در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
آمنه بعد از اسیدپاشی مدتی طولانی در بیمارستانهای تهران بستری بود تا اینکه برای ادامه درمان به اسپانیا رفت، ولی عملها و معالجات هیچ فایدهای نداشت و او بینایی هر دو چشمش را از دست داد. آمنه روزهای سختی را پشت سر گذاشت: «در اسپانیا تنها و غریب بودم، پول هم نداشتم حتی مجبور شدم مدتی را در گرمخانهها زندگی کنم.»
این سختیها آتش درون دختر جوان را شعلهورتر کرد تا اینکه بالاخره زمان محاکمه فرا رسید، 6 آذر سال 87، شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران. آنجا بود که آمنه هر چه در دل داشت گفت و البته مجید هم از خودش دفاع کرد: «آمنه را دوست داشتم و پیشنهاد ازدواج دادم اما تحقیرم کرد و کار به جایی رسید که گفتم انتقام میگیرم.»
آمنه درخواست قصاص داشت، درخواستی که هر سه قاضی پرونده با آن موفقت کردند و قضات دیوانعالی کشور نیز بر حکمی که در آن نوشته شده بود 2 چشم مجید باید با اسید کور شود، مهر تایید زدند؛ این حکمی بود که در تاریخ قضایی ایران سابقه اجرا نداشت. با این حال پرونده روز 21 اسفند سال 87 به اجرای احکام دادسرای جنایی رسید و بالاخره قرار شد در اردیبهشت امسال اجرا شود. آمنه تا آن زمان بر قصاص اصرار کرد: «او زندگیام را از من گرفت.» حکم اما در ساعات آخر با دستور رئیس قوه قضاییه متوقف شد تا اینکه این بار 9 مرداد به عنوان زمان اجرای حکم تعیین شد. آمنه میگوید: «من از قبل هم میخواستم رضایت بدهم، اصرارم برای اجرای حکم به این خاطر بود که به همه بفهمانم چنین احکامی قابل اجراست. آن روز صبح قبل از اینکه به بیمارستان برسیم از پدر،مادر و عمویم خواستم حکم را اجرا کنند. آنها باید در چشمان مجید اسید میچکاندند،10 قطره در هر کدام. آنها قبول نکردند ولی برادرم گفت این کار را میکند. ما داخل بیمارستان رفتیم همه چیز برای قصاص آماده بود در لحظه آخر صدای گریه شنیدم صدا غریبه بود در یک لحظه تصمیم خودم را گرفتم و بعد فهمیدم کسی که گریه میکرد دکتر بیهوشی بود.»
آمنه حالا از تصمیمی که گرفته است راضی است: «خیلی از مردم از من تشکر کردند از اینکه میبینم مردم را خوشحال کردهام راضی هستم.»
اما حکایت اسید و قصاص و پرونده فقط یک روی زندگی آمنه است؛ او در این سالها به موفقیتهای زیادی هم رسیده است: درست است که چشمم نمیبیند ولی حواس دیگرم قویتر شده و میتوانم کارهایم را انجام دهم، من روحیه خوبی دارم و خودم را به دختری موفق تبدیل کردهام. در آلمان یک کتاب چاپ کردهام که داستان زندگی خودم است؛ اسمش را گذاشتهام چشم در برابر چشم، قرار است ترجمه آن در ایران هم چاپ شود تازه میخواهم قسمت دوم کتاب را هم بنویسم.
آمنه برنامه دیگری هم برای آیندهاش دارد: «قرار است در یک فیلم هالیوودی بازی کنم، قراردادش هم بسته شده و این بار که به اروپا بروم در نروژ با کارگردان قرار دارم تا بیشتر صحبت کنیم.»
هرآنقدر که آمنه امیدوار است، مجید ناامیدانه به آینده نگاه میکند. او میگوید: «برای آینده هیچ برنامهای ندارم، زندگی دیگر برایم بیمعنی است چه زندان باشم و چه آزاد شوم عذاب کاری که کردهام، مرا راحت نمیگذارد.»
مجید با وجود گذشت آمنه به این زودی آزاد نخواهد شد چون او باید 100 میلیون تومان دیه قانونی را به شاکی بپردازد، ضمن اینکه جرم او جنبه عمومی هم دارد. نورالله عزیزمحمدی ـ رئیس شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران ـ در اینباره میگوید: «مجید باید دوباره محاکمه شود و قضات درباره مجازات او به خاطر جنبه عمومی جرمش تصمیم بگیرند شاید به این نتیجه برسیم که از مجازاتهای تکمیلی هم استفاده کنیم. فعلا دادگاه تشکیل نشده و نمیشود اظهارنظر کرد.»
ماده 614 قانون مجازات اسلامی، مجازات برای مجرمانی همچون مجید را به خاطر جنبه عمومی جرم 3 ماه تا 5 سال حبس در نظر گرفته است اما استفاده از مجازاتهای تکمیلی مانند تبعید یا مراجعه به مراکز رواندرمانی از جمله اختیارات قضات رسیدگیکننده به پرونده است. قضات در شرایط فعلی در حالی به این قانون استناد میکنند که قانون مجزای دیگری تحت عنوان اسیدپاشی وجود دارد که البته مصوب پیش از انقلاب و مجازاتهای آن بسیار سبک است به همین خاطر حقوقدانان معتقد هستند در این زمینه باید تجدیدنظرهایی صورت بگیرد. بویژه آنکه داستان اسیدپاشی به سریالی تراژدیک و دنبالهدار تبدیل شده است. اولین قسمت این سریال در سال 1334 به اکران عمومی درآمد و مردی که توسط یک قاضی دادگستری به حبس محکوم شده بود بعد از آزادی روی این قاضی اسید پاشید و او را بشدت مجروح کرد. بعد از آن، این جرم تکرار و تکرار شد تا اینکه سال 78 وقتی «حمید ـ خ» و 2 همدستش روی صورت 2 خواهر اسید پاشیدند و زندگی آنها را تباه کردند، ماجرای اسیدپاشی به فتانه و فائزه از یک عشق کور شروع شد.
خواستگار شکست خو رده وقتی جواب رد شنید، این نقشه را طراحی کرد و دختری را که زمانی دوست داشت به همراه خواهر 14 سالهاش قربانی خشم و انتقام کرد، اما این سریال بعد از آن باز هم ادامه پیدا کرد و از آن پس هر از گاهی نام قربانی تازهای در روزنامهها چاپ میشد تا اینکه نوبت به آمنه رسید. آمنه از یادآوری خاطرات آن روز هنوز هم بر خود میلرزد: «از محل کارم بیرون آمدم نزدیکیهای سیدخندان احساس کردم یک نفر در تعقیبم است،
رو به روی بیمارستان رسالت یک پارک است به آنجا که رسیدم مجید را دیدم باور نمیکردم بخواهد چنین کاری کند، فکر کردم قصدش فقط مزاحمت است اما او یکدفعه مایعی را روی صورتم پاشید و من از شدت سوزش فقط داد میکشیدم».
آمنه دستانش را روی صورت گرفت و به زمین افتاد و مردم دورش حلقه زدند، در همین هنگام مجید از محل حادثه فرار کرد و به خانه رفت.مادر مجید میگوید: «آن روز پسرم خیلی عصبی بود، اصلا حرف نمیزد. هر چه میپرسیدم چه شده جوابم را نمیداد فردای آن روز شنیدم روی یک دختر اسید پاشیدهاند، دلم خیلی شور میزد بالاخره مجید گفت چه کاری کرده است من و شوهرم هم اصرار کردیم خودش را به پلیس معرفی کند او هم این کار را کرد.
حرفهای مجید از همان زمان تشکیل پرونده تا پایان دادرسی همانی بود که بود: «آمنه را دوست داشتم در دانشگاه با او آشنا شده و خواستگاری کرده بودم اما او مرا مسخره میکرد. من حتی به مادرم گفتم و مادرم به مادر آمنه تلفن زد ولی آنها جواب رد دادند. بالاخره آمنه گفت با یک نفر دیگر نامزد کرده است آن پسر دوست من بود و من از شنیدن این خبر منقلب شدم، برای همین هم تصمیم گرفتم انتقام بگیرم. این آمنه بود که باعث شد عاشقش شوم و بعد مرا آن طور دور انداخت.»
خشم و تباهی
خشم افسارگسیخته مجید زندگی دو خانواده را تباه کرد. مجید دانشجوی مکانیک بود 7 سال است پشت میلههای زندان به قول خودش زجر میکشد و آمنه که الکترونیک میخواند دیگر نتوانست ادامه تحصیل بدهد. مادر مجید میگوید: «همه این سالها برای ما در اضطراب گذشت من واقعا ممنون آمنه هستم به پایش میافتم او لطف بزرگی در حق من کرد و رضایت داد. من همیشه گفتهام، باز هم میگویم هر چه دارم به آمنه میبخشم حاضر هستم تا آخر عمرم از او مراقبت کنم و کارهایش را انجام دهم، نمیدانم به چه زبانی از او تشکر کنم.»
آمنه اما خواستهای غیر از آنچه که قانون برایش در نظر گرفته است نمیخواهد، او میگوید: «من راضی نیستم خانواده مجید پول بیشتری به من بدهند، آنها فقط باید بدانند پسرشان بیمار است و باید درمان شود. یک خواسته دیگر هم دارم که به خود مجید هم گفتم او روز اجرای حکم وقتی رضایت دادم گفت هنوز هم دوست دارد با من ازدواج کند، من میخواهم او دیگر این حرف را نزند.»
این پرونده اسیدپاشی فرجامی شیرین داشت ولی هنوز پروندههای متعددی باز است. آخرین قربانی اسیدپاشی دختر 19سالهای از اهالی ایلام است که به همراه مادرش هدف یک اسیدپاش قرار گرفت و هفته پیش در بیمارستانی در تهران جان باخت. پسری دیگر به نام قاسم نیز که در اسلامشهر به صورت دختر مورد علاقهاش به نام سارا اسید پاشید و باعث مرگ او شد که روز اول مرداد ماه بعد از محاکمه در شعبه 113 دادگاه کیفری استان تهران حکم قصاصش را دریافت کرد. آمنه میگوید: «این کار از هر جنایتی وحشتناکتر است، جامعه باید از قربانیان اسیدپاشی حمایت کند و باید کاری کرد این حوادث تا حد امکان کم شود».
علیرضا رحیمینژاد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم