در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بگذریم. برویم سر اصل مطلب.
راستش را بخواهید این هفته قبل از نوشتن مطلبمان تصمیم گرفتیم تحقیقات مفصلی در مورد خرید و آداب خریدکردن انجام دهیم، به همین دلیل دست به دامان اینترنت شدیم.
شاید باورتان نشود، اما سرعت اینترنت آنقدر بالا بود که ترسیدیم مودم بترکه و اینترنت بپاشه رو صورتمون! ضمناً سراغ هر سایتی که میرفتیم... بگذریم ـ همین که مای کامپیوتر و کنترل پنل سیستم ما بدون فیلترشکن باز میشود خدا را شکر ـ خلاصه به این نتیجه رسیدیم که اینترنت در کل چیز خطرناکی است ـ کور شویم اگر دروغ بگوییم! ـ بیخیال اینترنت شدیم و تصمیم گرفتیم به همین مشاهدات نیم بند خودمان بسنده کنیم.
به هر حال جهت انجام تحقیقات میدانی سوار تاکسی شدیم و خودمان را به یکی از همین فروشگاههای بهاره (نمیدانیم چرا در دل سیاه زمستان اسم این فروشگاهها را گذاشتهاند بهاره!) رساندیم. قیامتی بر پا بود، نصف بیشتر جمعیت تهران آنجا بودند.
ما هم نه اینکه ضریب هوشی بالایی داریم همینجور مانده بودیم که این ملت غیور و همیشه در صحنه ما که گلایهمندند و مدام ورد زبانشان این شده که پول ندارند و عنقریب است که با خاک کف خیابان یکی شوند و این گرانیها باعثشده اموات محترمشان روزی هزار بار جلوی چشمهایشان بیاید، در این هوای سرد اینجا چه کار میکنند؟ بعد به این نتیجه رسیدیم که لابد دور هم جمع شدهاند تا از بیپولیهایشان برای هم تعریف کنند.
با خودمان درگیر بودیم که با وجود این همه گرانی و بیپولی مفرط مردم! چرا بعضی از فروشگاهها به دلیل ازدحام مردم درها را بسته بودند و به ازای هر نفری که از مغازه خارج میشد یک نفر دیگر را راه میدادند. ضمنا داخل فروشگاهها هم تا یک جنس را برمیداشتید ده نفر عینهو عقاب به دستهای شما زل میزدند تا بلکه از خرید منصرف شوید و آنها همان یک قلم جنس را هم روی هوا بقاپند.
اصلا راه دور چرا همین همکاران ما به جان شما آنقدر از گرفتاریهایشان دم عید سخنرانی میکردند و آنقدر پیگیر بودند که کی حقوق میدهند و عیدی را کی دریافت میکنند که ما گمان میکردیم عنقریب است کشتی زندگی آنها به گل بنشیند.
تا اینکه یکهو مغازه جنب محل کار ما که مثلا لباسهای مارکدار میفروشد، حراج نوروزی برپا کرد. آقا چشمتان روز بد نبیند.
همین همکاران ما که تا چند دقیقه قبل از بیپولی مینالیدند، کل مغازه را غارت کردند ـ البته محترمانه ـ به جان شما که نباشد به جان... اصلا همان به جان شما وارد مغازه که میشدید انگار وارد تحریریه روزنامه جامجم شده بودید!
بگذریم، در یکی از همین فروشگاههای بهاره وقتی که یواش یواش داشتیم زیر دست و پای این ملت همیشه حاضر در صحنه جان به جان آفرین تسلیم میکردیم، تصمیم گرفتیم قید تحقیقاتمان را بزنیم و یک گوشه بنشینیم و کمی فکر کنیم، فکر کنیم چرا با وجود این همه کم پولی باز هم در مراکز خرید ملت همیشه مشتاق ما از سر و کول همدیگر محترمانه بالا میروند.
خوب میدانیم همهچیز گرانشده، خوب میدانیم قدرت خرید کارمندان از نصف هم کمتر شده، خوب میدانیم همه تحت فشار هستند، به هر حال همه اینها درست! اما پدر جان، برادر جان، خواهر محترم این راهش نیست که هر چیزی گران شد به عالم و آدم بد بگوییم، ناله سردهیم که نداریم، اما فردای همان روز 10 گونی برنج هندی و پنج کیلو پستهخندان و... بخریم و سودش را بریزیم توی جیب فلان آقا و... بگذریم. چرا اینقدر ولع داریم و به گرانیها با خرید اضافی خودمان دامن میزنیم؟!
راستی، عیدتان مبارک. البته پیشاپیش.
مهیار عربی - جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد