عذاب وجدان، راز جنایت 7 ساله را فاش‌کرد

می‌ترسیدم واقعیت را بگویم

ساحل، زن جوانی که بعد از سال‌ها همدستی در یک جنایت، حالا دستش رو شده با تایید حکم 7 سال زندان از سوی دیوان عالی کشور باید زمانی طولانی را در زندان بماند. این زن که به اتفاق همدستش در شعبه 74 دادگاه کیفری‌استان تهران محاکمه شده با این‌که می‌گوید از کرده‌اش پشیمان است، اما باید سال‌های زندان را سپری کند و این پشیمانی نتوانسته او را از مجازات رهایی دهد. ساحل درخصوص قتل شوهرش و همدستی با مردی که بعدها با او ازدواج کرد به سوالات ما پاسخ می‌دهد.
کد خبر: ۴۵۱۶۴۱

3 سال است که در بازداشت هستی و باید چند سال دیگر هم در زندان بمانی. وقتی حکم را به تو ابلاغ کردند چه حسی داشتی؟

خیلی ناراحت شدم. من را به دفتر شعبه احضار کردند و گفتند که حکم 7 سال حبسم تایید شده‌ است. فکر می‌کردم در دیوان عالی کشور حکم نقض شود، اما تایید شد و من باید این سال‌ها را در زندان بمانم.

چرا فکر می‌کردی حکمت نقض می‌شود؟

خیلی از هم‌بندی‌هایم در دیوان عالی کشور تخفیف گرفته‌بودند اما من نتوانستم.

تو متهم هستی با مردی رابطه نامشروع داشتی و قبل از آن هم با همدستی مردی دیگر شوهرت را به قتل رساندی، چطور فکر می‌کردی که تخفیف بگیری؟

راستش من هیچ‌کدام از این‌کارها را نکردم، اما اعترافاتی که حامد کرد باعث شد من گیر بیفتم و نتوانستم بی‌گناهی‌ام را ثابت کنم.

بیشتر توضیح بده؟

حامد شوهر من را کشت چون عاشق من شده‌ ‌بود. بعد ماجرا را به من گفت و من هم که دیدم راهی بجز سکوت ندارم در برابر خواسته حامد سکوت کردم و بعد هم به خاطر تنهایی با او ازدواج کردم.

چه شد که حامد شوهر تو را کشت؟

ما در خانه او زندگی می‌کردیم و اجاره هم می‌دادیم. یک روز وقتی برای خرید بیرون رفته‌بودم، حامد شوهرم را کشته‌ بود. وقتی متوجه شدم که جسد را در خانه دیدم. حامد من را مجبور کرد که همکاری کنم و به من گفت باید کمکم کنی جسد را دفن کنم. من هم این‌کار را کردم.

چرا از حامد می‌ترسیدی؟

چون اگر به حرفش گوش نمی‌کردم حتما من را هم می‌کشت. به همین خاطر هم مجبور شدم به حرفش گوش کنم.

خانواده شوهرت نگفتند او کجاست؟

شوهرم خانواده‌‌ای نداشت. پدرومادرش فوت کرده‌ بودند و خواهران و برادرانش هم در شهرستان بودند. در واقع او فقط من را داشت. من هم به آنها گفتم که حسین من را رها کرده و به خارج از کشور رفته ‌است.

خانواده خودت چطور، آنها نپرسیدند شوهرت کجاست؟

به آنها هم همین را گفتم. فکر می‌کردند حسین من را رها کرده و به خارج از کشور رفته ‌است. بعد هم که با حامد ازدواج کردم ، خانواده‌ام از ترس آبروریزی چیزی نگفتند.

جسد را چه کردید؟

بعد از این‌که حسین کشته شد، حامد چاله‌ای در باغچه کند و جسد را آنجا دفن کرد.

اما حامد در بازجویی‌ها چیز دیگری تعریف کرده. او گفته که شما با هم حسین را کشتید و گفته که تو نیمه‌شب بالش را روی دهان حسین گذاشتی و بعد حامد او را با چاقو زده و در واقع گفته ‌است که تو و حامد با هم این نقشه را کشیدید. چطور می‌گویی که از قتل شوهرت خبر نداشتی؟

حامد چون از دست من عصبانی بود چنین اعترافاتی کرده‌. من در قتل شوهرم دست نداشتم.

چرا حامد از دست تو عصبانی بود؟

چون فکر می‌کرد من با کس دیگری رابطه دارم و چون در زندان بود و نمی‌توانست کاری کند، چنین اعترافی کرد.

تو واقعا به او خیانت کرده‌ بودی؟

من اصلا زن قانونی حامد نبودم. ما فقط صیغه کرده‌بودیم و بعد او با جعل یک عقدنامه، اسم من را در آن نوشت تا به پدرومادرم نشان دهد.

چرا حامد در زندان بود؟

او به خاطر سرقت ماشین زندانی شده‌بود و باید 5 سال در زندان می‌ماند.

چرا به او خیانت کردی؟

خیانت نکردم، فقط از او می‌ترسیدم و بدم می‌آمد. وقتی زندانی شد دیگر به دیدنش نرفتم و حامد فکر می‌کرد به خاطر این‌که به او خیانت می‌کنم به دیدنش نمی‌روم.

با حامد چطور آشنا شدی؟

ما همدیگر را در یک مهمانی خانوادگی دیدیم و او به من ابراز علاقه کرد اما حرف‌هایش را جدی نگرفتم و گفتم که شوهر دارم.

تو و شوهرت در خانه حامد زندگی می‌کردید چرا؟

مدتی بعد از این‌که حامد را در آن مهمانی دیدم، مجبور شدیم خانه استیجاری‌مان را تحویل دهیم. حامد پیشنهاد داد برای مدتی در خانه او زندگی کنیم. او تنها زندگی می‌کرد و خانه‌ای بزرگ داشت. شوهرم راضی نبود، اما من از او خواستم قبول کند چون می‌خواستیم پول جمع کنیم و خانه بخریم.

تو که می‌دانستی حامد به تو ابراز علاقه کرده چرا اصرار کردی به خانه او بروید. آیا به خاطر این‌که رابطه بیشتری با حامد داشته‌باشی نبود؟

نه، من به خاطر این‌که شوهرم اذیت نشود گفتم به خانه حامد برویم. فکر نمی‌کردم حامد شوهرم را بکشد.

اما حامد گفته‌است تو در مدتی که شوهر هم داشتی با او در رابطه بودی و از همه چیز خبر داشتی؟

اما من راضی به مرگ شوهرم نبودم.

شما جسد را در باغچه دفن کردید، یعنی جسد خیلی به شما نزدیک بود. این نزدیکی باعث نشده ‌بود تو به حسین فکر کنی؟

من خیلی شب‌ها به حسین فکر می‌کردم، چون واقعا او را دوست داشتم. اما نمی‌توانستم جلوی حامد در مورد او چیزی بگویم.

چطور شد که حامد زندانی شد؟

او چندین ماشین سرقت کرده ‌بود. زندگی ما از این راه می‌گذشت. در یکی از این سرقت‌ها گیر افتاد و به 5 سال حبس محکوم شد.

حامد چرا تصمیم گرفت واقعیت را به ماموران بگوید.

دوستانش به او اطلاعات دروغ داده ‌بودند. گفته ‌بودند که در نبودش من به او خیانت می‌کنم در حالی که من این‌کار را نمی‌کردم، به خاطر ترس و نفرتی که از حامد داشتم مدتی بود که به دیدنش نمی‌رفتم اما با کس دیگری هم رابطه نداشتم. می‌خواستم زندگی خودم را بسازم و دوباره شروع کنم بدون حامد.

او چطور موضوع را اعتراف کرد؟

آن طور که در بازجویی‌ها از خودش شنیدم او به خاطر کابوس‌هایی که دچارش می‌شد، موضوع را به افسر نگهبان و بعد هم به بازپرس گفته بود. حامد می‌گفت نمی‌توانسته این عذاب وجدان را تحمل کند و تصمیم گرفت اعتراف‌کند.

پلیس جسد را کشف کرد؟

نه چون بعد از این‌که جسد حسین از بین رفت و استخوان‌هایش ماند، حامد جسد را بیرون آورد و به یک بیابان منتقل کرد. البته چند تکه استخوان پیدا شد اما جسد دیگر از بین رفته بود.

حامد در دادگاه تو را متهم کرد با مردان زیادی رابطه داشتی و حتی یکی از آنها را معرفی کرد. در این‌باره چه می‌گویی؟

او بدون هیچ‌ترسی به من تهمت می‌زند. من اصلا نمی‌خواستم این‌طور شود. حامد دروغ گفت و من را به دردسر انداخت دوستانش به او اطلاعات دروغ داده‌اند و من اصلا کاری که مستحق مجازات باشم، نکردم. او بود که زندگی‌ام را نابود کرد و کاری کرد که برای همیشه یک زن بدبخت بمانم. دوستانش به او گفته‌بودند که من با مردی قرار است ازدواج کنم. حامد هم بدون این‌که از من بپرسد زنگ می‌زد و فقط فحاشی می‌کرد. من هم به همین خاطر دیگر به دیدنش نرفتم. از همان ابتدا هم حامد را دوست نداشتم و نمی‌خواستم به زندگی با او ادامه دهم.

وقتی خانواده‌ات فهمیدند تو در مورد حسین دروغ گفتی چه واکنشی نشان دادند؟

آنها از دست من ناراحت شدند و هنوز هم من را نبخشیدند. مادرم هنوز هم با من حرف نمی‌زند اینها مصیبت‌هایی بود که حامد به سرم آورد و من را این‌طور بدبخت کرد.

از حامد بگو او حالا کجاست؟

بعد از محاکمه، حامد در زندان فوت کرد. آن‌طور که به من گفتند او دچار بیماری ایدز و هپاتیت شده ‌بود و خیلی طول نکشید که جانش را از دست داد. او مجازات نشد اما من باید 7 سال را در زندان بمانم.

خانواده حسین در این‌باره چه می‌گویند؟

من گفتم که حسین خانواده‌ای ندارد. چند نفر فامیل دورش هم به خون من تشنه هستند. آنها نمی‌دانند من مجبور شدم با حامد همکاری کنم. او مرد خشنی بود و اگرمن این‌کار را نمی‌کردم، سرنوشتم مثل حسین بود.

اما تو می‌توانستی موضوع را به خانواده‌ات و به پلیس بگویی، خودت خواستی که موضوع را مخفی کنی؟

من از ترسم این‌کار را کردم. هرچند غیر واقعی به نظر می‌رسد، اما من واقعا نمی‌توانستم موضوع را بگویم چون خودم متهم می‌شدم.

حرفی با زنانی مثل خودت داری؟

من از کارم پشیمان هستم و سعی می‌کنم این سال‌ها را بگذارنم و مثل یک انسان سالم دوباره وارد جامعه شوم. من اشتباه کردم و خودم این را می‌دانم. ای کاش از حسین جدا می‌شدم و به سمت حامد هم نمی‌رفتم. من به زنان توصیه می‌کنم اگر شوهرشان را دوست ندارند، از او جدا شوند نه این‌که دست به کار بدی بزنند و بعد هم خودشان گرفتار شوند.

مرجان لقایی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها