گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های صبح امروز

آش شله قلمکاری که آشپز ندارد

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «ما را که می شناسی !»،«چرا همدردی با منافقان!»،«جنگ بی خسارت یا دفاع بی غرامت»،«روابط ایران و روسیه و منتقدان داخلی»،«منطق مدیریت جهانی»،«مجلس در راس امور»،«آش شله قلمکاری که آشپز ندارد»،«درباره سرمایه‌گذاری 75 میلیارد دلاری»و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۳۵۵۷۲۳

کیهان:ما را که می شناسی !

«ما را که می شناسی !»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن می‌خوانید؛نگارنده آرزو می کرد که هرگز ناچار به نوشتن این نوشته نباشد، اما، امام راحل ما- رضوان الله تعالی علیه- می فرمود؛ مسئولیت اهل قلم، فقط در مقابل آنچه می نویسند، نیست بلکه به خاطر آنچه باید بنویسند و نمی نویسند نیز مسئولند و فردای قیامت در محضر خدا بازخواست می شوند. این وجیزه لبیک به همان توصیه پیامبرانه حضرت امام(ره) است. نوشته ای با استناد به شواهد و دلایل غیرقابل تردید، در دفاع از ساحت مقدس دو سردار شهید. باشد خدا بپذیرد و همت و باکری نیز گره از ابرو بگشایند و شاهد باشند یاران از قافله جامانده، رسم وفا از یاد نبرده و در مقابل- با عرض پوزش- «خون فروشی» آگاهانه یا ناخودآگاه کسانی که با آن دو شهید بزرگوار فقط «پیوند سببی» داشته اند، ساکت و بی تفاوت ننشسته اند.

نگارنده می داند در پی این نوشته، شماری اندک و کم شمار و به ناحق میراث خوار! زبان به ناسزا می گشایند و قلم به توهم می دوانند که چرا حرمت همسران دو سردار شهید را پاس نداشته ای؟! پاسخ هر چند در متن این نوشته خواهد آمد، اما به اختصار آن است که همسران این دو سردار شهید اگر قرب و منزلتی دارند- که داشتند و می توانستند کماکان داشته باشند- به خاطر «پیوند سببی» با آن بزرگواران بوده است، بنابراین، در صورتی که معلوم شود نه فقط سر همسویی با همسران شهید خود ندارند بلکه خون پاک آنان را خواسته یا ناخواسته- و انشاءالله ناخواسته- برای دشمنان اسلام و انقلاب و قاتلان تابلودار همسران شهید خویش «هدیه» می برند، دیگر همسر شهید به معنای «همسو با شهید» نیستند، هر چند که نام شهید را در شناسنامه خود داشته باشند! آیا غیر از این است؟! کاش اینگونه نبود، ولی متأسفانه هست!... بخوانید؛
1- آیا سران فتنه 88 و عوامل میدانی آنها، به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله الحسین(ع) اهانت نکردند؟ وجود مبارک حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا له الفداء را انکار نکردند؟ روز قدس به نفع اسرائیل شعار ندادند؟ روز 13 آبان به حمایت از آمریکا عربده نکشیدند؟ به ساحت ملکوتی امام راحل(ره) اهانت نکردند؟ و تصویر مبارک ایشان را پاره پاره و لگدمال نکردند؟ آشکارا از فرمول دیکته شده مثلث آمریکا، اسرائیل و انگلیس برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران پیروی نکردند؟ آیا با منافقین، بهایی ها، سلطنت طلب ها، گروهک های کومله، دموکرات، پژاک، عبدالمالک ریگی دست به ائتلاف آشکار و بی پرده نزدند؟! فلان خانم چادری را به جرم این که چادر بر سر دارد و حامی اسلام و انقلاب است، با اسلحه سرد و گرم مورد حمله قرار ندادند و پیکرش را با قمه و قداره و در حالی که شعار مرگ بر ... سر داده بودند، از هم ندریدند؟ فریاد مرگ بر بسیجی! سر ندادند؟ مسجد را به آتش نکشیدند؟ فلان بسیجی موتورسوار را با قمه تکه پاره نکردند؟ فلان مرد دارای محاسن را وادار به سردادن شعار مرگ بر ... نکردند؟ و هنگامی که از این شعار خودداری کرد، آیا او را در مقابل چشمان نگران و اشکبار همسر و فرزند خردسالش به قتل نرساندند؟ آیا نتانیاهو با افتخار! و آشکارا از فتنه گران به عنوان «بزرگترین سرمایه اسرائیل در ایران» یاد نکرد؟ آیا اوباما، حمایت مالی و سیاسی از آشوبگران را یک هدف استراتژیک برای مقابله با ایران اسلامی معرفی نکرد؟ جرج بوش آنها را پیاده نظام آمریکا در ایران معرفی نمی کرد؟ آیا تمامی دشمنان اسلام و انقلاب و امام و ایران در حمایت آشکار از سران فتنه به میدان نیامدند؟ و... و...

اکنون سؤال این است و پرسش بسیار ساده‌ای نیز هست که پاسخ آن کمترین نیازی به ذهن های پیچیده ندارد. آیا دو سردار شهید ما - نستجیربالله و با پوزش از روح بلند و ملکوتی آنها- دشمنان امام حسین(ع) و امام زمان(عج) بودند؟! از اهانت به حضرت امام(ره) و پاره کردن و لگدمال کردن تصویر مبارک ایشان خشنود می شدند؟! از منافقین و بهایی ها و سلطنت طلب ها و پژاک و کومله و سایر اراذل و اوباش حمایت می کردند؟! به نفع اسرائیل و آمریکا شعار می دادند؟! مسجد آتش می زدند، به همراهی و پیروی از آمریکا و اسرائیل و انگلیس افتخار می کردند؟! و...

انجام این جنایات و زشتی ها و پلشتی ها، از سوی سران فتنه و عوامل میدانی آنها که قابل انکار نیست. تمامی این اقدامات و مواضع ضد اسلامی و ضد انسانی آنان به قلم و زبان خودشان و تصاویری که خود از صحنه برداشته اند ثبت و ضبط است، اعتراف بازداشت شدگان که جای خود دارد. بنابراین باید پرسید آیا کودن ترین و دیرفهم ترین افراد نیز می توانند در دورترین افق های ذهن خویش تصور کنند که همت و باکری با این جرثومه های فساد و پلیدی و دشمنان تابلودار اسلام و انقلاب و امام و ایران سر آشتی داشته اند؟! آن دو شهید بزرگوار که جان و جوانی و هستی خویش را برای مقابله با این زشتی ها و مبارزه با آمریکا و اسرائیل و دنباله های داخلی آنها نظیر منافقین و بهایی ها و سلطنت طلب ها و تروریست های مارکسیست به میدان آورده و خالصانه به خدای منان تقدیم کرده بودند.

2- وقتی همسران شهید همت و باکری به حمایت از فتنه برمی خیزند و برای ابراز ارادت، سر بر آستان سران فتنه می سایند، بدیهی است که نه فقط پا بر خون به ناحق ریخته آن دو شهید بزرگوار نهاده اند بلکه با تاسف باید گفت خون پاک همسران شهید خود را برای «فروش»! به دشمنان خدا و قاتلان همت و باکری عرضه کرده اند! و صد البته چه بدانند و چه فریب خورده باشند و ندانند، خیال باطلی در سر پروریده اند چرا که خون آن دو شهید، پیش از این و در آوردگاه مقدس جنگ 8 ساله به خدا فروخته شده است. مگر نه این که در کلام خدا آمده است «ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنه... خدا، جان و مال مؤمنان را- در قتال و جهاد با دشمنان خدا- به بهای بهشت خریداری کرده است... و چه کسی وفادارتر از خدا، بر عهدی که بسته است؟» بنابراین، همسران آن دو شهید بزرگوار با پشت کردن به بینش و منش آن سرداران شهید، فقط «پیوند سببی» خود با آنها را شکسته اند، بی آن که از این گسست طرفی بسته باشند و یا بتوانند در ارادت مردم به سرداران سرافراز دفاع مقدس کمترین آسیب و خللی وارد کنند. مردم ایران و همه مسلمانان پاکباخته جهان باکری و همت را بخشی جدانشدنی از هویت اسلامی و انقلابی خود می دانند و دیگران را، در صورت ناهمخوانی با راه و رسم آنان، نه فقط از خود نمی دانند که به تلخی می رانند.

انتظار آن بود و هنوز هم دیر نشده و راه بازگشت هست، که همسران این دو شهید بزرگوار به خیل عظیم خانواده های شهدا بپیوندند و اگر در جریان فتنه 88 توفیق آن را نداشته اند که در کنار مردم و همراه و همگام با روح مطهر همت و باکری و خانواده های معظم شهدا به مقابله با سران فتنه و دشمنان امام و انقلاب برخیزند، لااقل، از میانه راه توبه کنند که خدای مهربان توبه پذیر است و همت و باکری هم بعد از رضایت خدا، از گناه آنها چشم پوشی خواهند کرد.

3- مردم این مرز و بوم در دامان اسلام عزیز پرورش یافته و با هوشیاری مثال زدنی از ترفندهای پیچیده دشمنان به سلامت عبور کرده اند، از این روی دشمنان بیرونی و دنباله های داخلی آنها نباید انتظار فریب آنان را داشته باشند و مثلا سران فتنه و رسانه های بیگانه نباید و نمی توانند با استناد به همسویی همسران شهید همت و شهید باکری با سران فتنه، خیال سوءاستفاده از نام آن دو شهید بزرگوار را در سر بپرورانند.
در این بخش از یادداشت پیش روی، بی آن که سخن از مقایسه مثل به مثل و جزء به جزء در میان باشد، اشاره به رهنمودی جاودانه و حکیمانه از کلام خدا ضروری به نظر می رسد. خداوند تبارک و تعالی در آیه نهم از سوره مبارکه تحریم داستان همسران نوح(ع) و لوط(ع) را به عبرت آورده و می فرماید «... آن دو تن همسر بندگان صالح ما نوح و لوط بودند ولی از آنجا که خیانت ورزیدند در آتش قهر خدا سوختند»... باز هم تاکید می شود که خدای نخواسته، قصد مقایسه در میان نیست ولی هشداردهنده و عبرت انگیز است و دستکم آن که نشان می دهد پرورش یافتگان مکتب اسلام، اگرچه با مشاهده خروج همسران دو شهید بزرگوار خویش از حلقه بینش و منش آن شهیدان تاسف می خورند و آرزو می کنند که به راه بازگردند، ولی هرگز جایگاه آنها را با جایگاه شهدا اشتباه نمی گیرند و شهدای خویش را با همسران راه گم کرده آنان به ارزیابی نمی نشینند، بلکه به قول حضرت امیر علیه السلام، افراد را با معیار حق می سنجند، نه حق را با افراد و... «حق» همیشه با شهداست.

4- و بالاخره اگر این نوشته با برخی از «تلخی»ها همراه است امید آن که همسران گرامی آن دو شهید بر این برادر خویش خرده نگیرند و عذرش را بپذیرند که آنچه در این نوشته آمده است به خیرخواهی برای خود آنان بر کاغذ دویده و نگارنده اگرچه لیاقت همراهی با آن دو شهید بزرگوار را نداشته است ولی بر این باور است که آنان را بهتر از همسرانشان می شناسد و با مشاهده برخی از «نباید»ها دیدگان آن دو شهید را می بیند که با نگرانی و شاید ملامت به او می نگرند و زبان حال به ملامت گشوده اند که چرا زبان به کام و قلم به نیام کشیده ای؟! مگر ما را نمی شناسی؟ و یا، مگر همسران ما، خواهران تو نیستند؟

رسالت:چرا همدردی با منافقان!

