گفت‌وگو با مرد متهم به همسرکشی

نمی‌خواستم اسید بپاشم

دو سال است که به اتهام قتل همسرش در زندان به سر می‌برد اما مدعی است قصد نداشته مرتکب جنایت شود. سعید ـ متهم چهل ساله ـ در شعبه 74 دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شد. او در مورد چگونگی این قتل و چرایی آن می‌گوید.
کد خبر: ۵۳۸۵۸۷

دو سال است به اتهام قتل همسرت در زندان هستی. این اتهام را قبول داری؟

هرچند همسرم به دست من کشته شد اما قصدم این نبود.

با همسرت درگیری داشتی؟

بله مدت زیادی بود که با هم درگیری داشتیم. قصدم هم این بود که او را تنبیه کنم نه این‌که بکشم و از اتفاقی که افتاده خیلی ناراحتم.

علت اختلاف‌تان چه بود؟

او فساد اخلاقی داشت و من نمی‌توانستم این موضوع را تحمل کنم.

اثبات این مساله خیلی سخت است مدرکی داری که ثابت کند همسرت واقعا از نظر اخلاقی مشکل داشت؟

چه مدرکی؟ او زنی فاسد بود همه این را می‌دانند حتی خانواده خودش. چند نفر او را با مردان غریبه دیده‌ بودند.

اگر تا این حد اطمینان داری همسرت فساد اخلاقی داشت چرا از او جدا نشدی؟

یک بار وقتی دیدم نمی‌توانم او را تحمل کنم این کار را کردم و همسرم را طلاق دادم.

اگر از همسرت جدا شدی دیگر به تو چه ربطی داشت که او چه می‌کند؟

من و همسرم چند ماه بود که از هم جدا شده‌‌ بودیم یک روز با او تماس گرفتم که حال دخترم را بپرسم. خیلی گریه کرد و گفت می‌خواهد برگردد.گفت شرایطش خیلی بد است و همه به او سرکوفت می‌زنند. گفت بیا به‌خاطر دخترمان با هم آشتی کنیم. نمی‌توانستم بیشتر از این التماس‌هایش را تحمل کنم. گفتم در موردش فکر می‌کنم.

یعنی دوباره با همسرت آشتی کردی؟

بله. بعد از چند روز با او تماس گرفتم و گفتم حاضرم به خاطر دخترم او را ببخشم به شرطی که کارهای سابقش را تکرار نکند. او هم قبول کرد. از شهرمان به تهران آمدم تا همسرم را از خانه پدرش ببرم اما کارهایی کرد که مجبور شدم با او برخورد کنم.

چه کاری باعث شد در همان روزهای اول مجبور به برخورد شوی؟

وقتی به تهران آمدم دوباره او را صیغه کردم و او را به جایی مقدس بردم تا توبه کند و بعد دوباره به تهران آمدیم. مدتی در خانه پدر همسرم بودیم تا بتوانم خانه‌ای اجاره‌ کنم. هر روز صبح با هم برای پیدا کردن خانه می‌رفتیم و عصر برمی‌گشتیم تا این‌که یک خانه پیدا کردیم که با شرایط ما جور بود. وقتی همسرم موافقت کرد من وارد بنگاه شدم که بگویم خانه را می‌خواهیم به محض این‌که بیرون آمدم دیدم همسرم دارد با یک غریبه پرایدسوار صحبت می‌کند. این کارهایش دیوانه‌ام می‌کرد. نمی‌توانستم رفتارش را کنترل کنم و او دوباره داشت به سمت کارهای قبلی‌اش می‌رفت.

از همسرت نپرسیدی برای چه با آن مرد صحبت می‌کند شاید دلیل موجهی داشت؟

پرسیدم و از جوابش خیلی عصبانی شدم. همسرم گفت تو دروغ می‌گویی یا اشتباه دیده‌ای من با کسی صحبت نمی‌کردم.

چطور شد که تصمیم گرفتی او را بکشی؟

در خیابان با همسرم درگیر شدم. وقتی دیدم مردم دارند جمع می‌شوند او را سوار ماشین کردم و به خانه پدرش بردم. در راه به یک مغازه رفتم تا کمی جوهرنمک بخرم، فکر نمی‌کردم مرد فروشنده به من اسید داده‌ باشد مایع را گرفتم به سمت همسرم رفتم و آن را به صورتش ریختم. نمی‌خواستم او را بکشم و فقط می‌خواستم با این کارم به او بگویم حق ندارد هرطور که دوست دارد با من رفتار کند.

چه کسی همسرت را به بیمارستان رساند؟

ما جلوی در خانه پدرزنم بودیم که همه آمدند و خودم هم کمک کردم که او را به بیمارستان ببریم.

چه زمانی متوجه ‌شدی او با اسید سوخته ‌است؟

در بیمارستان بودیم که دکترها گفتند این مایع جوهر نمک نبوده و اسید بوده و او را بشدت سوزانده و به قلبش نفوذ کرده‌ است.

اسید را چطور روی بدن او ریختی؟

باور کنید حتی قصد نداشتم صورتش را بسوزانم اسید را روی بدنش ریختم و سینه‌اش سوخته‌ و به داخل قلبش نفوذ کرده ‌بود.

اما همسرت می‌دانست آنچه روی او ریخته‌ای اسید است. او خودش قبل از مرگ به پرستاران گفته‌ بود تو او را سوزاندی؟

شاید در بیمارستان در مورد اسید با او صحبت کرده‌ بودند. او نمی‌دانست مایعی که رویش ریختم چیست از طرفی آنقدر بدنش می‌سوخت که نمی‌توانست صحبت کند.

اما ماموران او را مورد بازجویی قرار دادند و در مورد تو با او صحبت کردند؟

بله می‌دانم. ماموران زمانی از او بازجویی‌کردند که پرستاران مقدار زیادی مسکن به او زده‌ بودند و به سختی می‌توانست صحبت کند.

چه مدت همسرت در بیمارستان بستری بود؟

چند روز بیشتر در بیمارستان نبود. من بازداشت شده‌ بودم که گفتند او در بیمارستان فوت کرده‌ است. خیلی ناراحت شدم.

در مورد نحوه آشنایی‌ با همسرت بگو.

خانواده همسرم با خانواده من آشنا بودند. مادرم او را برای من انتخاب کرد و با هم ازدواج کردیم. من همسرم را دوست داشتم و زندگی خوبی با هم داشتیم تا این‌که به خاطر بیماری دخترم مجبور شدم به تهران بیایم.

یعنی از وقتی به تهران آمدید زندگی​ات به‌هم ریخت؟

بله. تا زمانی که در شهرستان پیش خانواده‌ام بودیم همه چیز خوب بود. ما بچه‌دار شدیم و دخترم به‌خاطر بیماری​ای که داشت باید تحت عمل جراحی قرار می‌گرفت، مجبور شدم به تهران بیایم و در این مدت همسرم عوض شد. او دیگر زن سابق نبود و با مردان زیادی رابطه داشت.

دخترت چه مشکلی داشت؟

دخترم ناشنواست و به همین خاطر هم باید تحت عمل جراحی قرار می‌گرفت. برای دخترم هر کاری کردم همه دارایی‌ام را فروختم تا هزینه عمل او را بپردازم و حالا او برای من درخواست قصاص کرده ‌است.

به هر حال تو مادر او را کشتی و دخترت نمی‌تواند این را فراموش کند؟

دخترم کوچک است و نمی‌تواند درک کند چه اتفاقی افتاده ‌است اما این‌که او برای من درخواست قصاص کرده‌ به تحریک خانواده همسرم است.

مگر آنها به دخترت چه گفته‌اند؟

بعد از مرگ همسرم دخترم با پدربزرگ و مادربزرگ مادری‌اش زندگی می کند. آنها حرف‌هایی به دخترم زدند که اصلا درست نیست به او گفته‌اند پدرت مادرت را کشته و حالا هم می‌خواهد تو را بفروشد. هیچ دردی برایم سنگین‌تر از این نیست که دخترم در مورد من چنین فکری کند.

