سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
چنگالی برای هواپیما ربایی!
آنجی اف از شانگهای چین بدترین خاطره خود را چنین نقل میکند:
در آگوست سال 2011 من از اوگاندا در آفریقا به سمت لندن پرواز داشتم و در بین راه هواپیما در دبی توقف داشت. این فرودگاه از بالاترین ضریب امنیت پروازی در جهان برخوردار است. همه چیز عالی پیش میرفت تا این که در فرودگاه دبی در یکی از پستهای بازرسی مامور امنیتی فرودگاه پس از بررسی کولهپشتی من با اشعه ایکس از من خواست کیفم را باز کنم. پس از بررسی کوله من یک چنگال فلزی که در کیف من بود و جزئی از فلاسک غذای من محسوب میشد از نظر آنها خطرناک تلقی میشد و به من اجازه ندادند آن را با خود به هواپیما ببریم. هرچقدر اصرار کردم بیفایده بود و در نهایت مجبور شدم از خیر چنگال بگذرم تا به پرواز برسم. وقتی برای ناهار مهمانداران بستههای ناهار را آوردند با کمال تعجب دیدم در این بستهها برای هر نفر یک چنگال، یک چاقوی میوهخوری و یک قاشق که همگی فلزی بودند قرار دارد. خب اگر چنگال من برای امنیت پرواز خطر داشت این چاقو و چنگالها نیز فلزی هستند. هنوز نفهمیدهام چرا چیزی را که خودشان ممنوع کردهاند و به مسافران اجازه داشتن آن را نمیدهند، در هواپیما در اختیار همگان قرار میدهند؟
ارباب بدشانسها
کوین از آلمان در 3 بخش، خاطرات 3 سفر بد خود را اینگونه بازگو میکند: نخستین تجربه: در شهر ناپل ایتالیا گرد و غبار محلی جلوی پرواز هواپیما را گرفته بود و من برای 2روز مجبور به ماندن در شهر شدم و با کرایه کردن یک ماشین از شهر ناپل به شهر ورونا سفر کردم. پس از بازدید از ورونا یک تاکسی با پلاک مونیخ را در جاده دیدم و با او برای بازگشت به مونیخ در مقابل 150 یورو به توافق رسیدم و تمام طول راه را خوابیدم و بعد از مدتکوتاهی در ایستگاه قطار مونیخ منتظر ماندم و در آخر بدون تجربه استرس هواپیما به شهر خودم رسیدم.
تجربه دوم: فرودگاه ادینگبورگ سوئد مثل همیشه به علت بارش سنگین برف از کار افتاده بود و ساعت به ساعت نیز اوضاع جوی بدتر از قبل میشد و مسوولان فرودگاه نیز از ارائه خدمات به تمام مسافران عاجز شده بودند، بنابراین من به هتل برگشته و برای سرعت بخشیدن به بازگشتم یک بلیت هواپیما از منچستر برای مونیخ رزرو کردم، یک بلیت قطار به مقصد منچستر خریدم، ولی از شانس بد قطار با تاخیر به حرکت درآمد و از آن بدتر این که در میانه راه دچار مشکل فنی شد و یک قطار دیگر برای کشیدن قطار ما اعزام شد، با این حساب با سرعتی پایین به مسیر ادامه دادیم و درست یک ساعت پس از پرواز به شهر منچستر رسیدم و مجبور شدم تا یک روز دیگر نیز منتظر بمانم تا سرانجام ساعت یک نیمه شب به خانه برسم، ضمن این که هزینههایی را نیز متقبل شده بودم.
تجربه سوم: دفعه سوم شاهکار دیگری در سفر من بود، برای رفتن به آمریکا آماده میشدم ولی به طور ناگهانی تمام سیستم ارتباطی من در شهر فرانکفورت قطع شد و به علت بارش بسیار شدید باران چند روز در هتل زندانی شده بودم، جالبتر اینجا بود که چمدانهای من که قرار بود همان روز به من تحویل داده شود تا 7 روز به دستم نرسید. با این حساب به نظر شما ایراد از من بوده است یا سفرهایم؟
برترین خط هوایی دنیا
مونیکا ام ـ سانفرانسیسکو: همیشه یکی از خطوط هوایی را به عنوان بهترین خط هوایی جهان به دوستانم معرفی میکردم، ولی درست همان شرکت پرواز من را 12 ساعت قبل از انجام لغو کرد! جالب اینجا بود که تمامی تلفنهای پذیرش شرکت مورد نظر هم جواب نمیدادند و از پیام تلفنی خندهدار استفاده کرده بودند: «به علت حجم بالای تلفنها از پاسخ دادن به شما معذور میباشیم» جالب اینجاست که اگر نمیتوانید پاسخ بدهید چطور من را به این پیامگیر متصل کردهاید؟ لازم به یادآوری نیست شرکتی که نتواند پرواز لغو شده خودش را دوباره برنامه ریزی کند تنها موجب آبروریزی خود خواهد شد و البته بهانه خندهدار این شرکت در آن پیام تلفنی تنها میتوانست یک کودک 3 ساله را متقاعد کند.
از ماشین کرایهای عکس بگیرید
ویلیام اشنایدر از تگزاس در مورد بدترین خاطره سفر خود در سال گذشته میگوید:
همراه خانوادهام برای اسکی به اروپا سفر کرده بودیم و احساس میکردیم دوران خوبی پیشرو خواهیم داشت، ولی جالب اینجا بود که در شهر فرانکفورت همه محلها به صورت تفکیک نشده بودند و سیگاریها در میان جمع براحتی سیگار روشن میکردند و جالبتر این بود که همه آنها درباره آلودگی هوا ناراحتی خود را اعلام میکردند! سرانجام به محل مورد نظرمان رسیدیم و از طریق یک بنگاه آنلاین یک ماشین کرایه کردیم. هنگام تحویل گرفتن ماشین بدنه پر از خش و خط بود، ماشین را تحویل گرفتم و به کلبه کرایه شده در آلپ رفتم ولی درعوض یک کلبه با یک مکعب نمناک و فاقد امکانات روبهرو شدم و با عصبانیت تصمیم به بازگشت به خانه گرفتم، ولی جالب اینجا بود که صاحب ماشین تنها چند ساعت پس از کرایه دادن ماشین به ما ادعا میکرد که ماشین او مثل آینه تمیز بوده و تمام خشها کار ما بوده است! سر انجام برای خلاص شدن از آن شهر نحس مبلغی را به صاحب ماشین پرداختم و با اولین پرواز از آنجا خارج شدم، ولی درست 3 روز بعد از رسیدن، یک قبض 700 دلاری برای خسارت ماشین به دستم رسید، با یک تحقیق در اینترنت دیدم که افراد زیادی توسط همان شرکت مورد کلاهبرداری قرار گرفتهاند. از این به بعد حتی اگر بخواهم یک دوچرخه کرایه کنم باز هم قبل از هر کاری در حضور صاحب آن از دوچرخه عکس خواهم گرفت! و فکر کنم دیگر تا آخر عمرم هوس اسکی در اروپا به سرم نزند.
سیستم ویژه تحویل بار
همراه خانوادهام برای سفر آماده شده بودیم، پرواز ما شامل 2بخش میشد، اول باید از غرب آمریکا به شرق آن میرفتیم و بعد هم با یک پرواز راهی اروپا میشدیم. پرواز اول به خوبی انجام شد ولی پرواز دوم لغو شد، پس از گذراندن مدتی در شرایط سخت و بدون وسایلمان به مقصد رسیدیم، جالب اینجا بود که در طول 2 هفته اقامت ما بارهایمان به ما نرسید! هر بار هم که پیگیر بارها میشدیم فقط به ما محل قرارگیری فعلی بارهایمان را میگفتند ولی امکان یافتن بارها و رساندن آن به ما وجود نداشت، دست آخر به شهر خودمان بازگشتیم ولی هنوز بارهایمان را دریافت نکرده بودیم! ماجرا وقتی خندهدارتر به نظر میرسد که بدانید تقریبا به اندازه پول هر بلیت هزینه اضافهای برای محافظت از بار پرداخته بودم تا دچار مشکل نشوم ولی افرادی که بلیت عادی داشتند تمام بار خود را تحویل گرفته بودند، ولی ما هنوز سرگردان بودیم!
خسارت دوگانه
یکی از ساکنان ویرجینیا بدترین خاطره سفر خود در سال گذشته را این گونه بیان میکند: همراه پسرم به سفر رفته بودیم و برای دوری از محیط مدرن امروزی تصمیم گرفتیم که به یک کلبه جنگلی با حداقل امکانات برویم، کلبهای که کرایه کرده بودیم تنها یک تلویزیون قدیمی داشت که به یک آنتن زنگ زده در بالای سقف متصل بود، درست پس از چیدن وسایل شخصی خود در اتاق، پسرم جلوی در رفت تا در معرض هوای تازه قرار بگیرد که ناگهان صدای فریاد او را شنیدم و به سرعت بیرون رفتم. آنتن تلویزیون از بالای ساختمان کنده شده و به پشت پسرم برخورد کرده بود، به سختی او را به بیمارستان رساندم و متوجه شدم یکی از دندههایش در اثر ضربه شکسته است. هنوز از شوک این حادثه خارج نشده بودم که با یک صورتحساب 1500 دلاری برای تعمیر سقف کلبه اجاره شده روبهرو شدم، فکر نمیکنم بدشانسی بزرگ تری از این برای من میتوانست رخ دهد! مهمترین نتیجه این است که نه من و نه پسرم هیچ گاه به کلبههای جنگلی فکر هم نخواهیم کرد.
منبع: روزنامه نیویورک تایمز
سیدایمان مهدوی
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی اصغر هادیزاده، رئیس انجمن دوومیدانی فدراسیون جانبازان و توانیابان در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد