در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
کیهان: «آمریکا چرا در سوریه باخت؟»
«آمریکا چرا در سوریه باخت؟» عنوان یادداشت روز کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن می خوانید:
مدیریت آمریکا بر بحران دست ساز علیه سوریه، هر روز کمتر می شود. این گزاره هیچ تناقضی ندارد با تحلیل دیگری که به درستی اذعان دارد فشارها بر دولت دمشق در اوج خود قرار دارد.
سوریه در معرض فشارهای شدید سیاسی، نظامی و امنیتی است اما این تشدید فشار الزاما به معنای اشراف آمریکا و متحدانش بر پروژه مهندسی شده بحران نیست. اکنون می توان ادعا کرد اجرای پروژه طی 16 ماه گذشته بر خلاف پروژه اصلی پیش رفته و به نوعی از ریل خارج شده است.
به بیان دیگر می توان گفت که پروژه آمریکا و اسرائیل - و کارگزاران منطقه ای آنها- کاملا معکوس عمل کرده است، شاید مشابه اتفاقاتی که در افغانستان و عراق رخ داد.
ماجرای سوریه چرا رخ داد؟ 19 ماه پیش که جرقه انقلاب ها بر مبنای بیداری اسلامی در تونس زده شد، آمریکا و رژیم صهیونیستی و رژیم سعودی برای چند ماه غافلگیر شدند. حاصل این غافلگیری سقوط رژیم بن علی در تونس و سپس به زیر کشیده شدن حسنی مبارک بود.
غرب پس از آن که از شوک اولیه بیرون آمد، مهندسی چند لایه ای را برای مهار موج خروشان انقلاب انجام داد؛ آوردن گزینه های بدلی، سرکوب مخالفان، فرسایش تدریجی انقلاب ها یا انحراف آن به سوی تحرکات رفورمیستی و از این قبیل. اما آمریکا و متحدانش برای مهار خیزش های منطقه ای نیاز به انحراف اذهان عمومی از جغرافیای انقلاب داشتند.
آنها برای پیشبرد سناریوی جدید، سوریه را نامزد کردند و هدف قرار دارند. ویژگی مهم سوریه این بود که در نقطه اتصال محورهای جبهه مقاومت اسلامی قرار داشت. بلوک آمریکا، اسرائیل و رژیم سعودی پیش از آن نتوانسته بودند در معارضه با ایران، لبنان و عراق کاری از پیش ببرند و اکنون تصور می کردند سوریه حلقه ضعیفی است که اگر از جا کنده شود زنجیره مقاومت گسیخته می شود.
پروژه ای که نوشته شد این بود: راه اندازی انقلاب مصنوعی در سوریه (چیزی شبیه ساختن اثر باستانی!) به عنوان امتداد خط کودتای مخملی نرم که در اروپای شرقی و آسیای میانه و قفقاز با موفقیت نسبتاً بالایی امتحان شده بود.
بدین ترتیب به کمک شاخه های غربی، عبری و عربی ناتوی فرهنگی می شد نگاه عمومی را از انقلاب های حقیقی خاورمیانه برداشت و بر بحران سوریه متمرکز کرد؛ هم کار انقلابیون مسلمان را یکسره کرد و هم سر سوریه را که مانند استخوان لای زخم جبهه صهیونیسم مسیحی شده با یک «عملیات نرم» از جا کند. سوریه ماجرایی کاملا متفاوت از لیبی داشت، بر خلاف تبلیغاتی که القا می کرد آمریکا و ناتو، مانند مدل لیبی سراغ سوریه خواهند رفت.
جنگ در مرزهای فلسطین اشغالی، مطلقا به صلاح نبود و به تله انفجاری می مانست که می توانست انبوهی از چاشنی های انفجاری را به ویژه علیه اسرائیل فعال کند.
همچنین هنوز زخم های دو جنگ افغانستان و عراق بر پیکره آمریکا مداوا نشده بود که آنها بخواهند تجربه پرابهام مشابهی را در سوریه تکرار کنند بنابراین قرار اصلی، راه اندازی انقلاب و بهار عربی در سوریه بود اما وقتی معلوم شد حکومت سوریه با همه ضعف هایش دارای اپوزیسیون منسجم و قدرتمندی نیست، به تدریج حلقه نظامی-تروریستی «ارتش آزادسوریه» عرصه را بر گروه موازی موسوم به «شورای ملی» تنگ کرد. این اتفاق که آمریکا مجبور شد به آن تن بدهد، سبب مسخ نقاب انقلاب و چهره شبه دموکراتیک آن شد.
وقتی تروریست ها-ی عمدتا وارداتی و وابسته به القاعده و گروه های سلفی- با پشتیبانی علنی دولت هایی نظیر عربستان و ترکیه وارد ماجرا شدند، معلوم شد که دیگر با هیچ چسبی نمی توان نام این شعبده بازی تروریستی خارجی را انقلاب برای دموکراسی گذاشت.
درست از همین نقطه بود که هر چند آمریکا و متحدانش توانستند بر حسب ظاهر ضرباتی به حاکمیت سوریه بزنند و از جمله چند مقام ارشد دولتی را ترور کنند، اما در واقع رشته مدیریت پروژه نرم از دست آنها در رفت و پرده از ماهیت پروژه بر افتاد، معلوم شد جبهه غرب دنبال«ترورکراسی» و شبه میلیتاریسم در پوشش دموکراسی است.
در مقابل دست نظام سوریه برای تسویه حساب با جریان معارض و برانداز باز شد، شاید شبیه اتفاقی که سازمان منافقین از خرداد و تیرماه 1360 با ورود به فاز جدید آغاز کردند و گور خود را کندند. البته تفاوت هایی نیز در این میان وجود دارد از جمله اینکه سازمان منافقین ایرانی بود اما حجم قابل توجهی از گروه های تروریستی در سوریه، اعضای غیر سوری القاعده هستند.
شوک عملیات تروریستی-نظامی نتوانست سوریه را از پا درآورد همان گونه که اپوزیسیون مستظهر به آمریکا و اتحادیه اروپا و کمک های عربستان و قطر و ترکیه نتوانست در کنار بمباران تبلیغاتی، موجب ریزش در بدنه سیاسی یا نظامی حاکمیت سوریه شود.
طبیعتا وقتی حاکمیتی این چالش مهم را پشت سر گذاشت، قدرتمند تر از گذشته عمل می کند و همین هم شد. هلاکت دست کم دو هزار تروریست ظرف دو سه روز، ماجرایی شبیه عملیات مرصاد در مردادماه سال 1367 و علیه نیروی نظامی سرمست سازمان منافقین را تداعی می کند ضمن اینکه دولت بشار اسد پس از چند دهه زیست در آرامش و آسایش، تجربه یک جنگ محدود و در عین حال سخت را به مثابه یک رزمایش جدی از سر گذرانده و اکنون برای معارضه با رژیم صهیونیستی چند برابر آماده تر از 17ماه پیش خویش است.
در ابعاد سیاسی و بین المللی اتفاق مهمی افتاده است. مشاوران ارشد دولت اوباما در ارزیابی علت شکست بوش در خاورمیانه به این نتیجه رسیده بودند که غیر از موضوع بیداری اسلامی، اولا میلیتاریسم عریان و ثانیا تکروی باعث آن ناکامی ها شد بنابراین اوباما تلاش بسیاری کرد تا در کنار کاستن از نمایش خشونت های نفرت انگیز و کور، اروپا و به ویژه روسیه و چین را بیشتر درگیر بحران ها کند و تصمیمات خود را از مجرای شورای امنیت بگذراند.
آنها این روش را درباره ایران به کار بستند و تا حدودی هم موفقیت هایی کسب کردند، اگرچه در میانه راه با مشکلاتی مواجه شدند. اما با مقاومت حاکمیت سوریه در چالش اخیر که از جمله نقش آفرینی جمهوری اسلامی در این مقاومت تعیین کننده بود، آمریکا مجبور شد به همان خوی غیرعقلانی و خشن خود بازگردد و در واقع وارد بازی بلوک مقاومت شود.
تیم اوباما با همه زیرکی هایش، اینجا بازی خورد و مجددا به تدبیر و استراتژی پشت پا زد. بدین ترتیب آمریکا در شورای امنیت و نشست هایی نظیر پاریس و ژنو، تودهنی های سختی از هیجان دوباره روش میلیتاریسم و ترورکراسی خورد و این بار قطب بندی های جهانی مقابل آمریکا آشکارتر شد.
نقشی که روسیه و چین در این ماجرا ایفا کردند، کم سابقه و غیرقابل مقایسه با گذشته رفتار آنها در همین چند سال اخیر است.
آمریکا می خواست در سوریه با پنبه سر ببرد اما روند حوادث اکنون به جایی رسیده که همه بالاتفاق از جنگ نیابتی و جهانی در سوریه میان غرب و شرق سخن می گویند. کودتای مخملی چنین ظرفیتی در خود نداشت اما ترورکراسی این ظرفیت را به حرکت درآورد.
آمریکا و ترکیه و رژیم صهیونیستی ضررهای استراتژیک را در روند تحولات سوریه متوجه خود کرده اند که به مرور زمان خود را نشان خواهد داد. سوریه بشار اسد که تا پیش از این بحران، روابط نسبتا خوبی با آمریکا داشت، به یک خودآگاهی تاریخی درباره ماهیت استکبار رسید.
ورزیدگی سوریه در جنگ محدود اخیر هم، علامت هشدار بزرگی برای رژیم صهیونیستی خواهد بود. اما دولت ترکیه در حالی که تا چند سال پیش به واسطه حمایت از مردم فلسطین اعتباری کسب کرده بود، اکنون نقش خود را در حد مباشر سرویس های جاسوسی آمریکا و اسرائیل و عربستان فروکاسته است.
این خبط راهبردی را دو دهه پیش، دولت وقت پاکستان مرتکب شد و اکنون خود دست به گریبان دست اندازی و ماجراجویی القاعده و گروه های سلفی است.
بعید نیست که دامنه این فرقه گرایی آمیخته به تروریسم چند صباحی بعد به داخل مرزهای ترکیه نیز کشیده شود، همان طور که خبرهایی از فعال شدن گروه هایی نظیر «پ ک ک» منتشر می شود. همین دیروز خبرهایی از سوی منابع ترک منتشر شد حاکی از اینکه نیروهای وابسته به گروه «ارتش آزاد سوریه» در مرز باب الهوا 30 کامیون و تریلر ترکیه را غارت کرده و 9 کامیون را به آتش کشیده اند.
خبرگزاری فرانسه در گزارشی، رانندگان این کامیون ها را بشدت خشمگین توصیف کرده و از قول آنها نوشته طی یک دهه گذشته اولین بار است که با چنین ناامنی هایی مواجه می شوند.
در واقع حکایت رفتار مثلث آمریکا، اسرائیل و رژیم صهیونیستی حکایت کسی است که قمار می کند و می بازد و قرض می گیرد و نزول می کند تا بتواند به قمار با ریسک بالاتر ادامه دهد شاید که دفعه بعد برنده شود. ترورکراسی دیر یا زود گریبان آمریکا را خواهد گرفت همچنان که همین حالا با ابعاد محدودتری در افغانستان گرفته است.
ترورکراسی در عراق جز بر نفرت مردم این کشور از آمریکا و عربستان نیفزود. و پرورش گروه های تروریستی در افغانستان، بلای جان نظامیان آمریکایی شد.
ششم دی ماه 1390 (26دسامبر 2011) هیلاری کلینتون گزارشی به یکی از کمیته های کنگره ارائه کرد که حاوی اعترافی تلخ بود. او گفت «ما گذشته مشترکی با القاعده داریم. کسانی را که امروز با آنها در افغانستان و پاکستان می جنگیم 20 سال پیش خودمان به وجود آوردیم و در جنگ علیه شوروی استفاده کردیم.
آن روز دولت ریگان این طرح را با همکاری دموکرات ها پیش برد. ما با دستگاه اطلاعاتی پاکستان وارد عمل شدیم تا نیروهایی را از عربستان و سایر کشورها استخدام کنند. در همین موقعیت بود که وهابیت به نام اسلام وارد عرصه شد. اما پس از عقب نشینی شوروی از افغانستان، ما میلیاردها دلار خسارت دیدیم و مهار القاعده را از دست دادیم.»
در واقع غولی که به اراده آمریکا و عربستان و پاکستان و انگلیس آزاد شده بود، دیگر به این سادگی به شیشه بازنمی گردد.
شاید بیان صریح تر مربوط به مشاور ژنرال اودیرنو (فرمانده نیروهای اشغالگر در عراق از سال 2008) باشد که در گزارشی از سوی روزنامه گاردین منتشر شده است. «ا ما اسکای» مشاور انگلیسی اودیرنو بود که حتی به استخدام ارتش آمریکا درآمد و مدتی فرماندار غیرنظامی کرکوک بود. او 10 سال در بیت المقدس فعالیت کرده و متخصص امور اعراب است. گاردین در گزارش خود می نویسد «خانم اسکای مشاور ژنرال اودیرنو که چند سال را در عراق سپری کرده با نگرانی می گوید غرب باید منتظر انتقام جنگ علیه تروریسم باشد.
چرا هیچ کدام از مقامات دوسوی آتلانتیک (آمریکا و انگلیس) قبل از حمله به عراق برنامه صحیحی نداشتند و به این خاطر بازخواست نشدند؟ من نگران تاثیراتی هستم که ماجرای عراق بر جهان عرب باقی گذاشته است. اشتباهاتی که در عراق انجام گرفت، در افغانستان نیز تکرار شد.
سیاستمداران دوسوی آتلانتیک باید به دلیل تصمیم شروع جنگ بدون داشتن استراتژی و برنامه ریزی مناسب و عواقب ناشی از آن، بازخواست شوند. غرب از فهم اینکه چرا این میزان خشونت به بار آورده عاجز ماند. ما بعد از 10 سال جنگ، دشمنان زیادتری را به وجود آوردیم.
ممکن است از نظر سیاستمداران ما با بیرون کشیدن نیروها همه چیز پایان یافته باشد اما از نظر جهان اسلام، پایان نیافته است. صدها هزار مسلمان در افغانستان و عراق کشته شدند. باید از خود بپرسیم چرا چنین فجایعی پدید آمد؟ و چگونه آنها سال های بعد انتقام خواهند گرفت؟ ما از محدودیت قدرتمان درس نمی گیریم. چه کسی پاسخگوی وضعیت عراق است؟»
تروریست سالاری و ترورکراسی که آمریکا و متحدانش در پیش گرفتند بسیار پرخطر است، درست مانند هم آغوشی با مارهای افعی. این رفتار پرخطر هر لحظه می تواند علیه آمریکا یا عربستان و ترکیه بازتولید شود و برخلاف عمل کند.
آمریکا خطای محاسبه بزرگی را در سوریه مرتکب شد و با طناب عربستان و اسرائیل در چاه رفت. شاید هم رفتار این طیف، نوعی رفتار بیش فعالانه بود، مانند کسی که در متن باتلاق با سرعت دست و پا بزند. عربستان مرتجع هنوز ظرفیت بزرگی برای زدن ضربات مهم به آمریکا دارد. عربستان ترورکرات، دمل بدترکیبی بر سیمای دموکرات آمریکاست.
رسالت: «مشکل مجمع روحانیون!»
«مشکل مجمع روحانیون!» سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که در آن می خوانید:
مجید انصاری عضو مجمع روحانیون در گفتگو با ایسنا مطالبی را مطرح کرده که پس از ذکر دو نکته، به بخشهایی از این گفتگو نقد مشفقانه دارم.
نکته اول: کلمه مبارز را باید از تشکل مجمع روحانیون مبارز به دو دلیل حذف شده بدانیم.
1-کلمه مبارز بهعنوان پسوند مجمع روحانیون را پس از فتنه سال 88 باید حذف شده بدانیم چون این پسوند زمانی کارکرد داشت که اعضای مجمع رو در روی آمریکا و توطئههای صهیونیسم و نیز منافقین کوردل قرار داشتند. در فتنه 88 آنها نشان دادند بهعنوان یکی از قطعات پازل جنگ نرم آمریکا علیه ملت عمل میکنند و حاضر نیستند در کنار ملت علیه دشمنان اسلام و قرآن بایستند.
2-کلمه مبارز را بهعنوان پسوند مجمع روحانیون باید حذف شده بدانیم چرا که اگر اصراری بر این واژه باشد، تنها «مبارزهای» که از آنها در سالهای پس از سال 88 دیده میشود مبارزه با مردم و بیمهری به نظام است. پس این واژه شایسته جمعی نیست که خیلی از این افراد واقعا راضی نیستند به این صفت (مبارزه با نظام) شناخته یا معرفی شوند. در شماری از آنها هنوز حیا و شرم از مردم و نظام دیده میشود و واقعا نمیخواهند در مقابل نظام ومردم قرار گیرند.
نکته دوم: مشکل کنونی مجمع در مشارکت سیاسی در کشور و حضور در انتخابات، مسئولان نظام نیستند. مشکل آنها با مردم است.
مردم در 9 دی نسبت به سران این تشکل تبری داشتند ودر انتخابات گذشته هم نشان دادند از آنها عبور کردهاند آنها باید تکلیف خود را با مردم مشخص کنند.
باید به مردم بگویند اولین دبیرکل مجمع روحانیون چطور شد در کنار جریان گوگوش- سروش رو در روی انقلاب و نظام و مردم ایستاد ؟ باید به مردم بگویند چرا نسبت به حریم شکنیهای او مرزبندی نکردند؟ باید به مردم توضیح دهند چرا نسبت به نفوذ منافقین در جریان اصلاحات و جنبش به اصطلاح سبز حساسیت خود را از دست دادند و اجازه دادند آنها در روز قدس، 13 آبان، 26 آذر و بالاخره عاشورای 88 به مردم و نظام اعلام جنگ کنند و آنها در این جنگ یا سکوت کردند یا همراهی؟! چرا اجازه دادند شبها بالای پشت بام در مناطق اعیان نشین و ثروتمند تهران به بهانه دفاع از آنها شعارعلیه انقلاب و مردم واهانت به مقدسات نظام دهند. آنهاحتی یک بار هم از شرارت منافقین تبری نجستند.
بنابراین مردمی که پای انقلاب و اسلام و نظام ایستاده اند نمیتوانند بیمهری - اگر نگوییم ظلم- مجمع روحانیون به نظام را نادیده بگیرند. اولین مطالبه آنها از نظام ونهادهای قانونی آن بهطور مشروع این است که دیگر کسانی که مصداق "رجال سیاسی- مذهبی" نیستند را برای انتخابات ریاست جمهوری تایید نکنند.
***
و اما مصاحبه آقای مجید انصاری با ایسنا حاوی نکات جدیدی است که باید با نگاه و نقد مشفقانه به آن نگریست.
آقای انصاری با اشاره به انتخابات ریاست جمهوری دور یازدهم در مصاحبه با ایسنا میگوید: فضای سیاسی کشور اقتضا میکند با یک نگاه برادرانه، گذشت و اغماض، عفو و تفاهم به استقبال انتخابات ریاست جمهوری برویم ولازمه این کار این است که دست خناسها وعناصر افراطی و جریانات مشکوک و کسانی که نان و نامشان در اختلاف افکنی و دمیدن در کوره اختلاف است، قطع شود.
در هر دو جبهه باید سعی کنند نسبت به افرادی که به دنبال اختلاف افکنی هستند با دیده شک و مراقبت نگاه کنند؛ گرچه میگویند باید حسن ظن داشت، ولی در فعالیتهای سیاسی و در دنیایی که در معرض نفوذ سرویسهای جاسوسی و منافقین هستیم، خوشباوری نسبت به همه افراد کارساز نیست، به کسانی که دنبال خبرهای نادرست و پروندهسازیهای ناصحیح و اختلاف افکنی هستند و افراطی برخورد میکنند در هر دو جبهه باید با تردید واحتیاط نگاه کرد.
آقای انصاری از نگاه برادرانه ، گذشت و اغماض در انتخابات آینده سخن میگوید. سئوال ما این است که این نگاه در انتخابات 88 چرا غایب بود ،چه کسانی در انتخابات گذشته بر طبل خصومت کوبیدند و برخی خیابانهای تهران و پشت بامهای منازل را تبدیل به صحنه خصومت کردند.
چه کسی باید گذشت کند و چه چیزی باید مورد اغماض قرار گیرد. بیانیههای سراسر فحش واهانت به نظام و مردم را چگونه فراموش کنیم؟ اعلام راهپیمایی مجمع روحانیون در روز 30 خرداد - روز اعلام جنگ مسلحانه منافقین به نظام- به بهانه اعتراض به نتایج انتخابات را چگونه فراموش کنیم. سکوت مجمع روحانیون مبارز در اهانت به امام و نظام و رهبری را چگونه اغماض نماییم.
شما نحوه این گذشت و اغماض را بفرمایید ما هم قبول میکنیم! آقای انصاری سخن از تبری جستن از اختلاف افکنان و مراقبت از نفوذ سرویسهای جاسوسی دشمن ومنافقین به میان آوردهاند.
این حرف درستی است که بیش از چهار سال دلسوزان نظام مطرح میکنند وگوش شنوایی در مجمع روحانیون در این باره وجود ندارد. رهبر معظم انقلاب مکررا بویژه در اولین نماز جمعه پس از انتخابات همه را دعوت به برادری، قانون و همدلی فرمودند.
از این دعوت مشفقانه از سوی مجمع روحانیون استقبال نشد. آقایان به راهی رفتند که سر از اهانت به مقدسات نظام و اهانت به شعائر الهی عاشورا و کربلا در عاشورای سال 88 در آوردند. خوب مردم به غیر از اینکه در 9 دی سال 88 از شما تبری بجویند چه کار میتوانستند بکنند؟ امروز که شما کشف کردید- احتمالا- در معرض نفوذ سرویسهای جاسوسی دشمن و منافقین بودید چرا از کژ راهه رفته باز نمیگردید و مسیر گذشته را ترمیم نمیکنید.
ما معتقدیم گذشته را میشود ترمیم کرد اما نه با نگاه طلبکارانه! میشود دوباره فضای همدلی وهمفکری در کشور پدید آورد و مسیر اتحاد ملی و انسجام اسلامی را با تدابیر هوشمندانه رهبری استحکام بخشید. ملت ما معطل لیبرالها، منافقین و جمعی غفلت زده از منافع و مصالح ملی نشدند و با اقتدار به پیش رفتند توطئههای آمریکا و منافقین را خنثی کردند، همچنان هم به پیش میروند. هرکس از این قافله بیداری عقب بیفتد خودش ضرر کرده است. مشکل شما عدم همراهی با ملت و پشت کردن به نظام است. با ملت همراه شوید، نظام با شما مشکلی ندارد.
جمهوری اسلامی: «نسل کشی مسلمانان میانمار رسوایی مجامع بین المللی»
«نسل کشی مسلمانان میانمار رسوایی مجامع بین المللی» عنوان سرمقاله امروز روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید:
بسمالله الرحمن الرحیم
انتشار تصاویر دلخراش از قتل عام مسلمانان در کشور میانمار طی روزهای گذشته رویدادی بود که جهان را تکان داد. با توجه به حجم کشتار صورت گرفته، تردیدی باقی نمیماند که یک نسل کشی واقعی در این منطقه از جهان جریان دارد. این درحالی است که مجامع بینالمللی و سازمانهای جهانی مدعی و متولی حقوق بشر به سکوت ننگین و انزجارآور خود در قبال این جنایت ادامه میدهند و هیچ حرکتی، حتی لفظی و شفاهی در محکومیت و توقف آن از سوی این سازمانها مشاهده نمیشود.
آمارهای غیررسمی حاکی است که در جریان حملات بودائیان افراطی حدود 50 هزار مسلمانان میانماری قتل عام شده، هزاران خانه ویران گردیده و صدها هزار نفر آواره شدهاند.
سازمان ملل و شورای به اصطلاح امنیت آن که برای موارد سفارشی، به کرار جلسه تشکیل میدهد و برای نقض حقوق بشر اشک تمساح میریزد در مقابل فجایع صورت گرفته در میانمار کاملاً سکوت کرده است. دنیا باید تا چه وقت شاهد سیاست یک بام و دو هوای مجامع بینالمللی باشد؟ آیا مرگ 50 هزار انسان بیدفاع و محروم، تنها به جرم اینکه در یک کشور اقلیت محسوب میشوند، کافی نیست تا وجدان این مجامع عریض و طویل را به در آورد و آنها را به واکنش وادارد؟
نسل کشی مسلمانان میانمار در چارچوب یک طرح برنامه ریزی شده و آشکار، درست زمانی به اوج خود رسیده است که غرب دست دولتمردان نظامی این کشور را میفشارد و پس از یک دوره چند دهه اختلاف، اکنون غربیها با دولت نظامی میانمار به اصطلاح به ماه عسل رفتهاند.
دولت میانمار که قاعدتاً باید حامی اقلیت مسلمان، که بیش از هزار سال سابقه سکونت در این کشور دارند باشد، متأسفانه به طرفداری از بودائیان افراطی وارد میدان شده و خود در سرکوب مسلمانان و جنایات دخیل شده است. رژیم حاکم با کمال گستاخی و بیشرمی مسلمانان را «اقوام خارجی» قلمداد کرده است که باید یا در اردوگاههای اسکان داده شوند و یا این کشور را ترک کنند! تنشهای اخیر میان بوداییهای افراطی و مسلمانان در ایالت «راخین» در غرب این کشور از حمله یک گروه افراطی به اتوبوس حامل مسلمانان و کشتار مسافران آن در اردیبهشت گذشته و متعاقب آن، کشته شدن یک بودایی در پاسخ به این حمله آغاز شد که هم اکنون به شکل حملات بسیار وحشیانه و ضدانسانی به کل مناطق مسلمان نشین گسترش یافته است.
رژیم میانمار برای سرپوش گذاشتن بر ابعاد این جنایات، هرگونه دسترسی منابع خبری مستقل به مناطق مسلماننشین را ممنوع ساخته است و تنها ارتباط با این مناطق از طریق معدود کانالهای ارتباطی همچون تماسهای تلفنی صورت میپذیرد.
براساس گزارشهای رسیده از این منابع، تاکنون بیش از 50 روستا کاملاً منهدم گردیده و حداقل 26 مسجد به آتش کشیده شده است.
در کنار کشتار و سلاخی، تجاوز به زنان، زنده سوزاندن، بیغذایی و بیماریهای مسری و آوارگی، مصیبتها و مظالمی هستند که هم اکنون اقلیت شش میلیون نفری مسلمانان میانمار با آنها مواجه هستند، صدها هزار آواره و پناهجو در مناطق مرزی و داخل بنگلادش با وضعیت بسیار وخیمی مواجه هستند و از دسترسی به ابتداییترین امکانات معیشتی و دارویی محروم میباشند.
حتی گزارش شده است هلیکوپترهای ارتش میانمار با حمله به مناطق مسلمان نشین به تکمیل نسل کشی در این منطقه پرداختهاند.
بی تفاوتی و بیاعتنایی آشکار مجامع بینالمللی و سازمانهای جهانی در قبال حوادث میانمار، لکه ننگ دیگری بر پیشانی این سازمان هاست. اکنون بیش از پیش این واقعیت محرز میشود که این مجامع تنها زمانی وارد میدان میشوند که از سوی قدرتهای استعمارگر و دولتهای متنفذ تحریک شوند و استعمارگران نیز هنگامی تمایل به دخالت پیدا میکنند که این دخالت برای آنها منافع استعماری داشته باشد که به نظر میرسد در مورد مسلمانان میانمار، منافع قابل ملاحظهای برای مداخله نیافتهاند.
اساساً انتظار واکنش از سوی غرب و مجامع غربی در حق مسلمانان میانمار، بیهوده و دور از واقعیت است چرا که با توجه به حوادث کوزوو، بوسنی، افغانستان، عراق و فلسطین میتوان به این نکته رسید که غرب چندان هم از نسل کشی در میانمار ناراضی نمیباشد.
در چنین شرایطی است که رسالت سنگینی بر دوش مسلمانان، دولتها و مجامع اسلامی قرار میگیرد. دولتهای حاکم بر کشورهای اسلامی لازم است علاوه بر اعمال فشار بر دولت میانمار، از طریق ارسال مایحتاج حیاتی به یاری مسلمانان میانمار بشتابند.
کشورهای اسلامی میتوانند با ابزارهایی که دردست دارند دولت میانمار را تحت فشار قرار دهند تا از سیاست نژادپرستانه و ضد بشری خود علیه اقلیت مسلمان این کشور دست بردارد و حقوق آنها را برسمیت بشناسد.
اظهار این مطلب توسط رئیس حکومت نظامی میانمار مبنی بر اینکه پایان بحران با اخراج دست کم 800 هزار مسلمان از این منطقه امکانپذیر است، بیانگر نقشههایی است که برای تشدید سرکوب مسلمانان و تداوم نسل کشی در این منطقه وجود دارد.
بیاعتنایی و بیتفاوتی جهان اسلام در قبال این توطئه، افراطیون بودایی و همدستان آنها در حکومت میانمار را در ادامه سیاست پاکسازی نژادی جسورتر میسازد. با توجه به شرایط موجود، فاجعه میانمار آزمون بزرگی است که جهان اسلام اکنون با آن مواجه است.
تهران امروز: «تروریست کیست؟»
«تروریست کیست؟» یادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم سیدجواد سیدپور است که در آن می خوانید:
کشتار وحشیانه تعدادی از تماشاچیان یک فیلم سینمایی در یکی از شهرهای ایالت کلرادوی آمریکا به نحو خاصی در رسانه های غربی و به ویژه آمریکایی منعکس شده است که همین نحوه خاص هم باعث بروز برخی سوالات شده است.
ماجرا این است که یک جوان 24 ساله سفید پوست آمریکایی با پوشیدن جلیقه و زدن نقاب بتمن بر چهره اش به یکی از سالنهای سینمایی نمایش دهنده فیلم جدید بتمن وارد شده و پس از زدن چند گلوله گاز اشک آور تماشاچیان حاضر را به رگبار بسته است.
وی پیشاپیش هم خانه محل سکونت خود را به انواع تلههای انفجاری و بمب و... تجهیز کرده بود به نحوی که اولین فردی که وارد خانه می شد، باعث انفجار مهیب میگردید.
جالب اینجاست پس ازاینکه حمله به سالن سینما انجام گرفت و 12 نفر کشته و 58 نفر زخمی بر جای گذاشت، رسانه های آمریکایی ضمن بازتاب خبر اعلام کردند هنوز معلوم نیست که این حمله تروریستی و جنایتکارانه بوده یا خیر؟ بعد از اینکه معلوم شد مهاجم یک آمریکایی سفید پوست به نام جیمز هولمز بوده است، رسانه های آمریکایی بلافاصله اعلام کردند که حمله تروریستی نبوده است و تنها یک فرد آمریکایی بنا به دلایل نامعلومی به چنین حمله ای دست زده است!
به این ترتیب از نوع خبر رسانی رسانههای آمریکایی معلوم شد فرد مهاجم نه مسلمان و نه سیاهوست بوده است.
چرا که اگر مهاجم فردی مسلمان بود آنگاه رسانه های غربی از آن بهعنوان یک حمله تروریستی یاد میکردند و اگر مهاجم فردی سیاهپوست اما غیرمسلمان بود، حمله را اقدامی جنایتکارانه ارزیابی میکردند ولی چون مهاجم یک سفید پوست آمریکایی بود، در نتیجه حمله اقدامی با انگیزه های نامعلوم و در حد یک اتفاق ساده ارزیابی شد.
حال مقایسه کنید همین نوع خبر رسانی را با نحوه خبر رسانی رسانه های آمریکایی درباره اینکه فردی مسلمان سال گذشته قصد داشته مواد آتش زا در یکی از میادین نیویورک کار بگذارد یا اینکه فردی مسلمان در یکی از فرودگاههای آمریکا مظنون بود به اینکه قصد عملیات خرابکارانه داشته است.
تمام رسانه های آمریکایی و غربی برنامه های عادی خود را قطع کردند و از کشف و خنثی سازی یک عملیات مخوف تروریستی توسط فردی مسلمان با تبار عرب و پاکستانی و... خبر دادند و برای غلیظ کردن داستان هم چند اسم محمد و احمد و محمود پشت سر هم چیدند تا فرضیه مساوی بودن ترویسم و اسلام کامل شود!
البته نمونه ها از این دست زیاد است. وقتی سرباز آمریکایی در دل نیمه شب اسلحه خودکار خود را بر می دارد و وارد حریم خانه های محقر مردم مسلمان افغانستان می شود و مانند گانگسترهای وحشی زنان و کودکان را به رگبار میبندد، رسانههای آمریکایی بدون اینکه نامی از تروریسم به میان آورند احتمال می دهند که سرباز یاد شده بهخاطر دوری از زن و بچه دچار ناراحتی عصبی و جنون موقتی شده در نتیجه به خانه های مردم حمله برده است!
سال گذشته هم که یک نروژی با انواع اسلحه و بمب و... به اردوی سیاسی یکی از احزاب نروژی در جزیرهای در نزدیکی اسلو پایتخت این کشور حمله برد و حدود 70نفر را با وحشیانهترین نحو ممکن قتل عام کرد رسانههای غربی بهجای اینکه چنین حمله خشونت باری را تروریسم جلوه بدهند، آن را ناشی از ناراحتی فرد مهاجم بهخاطر برخی سیاستهای حاکم بر کشور در خصوص پذیرش مسلمانان در خاک نروژ جلوه دادند!
اگر بگردیم نمونه ها از این دست فراوان است. بهعبارت سادهتر بسته به اینکه مهاجم از کدام رنگ و مذهب باشد و قربانیان چه کسانی باشند، نامی هم که بر چنین خشونتهایی گذاشته می شود، متفاوت است.
از آنجا که غربیها تماما متمدن و مبرا از هر نوع عمل ترویستی هستند، حتی اگر دهها نفر را به رگبار ببندند، اقدامشان کوچکترین ارتباط با تروریسم ندارد و احتمالا دچار نوعی ناراحتی روحی شده اند! اما کافی است در هر حادثهای خواه به هر نحو ممکن نامی از یک فرد مسلمان با تبار خاورمیانهای یا عرب به میان بیاید، آنگاه است که تمام رسانه های غربی ناله و درد از موج ترور سر میدهند و انگشت نشانه را به سمت اسلام و مسلمانان میبرند.
سیاهپوستان هم بی نصیب نیستند. اگر اقدام خشونت بار از جانب آنان باشد به عنوان جنایتکارانی ارزیابی می شوند که ریختن خون تکتکشان واجب و برای حفظ تمدن پیشرفته غرب لازم است.این است دنیای متوهشی که مدعیان تمدن برای بشر امروز ساختهاند.
ابتکار: «طلسم غربتی که شکستنی نیست»
«طلسم غربتی که شکستنی نیست» عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم سیدعلی محقق است که در آن می خوانید:
کمتر مرزی در خاورمیانه است که رفتوآمد آوارگان جنگ و سیل مهاجرین را در نیم قرن اخیر به خود ندیده باشد. در غرب خاورمیانه، ردپای مهاجران فلسطینی را در اکثر کشورهای منطقه از مصر و لبنان و اردن گرفته تا سوریه و کشورهای حاشیه خلیج فارس میتوان جستوجو کرد. در منتهیالیه شرق خاورمیانه هم در طول چهار دهه گذشته، کشور افغانستان همواره در جنگ بوده و مرزهای این کشور در همه این سالها محل تردد مهاجران افغان به سمت کشورهای ایران و پاکستان بودهاست.
مردمان دو کشور هم به اقتضای شرایط همیشه میزبانان سالهای سخت اتباع این همسایه بودهاند. پیش از این هم در دهههای گذشته کردهای عراق برای مدتی و تحت فشار دیکتاتوری صدام حسین در عراق، روزهای سخت آوارگی را تجربه کردند.
این روزها هم تحولات سوریه موج تازهای از آوارگی و مهاجرت را در قلب خاورمیانه رقم زدهاست. صلیب سرخ جهانی از آوارگی حداقل 130 هزار سوری در کشورهای عراق، ترکیه و اردن و لبنان طی چند ماه اخیر خبر دادهاست. انگار که نه جنگ و نه آوارگی، به این سادگیها خاورمیانه را رها نخواهد کرد.
ایران یکی از اصلی ترین کشورهای مقصد آوارگان جنگهای خاورمیانه در طول چهار دهه اخیر بودهاست.
35 سال از زمانی که تانکهای ارتش شوروی وارد کابل شدند، گذشتهاست. در این مدت ارتش سرخ خاک افغانستان را ترک کرد؛ طالبان خشن آمدند و چند سال بعد کابل را وا گذاردند و رفتند؛ ارتش پرهیمنه ناتو و آمریکا آمد و چند سال بعد بخش اعظم آن هم از این خاک دل کند و رفت.
چند سالی است که آرامش به افغانستان بازگشته و اوضاع افغانستان چندان مانند سابق بد نیست. با این حال اما همچنان میلیونها تبعه این کشور در ایران و پاکستان به صورت قانونی و یا غیرقانونی روزگار میگذرانند و آنگونه که آمارها میگویند چه در زمان جنگ و چه در زمان صلح، دل و پای برگشت نداشتهاند و عزمی برای پایان دادن به این مهمانی از خود نشان نمیدهند.
جامعه ایرانی در طول این سالها و علیالخصوص در اوج جنگ در مرزهای غربی، میزبان بی منت و صادق همسایههای شرقی خود بودهاست. جامعه افغانهای مقیم ایران ( قانونی یا غیرقانونی) در طول این مدت حضوری فعال و پررنگ در حوزه کسب و کار و فعالیتهای عمرانی و اقتصادی کشور داشتهاند.
روز گذشته مسوولان استانداری تهران اعلام کردند که بر اساس آمارهای برآمده از اجرای طرح ساماندهی اتباع غیرمجاز در کشور، بیش از 840 هزار افغان (قانونی و یا غیرقانونی) در تهران زندگی میکنند.
بر اساس آمارهای کلی هم حداقل سه میلیون افغانی در مناطق مختلف ایران پراکندهاند. به بیانی دیگرحداقل 10 درصد از جمعیت پایتخت و حدود چهار درصد از کل جمعیت کشور را اتباع کشورهمسایه شرقی تشکیل میدهند.
با در نظر گرفتن میزان سالهای حضور اتباع افغانستان در ایران میتوان طور دیگری هم حساب کرد و گفت که در طول این مدت، ایران پذیرای بیش از 100 میلیون سال – نفر همسایه افغان در خاک خود بود.
از ابتدای سال جاری دولت، اجرای طرح ساماندهی اتباع غیرمجاز در کشور و الزام اتباع افغان به قانونمند کردن حضور خود در ایران را کلید زد. این طرح که تیرماه امسال به پایان رسید شناسایی همه اتباع خارجی مقیم ایران و ملزمسازی آنان به خروج و یا قانونی شدن حضورشان در کشور را هدفگذاری نموده بود.
در این میان هر چند مقامات رسمی دولت افغانستان و سفارت این کشور در تهران نیز با اجرای این طرح به طور کامل همراهی کرد اما اجرای این طرح در برخی استانها و شهرستانها حاشیهساز شد و برخی رسانهها و سیاسیون افغان از یک سو و طیفی از منتقدان داخلی در شبکههای اجتماعی از سوی دیگر بر این همه سال میزبانی و همزیستی و خدمات متقابل چشم پوشیدند و از کاه ملزمسازی مهاجرین به اجرای قانون، کوه اختلافافکنی ساختند و بذر کینههای قومی در دل دو ملت همسایه کاشتند.
این درحالی بود که حتی به اعتراف مقامها و اتباع منصف افغان آنچه که خواسته دولت و مجریان طرح ساماندهی بود، قانونمند شدن حضور تمامی اتباع بیگانه در خاک کشور و گذر از آوارگی به مهاجرت بودهاست و نه چیز دیگر.
روشن است که حضور وسیع و طولانی و آمیخته جماعتی میلیونی از یک فرهنگ در جامعهای دیگر، به خودی خود، قابلیت همه رقم فراز و نشیب را دارد. به طور طبیعی هر از گاهی خراشهایی از سوی دو طرف، آرامش ضیافت 35 ساله میزبان و مهمان را برهم زدهاست.
مانند همه زیست های اجتماعی، گاه خاطری آزرده شد و دلی رنجید و گاه تیغی به اتفاق، خونی را بر زمین ریخت اما برآیند این میزبانی و مهاجرت بیش از اینکه رنگ و بوی آزردگی خاطر و ملال داشته باشد، طعم خوب همزیستی و همسایگی و خدمات متقابل داشتهاست که اگر غیر از این بود، این حضور و ضیافت این چنین طولانی نمیشد.
زمانی محمدکاظم کاظمی، شاعر دوستداشتنی افغان در مثنوی به یاد ماندنی و زیبایی سروده بود که «غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت/ پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت/ طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد/ و سفرهای که تهی بود، بسته خواهد شد».
اکنون سالها از زمان اعلام بازگشت تدریجی افغانها به وطنشان و این سروده زیبای شاعر افغان گذشتهاست اما آنگونه که آمارها میگویند حداقل 3 میلیون نفر میلی به پایان این مهاجرت ندارند و 10 درصد از تهرانیها افغانی هستند؛ انگار این طلسم غربت به این زودیها شکستنی نیست.
مردم سالاری: «اصل 44 در آستانه هفت سالگی به کما رفته است؟!...»
«اصل 44 در آستانه هفت سالگی به کما رفته است؟!...» سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم مجید سلیمی بروجنی است که در آن می خوانید:
هفت سال پیش یعنی پنجم تیرماه 85 بود که با ابلاغ بند «ج» اصل 44 قانون اساسی، بسیاری از صاحبنظران فصل تازهای را برای اقتصاد ایران پیشبینی کردند و از رشد اقتصاد تا هشت و حتی 10 درصدی و از توان دوم و چهارم شدن بورس ایران در آسیا سخن گفتند اما در عین حال بر نحوه درست اجرای اصل 44 و واگذاری واقعی بنگاههای سودآور و گاه زیانده دولت تاکید کردند تا با ظهور بخش خصوصی و افزایش سهم تعاونی تا 20 درصد، دولت فقط به وظایف حاکمیتی و نظارتی بپردازد.
اما با سپری شدن شش سال از آن تاریخ و باقی ماندن سه سال دیگر برای ادامه واگذاریها، این سوال اساسی مطرح است که آیا واقعا چنین انتظارات و پیشبینیهایی محقق شدهاند یا خیر؟ بند «ج» اصل 44 قانون اساسی در حالی هفتمین سالگرد خود را در انزوا و تنهایی و بدون توجه همه جانبه بیشتر مسوولان برای یادآوری و بررسی تحقق اهداف بسیار روشن و ویژه آغاز کرد، که بر خلاف یکی دوسال اول که گروهی از مدیران و ارگانها با سوار شدن بر موج واگذاریها خود را مطرح میکردند، خبری از مواضع متولیان امر نیست؛ چرا که اکثر صاحبنظران براین باورند به رغم سپری شدن شش سال از تاریخ ابلاغ این اصل مهم و انقلابی، بسیاری از اهداف مد نظر محقق نشده و دولت طی این مدت و به رغم واگذاری حدود 90 هزار میلیارد تومان از داراییها نه تنها چابکتر نشده و به بخش خصوصی و تعاونی اجازه ظهور نداده بلکه همچنان بنگاهداری کرده و تمایلی به کوچک شدن و افزایش سهم مردم و بخش خصوصی از اقتصاد ندارد.
96 ماه از اجرای یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین اصول قانون بر اقتصاد کشورمان میگذرد و همچنان از جشن تولد اصل 44 سخن میگوییم و از تبعات خوب اجرای اصل 44 مینویسیم. نوشتههایی که سال به سال کمتر و کمرنگتر میشوند.
اما این مهم را از یاد بردهایم که تا زمانی که اصول حاکمیت، مالکیت، مدیریت و نظارت به نهادهای مستقل و حرفهای منتقل نشود، سرمایه ملی این مملکت و درآمدهای اقتصادی این کشور راه به جایی نخواهد برد به طوری که تعداد ناچیزی از شرکتهایی که طی شش سال گذشته واگذار شدهاند، منجر به کنترل و نظارت و کوچکتر شدن نهادهای اقتصادی نشده است.
باید گفت هر چند واگذاری بیش از 420 شرکت در شش سال گذشته قابل دفاع است اما بخش بزرگی از اهداف تعیین و تعریف شده محقق نشدهاند.
چرا که در این صورت با واگذاری حدود 90 تا 100 هزار میلیارد تومان از داراییها که 72 درصد از طریق بورس بوده و 28 درصد از این حجم هم توسط بخش خصوصی خریداری شده (آمار اعلامی از سوی سازمان خصوصیسازی) در این صورت باید آثار آنرا به طور ملموس در رشد اقتصادی کشور میدیدیم ولی آمار ارائه شده دولتمردان چنین چیزی را نشان نمیدهد.
به راستی مگر زمینه توانمندسازی بخش خصوصی و تعاونی فراهم شده؟ آیا همه 28 درصد از واگذاریها به بخش خصوصی واقعا برآمده از بخش خصوصی بودهاند؟ آیا باید نهادهایی مانند سرمایهگذاری تامین اجتماعی را در زمره بخش خصوصی نامید؟ آیا خبری از ورود و تزریق سرمایههای ایرانیان خارج از کشور به اقتصاد شده؟آیا شورای رقابت به رغم جایگاه ویژه و فراقوهای که برای آن تعریف شده، توانسته درصدی از انحصار را شکسته و فضای رقابتی تازهای ایجاد کند؟ آیا بودجه دولت نسبت به سالهای قبل از ابلاغ اصل 44 کمتر شده؟ آیا دولت بعد از گذشت چهار سال توانسته تکلیف معدن انگوران را مشخص و زمینه بهرهبرداری بهینه آن را فراهم کند؟این موضوعات جایی اهمیت بیشتری پیدا میکند که هنوز تکلیف 35تا40 هزار میلیارد تومان از داراییهای واگذار شده به سهام عدالت نامشخص است.
چرا که به رغم سپری شدن سه سال از انحلال کارگزاری سهام عدالت و تشکیل 30 شرکت سرمایهگذاری استانی، این شرکتها هنوز نتوانستهاند مالکیت و مدیریت سهام شرکتهای واگذار شده را در اختیار داشته باشند تا وارد بورس یا فرابورس شوند.
از سوی دیگر به علت عدم همکاری مسوولان وزارت نفت هنوز طلب حدود 1300 میلیارد تومانی سهام عدالت از شرکتهای پالایشگاهی و پتروشیمی دریافت نشده است بنابراین هرچند در ظاهر و تاکنون بیش از 34.2 هزار میلیارد تومان از داراییها معادل 31 درصد به سهام عدالت داده شده اما به دلیل دولتی بودن سازوکارهای سازمان خصوصی سازی، در عمل حدود 35 هزار میلیارد تومان بدون تعیین تکلیف در اختیار سازمان خصوصیسازی قرار دارد تا همچنان علاقه دولت به بنگاهداری پابرجا باشد. این رویه ناخوشایند هم ناشی از وکالتنامهای اجباری است که سازمان خصوصیسازی سال گذشته به 30 شرکت سرمایهگذاری استانی تحمیل کرده است.
در کنار همه این موارد گفته شده باید به خاموش شدن موتور واگذاریها در دو سال اخیر هم اشاره کرد. در این میان در حالی انتقاداتی به عملکرد بیش از پنج ساله سازمان خصوصیسازی در زمان ریاست کرد زنگنه وجود داشته و دارد که حداقل در زمان وی بیش از 16 شرکت بزرگ و مطرح وارد بورس شدهاند و حدود 65 هزار میلیارد تومان از داراییهای دولت از روشهای مختلف خصوصا روش بازار سهام فروخته شده اما از زمان حضور رئیس جدید سازمان خصوصی سازی یعنی پیمان نوری از شهریور 89 تاکنون فقط سهام چهار شرکت مشمول اصل 44، پالایشگاه تبریز، پست بانک، حمل و نقل بینالمللی خلیج فارس وذوبآهن برای عموم عرضه شدهاند.
در حالی که حدود 300 شرکت دیگر دولتی در نوبت واگذاری قرار دارند و پیمان نوری هم سال گذشته را سال واگذاری شرکتهای نفتی نامید اما فقط در حد شعار باقی ماند، که وی در مورد دلیل کاهش محسوس واگذاری معتقد است اولاً همه شرکتهای بزرگ و سودآور درگذشته واگذار شدهاند و شرکت های مطرح دیگری برای عرضه سهام در بازار سهام باقی نماندهاند اگر هم شرکتهایی در نوبت هستند دارای مشکلاتی بوده و به این راحتی نمیتواند آنها را عرضه کند. ثانیاً وی تا زمانی که از آماده سازی کامل و بدون حرف و حدیث شرکتی مطمئن نباشد حاضر به واگذاری نخواهد بود.
تجربه چند سال گذشته نشان داده که دولتمردان علاقه بسیاری به بنگاه داری دارند. در این رابطه شاید واگذاری 90 تا 100 هزار میلیارد تومانی دارایی های دولت جای دفاع داشته باشد اما تاکید قانون بر انتقال مالکیت ها همراه با مدیریت آنها بوده و هست اما در عمل مشاهده میشود که دولت با 20 درصد مالکیت شرکتها، دست به تعیین مدیران شرکتهایی چون مس، فولاد مبارکه، مخابرات، ایران خودرو... میزند این رویه موجب شده که جز یکی دو شرکت، باقی مدیران شرکتهای واگذار شده یا همان مدیران قبلی دولتی (مانند بانکها) یا مدیران جدید برآمده از اراده دولت باشند بنابراین تا زمانی که شاهد چنین تفکری باشیم نمیتوان شاهد افزایش بهرهوری، رشد اقتصاد و افزایش سطح اشتغال شرکتهای واگذار شده بود.
به باور همگان روح اجرای اصل 44 بسیار پرنشاط بوده و اقدامات موثری نیز طی چند سال گذشته انجام شده است. اما واقعیت این است که نتایج عملکرد چند ساله کمتر مورد رضایت کارشناسان و حتی مردم عادی قرار گرفته است لذا به نظر میرسد بهتر اینگونه است که ضمن بازنگری در زوایای مختلف آن با عزمی جدی و منطقی به مقابله با فشارهای اقتصادی خارجی برویم.
اقتصاد ایران دارای پتانسیل بسیار بالایی است. هنوز هم امید به اجرای هرچه بهتر اصل 44 وجود دارد به شرطی که واقعیتها را بهتر از گذشته درک کنیم.
حمایت: «نگاهی بر رفتار تروریستها»
«نگاهی بر رفتار تروریستها» عنوان یادداشت روزنامه حمایت است که در آن می خوانید:
سوریه این روزها دورانی حساس را سپری می کند. در حالی که مردم و دولت سوریه برای رسیدن به روند اصلاحات و بهبود شرایط کشور گام برمیدارند، کشورهای غربی در ائتلاف با برخی کشورهای عربی، ترکیه و صهیونیستها برای نابودسازی و سلطه بر سوریه به هر ابزاری چنگ میزنند. در کنار این تحولات یک نکته قابل توجه است و آن عملکرد گروههای تروریستی است.
گروههایی که خود را ارتش آزاد مینامند با پشتوانه ائتلافی ضد سوری به کشتار و ناآرام سازی سوریه میپردازند. در بررسی رفتاری آنها یک امر قابل توجه است و آن اقدامات آنها در انتخابات قربانیان میباشد.
در کنار آنکه گروههای مذکور ماموریت دارند که با کشتار اقلیتهای مختلف جنگ فرقهای و مذهبی را در سوریه برپا کنند، در طرحی گستردهتر آنها به چالش کشاندن جبهه مقاومت را در دستور کار دارند.
در این فرآیند مشاهده میشود که آنها چند محور را در دستور کار قرار دادهاند نخست آنکه اتباع ایرانی را ربوده و فضاسازی تخریبی علیه روابط ایران و سوریه را در پیش گرفتهاند. دوم آنکه در کنار برخی از اتباع لبنانی را ربودهاند در مرزهای دو کشور به کشتار گسترده مرزنشینان اقدام کردهاند.
سوم آنکه در حملات اخیر اتباع عراقی در سوریه هدف قرار گرفتهاند.چهارم آنکه حملاتی نیز به آوارگان فلسطینی در سوریه صورت گرفته است، این تحرکات در حالی صورت گرفته است که در ورای آن اهدافی خاص پیگیری میشود از جمله اولا دشمنان مقاومت برآنند تا جبهه مقاومت را تجزیه و از وحدت آن جلوگیری نمایند آنها با ایجاد بحرانها و فتنه انگیزی علیه هر کدام از ارکان مقاومت و نیز به چالش کشاندن روابط آنها با یکدیگر این طرح را در پیش گرفتهاند.
آنها اکنون برآنند تا ارکان مقاومت را از سوریه دور ساخته تا عملا مقاومت منطقه با تزلزل همراه شود.ثانیا دلسرد کردن ملتها از مقاومت محور دیگر این تحرکات است. آنها برآنند تا ملتهای جبهه مقاومت از ادامه وحدت دلسرد شده و به جای اتحاد به مقابله با یکدیگر بپردازند.
به عبارت دیگر دشمنان مقاومت برآنند تا با کشتار اتباع جبهه مقاومت در سوریه از این توطئه برای ضربه زدن به مقاومت بهره برداری کنند.
نکته قابل توجه آنکه در ماههای اخیر اتباع سایر کشورهای عربی و منطقه از سوری تروریستها در سوریه هدف قرار نگرفتهاند که این خود گواهی بر طرحی از پیش تعیین شده علیه مقاومت است.
با توجه به آنچه ذکر شد میتوان گفت که تحولات کنونی سوریه و جنایات گروههای تروریستی صرفا علیه سوریه نمیباشد بلکه آنها در نهایت به دنبال اعمال فشار بر جبهه مقاومت میباشند و برآنند تا در لوای آن اهداف ضد مقاومت مورد نظر غرب و صهیونیستها را اجرایی سازند.
آفرینش: «مراقب خود تحریمی ها باشیم»
«مراقب خود تحریمی ها باشیم» سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می خوانید:
بحث تحریم های اقتصادی هرچند به زعم برخی افراد باعث پیشرفت و توسعه کشور می گردد اما در حوزه واقعیت ها شاهد فشار بسیاری بر صنایع و بخش تولیدی کشور هستیم.
به گونه ای که امروز بحران تأمین و افـزایش شدید نرخ مواد اولیه علاوه بر سایر مشکلات از جمله محدودیت در تأمین منابع مالی، رشد حداقل 30 درصـدی در هـزینه های تـولید طی سـه ماهه اول سال، بحران در واردات ماشین آلات و لوازم یدکی و افزایش شدید نرخ ارز منجر به خروج بسیاری از واحدهای اقتصادی از گردونه کار و تولید گردیده است.
آنچه امروز باعث گله بسیاری از فعالین بخش خصوصی گردیده است نوع نگاه ابزاری دولت به فعالیت های این بخش می باشد.
نمی توان از نقش پررنگ بخش خصوصی در دور زدن تحریم ها و انجام امور تجاری و بین المللی چشم پوشید و باید اذعان داشت که اگراین بخش برای توسعه و پیشرفت کشور دغدغه نداشت هیچ گاه حاضربه ادامه فعالیت در شرایط اقتصادی بی ثبات و نامشخصی که امروز شاهد آن هستیم، نمی شد.
صنعتگران و تولیدکنندگان کشور با تحمل شرایط دشوار و تنگناهای موجود و تداوم فعالیت، سهم خود را درمقابله با فشارهای بین المللی و تحریم ها ادا نموده اند، و انتظاردارند دراین شرایط مورد حمایت های دولت قرار گیرند.
باید به این نکته اشاره داشت که تحریم ها در زمانی باعث خودکفایی می شود که ما در داخل از تولیدکنندگان و صنعتگران حمایت کافی داشته باشیم و با اتخاذ سیاست ها غلط و غیرکارشناسی دچار«خود تحریمی» نشویم. درقضیه گرانی مرغ باید قبول کرد که دستگاه های مربوطه در کنترل قیمت و بازار ناتوان بوده اند و خود را به آب و آتش می زنند تا بتوانند عنان کار را به دست بگیرند. برخی افراد از مافیا و دست های پشت پرده در این رابطه صحبت می کنندَ، اگر نخواهیم نظرآنها را رد کنیم باید بگوییم که عدم حمایت های به موقع از مرغداران نیز از دلایل اصلی به وجود آمدن چنین وضعیتی گشته است.
پیش از سال جدید مرغداران بارها نسبت به نبود دان مرغ و گرانی آن از دولت طلب کمک و حمایت کرده بودند، اما وقعی براین امر نشد و امروز شاهدیم که چندین برابر هزینه مورد نیاز تولیدکنندگان داخلی، صرف واردات مرغ از کشورهای خارجی می شود!
این وضعیت برای سایر تولید کنندگان و صنعت گران داخلی متصوراست و همه آنها ازبابت تامین مواداولیه و هزینه های سنگین تولید دچارمشکل هستند و از طرفی هم سیاست های کنترلی دولت باعث متضرر شدن آنها از تولید گردیده است لذا کاهش تولید، تعطیلی واحدتولیدی و یا کاهش کیفیت کالای تولیدی ازجمله عواملی است که درانتظار این بخش می باشد.
درچنین شرایطی که تورم باعث افزایش هر روز قیمت ها گردیده است، نهادهای اقتصادی کشور انتظار دارند تولیدکننده براساس قیمت های سابق عمل کند درحالی که امکان چنین امری وجود ندارد، لذا شاهد کاهش تولید و افزایش واردات هستیم و عملا تیشه به ریشه اقتصادخود می زنیم.
دلیل رشد و پیشرفت آن دسته از فعالیت های کشور که بر اثر تحریم ها به خودکفایی رسیده اند، چیزی نبوده جز اهمیت و حمایت دولت از آنها. لذا نمی توان انتظار داشت بدون حمایت از تولیدکنندگان بخش خصوصی، شاهد رشد و توسعه اقتصادی کشور بود و از این بخش توقع داشت تا با تحمل فشارها ما را در امر خودکفایی یاری کنند.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
جام جم آنلاین گزارش میدهد
جام جم آنلاین گزارش میدهد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
یک فعال سیاسی:
یک نماینده مجلس:
در گفتوگوی «جامجم» با استاد حوزه و مبلغ بینالملل بررسی شد
گفتوگو با موسی اکبری،درخصوص تشکیل کمپین«سرزمین من»وساخت و مرمت۵۰خانه در منطقه زنده جان