یعنی اگر آنها در مورد تو چنین نمی‌گفتند دخترت از تو ناراحت نبود؟

قطعا به‌خاطر مرگ مادرش ناراحت می‌شد اما دیگر من برای او به جای پدر یک دیو نبودم. حالا دخترم حتی نمی‌خواهد مرا ببیند، با من صحبت نمی‌کند و وقتی نزدیکش می‌شوم از من فرار می‌کند. خیلی نگران او هستم.

فکر می‌کنی خانواده همسرت مجازات قصاص را در مورد تو اجرا کنند؟

زمانی که فهمیدم همسرم به من خیانت کرده، مرگم را به چشم دیدم. برای یک مرد هیچ‌چیز سنگین‌تر از این نیست که متوجه شود همسرش‌خائن است. من این را دیدم و همان موقع بود که به ته خط رسیدم. بنابراین از مرگ نمی‌ترسم. حتی اگر اعدام شوم و برایم مهم نیست. چیزهای دیگری هست که نگرانم می‌کند.

چه چیزهایی نگرانت می‌کند؟

دخترم بزرگ‌ترین نگرانی من است. او ناشنواست و مثل بچه‌های دیگر نمی‌تواند زندگی کند به مراقبت احتیاج دارد. او فکر می‌کند می‌خواهم طردش کنم و می‌خواهم او را بفروشم، این خیلی بد است او دیگر به من اعتماد ندارد. خانواده همسرم برای این‌که از من انتقام بگیرند دخترم را قربانی کرده‌اند.

سعی کرده‌ای با او تماس بگیری؟

بارها با او تماس گرفتم و گفتم به‌خاطر قتل مادرش معذرت می‌خواهم اما او حاضر نیست حتی مرا پدرخودش بداند این ظلم بزرگی است که به دخترم کرده‌اند.

نمی‌خواهی از خانواده همسرت عذرخواهی کنی؟

اتفاقی که افتاد اتفاق بدی بود و من قبول دارم نباید همسرم را می‌کشتم و به خاطر این موضوع خیلی ناراحت هستم. قتل کاملا اتفاقی بود من می‌خواستم کاری کنم که او بترسد و بداند من یک مرد هستم و حق ندارد این‌طور غرورم را خرد کند فکر هم می‌کردم جوهرنمک روی همسرم می‌ریزم و نمی‌دانستم مایعی که به من می‌دهند اسید است اما مرگ حق زنی است که این‌طور زندگی چند نفر را خراب می‌کند. به خاطر مرگ همسرم متاسفم و فقط از دخترم به خاطر این اتفاق عذرخواهی می‌کنم.

در زندان چه می‌کنی؟

تحمل زندان سخت است و همه این را می‌دانند اما چاره‌ای ندارم. به هر حال متهم به قتل هستم و تا زمانی هم که نتوانم ثابت کنم همسرم مقصر و مهدور‌الدم بوده مجبورم در زندان بمانم. با این‌که رفتارم بد بود اما باید بگویم هربار که زنم به من خیانت می‌کرد در واقع مرا می‌کشت.

درست است که قاتل هستم اما چرا هیچ‌کس به کارهایی که زنم انجام می‌داد توجهی نمی‌کند. من او را طلاق دادم و دیگر نمی‌خواستم با چنین زنی زندگی کنم. اصرار خودش بود که برگردد و بعد دوباره با من چنین رفتاری کرد. حالا زندانی هستم و روزهای سختی را می‌گذرانم اما به خاطر دخترم تحمل می‌کنم.

مریم عفتی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۱
فرشاد
-
۱۴:۲۳ - ۱۳۹۱/۱۱/۲۰
۰
۰
مگه نمیگه كه بچش نا شنوا هستش؟ پس چطوری چند بار باهاش تماس گرفته؟؟؟

نیازمندی ها