تعطیلات بر ما چه گذشت؟

ما عید امسال سفر نرفتیم. نرفتنمان هم اصلا به گرانی و اینجور چیزها ربط نداشت. گفته باشیم.
کد خبر: ۵۵۲۷۱۷
تعطیلات بر ما چه گذشت؟

روز اول و دوم عید فقط خوابیدیم. روز سوم که از خواب بیدار شدیم دیدیم انگار کل مملکت خوابیده. باور بفرمایید برای خودمان هم عجیب بود که حضور نداشتن ما اینقدر در اوضاع مملکت تاثیرگذار باشد.

روز چهارم تصمیم گرفتیم اوقات فراغتمان را با اینترنت‌گردی پر کنیم. شکر خدا اینترنت آنقدر کند شده بود که قبل از این که پیام ما ارسال شود طرز فکرمان در مورد حرفی که زده بودیم عوض می‌شد. اصلا سرعت اینترنت صفر، هیچ جا رو باز نمی‌کرد، الا دهن آدمو.

روز پنجم رفتیم عید دیدنی و تازه فهمیدیم این روزها آدم جرات ندارد با کسی درددل کند،‌ چون طرف تا ثابت نکند از شما بدبخت‌ تره، ول کن ماجرا نیست. راستی وسط مهمانی یکی از بستگان ما گفت: «دوست دارم بچه‌ام پسر باشه که نسل بابام باقی بمونه!» داشتیم دق می‌کردیم، اما خودمان را کنترل کردیم و نگفتیم آدم حسابی مگر بابای تو ببر مازندرانه.

روز ششم نه این که ما به هوای پاک عادت نداشتیم آلرژی‌مان عود کرد و بشدت به مرض آبریزش بینی مبتلا شدیم. ناچار از داروخانه یک ورق قرص ضدحساسیت گرفتیم، اما وقتی برگه‌ای را که در آن عوارض جانبی قرص نوشته بود، خواندیم؛ سر درد، سر گیجه، نفخ، حالت تهوع، اختلال در خواب، نارسایی کبد، نارسایی کلیه، سکته قلبی، سکته مغزی و مرگ ناگهانی! به طور کلی از مداوای خودمان منصرف شدیم و تصمیم گرفتیم دماغمان را تا آخر عید بکشیم بالا، حداقل اینجوری امید بیشتری به زنده ماندن داشتیم.

روز هفتم رفتیم خرید. شامپو خریدیم. روی آن نوشته بود این محصول را روی سرتان بریزید سپس موهایتان را بمالید و در آخر آبکشی کنید. خدا خیرشان بدهد آگاهمان کردند چون ما می‌خواستیم شامپو را بریزیم تو حلقمان و غرغره کنیم! راستی یک بستنی هم خریدیم تاریخ تولید آن بیست‌وهشتم فروردین 92 بود. الان هم مانده‌ایم بستنی را بخوریم یا صبر کنیم تولید شود!

روز هشتم همراه دوستان رفتیم خیابان‌گردی! دوستان خوبی داریم، اما نمی‌دانیم چرا بیخود و بی‌جهت تصمیم گرفتیم بعد از تعطیلات یک آبمیوه‌فروشی باز کنیم. چون 90 درصد دوست‌های ما نقش هویج را دارند.

روز نهم جای شما خالی رفتیم به یک چلوکبابی لوکس! که بر سردر آن نوشته بودند صد درصد گوسفندی! بعد از خوردن کباب تازه فهمیدیم منظورشان از صد درصد گوسفندی، ما هستیم که رفتیم کباب آنها را خوردیم.

روز دهم موفق به کشف یک شغل جدید شدیم، چون هر جا جوی آبی بود و مختصر آبی هم در آن روان، چند آقای محترم لنگ به دست آماده شستن خودروی شما بودند و همین جا بود که فهمیدیم چرا حتی زیر آبشار نیاگارا هم به فارسی نوشته‌اند «شستن اتومبیل ممنوع.»

روز یازدهم با اقوام رفته بودیم پیک نیک. جسارت نباشد بعد از این که بچه چهار ماهه حاضر در جمع چند بار آروغ زد و همه خیلی با احساس گفتند: «ای جان» ما هم از سر کمبود محبت وسط جمع آروغ زدیم و منتظر ای جان گفتن همه بودیم که... بلا نسبت شما همه گفتند: «زهرمار» و این‌گونه بود که عواطفمان بشدت جریحه‌دار شد.

روز دوازدهم کاملا خودجوش به این نتیجه رسیدیم که همه حرف و حدیثی که در مملکت وجود دارد به برکت وجود روزنامه‌هاست. چون در این 20 روز که به حول و قوه الهی هیچ روزنامه‌ای منتشر نمی‌شد، اوضاع آرام‌آرام بود. شاید هم ما از چیزی خبر نداشتیم و... به هر حال اوضاع ما آرام بود.

روز سیزدهم به مهم‌ترین تجربه خودمان از عید فکر کردیم. داغ دلمان تازه شد. راستی به شما هم توصیه می‌کنیم هر موقع در جمعی از شما پرسیدند آب کتری جوش آمده؟ وانمود کنید که نشنیده‌اید و صحنه را با آرامش کامل ترک کنید. جواب دادن به این سوال عواقب ناجوری دارد، باید قوری را بشورید، چای دم کنید، صبر کنید تا خوب رنگ بدهد بعد یک سینی چای بریزید و... باور کنید مسیر زندگی آدم عوض می‌شود!

مهیار عربی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۱۲
حسین
Iran, Islamic Republic of
۱۰:۰۳ - ۱۳۹۲/۰۱/۲۰
۰
۰
چقدر مطلب تكراری و لوس !!! ما كه خسته شدیم شما چطور؟ راستی چه نسبتی با مدیر تحریریه داری ؟
آصفی
Iran, Islamic Republic of
۱۰:۵۱ - ۱۳۹۲/۰۱/۲۰
۰
۰
قشنگ بود ممنون
هلنا
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۱۷ - ۱۳۹۲/۰۱/۲۰
۰
۰
جالب بود تشكر
مهشید
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۳۴ - ۱۳۹۲/۰۱/۲۰
۰
۰
سلام ، آرزوی سالی خوش همراه با سلامتی برای شما و خانواده محترمتان دارم . ما هم كم و بیش همین اوضاع را داشتیم با این تفاوت كه كلی هم خرج دادن عیدی به بروبچه های فامیل كردیم .من فقط نفهمیدم چرا شما به جای اینكه سیزدهم بروید پیك نیك ، یازدهم رفتید ؟
الف.ع.
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۵۱ - ۱۳۹۲/۰۱/۲۰
۰
۰
جناب عربی، زیبا و نشاط آور نوشتید. تو رو خدا بیشتر بنویسید. تو این اوضاع و احوال اقتصادی گلی به جمال شما كه ما را شاد میكنید.
ا.....
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۲۰ - ۱۳۹۲/۰۱/۲۰
۰
۰
متن جالب و بامزه ای بود ممنون
نیما
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۳۸ - ۱۳۹۲/۰۱/۲۰
۰
۰
عااااالی بود....
صادق
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۳۹ - ۱۳۹۲/۰۱/۲۰
۰
۰
بسیار زیباونقادانه نوشته اید وواقعا مشكلات را با طعم شكلات توصیف وبه مردم دادید.خوشبختانه !!!مردم باصفا ی ماهم خوردند وگفتند :دست مریزاد!!امید كه درسال نومسیر زندگیتون شكلاتی باشد .نوش جان .
بی نام
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۴۳ - ۱۳۹۲/۰۱/۲۰
۰
۰
ممنون از نوشته تون . واقعاً جالب بود .
من
Iran, Islamic Republic of
۱۴:۲۰ - ۱۳۹۲/۰۱/۲۰
۰
۰
سلام خیلی جالب بود
فراهانی
Iran, Islamic Republic of
۱۴:۲۹ - ۱۳۹۲/۰۱/۲۰
۰
۰
ممنون جالب بود.
كامران
Iran, Islamic Republic of
۲۳:۱۹ - ۱۳۹۲/۰۱/۲۰
۰
۰
فوق العاده بود. مرسی

نیازمندی ها