مهدی مهدوی‌کیا از خاطرات فوتبالی‌اش می‌گوید

قفل بزرگ بر پای سازندگی در فوتبال

شرایط نه‌چندان مطلوب تیم داماش گیلان سبب شده بود تا مهدی مهدوی‌کیا علاقه چندانی به صحبت‌کردن در مورد اوضاع و احوال فعلی تیمش نداشته باشد. او که فصل پیش هم در تیم استیل‌آذین شرایطی مشابه را تجربه کرده بود به ظاهر از این سبک زندگی فوتبالی دل خوشی ندارد.
کد خبر: ۴۳۴۰۴۲

فوتبالیستی که همواره در طول سال‌های فوتبالش در ایران و آلمان مسیر رو به پیشرفت را طی کرده، از این که حالا و ظرف این یکی، دو سال از این مسیر خارج شده راضی به نظر نمی‌رسد. از این رو بیشتر از فوتبال ایران و اوضاع فعلی تیم داماش، سعی کردیم با او از گذشته‌ها که البته هنوز هم ناگفته‌های زیادی در آن برای ما نهفته است بپرسیم و او نیز با رویی گشاده پاسخگو بود. البته از آینده و آنچه مهدی برای روزهای بازنشستگی‌اش در نظر گرفته هم سوال پرسیدیم و او نیز تصویری از آن روزهای نیامده پیش چشمانمان ترسیم کرد.

تیم‌تان حال و روز چندان خوشی نداشت. چرا چنین نتایجی برای داماش رقم خورد؟

دلایل یکی، دو تا نیست و فکر هم می‌کنم الان زمان مناسبی برای پرداختن به این دلایل نباشد. قطعا در موقعیتی مناسب همه چیز روشن خواهد شد.

به کار فنی یا بازیکنان مربوط می‌شد؟

اگر اجازه بدهید در حال حاضر از این مساله رد شویم. فعلا شرایط امیدوارکننده است.

با این حساب و در نظر گرفتن اتفاقات استیل‌آذین برای تو، بازگشتت به ایران نباید چندان دلچسب بوده باشد. این طور نیست؟

متاسفانه همین طور است که گفتید. شرایط سختی داشتم، اما به اتفاقات امسال با داماش امید فراوانی داشتم که...

... که چه؟

من هنوز هم امیدوارم و در این سال‌ها متوجه شده‌ام که صبرکردن در فوتبال یکی از اصول پایه‌ای است.

این «صبر» از خصوصیات فوتبال آلمانی است که همیشه فوتبال را تا دقیقه آخر دنبال می‌کنند. روی تو هم تاثیرش را گذاشته؟

جدا از حضور 11 ساله‌ام در فوتبال آلمان پس از این همه سال می‌دانم که چطور با مسائل اینچنینی برخورد داشته باشم. شاید کمی سخت باشد، اما تحمل‌کردنش را به مرور زمان آموخته‌ام.

فوتبال ایران نسبت به زمانی که آن را ترک کردی، تا چه حد تغییر کرده است؟

وقتی که من رفتم، فوتبال ایران هنوز آماتور بود، اما حالا 10 دوره از لیگ حرفه‌ای گذشته و در حال سپری‌کردن یازدهمین دوره آن هستیم. شرایط دگرگون شده، هرچند که هنوز معتقدم اسمش بیشتر از خودش حرفه‌ای است.

به عقب‌تر برگردیم. فکر می‌کردی وقتی وارد بوندس‌لیگا شوی، بتوانی آنجا بمانی؟

پیش‌بینی‌اش سخت بود، چون یک جوان 21 ساله بودم و شناختی از فوتبال خارج از ایران نداشتم، اما به نظر انتخاب‌های درستی داشتم، خصوصا هامبورگ. روزی که می‌خواستم از ایران بروم، همین آقای عابدینی پیشنهاد خوبی پیش روی من قرار داد، اما من خیلی سفت و محکم تصمیم گرفتم قید پول را بزنم و با رقمی بسیار پایین‌تر به اروپا بروم. آنجا هم پله‌پله بالا آمدم.

گذر از یک محیط آماتور به حرفه‌ای برایت سخت نبود؟

بله، من از یک محیط کاملا آماتور به جایی رفتم که سرآمد نظم در دنیاست. حتی زبان هم بلد نبودم. ما خانواده‌ای پرجمعیت و عاطفی هستیم و خصوصا برای همسرم فوق‌العاده سخت بود تا به شرایط جدید عادت کند، اما پس از مدتی ما از زندگی در هامبورگ که شهر زیبایی است، لذت بردیم.

یادت هست که کریم باقری به خاطر ندانستن زبان با مشکلاتی در آلمان مواجه شد و حتی سر یکی از تمرینات هم نرسید. از این اتفاقات برای تو هم افتاد؟

اوایل مترجم داشتم، همه چیز را چند بار می‌پرسیدم. بالاخره آنها روی دقیقه و ثانیه حساس هستند و برای آن جریمه در نظر می‌گیرند. من زبان را در محیط یاد گرفتم. البته هنوز هم به خوبی زبان مادری، آن را صحبت نمی‌کنم.

تا به حال به این فکر کرده‌ای که برای زندگی دوباره به هامبورگ برگردی؟

قطعا، آلمان کشوری است که شرایط زندگی در آن بسیار راحت است.

در این سال‌ها رفتار نژادپرستانه‌ای هم از آنها دیدی؟

من چیزی حس نکردم. حتی بعضی اوقات احساس می‌کردم مرا بیشتر از بازیکن کشور خودشان دوست دارند.

رابطه‌ات با بازیکنان آلمانی چطور بود؟

ما با چند خانواده ایرانی و آلمانی در هامبورگ معاشرت می‌کردیم، اما اصولا آدم رفیق‌بازی نیستم، با این همه با دیگران ارتباط خوبی برقرار می‌کنم.

با ایرانی‌ها چطور، دوست خاصی نداری؟

با 3 نفر خیلی رفیق هستم؛ ادموند بزیک، یحیی گل‌محمدی و رضا ترابیان. 14، 15 سال است که ما با هم رفت و آمد داریم، رفت و آمد خانوادگی.

مربی خاصی هم هست که با تو خیلی صمیمی باشد؟

آقای علی دوستی که فوتبالم را به ایشان مدیونم.

در مورد رقم قراردادت برای رفتن به آلمان گفتی، در آن دوره خیلی حرف و حدیث در مورد آن بود. این که به حساب شخصی علی پروین ریخته شد و شایعاتی از آن دست. توضیح می‌دهی؟

در هر حال پرسپولیس از آن انتقال بودجه یکی، دو سال خودش را تامین کرد و حالا این که سر پول چه بلایی آمد، خیلی به من ارتباطی پیدا نمی‌کند.

شرایط قراردادت طوری بود که حتی پس از رفتن از بوخوم هم گویا باید رقمی به پرسپولیس می‌دادی؟

بله، تا چند سال این اتفاق افتاد.

از پرداخت آن مبالغ راضی بودی؟

بله؛ من با رضا و رغبت کامل به پرسپولیس پول می‌دادم. چون در این تیم رشد کرده بودم. همیشه هم می‌گفتم هرچقدر که از انتقال من پول‌گیرشان آمد، نوش‌ جانشان.

روز خداحافظی‌ات از هامبورگ حتما روز خاطره‌انگیزی بود، درست است؟

آه... بله. روز قشنگی بود. وقتی دور آخر را در آن استادیوم زدم، همه گریه می‌کردند و من هم همین‌طور. کمتر پیش می‌آید آلمانی‌‌ها برای یک بازیکن خارجی اینقدر سنگ تمام بگذارند.

توهم برای آنها کم افتخار کسب نکردی.

بله، ما قهرمان جام یوفا شدیم، سوم بوندس‌لیگا، 2 بار مقام چهارمی آن و 2 بار در جام باشگاه‌ها حاضر شدیم. چند سال هم برای بقا جنگیدیم. من با‌ آن تیم اوج و فرودهای زیادی را تجربه کردم.

یک سال هم خیلی برای ماندن در تیم با سرمربی جنگیدی؟

توماس دال خیلی اذیتم کرد، من هم خیلی با او جنگیدم.

چرا به تو اعتقادی نداشت و چطور خودت را به او ثابت کردی؟

خیلی سخت است که یک مربی در چشمت نگاه کند و مستقیما بگوید که باید بروی، چون تو را نمی‌خواهم. هیچ‌کس فکرش را نمی‌کرد که من بتوانم در این تیم ماندگار شوم، اما طوری تمرین کردم تا او چاره‌ای جز استفاده از من را پیدا نکند. حتی وقتی 10 دقیقه به من بازی می‌داد یا گل می‌زدم یا پاس گل می‌دادم. آنجا رسمی هست که آخر فصل باشگاه‌ها میهمانی می‌گیرند، یادم هست که آنجا مرا بغل کرد و جمله‌ای گفت که معادل فارسی‌اش تقریبا این می‌شود: «تو من رو از رو بردی.» همین زوم دیک که الان به پرسپولیس آمده، کمک مربی بوخوم بود و می‌تواند شهادت بدهد که چه روزهای سختی به من گذشت.

فقط با تمرین این نبرد را بردی؟

من به خاطر نوع حرف‌زدن او انگیزه مضاعفی گرفتم. مثلا روی تردمیل آخرین سرعتی که فوتبالیست‌ها می‌روند 18 است، اما من به مربی بدنسازمان گفتم می‌خواهم با سرعت 20 بدوم. با این سرعت 2 دقیقه دوام آوردم،‌ بعد از روی تردمیل پرت شدم پایین. مربی بدنسازمان همان موقع به سرمربی گفت این بازیکن جنگ با تو را شروع کرده و به راحتی کنار نمی‌رود.

مدل تشویق تو در ورزشگاه هامبورگ هم با دیگر بازیکنان تفاوت داشت؟

این رسم از زمان رودی ‌فولر در آلمان به‌وجود آمده،‌ هروقت او پا به توپ می‌شد، فریاد می‌زدند «روووو ددی‌ی». بعدها عین همین کار را در مورد من می‌کردند و هر جای زمین بودم، وقتی توپ زیر پایم می‌آمد، می‌گفتند «میدی‌ی‌ی‌» و توقع داشتند که استارت بزنم.

به نظر می‌رسد آنقدر که آلمان‌ها تو را در آن دوره تحویل می‌گرفتند، ایرانی‌ها قدر تو را ندانستند.

این همه سال در فوتبال آلمان بازی کردم، اما متاسفانه تلویزیون هیچ توجهی به من نکرد. البته تصاویر گل‌ها یا پاس گل‌هایم پخش می‌شد، اما فقط در اخبار ورزشی. هیچ خبرنگاری سراغم را نگرفت. یک برنامه هم که در مورد لژیونرها ساخته شد اصلا به مرحله پخش نرسید. جالب است یک خاطره برایتان تعریف کنم، روزی به محل‌ تمرین رفتم و دیدم یک لشکر خبرنگار خارجی آمده سر تمرین. قضیه این بود که یک بازیکن ژاپنی به نام «تاکاهارا» ‌آمده بود برای تست دادن، اما حداقل 10 تا شبکه خبری ژاپن خبرنگار و دوربین فرستاده بودند. آن وقت من آنجا 6 سال فیکس بازی کردم هیچ‌کس سراغم را نگرفت. خواهش من از مسوولان صدا و سیما این است که توجه به نیروهای افتخارآفرین در خارج از کشور سبب می‌شود آنها با انرژی چند برابر کارشان را ادامه دهند و شک نکنید که بیشتر از قبل افتخار خواهند آفرید و همه اینها هم در نهایت به نام ایران ثبت می‌شود. البته اگر دروغ نگویم، یک بار یک دوربین فرستادند که آن هم ماجرای جالبی داشت.

چه ماجرایی؟

مهدوی‌کیا: هیچ‌کس فکرش را نمی‌کرد بتوانم در هامبورگ ماندگار شوم، اما طوری تمرین کردم که آخر فصل «دال» مرا بغل کرد و جمله‌ای گفت که معادل فارسی‌اش تقریبا این می‌شود: «تو من رو از رو بردی.»

فکر کنم با بایرن مونیخ بازی داشتیم که گفتند خبرنگار تلویزیون ایران از برلین با یک دوربین آمده برای مصاحبه. اتفاقا چون روز قبل از بازی بود باشگاه اجازه مصاحبه نمی‌داد. خلاصه به زور خواهش و تمنا اجازه گرفتم که با او مصاحبه کنم. فکر می‌کنید خبرنگار چی پرسید؟ پرسید؛ «برنامه شما چیه؟!» همانجا گفتم دوربین را نگهدار، این چه سوالیه شما می‌پرسید؟ حداقل 4 تا سوال درست و حسابی آماده می‌کردید. خلاصه این تنها مصاحبه من با ایرانی‌ها بود.

اکثر بازیکنان ایرانی که به ‌آلمان رفتند، حتی تا بایرن مونیخ هم پیش رفتند، اما عمر حضورشان در این تیم کم بود، تو چرا بایرن نرفتی؟

بایرن مونیخ مثل پرسپولیس است. اگر فیکس بازی کنید،‌اوج می‌گیرید، اما اگر بازی نکنید به مشکل برمی‌خورید. علی دایی هم به نظرم در این تیم خوب عمل کرد و این که چطور رفت هرتابرلین را نمی‌دانم. من هم یک پیشنهاد فوق‌العاده از شالکه داشتم، اما وقتی شما شرایط خوبی در یک تیم دارید، دلیلی ندارد که الکی جابه‌جا شوید. بالاخره تغییر شرایط زندگی را سخت می‌کند، حتی از هامبورگ به فرانکفورت. چه برسد به یک کشور دیگر.

با این همه تو در سن پایین‌تر این فشار را تحمل کردی و به آلمان رفتی، پس می‌توانستی آنجا هم ریسک کنی. مثلا اگر از بارسلونا پیشنهاد می‌آمد، نمی‌رفتی؟

بارسلونا که خیالپردازی است، من هم آرزوی بارسلونا را نداشتم، اما یک دوره در جام باشگاه‌های اروپا زمزمه‌هایی از منچستر بود، اما شرایط قراردادم آنقدر پیچیده بود که مجبور شدم در هامبورگ بمانم.

همان جام باشگاه‌هایی که برابر یوونتوس درخشیدی؟

آن مسابقه شاید جزو بهترین بازی‌های باشگاه هامبورگ در تاریخش باشد. در موزه‌ هامبورگ شما می‌توانید گوشی بگذارید و آن مسابقه را با صدای گزارشگر تماشا کنید. این فیلم همیشه در آن موزه هست. ما بازی 3 بر یک باخته را 4 بر 3 بردیم. همه تماشاگران، کوسن‌‌هایی که زیر صندلی داشتند را از هیجان پرتاب کردند داخل زمین. یوونتوس همه ستاره‌هایش را داشت؛ زیدان، دل‌ پیه‌رو، داویدز و... ما حتی در تورین هم بازی را بردیم.

آرزوی برآورده نشده‌ای در فوتبال داری؟

قهرمانی با هامبورگ در بوندس لیگا. 2 سال خیلی به آن نزدیک شدیم، اما نشد.

برگردیم به فوتبال ایران، چرا نسل مهدوی‌کیاهای ایران در فوتبال ایران منقرض شده؟

چون یک قفل دو کیلویی زدند به سر در باشگاه بانک ملی.

منظورت باشگاه‌هایی است که کار پایه‌ای می‌کنند؟

بله، آنها من را به مراسم خودشان (اعطای جوایز)‌ دعوت کردند، فکر می‌کردند تقدیر و تشکر می‌کنم، اما همان جا روی سن رفتم و انتقاد کردم که چرا بانک ملی دیگر به فوتبال پایه توجه نمی‌کند؟

این که تیم ملی ظرف دوره‌های اخیر دیگر به جام جهانی راه پیدا نکرده است، چقدر در این اتفاق موثر بود؟

بالاخره جام جهانی یک ویترین است، اما شرایط و کیفیت بازیکنان متفاوت است. تیم سال 1998 نسل طلایی فوتبال ایران بود که سخت است تکرار شود. آن زمان من در پرسپولیس 3 سال فیکس بودم، با این حال وقتی در تیم ملی به میدان می‌رفتم می‌گفتند جوان است، اما حالا یک جوان وقتی یک بازی برای پرسپولیس می‌کند، می‌گویند پدیده است و باید به تیم ملی دعوت شود.

به نظرت از آن نسل کدام بازیکن یا بازیکنان به حق واقعی‌شان نرسیدند؟

مهدی پاشازاده که در لورکوزن رباط پاره کرد، او می‌توانست بالا بیاید. یا رضا شاهرودی که در تیم ملی عالی بود، اما در جام جهانی روز پیش از بازی یوگسلاوی مچ پایش خراب شد. او اگر مصدوم نمی‌شد، حتما لژیونر می‌شد.

یادت هست در برهه‌ای کارشناسان فوتبال تو را به کم‌کاری برای تیم ملی متهم کردند؟

این مربوط به تیمی است که در آن راحت نبودم، یعنی سال 2000 که تیم ما در لبنان اوت شد. دلیلش هم این بود که من در تیم باشگاهی‌ام جا افتاده بودم، اما در تیم ملی ترکیب مدام تغییر می‌کرد.

در مجموع چند بازی ملی داری؟

دقیق نمی‌دانم، 107یا 108 بازی. البته من از 50، 60 بازی ملی صرف‌نظر کردم، چون بازی‌های کم‌اهمیتی بودند و بازیکنان جوان در آنها فرصت حضور پیدا کردند.

پس چرا علی دایی این‌گونه فکر نکرد؟

من در مورد دیگران صحبت نمی‌کنم، اما همین کار من باعث شد حسین کعبی در تیم ملی مطرح شود. چرا من در یک جام کم‌اهمیت نباید جای خودم را به یک جوان می‌دادم تا او هم خودی نشان بدهد؟ اگر رکوردشکنی برایم مهم بود آن 50 بازی را هم انجام می‌دادم تا رکورد‌دار شوم.

چه شد که به شماره 2 علاقه‌مند شدی؟

این شماره اصلا با من سنخیتی نداشت، چون فوروارد بودم و سالی بیشتر از 30 تا گل می‌زدم، اما وقتی آمدم تیم ملی، سعداوی رفت و من هم شماره 2 او را پوشیدم.

از خاندان مهدوی‌‌کیا باز هم فوتبالیستی مطرح خواهد شد؟

هادی‌مان که شانس نداشت. یک خواهرزاده دارم که او هم خوب فوتبال بازی می‌کند.

یادت هست اولین بار با چه ماشینی سر تمرین پرسپولیس رفتی؟

من آن زمان ماشین نداشتم، چون گواهینامه نگرفته بودم، برادرم مرا به تمرین می‌رساند. بعد هم که گواهینامه گرفتم، یک بی‌ام‌و 320 خریدم.

با این حساب از دوران جوانی طرفدار آلمان و ماشین‌های آلمانی بودی؟

من دوست دارم ماشین خوب سوار شوم. حالا هم یک پورشه دارم.

با این حساب از خانواده فقیری نبودی که با فوتبال طعم آسایش را چشیده باشی؟

شکر خدا اوضاع مالی پدرم خوب بود. او از اولین فروشنده‌ها و واردکننده‌های لوازم اتومبیل بود. این شغل در خانواده ما موروثی است.

یعنی همین حالا تو هم در کار لوازم یدکی اتومبیل هستی؟

خیر. من غیر از فوتبال بیزینس دیگری ندارم.

یعنی به مربیگری و کار در فوتبال برای آینده‌ات فکر می‌کنی؟

تقریبا همین‌طور است که گفتید. قطعا دوست دارم در فوتبال بمانم، اما باید با برنامه و پله‌پله جلو بروم.

امکان دارد بتوانی در کار مربیگری هم لژیونر شوی؟

خیلی علاقه‌مند هستم که با باشگاه هامبورگ کار کنم، ارتباطش را هم دارم. شاید کار را از رده‌های پایه هامبورگ شروع کنم.

اگر به تو هم ناگهان پیشنهاد سرمربیگری تیم ملی یا پرسپولیس برسد، چه کار می‌کنی؟

نخواهم پذیرفت.

چرا؟

من گفتم زمانی که در تیم ملی مثمرثمر نباشم، خداحافظی می‌کنم. در 32 سالگی هم این کار را کردم. حالا هم می‌گویم وقتی نتوانم با بازیکنان زیر 20 سال رقابت کنم، کلا از فوتبال خداحافظی خواهم کرد که این کار را هم حتما می‌کنم.

اما از همدوره‌های تو در تیم ملی 98 خیلی‌ها وارد عرصه مربیگری شدند.

بله. علی دایی موفق‌ترین آنهاست. خداداد هم مربیگری کرد که البته الان نمی‌دانم کجاست. استیلی هم شروع کرده، کریم باقری که خودش نمی‌خواهد مربیگری کند. به هر حال امیدوارم آن 11 نفر همگی سرمربی 11 تیم لیگ برتری شوند.

قصد تجربه مدیریت در فوتبال را نداری؟

مدیریت مقوله دیگری جدا از کار مربیگری است. چند سالی است که روی آن فکر می‌کنم و می‌خواهم روی بازیکن‌سازی و کارهای پایه کار کنم، نه مدیریت در سطح کلان.

طرفداران تو خیلی دوست دارند بدانند که بالاخره تو با پیراهن پرسپولیس از فوتبال خداحافظی خواهی کرد؟

(پس از اندکی مکث)‌ بماند!

کدام بازی خداحافظی رویاهای فوتبالی مهدوی‌کیا را تکمیل می‌کند؟

همیشه دوست داشتم که در بازی تیم ملی فوتبال کشورم برابر هامبورگ در ورزشگاه هامبورگ از فوتبال خداحافظی کنم. مثلا نیمه اول را برای هامبورگ بازی کنم و نیمه دوم برای تیم ملی، همیشه در ذهنم به این بازی
فکر می‌کنم.

به عنوان آخرین سوال، فکر می‌کنی داماش هم به سرنوشت استیل آذین دچار شود؟

با توجه به مدیریت داماش و تجربیاتی که آقای امیر عابدینی دارد بعید می‌دانم که چنین اتفاقی رخ بدهد. جدا از این، تیم ما کم‌کم به شرایط خوب خود نزدیک می‌شود و حتم دارم که اوضاع ما هر هفته بهتر خواهد شد. مگر آن که اتفاقاتی دیگر رخ بدهد... وگرنه ما با حمایت طرفداران‌مان در رشت باید در جایگاه بهتری نسبت به آنچه طی هفته‌های اول در آن قرار گرفتیم، باشیم. جدا از این ما نفرات خوبی در اختیار داریم که هریک توانایی بالایی دارند و اگر همه در خدمت تیم باشند، بی‌شک در نیمه بالایی جدول با لیگ یازدهم خداحافظی خواهیم کرد.

محمدرضا مدنی / جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها