دکتر سید اسماعیل مهدوی هرسینی متولد هرسین از توابع کرمانشاه است و 54 سال دارد. در جوانی بعد از گرفتن دیپلم رشته ادبی در دبیرستان هدایت کرمانشاه و گذراندن دوره سربازی ، در رشته علوم تربیتی دانشگاه اصفهان قبول می شود
کد خبر: ۴۰۸۸۸
و با تنها راه پیش رویش برای ادامه تحصیل در خارج از کشور شاگرد اولی و استفاده از بورس تحصیلی راهی امریکا می شود تا فوق لیسانس و دکتری را از دانشگاه ایندیانا دریافت کند و این بار هم با آن که تنها خارجی کلاس است ، شاگرد ممتاز شود.
بازگشتش به ایران همزمان با تعطیلی دانشگاه ها و انقلاب فرهنگی باعث می شود دوباره به امریکا برگردد و 3 سال در دانشگاه ایندیانا تدریس کند.
پس از آن به مدیریت مرکز بهداشت روانی منصوب می شود و 13 سال برکار بیش از صد مشاور و روان شناس نظارت می کند.
همزمان با این کار به عنوان عضو هیات علمی دانشگاه ماساچوست در بوستون به تدریس می پردازد و هنوز عضو هیات علمی نیمه وقت آنجاست. او از سال 1376 به ایران رفت و آمد می کند و عضو هیات دانشگاه شهید بهشتی تهران است.
گفتگوی دو ساعته ما با او به بهانه روز جهانی خانواده در پژوهشکده خانواده همین دانشگاه انجام شد و حضور او به همان راحتی و روانی بود که در برنامه تلویزیونی هزار راه نرفته می بینید.


شما سالهای زیادی را خارج از کشور گذرانده اید و برای همین می شود گفت مردم شما را از همین برنامه در حال پخش «هزار راه نرفته» می شناسند. فکر می کنم بهتر است ما هم صحبتمان را از همین برنامه شروع کنیم.
به نظر شما جذاب ترین بخش و اصلا نقطه قوت این برنامه ، کدام قسمت آن است؛

صحبت خود زن و شوهرها درباره مشکلات و مسائلشان و این که خودشان به کالبدشکافی این مشکل می پردازند و اصلا همین بخش که مهمانان ما با خلوص نیت حرفشان را با بقیه در میان می گذارند، «هزار راه نرفته» را از برنامه های مشابهش متمایز می کند، چون مطرح کردن مشکل با خلوص نیت و این که مهمانان «خودشان» هستند، باعث می شود مردم بدانند که در داشتن این مشکلات تنها نیستند و این خودش درد آنها را التیام می دهد.

کاملا با شما موافقم. سوالی هم که بلافاصله به ذهن می رسد این است که آنها چطور حاضر می شوند این قدر صریح و راحت و بدون این که نقش بازی کنند، جلوی دوربین از مشکلات و دغدغه های زندگی خصوصی شان که همه ما همیشه سعی می کنیم جلوی دیگران آنها را بروز ندهیم ، حرف بزنند ; آن هم بدون شطرنجی شدن صورت یا انجام تمهیدات دیگر تصویری.
این ها داوطلبان فراخوانی بودند که حدود یک ماه از تلویزیون پخش می شد. خودشان به درخواست ما پاسخ مثبت دادند و آمدند که مسائلشان را با بقیه در میان بگذارند.
بعضی ها فرصت داشتند با هم کار کنیم و مشکلشان حل بشود. بعضی ها هم فقط دوست داشتند داستانشان را برای بقیه بگویند.

یعنی یک جوز ذوق زدگی در برابر دوربین آنها را به صحبت وا می داشت؛
نه ، آنها انسان های از خود گذشته ای بودند که هم ، دست اندرکاران این برنامه و هم تمام مردم ایران را مدیون خود کردند ; چون جرات کردند و با این خلوص مسائلشان را با ما در میان گذاشتند; مخصوصا که بعضی هاشان با فشار بسیار شدید اطرافیانشان مواجه شدند و درباره بعضی من خودم وارد عمل شدم که آنها را آشتی بدهم.

بسیاری از مردم باوجود اختلافات خانوادگی شدید، یا اختلالات رفتاری به روان شناس و مشاور یا روانپزشک مراجعه نمی کنند.
یک دسته این کار را بلد نیستند و یک دسته هم که بلدند، به خاطر نوع نگاهی که جامعه ممکن است نسبت به آنها پیدا کند، از این کار صرفنظر می کنند. در یک کلام می شود گفت این مقوله در جامعه ما فرهنگسازی نشده. شما چه پیشنهادی برای حل این مشکل دارید؛

اتفاقا بیشتر از چیزی که به نظر می رسد جاافتاده. مرکز مشاوره های تهران و تعداد زیادی از شهرستان ها آنقدر شلوغند که لیست انتظار دارند.
البته قبول دارم که این به این معنا نیست که همه مراجعه می کنند. اکثریت مردم هنوز این دید و شناخت را پیدا نکرده اند; ولی باید دانست مشاوره چیزی نیست که کسی از آن واهمه داشته باشد.
ما هر روز در حال مشاوره باهم هستیم. همین صحبتهای معمولی خودش تاثیر روان درمانی و تخلیه ای دارد. کوه رفتن و در مسیر راه صحبت کردن خودش یک کار آرامش بخش و تصحیح رفتاری محسوب می شود.
حالا می شود گفت مشاوره کمی تخصصی تر است و با نظم و ترتیب بیشتری انجام می شود و همین فرد را زودتر به هدف می رساند.
در یک کلام مشاوره کاری جز آموزش رفتاری درست به مردم نیست.

یک مشکل دیگری بر سر این راه ، بعد مالی قضیه است. مشاوره به طور معمول گران است و طبیعتا همه خانواده ها نمی توانند از آن استفاده کنند.
این به اضافه عدم شناخت صحیح از مقوله مشاوره باعث می شود حتی بعضی از دوستداران مراجعه کنند.
از این صرفنظر کنند یا پیش خودشان بگویند چرا باید چند هزار تومان بدهم و فقط حرف بزنم؛

البته این هم صحبت بسیار درستی است. اینجور نیست که هرکس بتواند ادعای مشاوره و تصحیح رفتار بکند; چون هر مشاوری لیاقت و تخصص این کار را ندارد.
راه این ماجرا این است که باید گشت تا مشاور مناسب پیدا کرد; درست مثل وقتی که یک پزشک کلیه یا یک پزشک عمومی می خواهید و برای انتخابش با دیگران خیلی مشورت می کنید.
نباید به هرکسی که اسم خودش را روان شناس و روانپزشک و مشاور گذاشته ، اعتماد کرد. از طرفی بعضی ها هم خودشان به اندازه کافی انگیزه ندارند و می خواهند وقتی به این جور مراکز مراجعه می کنند، لقمه جویده شده را بگذارند دهانشان و خودشان هیچ اقدامی نکنند، در صورتی که هیچ کس نباید منتظر معجزه باشد.
دیگر این که مقدم بر خود مشاوره ، جستجو و کنکاش درباره آن است.
صرف این که کسی خودش را متخصص امور روانی و رفتاری معرفی کند، کافی نیست.

یک مشاور چه سیکلی را با یک شخص طی می کند تا درباره او به نتیجه برسد؛
قبل از هر چیز طرز برخوردش باید جوری باشد که احساس اعتماد را در کسی که به او مراجعه کرده به وجود بیاورد و بعد بفهمد موضوع و مساله او چیست.
در قدم بعدی ، فهم خودش از مساله را به او منتقل کند و سپس باهم قدمهایی برای بهبود بردارند. کار مشاور همین است.
ضمن این که باید بیشتر کمک کند که خود مراجعه کننده به مشکل خودش پی ببرد و خودش به خودش کمک کند، به نظر من بدون توجه به سن و سال اگر کسی ضایعه مغزی یا مشکل حاد دیگری نداشته باشد، خیلی راحت می تواند مشکل خودش را با کمک مشاور پیدا کند.
البته ممکن است به خاطر سرعت یادگیری ، انگیزه و مسائل دیگر، سرعت طی این سیکل متفاوت باشد.

دلایل اساسی بروز مشکلات در خانواده از نظر شما چیست؛
این که می گویم نظر شخصی تلقی نکنید، تحقیقات ثابت کرده 99 درصد مشکلات ما به دلیل عدم استفاده صحیح از کلام شروع می شود، بعد با اقدامات و حرکات بدنی ما حمایت می شود و سپس توسط اعمال و رفتار ما در مورد این کلام و حرکات بیشتر نمود پیدا می کند.
حالا اگر این کلام شروع بدی داشته باشد، تمام این زنجیره خراب می شود یا برعکس.
مشکل اصلی روابط خانوادگی و زناشویی در کشور ما این است که خانواده ها در کار هم خیلی دخالت می کنند.
در دعواها و بحثهای خانوادگی پشتیبانی خانواده از پسر یا دخترشان. وضعیت را از چیزی که هست غامض تر و پیچیده تر می کند.
در صورتی که هرچه تعداد افراد در یک اختلاف بیشتر باشند، دامنه آن وسیع تر و حل آن مشکل تر می شود.

این شاید برمی گردد به جامعه شناسی ما ایرانی ها که عادت داریم همه چیز را با ریش سفیدی و پادرمیانی و حضور نفر سوم حل کنیم.
کاری که شما در برنامه «هزار راه نرفته» هم آن را انجام می دهید. چه با بحث کارشناسی و چه با مطح کردن مشکل یک شخص.
شاید یکی از انگیزه های مهم و پس زمینه های ذهنی زوجهایی که حاضر می شوند رو به دوربین از مشکلاتشان بگویند، این باشد که قضاوت دیگران را در مورد خودشان بطلبند و به نوعی از همه دعوت کنند که خب حالا بیایید ببینید کدامیک از ما راست می گوییم.
نه ، قضاوت قضیه را مشکل تر می کند. چون باید برنده و بازنده مشخص کرد و ما نمی خواهیم این اتفاق بیفتد. می خواهیم هر دو طرف برنده شوند و بنابراین نباید کسی را محکوم کنیم.
البته ممکن است بگوییم اگر این کار را انجام می دادید بهتر بود یا یک جوری آنها را به قضاوت در مورد خودشان برسانیم.

قضاوتی که خود طرفین دعوا به آن می رسند، چقدر می تواند درست باشد؛
بسیار زیاد. اگر بهشان فرصت بدهیم ، به مرور به این قضاوت می رسند که فلان کارشان اشتباه بود، بدون این که ما بگوییم.
البته گاهی هم از ما می خواهند بگوییم اگر در فلان موقعیت جای آنها بودیم ، بهمان عکس العمل را نشان می دادیم یا نه ، که می گوییم آره یا نه.
در کل آدمها از قضاوت دیگران خیلی می ترسند. برای همین اگر بتوانیم قضاوتمان را به تعویق بیندازیم ، خیلی از وقوع اختلافات جلوگیری می شود.
رفتارها و کنشهای هر فرد به مسائل مختلفی مثل شخصیت ، ژنتیک ، وراثت ، فرهنگ ، خصوصیات اقلیمی و فرهنگ و نوع تربیت او بستگی دارد. تغییر اینها اگر نگوییم غیرممکن ، ولی باید کار مشکلی باشد.
عواطف ژنتیکی است ، ولی ما نحوه بروز آن را یاد می گیریم. مثلا همه ما عصبانیت و خوشحالی داریم. ولی این که در مواقع عصبانیت فحش بدهیم ، به هیچ عنوان به صورت وراثتی به ما منتقل نشده است.
اگر این جور بود، باید نوع کلماتی هم که در فحش دادن استفاده می شود، همه جا یک جور بود، که نیست.

من از چیزهایی که هست صحبت می کنم و شما از چیزهایی که باید باشد. می خواهم بدانم چطور می شود این «هست» ها را به «باید» ها تبدیل کرد؛
با آموزش مجدد وقتی آموزش به رفتار دربیاید و نتیجه بهتری بدهد فرد دوباره آن را درون خودش نهادینه می کند.
وقتی کسی رفتار ناشایستی می کند، پاسخ منفی محیط را علیه خودش برمی انگیزد. اما وقتی به او یاد بدهیم جانشینی برای آن رفتار داشته باشد می تواند با تمرین آن را درون خودش نهادینه کند. شخصیت خیلی قابل تغییر است.
به شرط آن که انگیزه تغییر آن را داشه باشیم. هیچ کس هم حق ندارد به شما بگوید چون به درمان پزشک و مشاور مراجعه می کنید، بیمار روانی هستید.

این همان کلمه ای است که من اول بحث از گفتنش ابا داشتم!
این کلمه اصلا بیخود به وجود آمده. این کار اسمش مشورت است و در شرع ما هم درباره آن بسیار توصیه شده.
وقتی با کسی مشورت می کنیم ، در حقیقت به خودمان توان چندین برابر می دهیم. برعکس کسانی که مشورت نمی کنند، خودشان را از یادگیری چیزهای مفید و جدید محروم می کنند.

اجازه بدهید کمی از جوان ها و مشکلات ، آنها برای آغاز زندگی مشترک حرف بزنیم.
شما بهتر از من از عدم تمایل نسل جوان به زندگی مشترک آگاهی دارید. بعکس آمار خانه های مجردی روز به روز بالاتر می رود و غیر از کسانی که تحت اجبار شرایط به علت کار یا درس در شهر دیگری مجبورند به این روش زندگی کنند، بقیه هم بدشان نمی آید یک زندگی این طوری داشته باشند و به نوعی محترمانه از خانه فرار کنند.
یعنی می شود گفت آمار کسانی که به ازدواج و تشکیل خانواده بی علاقه شده اند، روز به روز بالاتر می رود. شما علت را در چه می بینید؛

این برمی گردد به این که هوش عاطفی جوانهای ما خوب پرورش پیدا نکرده ، یعنی نحوه ابراز عاطفه در آنها مناسب نیست.
این را علاوه کنید به مشکلات اقتصادی. جمعیت ما پس از انقلاب دو برابر شده ، بدون این که برای آنها طرح و نقشه داشته باشیم. به این جمعیت ، جمعیت کشورهای همسایه ای را هم که با دست خالی وارد کشور ما شده اند، اضافه کنید.
در حالی که آنها همه چیز می خواهند و ما هیچ چیز برایشان نداریم ; از جاده و شغل و امکانات ازدواج بگیر تا چیزهای دیگر.
سرخوردگی ناشی از اینها غیرقابل جبران است. به هر حال رادیو و تلویزیون هم در مطرح کردن اصل موضوع مشکل دارند. از طرف دیگر ازدواج های ما دچار شکست می شوند، چون مهارت های زندگی و همسرپروری به جوانهای ما آموخته نشده و آخر این ازدواج ، گله و شکایت و یقه هم را گرفتن و جدا شدن است.
اگر هم جدا نشوند، با هم طلاق عاطفی و روانی دارند، ولی جای ناامیدی نیست. راههای زیادی وجود دارد و دولت با برنامه ریزی درست می تواند کمک زیادی بکند.
من فکر می کنم مسوولان به اندازه کافی متوجه نشده اند مشکلات جوانان ما چقدر زیاد است. درست است که الان همه دارند از جوانها دم می زنند، ولی متاسفانه دیر شروع کرده اند.

چه راه حلی برای این جوانها دارید؛ چه جوری باید آنها را به ازدواج تشویق کرد؛
بعضی از آنها از ازدواج ترسیده اند، چون ازدواج های ناموفق و شکست خورده زیاد دیده اند. مشکل دیگر مسائل مالی است. جوان با تمام حقوقش نمی تواند کرایه خانه یک ماهش را بپردازد.
برای همین مجرد ماندن بسیاری از این طفلکی ها، ناموجه هم نیست. نه خانه دارند و نه ماشین و نه در خودشان شرایط فراهم آوردن یک زندگی را می بینند.
من به آنها که به این دلیل ازدواج نمی کنند، حق می دهم ; ولی بعضی ها هم فقط تصور می کنند آمادگی ندارند. یک نکته دیگر این است که می توانند با کسی که ازدواج می کنند و آمادگی بیشتری دارد، زندگی را بالا ببرد. چه اشکالی دارد؛

شنبه، روز جهانی خانواده است. به عنوان یک مشاور امور خانواده چه صحبتی برای خانواده های ایرانی دارید؛
امیدوارم خانواده ها اول خودشان را بشناسند و بعد مشکلاتی را که برایشان پیش می آید به جای قرار گرفتن روبه روی هم با هم یکی بشوند و علیه این مشکلات تیمی تشکیل بدهند و مقابل مشکلات قرار بگیرند.
همیشه هم این را در نظر داشته باشند که ایجاد امنیت خاطر در خانواده باعث می شود خلاقیت خودشان و بچه هایشان بالاتر برود و حل مساله راحت تر شود. ما وقتی فکرمان راحت تر است ، بهتر با همه چیز کنار می آییم. از مشاوره و روان شناسی خودشان هم نترسند.


ما هم گاهی قهر می کردیم!
خیلی ها دوست دارند بدانند پشت صحنه زندگی خود من چه می گذرد. من و همسرم هر دو دانشجوی دانشگاه ایندیانای امریکا بودیم.
رشته هایمان به هم نزدیک بود. ایشان تعلیم و تربیت و روان شناسی کودک می خواند و من مشاوره و آموزش مشاوره. جالب این جاست که به مرور فهمیدم ایشان هم کرمانشاهی است و محل تولدمان فقط 46 - 45 کیلومتر فاصله دارد.
البته من قصد نداشتم خارج از ایران ازدواج کنم ، چون تصمیم داشتم برگردم ایران ، ولی رفتار ایشان تحت نظرم بود و می دیدم که چقدر متین و شریف زندگی می کند.
اول از خودش کسب نظر کردم و بعد برای خانواده اش نامه خواستگاری فرستادم. تابستان همان سال که آمدم ایران ، مادر ایشان را ملاقات کردم و بعد از 6 ماه ازدواج کردیم.
مراسم ازدواجمان مجلس خیلی کوچکی بود در آپارتمان اجاره ای خودم با حضور دوستانمان که اکثرا دانشجویان ایرانی بودند. از ایران فقط مرحوم مادر خانمم برای حضور در مراسم آمده بودند; چون هزینه سفر خیلی گران بود و خودمان هم آنقدر توان مالی نداشتیم که از همه دعوت کنیم.
آپارتمان هم جای زیادی نداشت. بنابراین تصمیم گرفتیم به همین قانع باشیم. الحمدلله خیلی هم راضی بودیم. جمعا 170 دلار خرج کردیم.
در طول این سالها به مشکلی برنخورده ایم که ما را از با هم بودن ، پشیمان کند، ولی به هر حال 2 نفر که می خواهند با هم زیر یک سقف زندگی کنند، اختلاف نظر دارند و فرهنگهایشان متفاوت است.
گاهی قهر کرده ایم ، ولی خیلی وقت است دیگر این کار را نمی کنیم ; چون یادگرفتیم زندگی خیلی می تواند راحت تر از اینها باشد. حالا فکر نمی کنم هیچ وقت خواسته باشم از این که هست بهتر باشد.

جابر تواضعی
tavazoee@jamejamdaily.net

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها