در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
کیهان:غرب توافق کند می بازد
«غرب توافق کند می بازد»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن میخوانید؛«چالش- مذاکره هسته ای» میان ایران و غرب بعد از 9 سال، اکنون تبدیل به یک معما شده است. معما این است: در حالی که فرمول های کاملا مشخصی برای توافق و رفع ابهام وجود دارد، چرا غرب قادر نیست- آمادگی ندارد- که با ایران به یک توافق روشن برسد و هرگاه توافق نیم بندی حاصل می شود، غرب زیر تعهد خود می زند؟ 9 سال بازرسی آژانس که در هیچ کشور دیگری سابقه ندارد، نشان داده برنامه هسته ای ایران کوچک ترین انحرافی نداشته است. از آن سو دوربین های آژانس تمام مراکز اتمی ایران را 24ساعته زیر نظر دارند. آخرین گزارش های اطلاعاتی آمریکا و متحدانش نیز تایید می کند که ایران به دنبال ساخت بمب اتمی نیست. بماند که طرف های مذاکره ایران، هم بمب اتمی دارند و هم تن به نظارت نمی دهند و یکی از آنها حتی بمب اتمی را با انفجار علیه مردم ژاپن به دنیا معرفی کرده است.
وقتی طبق معاهده NPT می توان مرز روشنی میان کاربرد صلح آمیز با کاربرد نظامی برنامه هسته ای قائل شد، چرا غرب از توافق روشن معطوف به حقوق بین الملل و قوانین آژانس طفره می رود؟ آیا فهم ما و غرب از صورت مسئله یکسان است؟ و اصلا صورت مسئله، چالش هسته ای است؟ این مهم است که بفهمیم غرب- به ویژه مثلث استکبار یعنی آمریکا، انگلیس و صهیونیسم بین الملل که اروپای منفعل را زیر پنجه خود دارد- چه برداشتی از این چالش دارد تا بدین ترتیب تلقی ما نیز به روز شده باشد.
1-توافق غرب با ایران بر مبنای قواعد حقوقی، دقیقا به معنای باخت آنهاست. از نگاه طیف استکباری در غرب، توافق برد- برد با ایران در چالش هسته ای معنا ندارد و تفاهمی که حقوق ایران را به رسمیت بشناسد، عین شکست برای غرب است. یعنی نفس اینکه حقوق مسلم ایران پس از 9 سال تهدید و ارعاب و زورگویی به رسمیت شناخته شود، تایید یک گزاره در حال انتشار در مقیاس جهانی است و آن اینکه ایران ابرقدرت نوین و متفاوتی است که دارای گفتمان نافذ دعوت و نه زور و ارعاب می باشد. بدین معنا، چالش هسته ای بیش از آن که موضوعیت داشته باشد، یک نشانگر دقیق در بردار و نمودار قدرت جهانی است که «تغییر موازنه» و جابجایی جغرافیای قدرت را نشان می دهد. در واقع چالش هسته ای در متن جابه جایی قدرت از غرب به شرق در جریان است همچنان که قطب قدرت خاورمیانه در حال انتقال از بلوک وابسته به غرب، به بلوک مقاومت و بیداری اسلامی است.
با این تلقی، کوتاه آمدن غرب مقابل ایران و به رسمیت شناختن حقوق آن پس از 9 سال دشمنی پرحجم، تنها یک شکست نقطه ای و موضعی نیست بلکه پیامی راهبردی برای ملت های مسلمان از یک سو و ملل مستضعف از سوی دیگر دارد مبنی بر اینکه، سرانجام مقاومت مقابل مستکبران، پیروزی است. آنها بهتر از هرکس می دانند که ایران با کسب تمام قابلیت ها، هسته ای شده - به تعبیر صهیونیست ها حتی وارد منطقه امن و برگشت ناپذیر شده- اما معتقدند صرف تایید این حقیقت، دومینویی از بدبختی ها و شکست های دیگر را برای غرب به دنبال خواهد داشت چرا که نیرویی عظیم از جرئت و شجاعت را به مثابه غنی سازی جان ملت ها آزاد خواهد کرد. غرب البته 9 سال است که قافیه را باخته و نگاه های تیزبین این نکته را فهمیده اند. نفس اینکه ایران پس از 9سال فشار سیاسی و اقتصادی و خرابکاری و ترور و... نه تنها سرپاست بلکه پیش می رود، قوی ترین دلیل برای پیروزی ایران است.
2- موضوع دیگر که بی ارتباط با موضوع اول نیست، این که جمهوری اسلامی در دو سطح داخلی و بین المللی مدلی موفق از «پیشرفت معطوف به خطرپذیری و مجاهدت» را ارائه کرده است. این مدل رو به جلو و موفق، انباشته از جسارت و جرئت، انرژی و حرکت، اعتماد به نفس، شکستن قرق ها و انحصارها در یک مدیریت کلان معطوف به عقلانیت و تدبیر است. چنین مدل پیشرفتی، انرژی گسترده ای را در دو سطح داخلی و منطقه ای- جهانی برای هجوم به دیوارهای اسارت فکری- فرهنگی غرب آزاد می کند. اگر الگوی پیشرفت معطوف به مجاهدت و خطرپذیری در چالش هسته ای جواب داد، چرا در دیگر چالش های ملت ایران و ملت های مستضعف با غرب جواب ندهد. چالش هسته ای، یک نمایه بلامنازع از پیشرفت و شعار «ما می توانیم انحصار غرب را بشکنیم» است. غرب از چنین اراده جسور و مهاجمی به وحشت افتاده است. آنها ساخت تاسیسات یو سی اف در اصفهان را که پروژه ای 11 ساله بود متوقف می کنند و «جوانان جبهه و جنگ و جهاد»(تعبیر آقای خاتمی در زمان ریاست جمهوری) همان پروژه چند میلیارد دلاری را در کمتر از 3 سال می سازند و به رخ آقای البرادعی می کشند. خیال می کنند نیاز ایران به سوخت 20 درصدی راکتور تهران و تامین نیاز دارویی یک میلیون بیمار را می توانند گروگان بگیرند، متخصصان گمنام ایرانی- از نسل شهید مصطفی احمدی روشن که قله و اسوه گمنامی شد- روی غرب را کم می کنند و به تولید سوخت 20 درصد دست می یابند. تهدید می کنند که تاسیسات شما را بی هیچ منطقی بمباران می کنیم، همان متخصصان برگ برنده تاسیسات زیرزمینی فردو را به عنوان یک رو کم کنی کم سابقه روی میز می گذارند تا آنجا که نخست وزیر و وزیر دفاع اسرائیل با دهانی کف آلود از خشم می گویند آنجا باید تعطیل شود، چون ما نمی توانیم بمباران کنیم!
این مدل، الگوی موفق درجا نزدن و نهراسیدن و سازندگی و پیشرفت است؛ همان که رهبر فرزانه انقلاب در تجلیل از جهادگر مخلص مرحوم عبدالله والی فرمودند که بعضی ها قبل از این که کاری انجام بگیرد، تابلویش را می زنند اما هیچ کاری نمی شود؛ بعضی ها هم کار انجام می دهند بی آن که تابلویی داشته باشد و این مثل سیمانی که در یک بنایی تزریق و آن را مستحکم کنند، در کل بنای جمهوری اسلامی اثر می گذارد. غرب مایل نیست در انظار ملت ایران و جوانان برومند آن که به قابلیت های هسته ای به چشم قله عزت و اعتماد به نفس ملی می نگرند، چنین الگوی پیشرفت آمیخته به مجاهدتی موفق به نظر برسد. به زعم آنها این عزت و اعتماد به نفس ایرانی ها، خسارت بی سابقه ای از زمان جنگ جهانی دوم- و حتی دوره رقابت با بلوک شوروی- به غرب و صهیونیسم جهانی زده و قابل تایید و امضا نیست. رسانه ها و سیاستمداران غرب و دنباله آنها در محافل ضد انقلاب، در مقابل برآنند که این روش را پرهزینه و بی فایده نشان دهند. بنابراین چاره را در همین عدم توافق برد- برد می دانند. و گفتیم که برد- برد برای آنها به معنای باخت استراتژیک است. آمریکا و انگلیس و شبکه صهیونیسم بین الملل در این راه حاضرند منافع استراتژیک اروپای درگیر با بحران اقتصادی کشنده- و حتی منافع ملت آمریکا را که با همین بحران دست به گریبان است- قربانی کنند.
3- چالش هسته ای پس از موج جدید بیداری اسلامی در خاورمیانه بعد مهم دیگری نیز یافته است. اگر از این اذعان موشه یعالون معاون نخست وزیر اسرائیل بگذریم که «پس از انقلاب های اخیر، نفوذ آمریکا در منطقه در حال کاهش است» و سقوط آزاد قدرت واشنگتن را به کنار بگذاریم، مسئله مهم موازی این اتفاق، پدید آمدن موقعیت مرگ برای رژیم صهیونیستی است. برای ما و خیلی از ناظران شاید خیلی قابل فهم نباشد که مشکل امنیت و ثبات برای رژیم اشغالگر قدس در شرایط فعلی منطقه یعنی چه؟ اسرائیل اگر تا دیروز از جانب لبنان و سوریه و غزه تحت فشار بود، اکنون تکیه گاه اصلی ثبات و ماندگاری خود را در مصر از دست داده و به شدت نگران اوضاع عربستان و اردن و بحرین و... است.
صهیونیست ها از زلزله 9 ریشتری در اطراف خود خبر می دهند و این انقلاب ها را ادامه انقلاب اسلامی 1979 ایران می دانند. از این زاویه همان گونه که پایان چالش هسته ای به نفع ایران، روشن کردن سیلندرهای جدید در موتور انقلاب های منطقه است، متقابلا می تواند به مثابه ترمز و سرعت گیر جمهوری اسلامی در چند سطح عمل کند؛ هم از شتاب پیشرفت ایران بکاهد و هم ذهن تصمیم سازان را از پیگیری و مدیریت تحولات منطقه و «شارژ» بیداری اسلامی که نیاز به حمایت و هدایت دارد، منحرف کند. به زعم باطل صهیونیسم بین الملل، چالش هسته ای می تواند نگاه سیاستمداران ایرانی را از نقش آفرینی در مسائل مهم منطقه و جهانی منحرف سازد.
چالش هسته ای همان گونه که گفته شد نمودار اقتدار جمهوری اسلامی است و باید به دقت آن را پیش برد همچنان که مسئولان سختکوش چنین کرده اند. در عین حال باید توجه داشت که همه ظرفیت بزرگ نهادهایی نظیر شورای عالی امنیت ملی و وزارت خارجه نباید صرفاً مصروف و «مشغول» این پرونده شود. به تعبیر دیگر نتایج مثبت هرگونه تدبیر و طراحی در زمینه هایی نظیر بیداری اسلامی، مجدداً به عنوان سرمایه و پشتوانه نظام در چالش های مهم با قدرت های غربی بازتولید می شود. از این جهت، پرونده های چندگانه را باید به موازات و مکمل هم و به شکل چند وجهی پیش برد. به یک معنای دیگر با 30درصد ظرفیت سیاست خارجی نظام می توان چالش هسته ای را مانند مدیریت موفق سالهای اخیر اداره نمود و 70 درصد بقیه را باید صرف بازی سازی، فضاسازی، ظرفیت سازی و استفاده از ظرفیت های تهاجمی موجود در سطح منطقه ای و جهانی کرد، به ویژه اینکه غرب شدیداً به دنبال فرسوده سازی انقلاب های نوپا و سرقت یا انحراف آنهاست. با این وصف، غرب می کوشد به واسطه چالش سازی و تداوم آن، پمپاژ اراده و نیرو توسط جمهوری اسلامی در سطح منطقه را مهار کند. با این تلقی مسکو - یا پکن و هر ایستگاه دیگری- آخر راه مذاکرات نیست، همچنان که بغداد و اسلامبول و ژنو نبودند. و بدین ترتیب اصل خبرها را باید در قاهره و بیروت و بیت المقدس و «خونین شهر منامه» جست. تاریخ، چند دهه است که دیگر در واشنگتن و مسکو و لندن و پاریس و بروکسل و ژنو تعیین نمی شود. اکنون تاریخ جدید از خاورمیانه آغاز شده در حالی که زلزله سیاسی و اقتصادی درهم تنیده، دامن غرب را گرفته است.
4- زمانی برژینسکی درباره مذاکرات هسته ای گفته بود تا در داخل ایران اتفاقی نیفتد، در مقاومت سیاست خارجی ایران اتفاقی پدید نخواهد آمد. البته آنها به عنوان ابزارهای کلاهبرداری در مذاکرات، از روش های «بازار گرمی، ترساندن از نافرجام ماندن معامله و مذاکره، نیازسازی مصنوعی برای ایران، چانه زنی به روش مرگ و تب و...» بهره می گیرند اما امید اصلی شان این است که الگوی مقاومت از درون مخدوش شود. جالب است که گزارشگر نیویورک تایمز به ایران می آید و به قول خودش 2700 کیلومتر را طی می کند و با کسانی که دوستدار آمریکا هستند ارتباط می گیرد و پذیرایی می شود اما آخرسر می نویسد «با پوزش از تمام آنها که از من مهمان نوازی کردند، من با تحریم ها موافقم حتی اگر به مردم ضربه بزند»! این نمونه اخلاق آمریکایی در قبال افراد خوش گمان و عبرت نیاموخته است. آمریکا به تعبیر فارین پالیسی از موضع تکبر حرف می زند یا به تعبیر قرآنی مستکبر است. با این حال به تعبیر هفته گذشته مجله تندروی ویکلی استاندارد «دیدگاه کاخ سفید درباره نقش آمریکا در خاورمیانه به دیدگاه بنیانگذار جمهوری اسلامی شبیه است. به قول آیت الله خمینی، آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند.»
خراسان:چمران ، سرمایه ملی
«چمران ، سرمایه ملی»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم غلامرضا بنی اسدی است که در آن میخوانید؛چمران، یک سرمایه ملی است. یک سرمایه ماندگار ملی است. یک سرمایه کم نشدنی ملی است. یک سرمایه ملی با هم افزایی مدام است. ابعاد شخصیتی او را می توان به عنوان یک مدل، یک الگو برای یک شهروند موفق نظام اسلامی مورد مطالعه قرار داد و به جامعه معرفی کرد.
این که می گویم و تاکید دارم،«سرمایه ملی است» به جای این که «سرمایه ملی بود» از این روست که مصطفی چمران با شهادت نه تنها تمام نشده است بلکه در آغازی بی پایان و انجامی تمام نشدنی قرار گرفته است و نه تنها امروز که فردا و فرداها هم می توان از او گفت از او نوشت و او را به عنوان یک انسان موفق، سرمشق دفتر کسانی نوشت که می خواهند موفق باشند و موفقیت را نه تنها برای خود بلکه توفیقی الهی برای خدمت به جامعه بدانند و بخواهند و به کار گیرند.
لذا باور دارم حتی برای تحقق سند چشم انداز ۱۴۰۴ باز هم باید دکتر مصطفی چمران را مطرح کرد که همه شاخص های مطلوب این سند بزرگ را در شخصیت این دانشمند اخلاق گرای ایثارگر، جامعه پذیر پرتوان، می توان یافت. روحیه تعاون او، از یتیمان جبل عامل تا جوانان لبنان و تا رزمندگان ایران را بر صراط مستقیم حق و حق طلبی گرد هم آورده است و کجا می توان «تعاونی» یافت براساس «بر و تقوی» که شاگردش بشود «سیدحسن نصرا...» و دلاوران شیعه در لبنان و دیگری شهید «ایرج رستمی» و خیلی شهدا و رزمندگان دیگر در ایران، کجا جمعی براساس نیکی و پرهیزگاری شکل می گیرد در اندازه «ستاد جنگ های نامنظم چمران» در ایران و دلاوران مقاومت اسلامی در لبنان؟ پس باید چمران را امروز بیش از همیشه ترویج کرد، بدون این که کوچک ترین عارضه ای داشته باشد.
چه اگر سخن گفتن از افراد در قید حیات، با اما و اگرهایی مواجه است و برخی نگران امروز و فردای آنانند کسانی که با شهادت از این «قید حیات» آزاد شده و به حیات طیبه رسیده اند دیگر هیچ اما و اگری پیرامونشان نمی تواند باشد که اگر بود، باید در انتخاب خدا به تردید نگریست که شهید را خداوند برای خویش انتخاب کرده است و خود نیز -بنابر آموزه های دینی- جانشین او در خانواده است.
پس گفتن از شهید، گفتن از یک شخص نیست، از شخصیتی است که خود را با خداوند تعریف کرده است و چمران نیز از بزرگان این مکتب و مدرسه بود و هست، لذا تحت بیمه شهادت قرار دارد و می توان پیرامون او با یقین قلم زد و سخن گفت، سبک اخلاقی او را شرح داد و مولفه های شخصیتی اش را فهرست کرد و برابر دید همگان به ویژه جوانان قرار داد. می توان او را به سان پرچم حق به اهتزاز درآورد و در تدوین سبک های مدیریتی او مسئولان امروز و فردا را هم بدان توجه داد.
می توان از «خود»گذشتگی و از «آمریکا گذشتگی»او را سرمه چشم خیلی ها کرد و دل بریدن از میز، از پست و مقام را به خیلی ها که امروز به میزها دخیل می بندند و از پست ها دل نمی کنند و خوش تر دارند، جانشان گرفته شود تا مقامشان، یادآور شد.
او دکترای فیزیک پلاسما و الکترونیک داشت، دروازه بهترین دانشگاه های جهان و بهترین امکانات دنیا به رویش باز بود و در ایران، در جمهوری اسلامی ایران هم می توانست در جامه وزارت بماند و خود را حتی برای ریاست جمهوری آماده کند، اما او نه در آمریکا ماند و نه در قید و بند پست و مقام. او از جنوب لبنان تا غرب و جنوب ایران، نفس به نفس مجاهدان داد و سرانجام، به عاقبت سعادت بار خود که شهادت بود رسید و جاودانه شد.
حالا برخی مسئولان، به خود نگاه کنند و به مشی چمران... و در این تب تجمل و مقام پرستی و... چقدر جای دکتر مصطفی چمران خالی است تا به کلام ملهم از بعثت و آیات قرآن، خیلی ها را برانگیزد به مومنانه زندگی کردن، مومنانه مسئولیت داشتن... اما نه، جای چمران، خالی نیست، جای هیچ شهیدی خالی نیست و خداوند خود عهده دار کفالت آنان است و قرآنش پیغام همه شهیدان به همیشه تاریخ و همه آدم هاست که مومنانه باید زندگی کرد... چمران یک سرمایه ملی است. مثل همه شهدا..
جمهوری اسلامی:گرانیها و چاره کار
«گرانیها و چاره کار»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛ادامه روند افزایش قیمتها طی ماههای اخیر و عدم موفقیت برنامه ریزیها و اقدامات دولت برای توقف این روند، نگرانیهای فراوانی را در میان مردم و کارشناسان پدید آورده است.
بررسی روند حرکتی قیمتها و نرخ افزایش آنها نشان میدهد مجموعه عوامل متعدد و مختلفی در ادامه سیر صعودی بهای کالاها و خدمات نقش دارند که تورم ماههای اخیر را باید معلول و محصول هم افزایی این عوامل دانست. از میان این مجموعه عوامل تأثیرگذار در تورم فعلی اقتصاد ایران، دو عامل بیش از سایر موارد مؤثر و به تبع تأثیرگذاری، نیازمند توجه و مدیریت هستند؛ نخستین عامل با ضریب تأثیرگذاری بالا، افزایش قیمت تمام شده محصولات در کشور است.
به دیگر سخن، با بررسی تورم حوزه تولید طی ماههای اخیر به روشنی میتوان به این واقعیت رسید که قیمت تمام شده تولید کالاها و محصولات مختلف برای تولید کنندگان به شدت افزایش پیدا کرده است.
آمارهای بانک مرکزی نشان میدهد رشد شاخص قیمت در حوزه تولید طی سال 90 حدود 2/34 درصد بوده است. این رشد به این معناست که تولید کنندگان در سال گذشته با افزایشی حداقل 34 درصدی نسبت به سال 89 مواجه بودهاند.
نکته نگران کنندهتر در این آمار، بالا بردن شاخص قیمت صنعت است. بنابه آمارهای بانک مرکزی درحالی که رشد شاخص قیمت در حوزه تولید که بخش خدمات و... را نیز شامل میشود در سال 90 حدود 2/34 درصد بوده، همین شاخص در زیرمجموعه صنعت از رشدی حدود 37 درصد برخوردار بوده است. به عبارت دیگر مواد اولیه، نیروی انسانی، حامل انرژی و... در سال 90 حدوداً 37 درصد گرانتر به دست صنعتگران رسیده است.
معنای این افزایش جز این نیست که قیمت تمام شده کالاها و محصولات نیز حداقل به همین میزان افزایش خواهد یافت. بنابر این بالا رفتن قیمت تمام شده، یکی از مهمترین عوامل افزایش تورم طی ماههای اخیر است.
نکته مهمی که البته باید در این میان توجه مسئولان بیش از پیش به آن معطوف شود، اختلافی است که میزان رشد شاخص تولید کنندگان با میزان رشد شاخص مصرف کنندگان دارد.
بنابه آمارهای بانک مرکزی در سال 90، شاخص مصرف کنندگان حدود 5/21 درصد افزایش یافته است. این اختلاف 7/13 درصدی نشانه بسیار بدی است چرا که نشان میدهد، دولت برای جلوگیری از افزایش بیشتر تورم به سرکوب قیمتها پرداخته است. به عبارت دیگر، تولید کنندگان با اینکه با تورمی 34 درصدی دست و پنجه نرم کرده اند، مجاز به افزایش قیمتها در محصولات تمام شده نبودهاند. با اینکه این روند در سال 90 دنبال شده است اما به نظر میرسد ادامه آن در سال جاری دیگر ناممکن است؛ ارائه درخواستهای متعدد از سوی تولید کنندگان به سازمان حمایت از تولید کنندگان و مصرف کنندگان طی چند ماهه اخیر، مؤید این مدعاست.
افزایش قیمت نان و شیر به عنوان دو محصول پرمصرف جامعه طی ماهها و هفتههای اخیر به روشنی بیانگر غیرقابل تحمل بودن فشار افزایش قیمتها برای تولید کنندگان است؛ چرا که طبیعی است در شرایطی که هر کیلو شیر برای دامداران حدود 800 تومان و هر کیلو گندم برای کشاورزان حدود 500 تومان تمام میشود، نمیتوان انتظار داشت، آنها شیر را به قیمت کیلویی 630 یا گندم را به قیمت کیلویی 420 تومان به دولت بفروشند.
در این میان سؤال بیپاسخ این است که با وجود این فشارهای تورمی بردوش تولید کنندگان، تکلیف مصرف کنندگان چیست؟
آیا افزایش 3 هزار تومانی مبلغ یارانه نقدی برای جبران افزایش قیمت نان کافی است؟ مصرف کنندگان با بالا رفتن مدام قیمت شیر، گوشت، مواد لبنی، ماکارونی، میوهها و... چه باید بکنند؟ آیا دولت میتواند برای این گرانیها هم یارانه جداگانهای در نظر بگیرد؟ و به فرض محال اگر هم این توانایی وجود داشته باشد، آیا اساساً این کار صحیح خواهد بود؟ مگر یکی از عوامل اصلی افزایش تورم، همین رشد شدید نقدینگی در جامعه و ایجاد تورم پولی نیست که یکی از علل آن تزریق یارانههای نقدی است؟
به نظر میرسد چاره کار را باید جای دیگری جستجو کرد، جایی مانند تغییر رویکردهای کلی در حوزه اقتصاد، التزام عملی به قانون و انضباط مالی.
رسالت:فرد و دولت در اسلام
«فرد و دولت در اسلام»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندری است که در آن میخوانیداین روزها دانشجویان و اساتید دانشگاههای کل کشور سخت درگیر امتحانات پایان ترم هستند و کمتر دانشجو و استادی حال و حوصله نوشتن مقاله برای روزنامه ها و سایت ها را دارد. اما سردبیر ما گویا کاری به این حرف ها ندارد و سرمقاله اش را می خواهد. راقم این سطور نیز نه از سر بی حوصلگی بلکه از برای ادای تکلیف پاسخی را که به یکی از اساتید در امتحان پایان ترم دوره دکترای علوم سیاسی دادم برایتان قلمی می کنم باشد که مقبول بیفتد.
استاد ما در جلسه امتحان از رابطه فرد و دولت در اسلام پرسیده بود و من بضاعت اندک خود را به کار گرفتم تا بهقدر وسع پاسخی دهم که هم قد نمره باشد و هم به قامت یک دانشجوی علوم سیاسی مسلمان بیاید.
در اسلام دیانت و سیاست در هم تنیده اند مانند تار و پود یک فرش. اگر تار را از پود و یا پود را از تار منفک کنیم دیگر سیاست، دولت و حکومتی در اسلام باقی نمی ماند که بخواهیم پیرامون رابطه فرد با آن صحبت کنیم. اساسا در اسلام بر خلاف مسیحیت که حکومت یک "شر بشری" است دولت یک "خیر الهی" است و سیاستی که عین دیانت است آمده تا بشریت را به لحاظ مادی و معنوی رشد دهد. به تعبیر دیسون (Dyson) دولت اسلامی چارچوبی از ارزشهاست که در درون آن، زندگی عمومی جریان می یابد و خود، قدرت عمومی را در جهت تحقق آن ارزشها به کار می برد.(1)
فرد (individual) نیز در جامعه اسلامی واحد های حقیقی و ملموسی را تشکیل می دهد که در انضمام با یکدیگر مولد یک واحد حقیقی به نام "جامعه" یا "امت" است. به تعبیر علامه طباطبایی جامعه دارای وجود حقیقی است و از چگونگی پیدایش آثار می توان به دست آورد که وجود جامعه چنین است زیرا هر یک از افراد میزان مشخصی از قدرت، اراده و سایر خواص روحی و بدنی را دارد ولی وقتی جامعه تشکیل شد و یک حکم جمعی صادر کرد، یک چیز جدید است که افراد را نیز به همراه خود می برد به گونه ای که فرد نمی تواند در جهت خلاف جامعه حرکت کند بلکه جامعه او را با خود می برد از باب مثال، در انقلاب ها، تهاجم ها، غوغاها و مبارزه ها افراد محافظه کار و ترسو نیز جذب می شوند و همراه سیر جامعه به راه می افتند چه این که در جهت عکس نیز ناامنی، ترس، دلهره و مانند آن اگر بر جامعه ای حاکم شد افراد شجاع نیز قدرت تصمیم گیری خود را از دست
می دهند و اینکار برد مخصوص نشان می دهد که جامعه وجودی غیر از وجود افراد دارد. قرآن کریم همانگونه که برای افراد زندگی و مرگ قائل است و درباره آنان می فرماید:«کُلُّ نَفسٍ ذائِقَةُ المَوتِ»(2) و«ما جَعَلنا لِبَشَرٍ مِن قَبلِکَ الخُلدَ اَفَاِن مِتَّ فَهُمُ الخالِدُون»(3) برای جامعه نیز حیات و مرگ قائل است و می فرماید: فلان جامعه زنده، و فلان جامعه مرده است و همانگونه که برای افراد سعادت و شقاوت و اطاعت و عصیان قائل است، برای امت ها نیز آن را می پذیرد و همانطور که برای افراد کتاب و نامه عمل قایل است برای امّت ها نیز نامه عمل ذکر می کند. به عنوان نمونه درباره اجل امّت ها فرموده است:«لکُلِّ اُمَّةٍ اَجَلٌ فَاِذا جاءَ اَجَلُهُم لایَستَأخِرُونَ ساعةً و لایَستَقدِمُون»(4) همانطور که اگر اجل فرد فرا برسد لحظه ای تقدیم و تأخیر در آن راه ندارد اگر اجل امتی نیز فرا برسد تقدیم و تأخیرپذیر نیست.
اما برای اولین بار در تاریخ اسلام کی و کجا این سئوال جدی مطرح شد که رابطه فرد و دولت چیست؟ داوود فیرحی در این خصوص نقطه عزیمت را ماجرای صفین قلمداد می کند و می نویسد: زنجیره حوادثی که منجر به نبرد صفین شد غالبا تحت عنوان «فتنه اکبر» نامیده شده است. هرچند پایان این نخستین جنگ داخلی، معاویه را به مثابه حاکم، (defacto) برجای گذاشت، اما در میان جامعه اسلامی این پرسش، حتی عمیقتر و جدی تر از گذشته، مطرح شد که: «حاکم واقعی چه کسی است؟»(5)
بعدها در دوران هشام عبدالملک به واسطه توقف حرکت های جهادی و آشنایی مسلمانان با فرهنگ های مسیحی و زرتشتی و مقوله مشارکت سیاسی رزمندگانی که از جهاد برگشته بودند باردیگر این پرسش پررنگ تر شد. هشام در شوال سال 105 هجری جانشین برادرش یزید شد و تا سال 125 مجموعا مدت نوزده سال و هفت ماه خلافت کرد. وی ریاست یکی از طولانیترین و مقتدرترین دولتها را در سلسله امویان عهدهدار بود. در دوران بحرانی قرن دوم هجری متاثر از فعالیت های فکری و سیاسی خوارج معتزله در فرهنگ سیاسی آن زمان ظهور یافت. معتزله به تبع حسن بصری و در چارچوب یک منظومه عقلی استدلالی معتقد بودند که بنده آزاد است و در افعال خود، اعم از خیر و شر، اختیار مطلق دارد. هیچ تقدیری وجود ندارد که آدمیان را برخلاف اراده خود، به سوی اعمال ویژه ای سوق دهد. پافشاری معتزله در این عقیده فردگرایانه، این فرقه را به «عدلیه » مشهور ساخت. (6)
در دوران بنی امیه مبتنی بر این فرهنگ سیاسی و با ابتناء به ماجرای سقیفه و همچنین شورای 6 نفره خلیفه دوم مسیر جریان مشروعیت از پایین به بالا ترسیم شد. یعنی این آحاد مردم و جامعه هستند که به حاکمیت اسلامی رنگ شرعی می زنند. در دوره خلافت عباسیان اشاعره به رهبری ابوالحسن اشعری معتزله را به حاشیه راندند. به تعبیر فیرحی مکتب اشعری، اعتراضی بود به نتایج و پیامدهای عقلگرایی معتزله که معتقد بودند مبانی و معتقدات اسلامی را می توان با موازین عقل بشری درک و تبیین کرد. این مکتب، بازگشتی است از کوشش مایوسانه بنیاد یک دستگاه کلامی تعقلی صرف، به سمت اتکای بر قرآن و سنت و شیوه «سلف » در جامعه اولیه و دولت مدینه. این رجعت به گذشته سبب شد تا ربع قرن نخست اسلام به عنوان مدینه فاضله و الگوی مثالی دولت اسلامی تلقی گردد و دانش سیاسی مسلمانان بر مبنای چنان الگویی تدوین و توسعه یابد.(7)
در این الگو رابطه فرد و دولت از پایین به بالا نبود بلکه از بالا به پایین ترسیم می شد. ابوالعباس عبدالله بن محمد بن علی بن عباس، پس از اخذ بیعت برای خلافت خود، خطبه ای در مسجد کوفه خواند که شرح مجملی از دعاوی عباسیان درباره «خلافت اسلامی »، انحصار حکومت در قریش و برخی ریشه های انقلاب علیه بنی امیه را منعکس می کند. (8)
در این خطبه، سفاح مدعی شد که شناخت حق آنها برای خلافت، الزامی است. آنان با تفضل الهی خلافت را به دست گرفته اند، نه صرفا با موافقت مردم. سفاح اظهار کرد که: این حق ناشی از قرابت آنان با پیامبر است. (9)
در واقع در دوران "منصور دوانیقی" دومین خلیفه از خلفای عباسی موضوع رابطه فرد و دولت تحت تاثیر تفکرات اخباری گری مطرح شد و این تفکر رشد پیدا کرد که حاکم اسلامی به طور مستقیم قدرت خود را از خداوند می گیرد و امت محکوم به پیروی از هر حاکمی است که به اسم اسلام حکومت می کند.چنین استنباطی نتایج ضمنی مهمی در روابط بین دولت، جامعه و فرد در پی داشت. اندیشه و نظریه های سابق (به عنوان مثال بغدادی، باقلانی و...) که امت را تا اندازه زیادی منبع اقتدار «امام » دانسته و عناصر نظارتی ویژه ای همچون امر به معروف و نهی از منکر را تمهید نموده در این دوره، حتی در اندیشه های ابوالحسن ماوردی نیز، چنین به نظر می رسد که اقتدار سیاسی مستقیما از طرف خداوند به امام عطا شده است و به هیچ نحوی از جانب امت محدود نمی شود. (10)
اما در اسلام ناب که مطمئنا خط شفاف پیغمبر اکرم( صلی الله علیه و آله وسلم) و ائمه اطهار(علیهم السلام) است به نظر می رسد که هیچ یک از این دو تلقی صحیح نیست. حتی رابطه فرد و دولت در نگرش اسلام ناب با تقسیم بندی رایج غربی ها نیز سازگار نمی باشد.
در تفکر معاصر غرب راس هرم جامعه را دولت (state) تشکیل می دهد. در قاعده این هرم فرد- فرد یا همان (individual) تشکیل می دهند که سرجمع بدانها توده های مردم یا همان (mass) تشکیل می دهد در حد فاصل دولت و توده ها نیز جایی به نام جامعه مدنی و یا( civil society) قرار دارد که خواص اعم از نخبگان، رسانه ها، احزاب، سندیکاها، ان جی او ها و هر مدیوم دیگری که بیش از سایر آحاد مردم در مدنیت زندگی اجتماعی تاثیر دارد، قرار دارد. در اسلام نا این انفکاکات و تجرید ها قابل رویت نیست .
در اسلام امام و امت در هم تنیده شده اند و امام بخشی از امت است و امت نیز تمام ایده ها و آرمانهای خود را در امام جستجو می کند. در واقع اگر هرمی برای جامعه متصور شویم نمی توان حدفاصلی بین امام و امت برای آن جستجو کرد. در این تفکر امام محرک سیاقی یا سوق دهنده نیست بلکه امام یک محرک قیادی است و مانند قائدی می ماند که اگر فرد را به خیر الهی دعوت می کند خود نیز در این مسیر در حال حرکت است. امام دست ماموم را می گیرد و همراه خود به سمت قلل رفیع انسانیت حرکت می کنند.هدایت امام و نظارت امت در این تفکر با یکدیگر ممزوج شده اند.
حال اگر به اقتضای جوامع مدرن واسط و مدیومی نیز بین امام و امت قابل تعریف باشد این ابزار هم باید ویژگی هدایت کنندگی امام را داشته باشد و هم ویژگی های نظارت کنندگی امت را. یعنی اگر حزبی قرار است واسط این رابطه باشد هم باید هادی باشد و برای هدایت فکری جامعه کانال کشی کند و هم بتواند مانند امت ویژگی های نظارتی مثل امر به معروف و نهی از منکر، شورا، نصیحه لائمه المسلمین و ... را داشته باشد. مقام معظم رهبری در سفر چندی پیش خود به کرمانشاه ضمن تاکید بر این مهم که جمهوری اسلامی با تحزب مخالف نیست فرمودند:"حزبی که مورد نظر ماست، عبارت است از یک تشکیلاتی که نقش راهنمایی و هدایت آحاد مردم را به سمت یک آرمانهایی ایفاء میکند." ایشان افزودند: "حزب عبارت است از کانالکشی برای هدایتهای فکری؛ حالا چه فکری به معنای سیاسی، چه فکری به معنای دینی و عقیدتی...البته کسانی که یک چنین تواناییای داشته باشند، به طور طبیعی در مسابقات قدرت، در انتخابات قدرت هم آنها صاحب رأی خواهند شد، آنها برنده خواهند شد؛ لیکن این هدفشان نیست."
در این منظومه فکری می توان پرسشهای دیگری را نیز در خصوص رسانه اسلامی، دانشگاه اسلامی، ان جی او اسلامی و ... مطرح کرد. چرا که بر اصل رابطه که غیر قابل انفکاک است صحه گذاشته شده است.
البته پاسخ به پرسش استاد ما نیازمند تدقیقات و تعلیمات بیشتری است که از حوصله وجیزه حاضر بهدور است و مطمئنا نیازمند تصحیحات فراوان استاد است. اما امید است همین اندک، ما را در بوته نقد شما نخبگان و اساتید معزز مشروط و مردود نکند.
پی نوشتها:
1.ایندرووینسنت، نظریه های دولت، ترجمه حسین بشیریه (تهران: نشر نی، 1371)، ص 322.
2. سوره آل عمران، آیه 185.
3. سوره انبیاء، آیه 34.
4. سوره اعراف ، آیه 34.
5. فصلنامه نقد و نظر، شماره 7، فیرحی، داوود؛
6. بغدادی، ابومنصور، الفرق بین الفرق، (بیروت: دارالکتاب العالمی، 1984).
7. فصلنامه نقد و نظر، شماره 7، فیرحی، داوود؛
8. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری یا تاریخ الرسل والملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده (تهران: اساطیر، 1363)، ج 11، ص 2622-2620.
9. همان
10. فصلنامه نقد و نظر، شماره 7، فیرحی، داوود؛
سیاست روز:برنامه 1+5 با هدف تخریب مذاکرات
«برنامه 1+5 با هدف تخریب مذاکرات»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛این که تصور کنیم ۱+۵ در مذاکره با ایران برنامهای ندارد درست نیست اتفاقا آنها با برنامهای ویژه وارد مسکو شدند و دراین دو روز هم با استفاده از رسانههای خود این برنامهها را در افکار عمومی کشورهای اروپایی و آمریکایی که اسیر تبلیغات و اخبار جهتداری است که توسط آنها منتشر میشود، وارد میکند.
با بررسی دقیق عملکرد رسانههای غرب به راحتی میتوان دریافت که برنامههای ۱+۵ بر محور تخریبی بنا شده است. یعنی غرب برای تخریب فضای مذاکرات با برنامهای دقیق و حساب شده وارد هتل «گلدن رینگ» شد.
اخبار و گزارشهای منتشر شده در رسانههای آمریکایی و اروپایی پیش از آغاز مذاکرات مسکو و پس از آن آشکار میسازد که این رسانهها با هدایت ویژه از سوی دستگاههای اطلاعاتی غرب مبادرت به انتشار اخباری میکنند که از کانال آن دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی عبور کرده باشد.
هنگامی که «مایکل مان» افسر عملیات روانی در دستگاه اطلاعاتی آمریکا به عنوان سخنگوی کاترین اشتون برگزیده میشود، نشان دهنده عزم غرب برای تخریب مذاکرات است. آیا واقعا «مایکلمان» از مفاد «انپیتی» خبر ندارد که میگوید، ایران طبق قوانین «انپیتی» حق برخورداری از غنیسازی اورانیوم برای مصارف صلحآمیز را ندارد؟!
اما وی این ادعا را به رسانههای وابسته و هماهنگ، بیان میکند تا به صورت گسترده افکار عمومی تحت هدف خود را مورد اصابت قرار دهد. حال هر چقدر هم رسانههای مستقل و غیر وابسته در نفی و رد این ادعا تلاش کنند، آن تاثیر اولیه سخنان «مایکل مان» را نمیتواند خنثی کند.
نیم مذاکره کننده ایران در روند گفتوگو هیچگاه از احتمال توقف غنیسازی ۲۰ درصدی سخن نگفتهاند، اما رسانههای غربی همواره بر این موضوع مانور دادهاند. روزنامه نیویورک تایمز در همین زمینه نوشت؛ ایران نشان داده که ممکن است تمایل داشته باشد تا غنیسازی ۲۰ درصد را متوقف کند.
اما واقعیت چنین است که ایران همواره درباره غنیسازی ۲۰ درصد گفته است که حاضر است در این باره گفتوگو کند و تحت فشارهای اعمال شده غنیسازی بومی خود را تعلیق نخواهد کرد.
اهداف رسانهای غرب از فضاسازیهای انجام شده نسبت به مذاکرات مسکو، به شکست کشاندن نتیجه مذاکرات همراه با مقصر اعلام کردن ایران است.
از سوی دیگر غرب مایل نیست، این مذاکرات در کشوری به نتیجه برسد که مقابل سیاستهای آمریکا و اروپا در سوریه ایستاده و چندین قطعنامه شورای امنیت علیه دمشق را وتو کرده است. روسیه حتی با اعمال تحریمها علیه ایران مخالف است.
اکنون نیازمند بسیج رسانههای داخلی از هر طیف و تفکر هستیم تا بتوانیم بخشی از این توطئه هدفدار را خنثی کنیم.
آفرینش:مذاکرات درمسکو، تصمیم گیری در مکزیک
«مذاکرات درمسکو، تصمیم گیری در مکزیک»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛ سران 20 کشور صنعتی جهان(20G) درمکزیک گردهم آمدند که محور اصلی بحث آنان بحران مالی اروپا و نحوه حمایت ها و ریاضت های اقتصادی در کشورهای بحران زده بود. اما برخلاف اجلاس رسمی این گروه که نتیجه چندانی جز تعارض نقطه نظرات اقتصادی نداشت، در حاشیه این نشست اتفاقات مهمی رخ داد که می توان آن را مهمترین بخش این اجلاس دانست. دیدار روسای جمهور آمریکا و روسیه در حاشیه این نشست، پس از روی کار آمدن پوتین بسیارحائز اهمیت بود که نهایتاً به صدور بیانیه ای درمورد پرونده هسته ای ایران و مسئله سوریه ختم شد.
در بیانیه اعلامی از سوی دو رییس جمهور تاکید شده که: «ما در این امر اتفاق نظر داریم که ایران باید اقدامات جدی به منظور بازگرداندن اعتماد بینالمللی به ماهیت منحصراً صلحآمیز برنامه هستهای خود انجام دهد. برای نیل به این هدف تهران باید کاملاً به تعهدات خود عمل کند و برای حل و فصل سریع همه موضوعات باقیمانده با آژانس بینالمللی انرژی اتمی همکاری کند.» این بیانیه درحالی صادرشد که مسکو میزبان مذاکرات هسته ای ایران با 1+5 بود. جای تعجب نداشت اگر این بیانیه در نشست مسکو صادرمی شد، اما اظهارنظرات دو کشور و همسویی در منافع مشترک، بار دیگر بازی نانوشته روسها و آمریکایی ها را برملا ساخت.
اوباما و پوتین اعلام کرده اند که خواستار کاهش دادن حجم اورانیوم غنای بالای ایران برای مصارف صلح آمیز هستند. درحالی که این ادعا در نشست های قبلی بین ایران و غرب باعث بی نتیجه ماندن مذاکرات و اعمال تحریم های یک جانبه گردیده بود. ایران به رسمیت شناختن حق غنی سازی از سوی غرب را گامی جهت اعتماد سازی می داند و در نقطه مقابل غرب نیز تعلیق فعالیت های غنی سازی را گامی درجهت شفاف سازی در پرونده هسته ای ایران تلقی می کند.
این تفاهم ضمنی در مورد مسئله سوریه نیز خود را نمایان ساخت و هردوطرف به حل سریع بحران سوریه تاکید و اعلام کردند که مردم سوریه باید خودشان برای آینده کشورشان تصمیم بگیرند. این موضع گیری دو کشور در حالی صورت گرفت که تا پیش از این هرکدام روشی متفاوت برای حل بحران سوریه را پیشنهاد می کردند، به طوریکه روسها دو مرتبه در شورای امنیت قطعنامه هایی را که از سوی آمریکا برای متهم کردن دولت دمشق در نظر گرفته شده بود را وتو کردند.
اما درادامه دیدار دو رییس جمهور که حاشیه اجلاس 20G را مهمتر از نشست رسمی آن تبدیل کرد، اظهاراتی در مورد توافقات دو کشور در مسائل بسیار مهمی بود که برای طرفین اهمیت فراوانی داشت. رییس جمهور روسیه در اظهارات خود از ورود روسیه به سازمان تجارت جهانی خبر داد و حضور روسها را عاملی برای ثبات اقتصاد جهانی عنوان کرد. روسیه امسال پس از 18 سال توانست وارد این سازمان(WTO) شود ولذا برای حضور پررنگ خود نیازمند حمایت های آمریکا می باشد.
نکته دیگری که در این دیدار مطرح شد تاکید دو طرف بر توافق و همکاری درمورد سامانه دفاع سپرموشکی بود که در طی چند سال اخیر به مورد مناقشه بین آمریکا و روسیه تبدیل شده است. روسها این سامانه را اقدامی علیه امنیت خود می دانند و آمریکا نیز این سامانه را سپری دفاعی برای حفظ امنیت اسرائیل می داند.
آنچه از دورنمای این دیدار مشخص است، بازسازی پرده ای است که در طی چندین سال گذشته مشاهده کرده ایم. روسها ضمن حمایت های تظاهری خود از ایران و پرونده هسته ایش به یکباره با چرخش از مواضع قبلی درجهت منافع خود و برخلاف خواسته های ایران حرکت می کنند. مسلماً پیش گرفتن چنین رویه ای از سوی غربی ها و روسها نتیجه ملموسی را که گره گشای پرونده هسته ای ایران باشد را در بر نخواهد داشت.
تهران امروز:مذاکرات هسته ای تعلیق یا تداوم؟
«مذاکرات هسته ای تعلیق یا تداوم؟»عنوان یادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم جت کاظمی است که در آن میخوانید؛چنانکه از قبل پیش بینی می شد مذاکرات مسکو مانند چند دور نشست در بغداد پرگفت وگو بود. فارغ از اینکه دور بعدی مذاکرات در چه مکان و زمانی برگزار شود، نکته مهمی که در مورد روند حاکم بر مذاکرات جالب توجه است، رویکرد و جهتگیری مذاکراتی طرفهای غربی است. در حالی که تصوری پس از مذاکرات استانبول شکل گرفت که گویی طرف های غربی از راهبرد« هویج و چماق» به سوی راهبرد بده و بستان متوازن در جریان مذاکرات تغییر رویه داده اند؛ روند منتهی به نشست بغداد نشان داد که رویکرد آمریکا و کشورهای غربی ، به جای تلاش برای به نتیجه رساندن مذاکرات، معطوف به تطویل مذاکره و جلوگیری از به نتیجه رسیدن گفتوگوها بوده است. طرح خواستههای حداکثری بدون توجه به منافع و اولویتهای طرف ایرانی، راهبردی است که از سوی دولتهای غربی در دو دور مذاکره اخیر به صورت مشخصی دنبال شده است.
غرب از ایران می خواهد غنی سازی 20 درصد را تعلیق کند، سایت فردو را تعطیل و سوخت 20 درصدی خود را به خارج از کشور منتقل کند و در مقابل هیچ امتیازی از غرب دریافت نکند و تنها به این امید بنشیند که شاید اعتماد غرب را به دست آورد. برای هر ناظر آگاهی این امری بدیهی است که جمهوری اسلامی ایران به هیچ وجه در چنین قالبی وارد معامله نخواهد شد و این امری نیست که غرب از آن بی اطلاع باشد.
حال سوال این است که دلیل پیگیری چنین راهبرد غیر سازنده و نامتعارفی از سوی طرف غربی چیست؟ در این ماجرا شاید مهم ترین متغیر را باید در انتخابات آتی آمریکا و موقعیت ویژه باراک اوباما جست. رئیس جمهور آمریکا از یک جهت تحت فشار شدید جمهوریخواهان و لابی صهیونیستی برای فشار بر ایران و عدم هرگونه مصالحه ای قرار دارد و از سویی دیگر تمایلی برای ورود به فاز مورد تقاضای این گروه که فضایی مبهم و آزموده نشده است نیز ندارد. اوباما امیدوار است تا ضمن تداوم مذاکرات در فضای تعلیقی فعلی، از شکل گیری توافقهای موثر با ایران پرهیز نماید تا در شرایط بهتری وارد رقابتهای انتخاباتی آمریکا شود.
در اتخاذ این راهبرد معادلاتی چون تلاش آمریکا برای متوازن کردن بازار جهانی نفت که
به واسطه تلاش تحریمی علیه نفت کشورمان در موقعیتی نامتعادل قرار دارد نیز موثر است. تیم سیاست خارجی اوباما امیدواراستکهگذشت زمان ضمنآنکه به آنها در گذر آسان تر از آزمون انتخابات کمکخواهد کرد، میتواند درمقطعی غربرا در ماه های آینده در شرایط بهتری برای مذاکره قرار دهد. در مقابل چنین جهت گیری رویکرد ایران چه باید باشد؟ عده ای در داخل با اشاره به راهبرد غیرسازنده مذاکراتی غرب، بر این امر تاکید دارند که جمهوری اسلامی ایران نباید در فضای فعلی وارد مذاکره با غرب شود. تعطیل مذاکره، توصیه مشخص این گروه در وضعیت فعلی است. در مقابل گروهی دیگر معتقدند که ایران باید در مواضع خود تعدیل ایجاد کرده و زمینه تفاهم های بعدی را با غرب فراهم آورد.
طبیعی است که در سیاست خارجی نه تعطیل مذاکره و نهتن دادن به مذاکره در هر شرایطی نمی تواند مطرح باشد. در این میان، ماندن در فضای مذاکره با تاکید بر حقوق و مواضع اصولی خود را باید سیاست موثرتری دانست که ضمن جلوگیری از دادن فرصت بهانه گیری به طرف غربی برای فضاسازی رسانهای و ایجاد جو روانی، مانع از تحقق اهداف غربی ها به ویژه اهداف کوتاه مدت می شود. باید توجه کرد که گذشت زمان صرفا تامین کننده منافع غرب نخواهد بود، ایران نیز در فضای فعلی بدون تعطیلی برنامه های خود، می تواند چند ماه آینده در شرایط بهتری وارد مذاکره شود.
حمایت:حرکت در سراشیبی
«حرکت در سراشیبی»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است که در آن میخوانید؛اتحادیه اروپا به عنوان یکی از بزرگترین اتحادیههای جهان همواره تلاش داشته تا خود را برترین اقتصاد جهان معرفی و خواستار الگوبرداری سایر کشورها شده است. هرچند که این منطقه تلاش کرده تا در قالب نظام سرمایهداری در عرصه بینالملل ایفای نقش کند اما روند تحولات این منطقه از سال 2008 نشان میداد که این امر رویایی بیش نبوده و در نهایت در مسیر تزلزل گام برمیدارد. این امر در سال 2011 با آغاز جنبشهای تسخیر علیه نظام سرمایهداری شدت بیشتری گرفت. این روزها در حالی اروپا با بحران شدید اقتصادی و سیاسی همراه است که تحولات خاصی بر این اتحادیه سایه افکنده است.
اولا یونان به عنوان پاشنه آشیل اتحادیه اروپایی بار دیگر انتخابات پارلمانی را برگزار کرد. انتخاباتی که محور آن را موافقان و مخالفان طرح ریاضت اقتصادی اتحادیه اروپا تشکیل میدهد. در انتخابات گذشته چپ گرایان توانستند در انتخابات پیروز شوند اما در نهایت از تشکیل دولت ناکام ماندند. اکنون نیز راستگرایان در حالی برتری نسبی را بدست آوردند که کارآمدی آنها برای حل بحران یونان زیر سوال است.ثانیا محور دیگر تحولات مهم اروپا را برگزاری انتخابات پارلمانی در فرانسه تشکیل میدهد.
براساس نتایج اعلام شده حزب سوسیالیست به ریاست اولاند رئیس جمهور فرانسه توانسته است اکثریت پارلمان را کسب کند. از جمع 557 کرسی پارلمان سوسیالیستها توانستهاند حداکثر کرسیها (320 کرسی) را کسب کنند. این انتخابات از آن جهت دارای اهمیت است که میتواند تعیین کننده آینده سیاسی اولاند و فرانسه باشد. اولاند به دنبال دگرگونی در ساختار ریاضت اقتصادی و نیز عدم همراهی مطلق با اتحادیه اروپا است. نمود عینی این رفتار را در عدم همسویی با مرکل صدراعظم آلمان در اجرای طرح ریاضت اقتصادی میتوان مشاهده کرد.
به رغم آنکه مرکل در دوران سارکوزی تلاش بسیاری داشته تا چنان نشان دهد که سیاستهای مشترکی را با فرانسه در حوزه اقتصادی دارد اما در نهایت این روند با آمدن اولاند در ابهام قرار گرفته است. اکنون با پیروزی اولاند در انتخابات پارلمان عملا این روند تشدید گردیده است.
نکته اساسی آنکه اولاند تلاش دارد تا در حوزه اروپا نیز دگرگونیهایی ایجاد و نگرش طرح ریاضت اقتصادی را ابطال سازد. بسیاری از ناظران سیاسی تاکید دارند در این فرایند، آلمان و شخص مرکل بسیاری متضرر گردیده و به نوعی دیگر توان بازیگری در عرصه اروپا را نخواهند داشت.
به هر تقدیر میتوان گفت اروپا اکنون با دو آزمون بزرگ مواجه شده است وآن دگرگونی در ساختار سیاسی فرانسه و یونان میباشد که میتواند تاثیر بسیاری بر اتحادیه اروپا داشته باشد چرا که هر دو کشور برای جدایی از اروپا گام جدی برمیدارند و میتوانند چالشهای بیشتری را روی میز اتحادیه اروپا قرار دهند.
شرق:بحران مشارکت در مصر
«بحران مشارکت در مصر»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم صادق زیباکلام است که در آن میخوانید؛درخصوص نتایج انتخابات ریاستجمهوری مصر حدس و گمانهزنیهای زیادی میرفت. اما آنچه در عمل اتفاق افتاده تقریبا همه را گیج و بلاتکلیف کرده. در واقع به جای آنکه بپرسیم آیا محمد مرسی پیروز شده یا احمد شفیق، پرسش به این صورت درآمده که بالاخره تکلیف میدان التحریریها چیست؟
آیا آنها باید به میدان التحریر بیایند و در خیابانهای قاهره جشن بگیرند یا برعکس باید باز مجددا بازگردند به میدان التحریر و اعتراض کنند؟ باورنکردنی است اما مردم یا دستکم طرفداران انقلاب در مصر نمیدانند که باید جشن بگیرند یا اعتراض کنند؟ هم اخوانیها معتقدند که پیروز شدهاند، هم احمد شفیق مدعی پیروزی است.
ضمن آنکه نتیجه قطعی انتخابات هنوز به صورت رسمی اعلام نشده است. اما چرا حاصل انتخابات به این صورت شد؟ کمترین و کوتاهترین پاسخ آن است که زیرا خیلیها در انتخابات شرکت نکردند و رای ندادند. تقریبا همه خبرگزاریها و ناظران بر این نکته اذعان داشتند که میزان مشارکت برخلاف تصور و انتظار خیلی بالا نبود.
دستکم برخلاف میزان مشارکت در انتخابات مجلس که حدود 5/2 ماه پیش صورت گرفت و خیلی بالا بود (نزدیک به 75درصد) در انتخابات ریاستجمهوری مشارکت به زحمت به بالای 50درصد میرسید. اما چرا چنین شده؟ چرا خیلی از مصریها به پای صندوقها نرفتند؟ به نظر میرسد چندین عامل دستبهدست یکدیگر دادند و باعث شدند که انتخابات ریاستجمهوری فاقد آن شور و هیجان شود.
نخست آنکه در دوم انتخابات حق انتخاب دوم محدود شده بود یا نامزد اخوانالمسلمین یا احمد شفیق که آخرین نخستوزیر حسنیمبارک بود و در مجموع سمبل گذشته و ساختار سیاسی قبل از انقلاب است. کسر قابل توجهی از رایدهندگان نه خیلی خواهان یک رییسجمهور اخوانی در هیبت محمد مرسی بودند و نه اشتیاق زیادی داشتند که به بقایای حسنی مبارک رای دهند.
سلفیها، اسلامگرایان رادیکال، لیبرالها، سکولارها، گروهها و جمعیتهای مختلف و متعدد فعالان مدنی و... برایشان انتخابات روز یکشنبه 27 خرداد واقعا بدل به انتخاب میان بد و بدتر شده بود. رویداد هولناک دومی که درست چند روز قبل از انتخابات به وقوع پیوست اعلام رای دادگاه قانون اساسی مصر بود. دادگاه، پارلمان یا مجلس مصر را غیرقانونی اعلام کرد.
استناد قضات دادگاه عالی آن بود که انتخابات مجلس حسب قانون صورت نگرفته بود. طبق قانون اساسی فعلی مصر، یکدرصد مشخصی (حدود یکسوم) از نامزدها باید غیرحزبی باشند در حالی که در آن انتخابات داوطلبانی که به عنوان غیرحزبی وارد رقابت شده بودند ولی در حقیقت وابستگی حزبی داشتند خیلی بیشتر از یکسوم بود. به استناد این قانون، دادگاه آن انتخابات را مخدوش و در نتیجه رای به انحلال مجلس داد. مصریها باور نمیکردند که چنین اتفاقی بتواند بیفتد و مجلس را که حدود دو، سه ماه قبلش آنها با آن همه امید، هیجان، عشق و شور انتخابات آن را برگزار کردهبودند و ....
درواقع نخستین مجلسی را که در طول تاریخ آن کشور مردم به صورت کاملا آزاد و بدون دخالت مستقیم یا غیرمستقیم حکومت گذاشته بودند انتخاب کنند، در جلو چشمانشان غیرقانونی و منحل اعلام شد. هنوز خبر در همه جای مصر پخش نشده بود و هنوز خیلی از مصریها درست نفهمیده بودند که چرا پارلمان منحل اعلام شده که «تحریریها» به سمت میدان به راه افتادند. اما قبل از رسیدن آنان و استقرارشان در میدان، رهبران اخوانالمسلمین نشستی اضطراری تشکیل دادند. اسلامگرایان در برابر تصمیمی دشوار قرار گرفته بودند. تصمیم دادگاه عالی به هر حال در چارچوب قانون گرفته شده بود. اگر اسلامگرایان آن را نمیپذیرفتند، در حقیقت بهمعنای نپذیرفتن کل حاکمیت تلقی میشد.
بهعبارت دیگر شاید نپذیرفتن تصمیم دادگاه عالی یعنی اعلان جنگ رسمی به نظامیها. آنان تصمیم گرفتند که رای دادگاه عالی را قبول کنند. محمد مرسی رسما اعلام کرد که با وجود عدم اعتقاد به رای دادگاه عالی اما از مردم خواست که به آن احترام بگذارند.
حاجت به گفتن نیست که این تصمیم چگونه یک سطل آب سرد روی خیلی از رایدهندگان مصری ریخت. کمترین پرسشی که انحلال پارلمان برای مصریهای طرفدار انقلاب به وجود آورد آن بود که شرکت در انتخابات چه فایدهای دارد، وقتی چند قاضی منتخب حسنی مبارک ظرف یکی، دو ساعت حاصل ماهها تلاش و تقلای آنان را نقش بر آب میکنند؟
اما مصیبت سومی هنوز در راه بود که در واقع ابعاد آن به مراتب گستردهتر از دو مصیبت قبلی بود. درست 48 ساعت قبل از انتخابات ریاستجمهوری، شورایعالی نظامی مصر اعلام کرد که حسب اختیاراتی که شورا از آن برخوردار است، تنظیم بودجه و... در اختیار آن شوراست و به رییسجمهور مربوط نمیشود.
اگر املا و انشای عربی فصیحی را که بیانیه شورایعالی نظامی وضعیت و جایگاه جدید رییسجمهور را تعریف میکرد خواسته باشیم به فارسی معمولی ترجمه کنیم، شورایعالی نظامی عملا همه اختیارات و مسوولیتهای مهم را در دست خود گرفته و جایگاه رییسجمهور (صرفنظر از آنکه محمد مرسی است یا احمد شفیق) در حقیقت تنزل پیدا کرده به جایگاه ملکه انگلستان. یعنی «رییس کشوری» که عملا «نقشی و جایگاهی صرفا» تشریفاتی و یک «دکور» بیش نیست.
هر چند نظامیان بلافاصله وعده دادند که پس از شروع به کار رییسجمهور منتخب، قدرت را به او واگذار میکنند اما بیانیه شورای نظامی، بیانگر وجود وسوسه قوی میان بخشی از نظامیان برای حکمرانی بر سیاستمداران است.رایدهندگان مصر آشفته، پراکنده،
هاج و واج و بلاتکلیف ماندند که چه بکنند؟ آیا باید به میدان التحریر یا به پای صندوقهای رای بروند؟ آیا اساسا اهمیتی دارد که احمد شفیق بشود رییسجمهور یا محمد مرسی.
وقتی اساسا نظامیان اعلام کردهاند که رییس آنها هستند؟ اکنون شاید بهتر بتوان فهمید که چرا میزان مشارکت در انتخابات ریاستجمهوری آنقدر پایین آمد و چرا التحریریها ماندهاند که درخصوص نتایج انتخابات باید به خیابانها بریزند و انتخاب نخستین رییسجمهور بعد از حسنی مبارک را جشن بگیرند، یا برعکس باز مجددا راهی میدان التحریر شوند و اعتراضاتشان را از سر بگیرند. نظامیها راند اول را بردهاند، اما مبارزه تازه شروع شده است.
مردم سالاری:دغدغههای مردم و آخرین جای امیدواری
«دغدغههای مردم و آخرین جای امیدواری»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم محمدحسین روانبخش است که در آن میخوانید؛مذاکرات هستهای ایران و 1+5 اگر چه موضوع بسیار مهمی است و تاثیر موثری در وضعیت کشور دارد اما اگر به افکار عمومی مراجعه کنیم، مشخص است که با وجود پیگیری اخبار این مذاکرات توسط مردم،آنچه تاثیر روانی بیشتری بر زندگی مردم دارد، وضعیت نامناسب اقتصادی است که سالهاست آنها را به خود درگیر کرده است و به این باور رسانده که بیشتر از آن که متاثر از مناسبات بینالمللی و فشارهای غرب و ... باشد، سوءمدیریتها و ناکارآمدی طرحهای دولتی است که به دلیل اصرار دولت بر آنها، سالهاست که بیشازپیش زندگی مردم را دچار مشکل کرده و تورم و گرانی روزافزون بوجود آورده است. این موضوع را وقتی در مقابل اخباری که از دادگاههای اختلاس 3 هزار میلیاردی و بیمه به گوش میرسد جمع کنیم، معلوم میشود که دغدغههای مردم چقدر افزایش یافته و توقع آنها در برخورد با کسانی که مسبب چنین وضعیتی شده اند، چقدر بالا رفته است.
با این همه اگر مسئولان با مردم ابراز همدردی کنند یا بابت وضعیتی که فراهم آورده اند، از عموم مردم عذرخواهی کنند، میتواند آبی باشد که بر آتش نابسامانیها پاشیده میشود اما با کمال تاسف، مدتهاست که نه تنها چنین نمیشود بلکه سخنهایی گفته میشود که مصداق نمک ریختن بر زخم مردم است . ماههاست که گرانی چنان میتازد که حتی آمارهای تعدیل شده و اصلاح شده هم نمیتواند واقعیت را کتمان کند و روز به روز بر تورم اعلامی رسمی افزوده میشود .
در این حالت اما وضعیتی که مردم با گوشت و پوست خود احساس میکنند، خیلی بدتر از نرخ تورم است و انتقال این گرفتاریها به مراجع تقلید، باعث شده که در ماههای اخیر، هشدارهای بسیاری از سوی آنها درباره وضعیت اقتصادی مردم داده شود و از مسئولان خواسته میشود که فکری برای آن بکنند .
با کمال تعجب نحوه مواجهه مسئولان دولتی با این هشدارهای بحق چیست ؟ روزنامه دولتی ایران بارها در ماههای اخیر تیتر اول خود را به اخبار ارزانی اختصاص داده که در بهترین حالت فقط میتواند شوخی فرض شود. ده روز پیش محمدرضا رحیمیمعاون اول احمدی نژاد با تأکید بر اینکه وضع اقتصادی کشور خوب است، اظهار داشت: «وضع مردم هم خوب است اما مشکل هم داریم ولی باید دانست نابرده رنج گنج میسر نمیشود»و پریروز محمود احمدی نژاد جدیدترین نظریه اقتصادی خود را ارائه داد و گفت : « موضوع مهم قدرت خرید مردم است نه سطح قیمتها؛ تمامی آمارهای رسمی نشان میدهد که قدرت خرید و سطح رفاه مردم در حال افزایش است؛ البته قطعاً مشکلاتی هم در این مسیر وجود دارد اما به فضل الهی بر همه آنها غلبه میکنیم.»
این گونه گفتارها نه تنها نوعی انکار گرانیهای فلجکننده است بلکه نشان بی اعتنایی به دغدغههای مراجعی است که بارها و بارها نسبت به این وضعیت نگرانکننده هشدار دادهاند . راستی مگر میشود با ارجاع دادن به آمارهایی مجهول، این گونه مشکلی را که عموم مردم را درگیر کرده و همه دلسوزان را حساس کرده، انکار کرد و مشکل را حل شده دانست؟ ادامه چنین رفتاری مطمئنا مشکلات را بیشتر از پیش افزایش خواهد داد و بر همین اساس است که باید گفت آنچه برای مردم بسیار بیشتر از مذاکرات هسته ای اهمیت دارد، چنین رفتارهایی است که نشاندهنده عزم دولت برای ادامه روندی است که در پیش گرفته و باعث شده در این سالها، این طور کشور گرفتار بحرانهای لاینحل اقتصادی شود.
توجه دادن دولت و دولتمردان به هشدارهای مراجع میتواند آخرین امیدواری برای اصلاح رفتار و روش در پیش گرفته باشد و باز هم باید ابراز امیدواری کنیم که دولتی که با شعار اصولگرایی روی کار آمد، لااقل به سخنان مراجع تقلید توجه کند.
ابتکار:فشار و مقاومت درنقطه جوش!
«فشار و مقاومت درنقطه جوش!»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن میخوانید؛فضای بینالملل به گونهای است که راهبرد «باخت-باخت» و «حاصل جمع صفر» نتیجهبخش نمیباشد. با در نظر گرفتن تغییرات جهانی و تحولات منطقه خاورمیانه، تنها راهبرد مناسب در تعامل با ایران «برد-برد» است. تجربه پرونده هستهای نشان داده که به غیر از این راهبرد، دیگر رویکردها جوابگو و مثمر ثمر نخواهند بود.
از آنجایی که غرب به دلیل ارزیابی نادرست از توان ایران، همواره با رویکرد بازی”حاصل جمع صفر” پا به میدان مذاکرات گذاشته، مذاکرات تبدیل به پروسهای پلکانی برای تشدید تحریم و فشار علیه جمهوری اسلامی شدهاست. به عبارت دیگر، طرف غربی با مطالبه صد و عرضه صفر، خواهان تمکین ایران به صد درصد خواستههای غربیها و عدم اجابت هیچکدام از درخواستهای ایران میباشد. در حقیقت در میدان ترسیم شده توسط غربیها، باید یک طرف برنده مطلق و طرف دیگر بازنده مطلق باشد.
آنچه تاکنون از درون نشستهای بغداد و مسکو به دست آمده، نشانگر این است که ایران حاضر به تغییر میدان بازی از حاصل جمع صفر به بازی باخت-باخت شده ولی غرب حتی این مقدار عقبنشینی را نیز نپذیرفتهاست. به هر حال بازی باخت-باخت یک گام به واقعیت قدرت در نظام کنونی بینالملل نزدیک است ولی بازی با حاصل جمع صفر مربوط به دوران گذشته است و هیچ نسبتی با واقعیتهای کنونی ندارد. یکی از دلایلی که غربیها حاضر نیستند راهبرد خود را تغییر دهند، عدم ارزیابی درست و شناخت کامل آنها از وزن و قدرت ایران میباشد. غرب همچنان با عینک دهه 50 به ایران نگاه میکند و هم خود را در جایگاه سه دهه گذشته تصور مینماید و هم ایران را در همان جایگاه سابق میبیند.
به هر حال با آن عینک، ایران یک کشور جهان سومی و کاملاً وابسته است، قدرت در صحنه جهانی بلوکه و در دست آمریکا میباشد و سهم کشورها تنها در تبعیت محض قابل تصویر است. حال بسیار گران خواهد بود که این کشور جهان سومی، یک طرف میز و تمام قدرتهای برتر جهان در طرف دیگر این میز به چانهزنی و داد و ستد عادلانه بپردازند. در نگاه آنان، این میز، تنها یک تشریفات است که اقدامات بعدی را توجیهپذیر نماید بنابراین طبیعی است که با این نوع نگاه، امکان پیشرفت در مذاکرات وجود نخواهد داشت.
با این رویکردها به نظر میرسد که فشار غربیها و مقاومت ایران به نقطه جوش رسیدهاست. مهمترین کارت طرف غربی در برخورد با ایران»تحریم نفت» است که شمارش معکوس آن شروع شدهاست ولی این کارت هم نتوانسته مقاومت ایران را بشکند. حال سوال اینست که”گام بعدی چه میتواند باشد؟»
به نظر میرسد تمام نگرانی دنیا از همین سوال نشأت میگیرد؛ میزان فشارهای غرب برای منافع خود آنان طاقت فرسا و برای دیگر کشورها نیز غیرقابل تحمل گردیده و میزان مقاومت ایران نیز به نقطه خطرناکی رسیدهاست، به همین دلیل به رغم اصرار غربیها بر خواستههای نامعقول خود در مسکو باز هم ترجیح میدهند که حتیالامکان جلوی شکست مذاکرات گرفته شود. گویا تلاشی در جریان است که شاید با عبارتپردازی از تب شکست بکاهند و بتوانند پیامد بنبست کنونی را مدیریت نمایند.
دلیل دیگر اصرار غربیها به رویکرد یکطرفه خود، تغییر سیاستمداران این کشورهاست. در سه دهه گذشته، ایران به موضوع اول سیاست خارجی تمام سیاستمدارانی که قدرت را در آمریکا در دست گرفتهاند، تبدیل شدهاست. در آمریکا همواره چگونگی برخورد با مسئله ایران، محور رقابتها بودهاست اما هیچگاه سیاستمداران پیروز، قادر به پیشبرد وعدههای انتخاباتی خود در خصوص ایران نبودهاند و پرونده لاینحل ایران توسط هیأت حاکمه قبل به هیأت حاکمه بعدی تحویل داده شدهاست. برخی از آنان مایل به حل مسئله ایران بودهاند ولی به دلایلی هیچکدام موفق نگشتند.
هرکدام که جدید وارد عرصه قدرت میشوند با همان ادبیات گذشته و با تکرار مطالبات حداکثری، خواهان انزوای بیشتر ایران و حذفش از چرخه تحولات جهانی هستند اما روند تحولات مطابق میل آنان پیش نرفته و در موارد بسیار، همین رویارویی به باروری جمهوری اسلامی منجر شدهاست. اکنون هم جامعه جهانی نگران گذر درجه منازعه ایران و غرب از نقطه جوش است. در این شرایط نیز هیچ راه حلی به جز تعدیل انتظارات طرفین و رسیدن به یک توافق میانه وجود ندارد.
هزینهای که ایران برای وصول به نقطه کنونی پرداخته، غیر قابل چشمپوشی اما قابل تعدیل است. غرب هم راهی به جز زدن مهر تأیید بر حق هستهای ایران ندارد. حال مذاکرات دو روزه مسکو با تمدید دقیقه و ساعت به دنبال راهی است.
شرکتکنندگان بیم شکست دارند و همزمان پوتین و اوباما، بیانیه مشترک صادر کردهاند؛ تعابیر این بیانیه یادآور کنفرانس «یالتا» در سال 1323 با محوریت روزولت، چرچیل و استالین پیرامون تقسیم غنائم پس از جنگ جهانی دوم است. صد البته که این قیاس معالفارق میباشد اما سوال مهم در پس بیانیه مذکور، اینست که” آیا همانند روزگار کنفرانس یالتا که هیبت استالین و ضعفهای روزولت در نهایت به نفع شوروی تمام شد، اکنون هم پوتین برنده منازعه غرب و ایران خواهد بود یا خیر؟»
دنیای اقتصاد:فاز دوم هدفمندی یا یارانهای؟
«فاز دوم هدفمندی یا یارانهای؟»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم زهرا کاویانی است که در آن میخوانید؛زمزمههای اجرای مرحله دوم قانون هدفمندی یارانهها از روزهای پایانی سال 1390 به گوش میرسید و با واریز مابهالتفاوت یارانه نقدی مرحله اول و دوم در ابتدای سال 1391 اجرای این فاز قوت گرفت که به دنبال آن با مخالفتهایی که از سوی مجلس و برخی کارشناسان اقتصادی برای اجرای فاز دوم هدفمندی یارانهها صورت گرفت، مبلغ واریزی همچنان پس از سه ماه غیرقابل برداشت باقی ماند تا همین چند روز پیش که قابل برداشت شد.
با این حال در روزهای گذشته اخبار جدیدی مبنی بر اجرای فاز دوم هدفمندی یارانهها توسط خبرگزاریها منتشر شد، اخباری که طبق آن احتمال اجرای فاز دوم به صورت افزایش یارانه نقدی بدون افزایش قیمت حاملهای انرژی وجود دارد. با وجود آنکه هنوز از سوی هیچ یک از مقامات رسمی، درستی یا نادرستی این خبر تایید نشده، اما اهمیت موضوع به قدری است که لازم است کارشناسان توجه ویژهای به آن داشته و سیاستگذاران اقتصادی را بیش از پیش متوجه پیامدهای مختلف اجرای آن سازند.
درخصوص اجرای سیاستهای مختلف در ارتباط با قانون هدفمندی یارانهها بیش از هر چیز لازم است به یاد داشته باشیم که منظور اصلی از اجرای قانون هدفمندی یارانهها و افزایش قیمت حاملهای انرژی و نزدیک کردن هرچه بیشتر قیمت این حاملها به قیمتهای جهانی، دستیابی به دو هدف اصلی بود: اول آنکه مصرف بیرویه حاملهای انرژی که به علت ارزانی قیمت آنها در کشور رواج دارد کنترل شود و دوم آنکه از بار مالی یارانهها بر دوش دولت کاسته شود.
این دو هدف از اهداف اولیه افزایش قیمت حاملهای انرژی بوده است و سایر موارد مانند پرداختی به خانوار بابت جبران افزایش قیمت حاملهای انرژی در مرحلههای بعدی قرار میگیرد. با این حال به نظر میرسد که سیاستگذار، تا حدود زیادی از اهداف اولیه افزایش قیمت حاملهای انرژی دور شده است.
اعطای یارانه نقدی به خانوار در مرحله اول هدفمندی یارانهها، در حالی که قرار بود تنها 50 درصد به خانوار تعلق گرفته، 30 درصد به تولیدکننده و 20 درصد به خزانه دولت واریز شود، به گونهای اجرا شد که نه تنها پولی به خزانه دولت واریز نشد و بر اساس گزارشهای منتشر شده به تولید نیز تعلق نگرفت، بلکه سهم خانوار نیز از درآمدهای هدفمندی فاصله گرفت و منجر به برداشت از تنخواه بانک مرکزی و استفاده از سایر منابع شد؛ بنابراین تا اینجای کار یکی از اهداف اصلی هدفمندی یارانهها؛ یعنی کاهش بار مالی دولت و ذخیره وجوه بابت هزینههای عمرانی (همانطور که رییسجمهور محترم در شب اعلام اجرای قانون هدفمندی یارانهها وعده داده بودند) با چالش جدی مواجه است.
اما دیگر هدف اصلی این قانون؛ یعنی کاهش مصرف حاملهای انرژی نیز تا حدود زیادی در گرو قیمت نسبی این حاملها است، در حالی که در زمان اجرای این قانون قیمت دلار در محدوده 1100 تومان بوده و امروز در بازه 1800-1700 تومان نوسان میکند، در صورتی که بخواهیم مطابق قانون قیمت را به سطح قیمت فوب خلیجفارس نزدیک کنیم، فاصله زیادی بین قیمتهای اولیه و قیمتهای کنونی ایجاد شده است.
از طرف دیگر رشد بالای نقدینگی که به واسطه اعطای یارانه نقدی به خانوار و همچنین سایر سیاستهای اقتصادی ایجاد شده است، به همراه افزایش قیمت دلار، باعث افزایش نرخ تورم شده که در کنار ثابت بودن قیمت حاملهای انرژی، تا حدود زیادی افزایش اولیه قیمت آنها را جبران کرده است.
از این رو موضوع افزایش یارانه نقدی بدون افزایش قیمت حاملهای انرژی تا حدود زیادی میتواند دومین هدف از اهداف اصلی قانون هدفمندی یارانهها یعنی کاهش مصرف را نیز با چالشی جدی مواجه کند؛ زیرا مسلما در شرایطی که با قیمتهای قبلی درآمد حاصل از هدفمندی یارانهها، کفاف یارانه نقدی را نمیداد، در چنین شرایطی به مراتب یارانه پرداختی از درآمدهای هدفمندی یارانهها پیشی خواهد گرفت و بار مالی آن بر دوش دولت منجر به کسری، استقراض و در نتیجه تورم خواهد شد که مجددا حاملهای انرژی را نسبت به سایر کالاها ارزانتر کرده و مصرف بیشتر آن را ترغیب میکند.
همچنین همزمان با دور شدن از اهداف اصلی قانون هدفمندی یارانهها، نقدینگی افزایش یافته، در حالی که بازارهای مالی جذابیت لازم برای جذب آن را ندارند، روانه بازارهایی مانند دلار و مسکن شده و موجب نابسامانی در این بازارها خواهد شد. از این رو لازم است تا سیاستگذاران اقتصادی کشور، پیش از هرگونه تصمیمی در خصوص اجرای فاز دوم از قانون هدفمندی یارانهها، پیامدهای آن را به خوبی مدنظر قرار دهند.
جهان صنعت:رقص تازهبهدوران رسیدهها
«رقص تازهبهدوران رسیدهها»عنوان سرمقاله روزنامه جهان صنعت به قلم هادی مومنی است که در ان میخوانید؛ این موضوع که بورس این روزها سکه رایجی برای سرمایهگذاران و معاملهگران کشور نیست بر کسی پوشیده نیست، میانگین بازدهی و کاهش قیمتها نیز تاییدکننده این مورد است. مدتهاست که مسوولان اقتصادی از سطح وزیر تا مسوولان بورس با بیاهمیت خواندن افت فاحش بازار سرمایه ایران یا آن را کماهمیت قلمداد کرده یا با بزرگنمایی رشدهای مقطعی شاخص، آن را به یک اتفاق خاص و عادی بودن معاملات بورس تبدیل میکنند.
شیوه موضعگیریهای موجود که از سوی مقامات این نهاد و حتی وزیر اقتصاد اتخاذ میشود در مسیری حرکت نمیکند که واقعیتهای پنهان را حداقل بیان کند تا فعالان این بازار سرمایهپذیر برخلاف بازارهای موازی دیگر به طور آگاهانه و شفاف در بورس به معامله سهمهای خود بپردازند.
تفاوت اصلی اینجاست که شما در بازار سکه،ارز، مسکن و حتی بانک تا حد قابل قبولی از اطلاعات این بازارها برای سرمایهگذاری مطلع هستید و میانگین بازدهیها را با اندکی تفاوت میتوانید تحلیل و مشخص کنید اما در نقطه مقابل در بورس با گروهها و دستهای پشت پردهای همانند گروههایی که روز گذشته مدیرعامل یک کارگزاری از آن به عنوان «گروههای نوظهور» نام برد طرف حساب هستید که این بازار مالی را در دست دارند و به نوعی هدایتگر بازار هستند. در این میان تکلیف سهامداران حقیقی که با سرمایههای اندک خود در بورس فعال هستند زیاد نمیتواند مبهم باشد چراکه یا بیاختیار به سمت این گروهها کشیده میشوند یا به طور مستقل باید در تالارهای شیشهای به دادوستد سهمها بپردازند.
در حالت اول چون نقدینگی اینگونه سرمایهگذاران درصد معنیداری را شامل نمیشود طبیعتا ریسک حضور در اینگونه گروهها برای آنان بیشتر از ارکان اصلی و هدایتگر بازار که با حجم سرمایهگذاری میلیاردی فعالیت میکنند، میباشد و به نوعی در اولین ریزشها کاندیدای اولین سقوطکنندگان هستند. در سویی دیگر با مستقل بودن در این بازار چون به رانت اطلاعاتی و اخبارهای حاشیهای دسترسی ندارند باید ریسکهای بیشتری را بپذیرند اما این افشاگری از این منظر حایز اهمیت است که باید امیدوار بود که مقامات بورس و حتی ارکان بالاتر جلوی فعالیت این گروههای نوظهور در بورس که علنا در حال هدایت معاملات در مسیر منافع خود هستند را بگیرند.
اینگونه واکنشها و مقابله با این وضعیتها میتواند شفافیت بورس و اعتمادهای از دست رفته را بازگرداند اما با این شرط که برای مسوولان اهمیت داشته باشد که معاملات بورس در یک بستر عادلانه حرکت کند یا در مسیری برای منافع افراد و گروههای خاص که البته در بازار سرمایه ایران کم هم نیستند.
گسترش صنعت:نقش فروشگاههای زنجیرهای در نظام توزیع کشور
«نقش فروشگاههای زنجیرهای در نظام توزیع کشور»عنوان سرمقاله روزنامه گسترش صنعت به قلم صادق داداشی است که در آن میخوانید؛با مروری بر تاریخ تحولات علمی، ملاحظه میشود که سیطره نظام توزیع کالا و خدمات در سراسر جهان در حال متحول شدن است.
این نظام توزیعی با توجه به روند فزاینده و رو به رشد جهانی شدن اقتصاد و تجارت، در حال تغییر و بازسازی است. این تغییرات بنیانی نهتنها قیمت کالاها و خدمات را متاثر کرده بلکه در حال تغییر ماهیت عرضه و تقاضا در داخل کشورها و حتی تهدید رقابت میان کالاها و خدمات تولیدی در کشورهای مختلف نیز هست. یکی از مهمترین تحولات در این خصوص تغییر و جایگزینی نهادهای توزیعی و تبعات ناشی از این امر است. در گذشته بهطور عمده تولیدکنندگان، واردکنندگان و توزیعکنندگان کوچک و بزرگ، بازیگران اصلی در توزیع کالاها و خدمات بودهاند و درنهایت فروشگاههای کوچک و متوسط وظیفه عرضه مستقیم کالاها و خدمات به مشتری را بر عهده داشتهاند.
در حال حاضر نهادهای جدیدی جایگزین بازیگران قبلی در زنجیره توزیع و حتی بخشی از تولید شدهاند. سطح فعالیتها نیز از سطح ملی ارتقا یافته و برخی از توزیعکنندگان زنجیرهای در سطح منطقهای یا جهانی نیز فعال بوده و شعبههای خود را در اقصی نقاط جهان برای توزیع کالاها و خدمات برپا کردهاند. طی سالهای اخیر در کشورهای جهان توزیع کالاها در فروشگاههای زنجیرهای به سرعت گسترش یافته است. اینگونه فروشگاهها با بهرهگیری مناسب از تجهیزات، تحت سرپرستی یک سازمان مرکزی و مدیریت یکپارچه با کارکرد فضایی منظم و مرتبط میتوانند بخش عمدهای از مایحتاج عمومی را با قیمت مناسب در ابعاد ملی، منطقهای و محلی تهیه، تدارک و توزیع کنند.
این فروشگاهها دارای کارکردهای مثبتی هستند که مهمترین آنها امکان تخصیص بهینه منابع و نهادههای تولیدی و افزایش کارایی، افزایش درآمدهای حاصل از فروش و کاهش هزینههای توزیع، کاهش ریسک قیمت و برقراری ثبات نسبی در بازار، افزایش تنوع کالا، خدمات، بهبود قدرت انتخاب و افزایش قدرت خرید مشتریان به دلیل کاهش هزینههای جنبی و انحصارهای محلی است.
همچنین افزایش اطلاعات مشتریان در مورد خصوصیات کالاهای عرضهشده ازجمله محتویات محصول، تاریخ تولید، تاریخ انقضا و...، اطمینان از بهداشتی بودن محصولات خریداریشده، کاهش ترددهای درونشهری و بهتبع آن هزینههای حملونقل، شفافسازی فرآیندهای فروش و قیمتگذاری کالاها با توجه به ارائه فاکتور، به خریداران که موجب افزایش رفاه و در عین حال افزایش نظارت عمومی مصرفکنندگان میشود، نیز از دیگر کارکردهای مثبت فروشگاههای زنجیرهای است.
فروشگاههای زنجیرهای با بهبود بهداشت و سلامت جامعه، افزایش دقت و سرعت نظارت بر کیفیت و رعایت استانداردها و مسائل بهداشتی، بهبود بستهبندی کالاها جهت عرضه در این واحدها، امکان انتقال نظرات و انتقادات مصرفکنندگان به مدیران فروشگاههای زنجیرهای نیز کمک بسزایی داشتهاند.
فروشگاههای زنجیرهای با سابقهای که در کشورهای توسعهیافته و حتی در بعضی از کشورهای درحالتوسعه دارند با آنچه در ایران شکل گرفته است، تفاوتهای زیادی دارند.
وجود قوانین و مقررات حاکم بر فروشگاههای مدرن زنجیرهای ازجمله قوانین مربوط به رعایت استانداردهای مرتبط با کیفیت و بهداشت محصولات تولید و عرضهشده به منظور افزایش سلامت عمومی جامعه سبب ارائه کالاها با تنوع بالاتر و کیفیت بهتر در بسیاری از کشورهای توسعهیافته و در حال توسعه میشود. در حالیکه ویژگی بارز نظام توزیع ایران نسبت به سایر کشورها بهخصوص کشورهای توسعهیافته، عدم توزیع استاندارد کالاها در کمترین زمان و هزینه در امر نگهداری و عرضه است.
علاوه بر این در ایران تعداد خردهفروشان کوچک بسیار گسترده و بیش از ۸/۱ میلیون واحد صنفی است اما تعداد واحدهای صنفی بزرگ و زنجیرهای محدودی (تنها حدود ۶۰۷ فروشگاه زنجیرهای و ۳۵۶ فروشگاه بزرگ) به فعالیت مشغولند. به عبارت دیگر، گسترش فروشگاههای زنجیرهای در ایران نسبت به واحدهای صنفی سنتی از رشد خوبی برخوردار نیست.
در حال حاضر فروشگاههای زنجیرهای با حمایت دولت ایجاد شده و به واسطه عدم گسترش آنها، سهم اندکی از کل سهم نظام توزیع کالا برعهده دارند و در بهترین حالت بهصورت یک خردهفروشی بزرگ وارد شبکه توزیع شدهاند. این در حالی است که با توجه به کادر این فروشگاهها میتوان آنها را از تکامل و ساماندهی نظام خردهفروشی از طریق کاهش سهم بازاری آنها از بخش توزیع و ایجاد انگیزه در جهت استفاده از ابزارها و روشهای نوین توزیع کالا ایجاد کرد.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد