در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
مهسا با تعجب نگاهی به او کرد و تا خواست حرفی بزند، خود نیلوفر دوباره گفت: نمیدونم تا حالا برای توهم پیش اومده یا نه، اما من بعضی وقتها از دست بزرگترها و از یه کاریشون خیلی ناراحت میشم.
مهسا همان طور که با دقت نیلوفر را نگاه میکرد گفت: کدوم کارشون؟
ـ شاید برات اتفاق افتاده باشه که وقتی داری با مامان یا بابات یا یه بزرگتر دیگه حرف میزنی، یا به حرفت خوب گوش نمیدن یا این که وسط حرفت یه چیزه دیگه میگن؛ من خیلی ناراحت میشم، تو چطور؟
ـ آره برای منم پیش اومده، ناراحت هم شدم اما حرفی نزدم.
نیلوفر کمی فکر کرد و باز گفت: بیا یه کاری کنیم.
ـ چه کاری؟
ـ چه کاری، نمیدونم، ولی باید یه کاری کنیم، بیا با هم فکر کنیم.
چند دقیقهای هر دو ساکت شدند و بعد مهسا گفت که بهتر است در این مورد با آنها صحبت کنیم، اما نیلوفر مخالفت کرد و گفت که ممکن است از ما ناراحت شوند و باز دوباره مشغول فکر کردن شدند تا اینکه نیلوفر گفت: من باهات موافقم که موضوع رو بهشون بگیم، اما بهتره براشون نامه بنویسیم، چطوره؟
مهسا لبخندی زد و گفت: خیلی فکر خوبیه، بهتره شروع کنیم.
و بعد رفت و دو تا قلم و چند تا کاغذ آورد تا نامهشان را بنویسند.
دوتایی کلی وقت گذاشتند و چند کاغذ نوشتند و مطالبشان را جمع کردند و در آخر آن را پاکنویس کردند و نیلوفر برای این که بدانند کارشان خوب شده یا نه جلوی مهسا ایستاد و نامه را خواند «سلام؛ لطفا بزرگترها راجع به چیزهای نوشته شده در این نامه ما خوب فکر کنید.
مامانا، باباها، خالهها، عموها، داییها و بقیه بزرگترهای مهربان، لطفا به نظرهای ما بچهها بیشتر توجه کنید، به حرفهایمان گوش کنید، وسط حرف ما صحبت نکنید. وقتی به ما میگویید وسط حرف ما حرف نزن ما به شما گوش میکنیم ولی وقتی ما در حال صحبت هستیم شماها یک دفعه وسط حرف ما حرف میزنید و راجع به موضوع دیگری که مربوط به حرف ما نیست صحبت میکنید. لطفا به درس چهارم کتاب فارسی چهارم دبستان سری بزنید و ببینید گفته که به بچهها اهمیت بیشتری بدهید. بعضی وقتها ما از کارهای شما خیلی ناراحت میشویم.»
نامه که تمام شد، مهسا به نیلوفر گفت که خیلی خوب شده ولی چطور به دستشان برسانیم که ناراحت نشوند. نیلوفرکمی فکر کرد و گفت: راست میگی ممکنه ناراحت بشوند، بهتره نامه را توی یک پاکت بگذاریم و رویش بنویسیم برای بزرگترها و بعد بیندازیم توی صندوقپستی خانه خودمان و این جوری اونا نامه مارو میخواند و حتما به حرفمون توجه میکنند.
همین کار را کردند و پس از چند روز مامان و بابای نیلوفر تصمیم گرفتند یک مهمانی بدهند. اما بچهها خبر از دلیل برگزاری این مهمانی نداشتند. شب شد و همه فامیل دور هم جمع شدند و پدر نیلوفر نامه بچهها را در جمع خواند و همه قول دادند که دیگر به حرف بچهها بیشتر گوش کنند.
رضا بهنام
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم