1320 (عمدتا، دهههای 1320 و 1330) است که در طول عمر پرتلاطم خویش، بارها به زندان افتاد و یا رنج تبعید را به جان خرید. از جمله اقدامات وی، به تحصن او و جمعی از روزنامهنگاران (همچون شمس قناتآبادی و ابراهیم کریمآبادی) در مجلس 16 میتوان اشاره کرد که با عنوان اعتراض به دستگیری دکتر سیدحسین فاطمی توسط دولت رزمآرا و لزوم اصلاح قانون مطبوعات آغاز شد و به اعتصاب غذای چندروزه و طرح شعار ملیشدن نفت انجامید.1
کیا در طول جنبش ملیکردن صنعت نفت، در صف کوشندگان راه آزادی و استقلال ایران قرار داشت و در روز بیستوپنجم مردادماه سال 1332، ناظم میتینگ سیاسی باشکوهی بود که در میدان بهارستان علیه شاه و حامیان خارجی او برگزار شد. وی پس از کودتا نیز درحالیکه خطر شدیدا جان او را تهدید میکرد، بهطورمرتب در مطبوعات روز با نامهای گوناگون علیه فرماندار نظامی وقت، سرتیپ فرهاد دادستان و به قول خودش: «جانستان»! مقاله مینوشت، چنانکه کاربرد واژه جانستان راجع به فرماندار نظامی در مقالات جراید، اسم رمز کیا نزد دادستان محسوب میشد، و کیا بر سر این مبارزه، سختیها و دربهدریهای بسیار کشید.
او از دوستان و دستپروردگان آیتالله حاج شیخ حسین لنکرانی (مشهور به مرد دین و سیاست) محسوب میشد که تا آخر عمر نیز در این راه پایدار ماند و حتی در خانه لنکرانی، و سر بر زانوی ایشان، درگذشت. گفتنی است، کیا نخست عضو حزب توده و از هواداران بلکه نظریهپردازان کمونیسم بود، اما پس از آشنایی با آیتالله لنکرانی، از آن مسلک دست شست و نَفَس گرم و منطق استوار لنکرانی، وی را به دامن فرهنگ کهن اسلامی ایران (تشیع) بازگرداند و از او شیعهای مخلص، وطندوست و عدالتخواه ساخت.
اواخر دهه 1330.ش، کیا در باغ مرحوم لنکرانی در کرج که محل تجمع مبارزان و تردد امامخمینی(ره) بود با مرحوم امام از نزدیک آشنا شد و سخت شیفته خصایص و فضایل ویژه ایشان (دانش، شجاعت، حریت، درایت، ظلمستیزی و...) گردید. وی از شروع نهضت اسلامی در اوایل دهه 1340.ش، همراه لنکرانی به حمایت از آن جنبش ضداستبدادی ضداستعماری پرداخت و تا پایان عمر (به شهادت مقالاتی که پس از پیروزی انقلاب در مجله کوثر نوشته است) در راه این عشق و علاقه استوار ماند؛ ازجمله، در کوران انقلاباسلامی (یعنی پاییز 1357 که امام در نوفل لوشاتو اقامت داشت) از سوی لنکرانی مسوولیت یافت به پاریس رفته و با ارائه برخی شواهد ملموس، رهبر فقید انقلاب را در جریان پارهای از مسائل حساس روز نظیر خطر ستون پنجم کشور سعودی در ایران و نیز احتمال تکرار فاجعه مشروطیت در انقلاب قرار دهد.2 (البته کیا نیز همچون بسیاری از اندیشمندان و دلسوزان ایران و اسلام، از برخی ضعف مدیریتها و سوءسیاستهای پس از پیروزی انقلاب رنج میبرد و مشفقانه به اهلش تذکر میداد.)
مرحوم کیا مجموعه ارزشمندی از اسناد، تصاویر و دستخطهای منتشر نشده تاریخی دراختیار داشت که در حال حاضر از سرنوشت آنها اطلاعی دردست نیست. دستخط دکتر مصدق در آغاز آلبوم کیا را در صفحه روبهرو مشاهده میکنید.
آنچه در زیر میخوانید، بخشی از مقاله` خواندنی مرحوم کیا در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی است که در آن به مواضع زیانبار حزب توده در سالهای پس از شهریور 1320 میپردازد و گذشته از ارج تاریخی آن، نموداری از قلم روان و جذاب او است. هدف وی از نگارش این مطالب، آگاهساختن نسل انقلابی و جوان آن روز ایران به پیشینه مطامع و مظالم سوسیالامپریالیسم و احزاب وابسته به آن در ایران، و ایستادگی در برابر دسایس و آشوبهایی بوده است که این احزاب و حامیانشان، در بدو جمهوری اسلامی، بهطورپیاپی در گوشه و کنار میهن اسلامی برپا میساختند.
تیترهای درون مقاله در متن اصلی وجود ندارند و از سوی اینجانب (ابوالحسنی) برای راحتی خوانندگان، با لحاظ تفکیک موضوع، گذاشته شدهاند.
خروج رضاخان و جولان احزاب
در بیستوپنجم شهریور1320 رضاخان رفت و در اواخر همان سال و یا اوایل سال بعد بود که فرمان عفو عمومی صادر شد و بهدنبال همین فرمان بود که عده زیادی از زندانیان، و ازجمله همکاران کمونیست دکتر ارانی که به «پنجاهوسهنفر» معروف بودند، از زندان آزاد شدند. همینها بودند که پس از استخلاص از زندان، به رهبری سلیمان محسن اسکندری (سلیمانمیرزای معروف) که یک رجل سیاسی و دارای تمایلات مذهبی بود، «حزب توده ایران» را تشکیل دادند.
باید این نکته نیز ذکر شود که بقایای53نفر، در ابتدای کار، ازاینجهت مرحوم سلیمانمیرزا را به رهبری انتخاب کردند که روی افکار و تمایلات ضددینی خود سرپوشی گذاشته باشند. این انتخاب از روی اعتقاد نبود، بلکه ناشی از مصلحت سیاسی روز بود. چنانکه بعدها دیدیم تا سلیمانمیرزا زنده بود، حزب توده تقریبا در ایران آبرو و اعتبار داشت؛ زیرا مرحوم سلیمانمیرزا علنا در کلوپ حزب توده نماز میخواند و حتی شعار مولا علیعلیهالسلام (کونا للظالم خصماً و للمظلوم عونا) را با خطی بسیار درشت نوشته و به دیوار کلوپ نصب کرده بود. پس از مرگ سلیمانمیرزا بود که کارگردانان حزب توده، نقاب از چهره کریه خود برگرفتند و هیچ فراموش نمیشود که پس از درگذشت آن مرحوم، احسان طبری، تئوریسین حزب توده، گفت: «از دست این پیر خرفت راحت شدیم!»
به موازات تاسیس و تشکیل حزب کمونیست توده، که پیرو تز انترناسیونالسوسیالیسم بود، انگلیسیها نیز با اعزام سیدضیاءالدین طباطبائی (عامل کودتای1299.ش) از فلسطین به ایران، برای خود پایگاهی درست کردند و ابتدا به نام «حزب وطن» و سپس با همکاری مظفر فیروز، پسر نصرتالدوله فیروز (عضو کابینه قرارداد1919)، نام آن را به «حزب حلقه» تغییر دادند و عاقبت به نام «حزب اراده ملی» فعالیت مخرب و ضدملی خود را آغاز کردند.
مجلس چهاردهم و آرایش قوای چپ و راست
در کشاکش حوادث هولناک آن زمان، عمر مجلس دوره سیزدهم که ساخته و پرداخته دوران دیکتاتوری رضاخان بود، به پایان رسید و انتخابات دوره چهاردهم در یک محیط فوقالعاده تاریک برگزار گردید.
ترکیب مجلس دوره چهاردهم، حکایت از پیروزی جناح راست یعنی آمریکا و انگلیس میکرد، ولی جناح چپ نیز با کمک ارتش سرخ موفق شد از ایالات شمالی ایران، نُه نفر را بهعنوان نماینده ملت به مجلس موصوف اعزام دارد در حدود ده نفر نیز بودند که واقعا از طرف ملت و با کوشش بیدریغ مردم انتخاب شده و به مجلس دوره چهاردهم راه یافته بودند که از مبرزین آنان، مرحوم دکتر محمد مصدق بود.
تاریخ مبارزات نمایندگان واقعی ملت ایران در دوره چهاردهم مجلس شورای ملی، آنچنان هیجانانگیز و پرشکوه است که بهراستی میتوان چندین جلد کتاب قطور تحریر و تنظیم نمود که فعلا مقصود نویسنده، بحث در رویدادهای آن زمان نیست. فقط بهطوراختصار برای نمایاندن نقش حزب کمونیست توده در حوادث سیوهفتسال اخیر [تاریخ نگارش مقاله در سال 1358] ایران تاآنجاکه مورد نیاز است اشاراتی به حوادث تاریخی آن زمان خواهیم کرد.
قسمتی از اوقات نمایندگان دوره چهاردهم مجلس، صرف بیان حوادث دوره دیکتاتوری رضاخان و سپس تسویهحسابهای شخصی شد و بر این آتش نیز عمدا از طرف جناحهای چپ و راست مجلس دامن زده میشد تا ملت ایران از آنچه در نتیجه تجاوز قوای روس و انگلیس در ایران میگذشت، بیخبر و غافل بماند؛ که ازجمله، حوادث خونین: قیام افسران عضو حزب توده در ایالت خراسان و خلعسلاح پادگان ترکمنصحرا و بعد کشتار مردم قادیکلا در حومه شهرستان شاهی و غیره را میتوان نام برد که در صورت لزوم، به تفصیل، شرح آن به نظر خوانندگان محترم خواهد رسید. ولی متجاوزین روس و انگلیس، همینکه جایگیر و پایگیر شدند، با وجود اعلامیه کنفرانس تهران که بهموجبآن، سه دولت متفق، استقلال ایران را تضمین کرده و بهاصطلاح متعهد شده بودند پس از پایان جنگ، طی ششماه خاک ایران را تخلیه کنند، بااینکه جنگ در حال پایان بود، هریک به وسیله ایادی داخلی خود میخواستند برای دوران پس از جنگ نیز در ایران صاحبنظر بوده و بههرطریق، منافع خود را هرچهبیشتر در ایران تامین و تحکیم و تثبیت نمایند!
آمدن کافتارادزه و غوغای نفت شمال
دولت ایالاتمتحده آمریکا بهطورمخفی با دولت محمدساعد مراغهای برای گرفتن امتیاز نفت وارد مذاکره و گفتگو شد. هنوز چندروزی از آن گفتگوهای دورازنظر نگذشته بود که کافتارادزه، معاون کمیساریای خارجه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، بهطور ناگهانی وارد ایران شد و از دولت ساعد تقاضای دریافت امتیاز نفت شمال را نمود و از همین تاریخ بود که بهطور کامل برگها رو شد و عوامل اجانب ناچار شدند علنا نقاب از چهره کریه خود برگیرند!
بهدنبال ورود کافتارادزه، حزب کمونیست توده دمونستراسیون عظیمی در زیر سرنیزه ارتش سرخ و به حمایت از تقاضای دولت شوروی به راه انداخت و دکتر رادمنش، نماینده فراکسیون حزب توده، چه در مجلس و چه در میدان بهارستان، مردم و دولت ایران را از درگیری و مخالفت با غول بهاصطلاح سوسیالیستی شوروی برحذر [می]داشت! ولی اقدام بموقع و جسورانه مرحوم دکتر محمد مصدق، این نقشه خائنانه را نقش بر آب کرد و با تصویبشدن «منع مذاکره در مورد نفت»، آن توطئه ایران بربادده، خنثی [گردید] و از بین رفت.
ضمنا بیان این نکته نیز لازم است که قبل از دمونستراسیون حزب توده، ابتدا در تاریخ سهشنبه دوم آبان1323 (بیستوچهارم اکتبر1944) آقای کافتارادزه در باغ سفارت شوروی یک جلسه مطبوعاتی تشکیل داد که قسمتی از آن مصاحبه از صفحه162 و 163 کتاب «موازنه منفی» نوشته حسین کیاستوان نقل شده است.
کافتارادزه در آن جلسه گفت: «دولت اتحاد جماهیر شوروی در نظر دارد امتیاز نواحی آذربایجان و گیلان و مازندران و قسمتی از ناحیه سمنان و چند ناحیه از خراسان شمالی و شمال قوچان را تحصیل نماید.» وی پس از بیان فواید اقتصادی امتیاز مورد بحث برای دولت و ملت ایران، به سخنان خود ادامه داده و گفت: «ولی چنانکه معلوم است، [دولت ایران] تصمیمی مبنی براینکه مطالعه واگذاری امتیاز را به دولت شوروی تا پایان جنگ موکول سازد، اتخاذ نموده که در حقیقت رد پیشنهاد میباشد.» «اینجانب باید صراحتا و بهطور آشکار اظهار نمایم که تصمیم فوق در محافل شوروی کاملا بهطور منفی تلقی گردیده است. افکار عمومی شوروی بر این عقیده است که دولت جناب آقای ساعد بهوسیله اتخاذ چنین رویهای در باب دولت شوروی، در راه تیرگی مناسبات بین دو کشور قرار گرفته است.» در پایان مصاحبه، آقای کافتارادزه مانند یک طلبکار با لحنتهدیدآمیزی میگوید: «دولت جناب آقای ساعد، بهنفع تصمیم اتخاذی خود، هیچ دلیل قانعکنندهای نیاورده و دولت مزبور چه دلایلی را میتواند برای ثابتنمودن صحت نظریه خود بیاورد؟!»
بهدنبال این مصاحبه بود که حزب کمونیست توده با استفاده از تمام امکانات حملونقل مانند قطار و اتوبوس و غیره از مناطق اشغالی قوای شوروی، بهسرعت خود را برای انجام یک سلسله تظاهرات دامنهدار له تقاضای شوروی و علیه دولت ایران آماده کرد، بهطوریکه همه پیشبینی میکردند در آینده حوادث خونینی در تهران واقع خواهد شد. چون حزب کمونیست توده درنهایت شدت و در کمالصراحت از تقاضای استعماری دولت شوروی حمایت [میکرد] و دولت ایران را پیوسته به شروع انقلاب تهدید مینمود و بههر تقدیر مذاکرات سیاسی نیز بین مقامات دولتین ایران و شوروی به مرحله بنبست و خطرناکی رسیده بود، هرلحظه بیم آن میرفت که قشون اشغالگر ارتش سرخ، تهران را نیز اشغال و دولت را ساقط نماید!
کودتای نافرجام حزب توده در آبان1323
در یکچنین وضع هولناکی بود که ناگهان در شهر شایع شد حزب کمونیست توده بهمنظور تامین تقاضای شوروی در مورد نفت شمال، در تهران دست به کودتا خواهد زد. انتشار این خبر، سخت موجب اضطراب و نگرانی عمومی شد؛ زیرا نقل و انتقال تودهایها، باصراحت نشان میداد که مقدمات یک تشنج و انقلاب [درحال فراهمشدن است] و [آنها] درنهایت بااستفاده از حضور نیروهای ارتش سرخ در اطراف تهران، در تدارک یک کودتای کمونیستی در تهران هستند. قطار راهآهن شمال مرتبا از مناطق مازندران، کارگران منطقه اشغالی شوروی را در ایستگاه راهآهن تهران پیاده میکرد.
براستی شب پنجم آبان1323 شب هولناک و ترسآوری بود و بیش از همه، نمایندگان آذربایجان نگران حوادث روز پنجم آبان مورد بحث بودند. در منزل علامه مجاهد و سیاستمدار اندیشمند، حضرتآیتالله آقای شیخحسین لنکرانی، نماینده دوره چهاردهم مجلس شورای ملی، جوشوخروش عجیبی بهنظر میرسید. از شب پاسی گذشته بود که ناگهان آیتالله لنکرانی که معروف به مرد دین و سیاست بود وارد اتاق عمومی شده و بلافاصله درحالیکه مثل باران اشک میریخت، نویسنده را مخاطب قرار داده و گفت: آقا، عزیزم، چرا نشستهای؟! برخیز، برو به این موالید تازهبهدورانرسیده آزادی از قول من بگو که فلانی میگوید: فردا به جای تظاهر در مورد نفت شمال، جمعیت را به مسجد شاه (امامخمینی فعلی) ببرید و از دولت تقاضای الغای قرارداد ظالمانه و تحمیلی نفت جنوب را بنمایید و بعد با تاکید فرمودند: پاشو، زود برو، وقت میگذرد!
در کلوپ حزب توده، واقع در خیابان فردوسی، جمعیتی که بهوسیله قطار راهآهن پیوسته از مازندران و آذربایجان وارد میشدند، موج میزد. کمیسیون تشکیلات، مرتب برای دمونستراسیون (فردا پنجم آبان23[13]) دستور صادر میکرد و فراکسیون پارلمانی به اتفاق اعضای کمیته مرکزی حزب توده، در اتاق فوقانی مشرف به خیابان فردوسی از ساعت چهار بعدازظهر جلسه فوقالعاده تشکیل داده بودند و هیچکس را نمیگذاشتند به اتاق مذکور نزدیک شود. شمیده، عضو کمیسیون انتظامات، بهاتفاق شیدفر سخت مراقب اتاق بودند، بهطوریکه بههیچترتیب کسی نمیتوانست حتی به حریم اتاق نامبرده نزدیک شود. عاقبت پس از چند ساعت معطلی، کامبخش باعجله از جلسه خارج شد و نویسنده نیز ناگزیر بهسرعت خود را به کامبخش رسانیده و پیام آقای لنکرانی را به ایشان ابلاغ نمودم. او ابرو درهم کشید و با خشونت گفت: چند دقیقه صبر کن، تا جواب بدهم و سپس به جلسه مشترک فراکسیون پارلمانی و اعضای کمیته مرکزی برگشت. هنوز دقایقی نگذشته بود که کامبخش آمد و با لحن توام با کینهتوزی و با خشونت آشکار گفت: برو آقا، به آقای لنکرانی بگو: عزیزم، ما کوشش میکنیم که مردم را از دست خرافات فناتیکها نجات دهیم، حالا عجیب است که شما پیشنهاد میکنید که جمعیت به مسجد شاه برود و تقاضای الغای قرارداد نفت جنوب را بنماید! بالاخره نتیجه گفتگو را بهوسیله تلفن به عرض حضرتآیتالله لنکرانی رساندم و آن شب تیره و تاریک نیز در (جوی) پر از بیم و هراس سپری شد.
هنوز آفتاب روز پنجم آبان ماه 1323 از پس کوه البرز سرنکشیده بود که شبزندهداران مهاجر در خیابان فردوسی موج میزدند و در ساعت هشت صبح، ستون عظیمی بهترتیب پشتسرهم قرار گرفتند و در ساعت 9 صبح فرمان حرکت و راهپیمایی صادر شد. ولی هنوز جمعیت به مقابل سینما مایاک واقع در خیابان اسلامبول نرسیده بود که ناگهان یک گردان سرباز، به اتفاق چند واحد از قوای شهربانی تحت فرماندهی سرهنگ حجازی (ارتشبدی که خودکشی کرد) و سرهنگ سیاسی، جلوی ستون نمایشدهندگان را سد نمودند. سرهنگ حجازی، نمایندگان فراکسیون حزب توده را که در ابتدای ستون قرار گرفته بودند، مخاطب ساخته و اظهار کرد: جمعیت باید متفرق شوند! ولی دکتر فریدون کشاورز، عضو فراکسیون پارلمانی حزب کمونیست توده [در مجلس چهاردهم] پیدرپی نعره میکشید و میگفت: موقعی شما میتوانید ستون را متفرق کنید که از روی جنازههای ما عبور کنید و بعد اضافه نموده و فریاد زد: ما مرگ ایستاده را به زندگی ننگین ترجیح میدهیم! تقی فداکار، عضو دیگر فراکسیون توده، در بین همهمه و جنجال کمسابقه آن روز، درحالیکه پیوسته نعره میکشید، خود را به ابتدای ستون تظاهرکنندگان رسانید و بهطورناگهانی با مشت به سینه سرهنگ حجازی کوبید و با لهجه غلیظ اصفهانی گفت: سرهنگ رد میشی یا ردت کنم؟! دراینموقع، گردان سرباز و واحدهای پلیس، مشغول فشنگگذاری بودند که از انتهای ستون، نیروهای ارتش سرخ درحالیکه هریک مسلسل بهدست داشتند و سوار کامیونهای نظامی بودند، از سمت چپ خیابان اسلامبول به مقابل سینما مایاک نزدیک شدند و با اسلحه و بهطورآشکار سربازان و مامورین انتظامی ایران را مورد تهدید قرار دادند! در این لحظات پرخوف و هراس، که معلوم بود تهران آبستن حوادث فوقالعاده خطرناکی است، سرهنگ سیاسی که تا آن ساعت خونسرد ایستاده و تقریبا رل یک ناظر را بازی میکرد، وارد صحنه شد و با سرعت غریبی سربازان و مامورین انتظامی را مخاطب قرار داده و با فریاد، فرمان داد و گفت: به فرمان من، متفرق شوید و راه را برای نمایشدهندگان و سربازان ارتش سرخ باز کنید! این مانور بموقع و غیرمترقبه سرهنگ سیاسی، در آن ساعت سرنوشتساز، آنچنان موثر واقع شد که بهراستی میتوان گفت ملت ایران را از یک فاجعه محتوم نجات داد. ولی مداخله ارتش سرخ در تظاهرات روز پنجم آبان23[13] برای حزب کمونیست توده و دولت شوروی بسیار گران تمام شد؛ زیرا بعد از جریان مذکور بود که پرستیژ حزب توده متزلزل و در اندکمدتی بهکلی از بین رفت و علاوهبراینکه دولت شوروی از این نمایش مفتضح نتوانست بهنفع مقاصد خویش استفاده کند، بلکه بهعکس، بروز آن حوادث لرزاننده، موجب انزجار و تنفر عمومی ملت ایران نیز گردید؛ بهطوریکه کافتارادزه ناگزیر مجبور شد با دست خالی خاک ایران را ترک نماید.
ولی برای نسل بیدار و هوشیار کنونی ایران [مخاطبان نگارنده ] باید ذکر کنیم که آن ماجرا به همینجا خاتمه نیافت؛ زیرا انعکاس مداخله ارتش سرخ آنچنان وسیع شد که دیگر کلمات مودبانه دیپلماسی نیز نمیتوانست در مقابل خشم پرسطوت ملت ایران موضوع را در زیر پوشش تعارفات سیاسی پنهان و مخفی بدارد و در همین روزهای استثنایی و سرنوشتساز تاریخ ایران بود که مصدق یکبار دیگر رسالت ملی خود را به منصّه ظهور و اثبات رسانید. مصدق در جلسه هفتم آبان1323 مجلس شورای ملی، پیرامون حوادث ایران نطق مفصلی ایراد نمود و از جمله گفت: «آیا دولت شوروی برای هر تقاضایی که دولت ایران قبول ننمود، قطع روابط میکند؟!» «ما نمیگوییم که دولت شوروی میخواهد به ما ظلم کند. ما میدانیم که [دولت شوروی] برای رفع نگرانی میخواهد تحصیل امتیاز نماید، ولی ما از گذشته درس میگیریم و مقدرات خود را به تحولات عالم مربوط نمیکنیم. تاریخ به ما نشان میدهد که رفتار ملل همیشه به یک نهج نیست و اوضاع اجتماعی، اداری، اقتصادی و سیاسی هر قوم در رفتار آن نسبت به سایر ملل موثر است.»
«در اینصورت ما هم ممکن است نگران این باشیم که روزی پیش آید که رفتار آن دولت با ما فرق کند و آنوقت معلوم نیست که کار ما چه میشود!» دکتر مصدق در آن جلسه پرجوشوخروش به سخنان هیجانانگیز خود ادامه داده و گفت: «ملت ایران هیچوقت با توازن مثبت موافقت نمیکند و از اولین روزی که من وارد مجلس شدم، با قرارداد مالی و هر عملیاتی که دولتهایِ بعد از شهریور، از نظر توازن مثبت نموده بودند، مخالفت کردم و اعمال خائنانه آنها را به جامعه آشکار نمودم.» «اگر از نظر توازن مثبت هرچه دول مجاور میخواهند، [دولت ما به آنها] بدهد، پرواضح است که دول مجاور بسیار خوشوقت میشوند و دولتهای خائن هم خوشوقتی آنها را برای خود سرمایه بزرگی قرار میدهند و آن را به رخ ملت میکشند، ولی ملت میداند که با این رویه، طولی نخواهد کشید که هرچه دارد از دست میدهد.» «هیچکس نمیتواند قضاوت ملت ایران را انکار کند. ملت ایران به دولتهایی که به کشور خیانت نمودهاند، به چشم بد مینگرد و هروقت بتواند خائنین را به چوبه دار میزند.»
نطق مهم و مفصل دکتر مصدق که قسمتی از آن نقل شد، در محافل ملی مورد استقبال [واقع گردید] و با [چنان] حسن قبول عمومی روبهرو شد که بعد از دوران خفقان رضاخان هیچکس نظیر آن را بهخاطر نمیآورد. عاقبت، این موج پرخروش ملی بالا گرفت، تااینکه بالاخره به تقدیم طرح تحریم امتیاز نفت به مجلس شورای ملی منتهی [گردید] و [طرح مذکور] به تصویب رسید و اقدام بموقع و جسورانه دکتر مصدق آن نقشه خائنانه و ایران فناکن را که آتشبیار آن، حزب کمونیست توده بود، نقش بر آب ساخت.
کمیسیون سهجانبه روس، انگلیس و آمریکا
ولی هنوز چندی نگذشته بود که ملت مظلوم ایران با خطر مهیبتری [تشکیل کمیسیون سهجانبه میان روس، انگلیس و آمریکا] روبهرو شد که اگر آن نقشه شوم به مرحله اجرا میرسید، بهصراحت باید گفت که قرارداد1907(تجزیه ایران به مناطق نفوذ روس و انگلیس) بهطور وسیعتری عملا در ایران پیاده میشد... .
لازم به یادآوری است که پس از شکست مذاکرات کافتارادزه و انجام دمونستراسیون حزب کمونیست توده، کابینه ساعد سقوط کرد و نخستین کابینه حکیمالملک تشکیل و معرفی شد؛ ولی چون نتوانست رای اعتماد بگیرد، سقوط [کرد]. موضوع انجمن سهجانبه نیز که قبلا از نظر خوانندگان محترم گذشت در کابینه دوم حکیمالملک اتفاق افتاد ولی تذکر یک موضوع خیلی مهم را در این فصل عظیم تاریخ ایران، واجب عینی تشخیص داده و لازم است یادآور شوم که از حوادث دردناک اما زودگذر این ایام [مقصود، سالهای نخست پیروزی انقلاب اسلامی است] ناراحت نباشید. در سوم شهریور1320 ابتدا نیروهای اشغالگر روس و انگلیس و بعد آمریکا سرزمین وطن ما را اشغال کردند و به همراه سربازان خود قحطی و تیفوس وارد نمودند، مزارع و کشتزارهای ما را آتش زدند، فحشا و بیعفتی را رواج دادند. عوامل خارجی در آذربایجان و کردستان و مازندران علم طغیان برافراشتند. اما اسلام و خدای اسلام، پیروان امام جعفرصادق(ع) را از تمام آن ممالک، با وجود آنهمه مهابت، نجات داد. پس همهباهم به ضدانقلاب باید بگوییم: «ای مگس، عرصه سیمرغ نه جولانگه توست عرض خود میبری و زحمت ما میداری»!
کیاعلی کیا/ با مقدمه علی ابوالحسنی(منذر)
پینوشتها:
1. برای شرح ماجرا رک: سیری در نهضت ملیشدن نفت؛ خاطرات شمس قناتآبادی، صص200174، تصویر مرحوم کیا در همه عکسهایی که از تحصن یادشده در کتاب مزبور آمده وجود دارد، ولی در زیرنویس آنها به نام وی اشاره نشده است. برای نمونه، عکس شماره 31 (در ص183) که متحصنین را با سردار فاخر حکمت نشان میدهد، چهره مصمم جوانی که در منتهیالیه سمت راست در کنار دکتر شروین ایستاده و آرم «صنعت نفت باید ملی شود» بر سینه دارد، از آنِ کیا است.
2. برای شرح آن دیدار از زبان خود کیا رک: مقاله «رفقا، تماشاگر بودند نه انقلابی»، مندرج در: مجله کوثر، شماره 1 [بهار 1358.ش]، صص10 8