«چرا همدردی با منافقان!»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که در آن می‌خوانید؛مصاحبه سایت ضد انقلابی خودنویس با خانم زهرا رهنورد به لحاظ گونه شناسی اعتقادات سیاسی همسر میرحسین موسوی اهمیت دارد. این مصاحبه که توسط یک ضد انقلاب فراری صورت گرفته نوعی رونمایی از تفکر سیاسی وی در سال‌های آغازین انقلاب نسبت به منافقین و شرارت‌های خونین آنها در دهه 60 است. مصاحبه خانم رهنورد روی سایت کلمه که ارگان میرحسین موسوی است آمده و تمام سایت‌های ضد انقلابی هم با آب و تاب آن را نقل کرده‌اند.

خبرنگار از وی می‌پرسد، "بسیاری (دوران طلایی امام) را جور دیگری می‌بینند بسیاری آرمان‌های "امام" را بر نمی‌تابند به نظر شما تاکید زیاد بر همین چیزها عامل تفرقه نیست؟"

خانم رهنورد در پاسخ می‌گوید: "به عنوان یک روشنفکر منتقد که سر در چاه دانشگاه کرده و ناله‌های خود را در آنجا ضبط کرده، یادمان باشد در تفکر و باورهایمان چهارده معصوم داریم و نه بیشتر. پس هیچ فردی را نباید مطلق کرد اصلا چرا بر اصول و ارزش‌های آزادیخواهانه و دموکراتیک توافق نکنیم؟

وی با اشاره به تجربیات 30 ساله خود در انقلاب می‌افزاید: " امروز به این نتیجه رسیده‌ایم که شکوه وحدت رنگین کمان ملت، شهر فرنگ نیست اما از همه رنگ است. چراحق نمی‌دهید در این هفت رنگ یا رنگارنگی، موسوی مذهبی دوستدار امام خمینی هم صادقانه رنگ خودش را داشته باشد. او که گفته است من در کنار شما هستم در این رنگین کمان از ارزشی‌ترین مذهبی‌ها تا باورها و نگرش‌های دیگر حضور دارند. آزادی و دموکراسی، رنگ بی‌رنگی‌هاست."

خبرنگار ضد انقلاب سایت خودنویس که میزان اعتقاد وی را نسبت به امام(ره) اندازه‌گیری می‌کند در سئوال بعدی نظر وی را در مورد منافقین هم استمزاج می‌کند. از خانم رهنورد می‌پرسد: "چرا سخن گفتن از وقایع دهه 60 سخت است آیا می‌توان یک گروه را به این راحتی در تابستان سال 67 سر به نیست کرد آیا سکوت و حتی توجیه به معنی قبول داشتنش نیست؟"

رهنورد در پاسخ می‌گوید: "جنایات و عملیات تروریستی آن گروه کذایی بر کسی پوشیده نیست. اما انتقام جویی طرف مقابل هم خطای بزرگی بوده است و هیچ کج روی قابل قبول یا اغماض نیست. اما به طوری که بارها گفته شده از این جنایت نه آقای خامنه‌ای و نه آقای موسوی هیچ یک اطلاعی نداشته‌اند و در حوزه وظایف‌شان هم نبوده است. البته سکوت و توجیهی هم در کار نیست و آن اقدامات خارج از چارچوب‌های حقوقی و ملاحظات اخلاقی بوده که بارها در نشست‌ها و در پاسخ به سئوال کنندگان درباره آن، تقبیح شده است، آن اتفاق لکه‌های سیاهی است که به آب زمزم و کوثر، سفید نتوان کرد."

اگر خانم رهنورد قبول دارند که منافقین مرتکب جنایت شده‌اند و عملیات تروریستی داشته‌اند بنابراین نباید به جانی و تروریست جایزه داد بلکه باید جانیان به مجازات برسند. حال که به مجازات رسیده‌اند چرا از مجازات منافقین در سال 67 به عنوان "لکه سیاه" و "جنایت یاد" می‌کنند. منافقین در سال 67 پس از پذیرش قطعنامه با همراهی ارتش بعث از طریق صر شیرین با تجاوز به خاک ایران، شهرها و روستاهای سر راه را ویران کردند و جنایات بی‌شماری را مرتکب شدند آنها در تنگه مرصاد پشت دروازه کرمانشاه با مقاومت رزمندگان اسلام روبه‌رو شدند و شماری از آنها به هلاکت رسیدند و با خفت وخواری به خاک عراق برگشتند.

منافقان در زندان با شنیدن این خبر دست به شورش زدند و می‌خواستند پایان جمهوری اسلامی را جشن بگیرند دست عدالت و قضا گلوی آنها را فشرد و به عزا نشستند.
چرا برخی پس از 22 سال با آنها اظهار همدردی و همنوایی می‌کنند. خانم رهنورد اگر چنین همدردی با منافقان دارند چرا آن روز لب به اعتراض نگشودند و به رئیس قوه قضائیه آیت‌الله موسوی اردبیلی حتی گله‌ای نکردند.

اعتراض و گله او اکنون متوجه کیست؟
خبرنگار ضد انقلاب سایت خودنویس که از این پاسخ به شعف می‌رسد در سئوال بعدی شفاف‌تر از وی سئوال می‌کند، "خانم رهنورد آیا هیچ‌گاه به "خاوران" رفته‌اید تا به خانواده‌های کشته شدگان سال‌های 60 و خانواده‌های اقلیت‌های مذهبی که عزیزی را در آنجا به خاک دارند تسلیت بگویید؟ اگر نه فکر می‌کنید کی چنین کنید تا فاصله‌ها کمتر و کمتر شود؟"

طمع خبرنگار و اشتیاق او در تخلیه تفکر سیاسی خانم رهنورد اعجاب‌آور است حتی مجازات منافقین را در سال 60 با آن همه جنایات بر نمی‌تابد و معتقد است خانم رهنورد باید با خانواده‌های آنها هم با حضور بر سر قبر آنها همدردی و ادای احترام کند تا فاصله جنبش سبز با منافقین کمتر شود!!

آیت‌الله خامنه‌ای در 6 تیر سال 60 در عملیات تروریستی منافقین مجروح شدند یک روز بعد آیت‌الله بهشتی به همراه 72 تن از رهبران جمهوری اسلامی در یک بمب گذاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسیدند دو ماه بعد رئیس‌جمهور و نخست وزیر جمهوری اسلامی به همراه چند تن در محل نخست وزیری آماج حملات تروریستی قرار گرفتند. شهدای محراب در چهار گوشه کشور که به عنوان رکن اخلاق، عرفان، فقه و مجسمه تقوا بودند در محراب عبادت به خاک و خون کشیده شدند. هزاران نفر از مردم بی‌گناه در جای جای میهن اسلامی توسط منافقین قتل عام شدند. طبیعی است در هر منطق حقوقی جانیان و قاتلان این حوادث باید مجازات می‌شدند. اما خبرنگار سایت ضد انقلابی خودنویس از خانم رهنورد همسر نخست وزیر سال‌های دفاع مقدس می‌خواهد با خانواده‌های معدومین تماس بگیرد، با آنها همدردی کند و تسلیت بگوید!!

حتی وی اصرار دارد او نسبت به خانواده‌های معدومین گروهک حزب دموکرات و کومله و... همدردی کند و این نکته رادر قالب واژه "خانواده‌های اقلیت‌های مذهبی" در سئوال می‌گنجاند و از معدومین به عنوان "عزیز" یاد می‌کند.

فکر می‌کنید خانم رهنورد چه پاسخی می‌دهد! جالب اینجاست که مصاحبه خانم رهنورد به صورت زنده نبوده است اول سئوالات را به صورت مکتوب گرفته و مطابق آنچه که در ابتدای مصاحبه آمده است بعد از دو ماه پاسخ داده است!

وی در پاسخ به سئوال یاد شده تصریح می‌کند:
"آقا شما چه فکر می‌کنید؟ کاش ایران بودید و در جریان محیط پلیسی و خفقان قرار می‌گرفتید! فکر می‌کنید من روی صندلی تابدار با لیوان آب میوه‌ای در دست، پا روی پا انداخته‌ام و دارم کتاب‌های هری پاتر می‌خوانم یا حسین کرد شبستری را حفظ می‌کنم. فکر می‌کنید شما در سپهر آزادیخواهان و ما همپالکی بی‌خیالان و یا در کنار جنایتکاران هستیم؟ حاشا و کلا که چنین نیست همه ما یک خانواده‌ایم. زندانی داده، دردمند و مصیبت دیده و شناخته و شکنجه شده و هزینه داده. در گورستان به سوگ نشسته و در مرگ و شهادت جوانان و عزیزان‌مان داغدار و سیه‌پوش. شما هم سری به ایران بزنید و در جریان مصائب ما قرار بگیرید تا جنبش سبز را تنها نگذارید."

این پاسخ نشان می‌دهد اگر خانم رهنورد بر سر قبر منافقین معدوم سال‌های 60 حاضر نمی‌شود به خاطر محیط پلیسی بوده است. این محیط پلیسی از زمانی که شوهرش نخست وزیر دفاع مقدس بوده تاکنون ادامه داشته است!

همچنین این پاسخ نشان می‌دهد طی سال‌های اخیر بویژه در انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری "محیط پلیسی و خفقان" از بین رفته و ایشان به همراه شوهرش یک جنبش سبز راه انداخته‌اند و توانسته‌اند از هر رنگی به جز آنها که رنگ انقلاب دارند را همراه خود کنند و به جنگ محیط پلیسی و خفقان وقایع دهه 60 بروند.

او حتی از خبرنگار منافق سایت خودنویس دعوت می‌کند او را تنها نگذارد بیاید به ایران در جریان مصائب قرار گیرد و ببیند وی و همسرش روی صندلی تابدار ننشسته‌اند بلکه مشغول یک نبرد بی‌امان با نظام و انقلاب هستند. واقعا انسان تاسف می‌خورد از خانمی که خود را استاد دانشگاه و همسر نخست وزیر سال‌های دفاع مقدس می‌داند دو ماه پیش چهار تا سئوال را گرفته فکر کرده، بعد این مطالب را در همدردی و همراهی با گروهک رسوای منافقین و جنایات بی‌شمار آنها در دهه 60 نوشته است.

جریان اصیل انقلاب و دستگاه‌های امنیتی کشور باید خیلی زحمت بکشند تا سرنخ‌های ارتباطی و همدردی و همزبانی فرقه سبز را با منافقین کوردل افشاء کنند و اثبات کنند اینها در همان مسیر سرنگونی نظام که گروهک نفاق در اوایل انقلاب طراحی کرده بود حرکت می‌کنند.

اما خانم رهنورد از روی سادگی و نیز برای آنکه فکر می‌کند مخاطب او فاقد دانش سیاسی است همه گرایش خود را لو داده است. حالا خوب می‌شود فهمید که چرا برخی هوشمندانه می‌گویند وقت دستگیری و محاکمه سران فتنه نرسیده است. اینها باید خود را تخلیه کنند تا مردم بدانند با چه جماعتی در دهه اول انقلاب زیر یک سقف مسیر انقلاب را طی می کردند.

ابتکار:جنگ بی خسارت یا دفاع بی غرامت

«جنگ بی خسارت یا دفاع بی غرامت»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکار به قلم جاماسب محمدی بختیاری است که در آن می‌خوانید؛پایان شهریورماه برای ماخاطره‌ای فراموش ناشدنی برجای گذاشت.خاطره‌ای که تاقرن هابرای نسلهای ایرانیان باقی خواهدماند، خاطره آغاز جنگ تحمیلی. جنگ باهم شیرینی هاوتلخی هایش یک مقطع از تاریخ کشورمان است.جنگی که ناخواسته برماتحمیل شد وعلاوه بر آنکه جان بسیاری ازبهترین فرزندان این سرزمین را ازماگرفت صدها میلیارد خسارت مالی نیزبرماواردکرد.

این جنگ نه تنهابرای ما یادآور خاطراتی خوشایند و ناخوشایند است بلکه برای جامعه بین المللی یکی ازنقاط سیاه تاریخ است،چراکه دراین جنگ تمام اصول اخلاقی وانسانی،قوانین بین المللی وحقوق حاکم بر روابط جهانی توسط یک کشورزیرپاگذاشته شد وجهان درمقابل آن سکوت کرد ودم برنیاورد وتمام اصول انسانی وقانونی توسط کشوردیگررعایت گردید و موردسرزنش قرارگرفت.
کشورعراق باحمله به مرزهای قانونی وبین المللی ودرنوردیدن آنها، ابتدایی ترین حقوق یک ملت یعنی حق حاکمیت ملی رازیرپاگذاشت وتنهاباسکوت جامعه جهانی مواجه شد.

علاوه برآن به رغم منع کاربردسلاحهای غیرمتعارف و کشتار جمعی، رژیم حاکم برعراق بابمب‌های شیمیایی نه تنهانظامیان ایران بلکه شهروندان عادی ایران رانیزموردحملات خودقراردادولی جهانی که سردمداران آن شعارحمایت ازحقوق بشرشان گوش فلک راکرکرده است درمقابل مظالم رواداشته شده لب فروبسته و اعتراضی برنیاوردند.برخلاف قوانین حاکم برجامعه بین الملل شهرهای ایران و مردم بی گناه وبی دفاع موردحمله بمب افکن‌های عراقی قرارمی گرفت وجامعه جهانی هرروزنظاره گرشهادت ومجروح وآوارگی دههاغیرنظامی بی دفاع بودنداماصدای اعتراضی از هیچ کجای گوشه وکنارجهان به گوش نمی‌رسید.نه تنهادولتهای جامعه جهانی که همیشه ومطابق معمول درجهت اهداف ومنافع ملی خودگام برمی دارندوبا رویکردهای مکاتب نظام سرمایه داری اخلاق وانسانیت رابه پای منافع اقتصادی ذبح میکنند، بلکه نهادهای مدنی همچون رسانه‌های جهانی، مجامع ومحافل حقوق بشری نیزسکوت پیشه کردند.

هرچه که بود گذشت و ایرانیان به خاطر نجابت و پیشینه فرهنگی غنی و قوی خود آنرا بخشیدند گرچه فراموش نمی‌کنند .زیرا با انتقام از گذشته و غوطه ور شدن در آن راهی به سوی آینده باز نمی‌شود. نسل‌های بیدار ایران با امیدواری و پیش به سوی آینده پرسش‌های اساسی و ریشه‌ای در ذهن خود دارند که تاکنون پاسخ خود را از هیچ کس دریافت نکرده اند و آن این است که سرنوشت غرامت جنگی چه شد؟

جنگ هرچه بود برای ما یک دفاع مقدس و تاریخی بود، اما هیچ جریان و گروهی نمی‌تواند با کشاندن هاله‌ای از قداست معنوی پیرامون رخداد‌های تاریخی همچون دفاع مقدس این حق را از شهروندان ایرانی دریغ بدارد تا پیگیر حقوق حقه خود نباشند.

سازمان ملل متحد و دبیر کل وقت آن به رغم همه کاستی‌ها و نارسایی‌ها در مورد جنگ، دولت عراق را به عنوان متجاوز و آغاز گر جنگ معرفی کرده است .دولتی که به عنوان متجاوز معرفی می‌شود محکوم به پرداخت غرامت جنگی است،خواه هر رژیمی که بر کشور محکوم حاکم باشد،زیرا در حقوق و روابط بین الملل در اینگونه موارد نوع رژیم‌ها به عنوان یک اصل حقوقی در تعهدات بین المللی مد نظر نیست بلکه “اصل”بر تداوم ملت هاست .بر این اساس دولت فعلی عراق نمی‌تواند از زیر بار محکومیت و پرداخت غرامت و سایر تعهدات حقوقی شانه خالی کند .

مسئولین سیاسی کشورمان که با واکاوی در گورستان و موزه تاریخ به دنبال اخذ غرامت جنگ جهانی دوم هستند که اینگونه حساسیت‌ها نسبت به منافع ملی در جای خود قابل تقدیر است، بدانند که اخذ غرامت از عراق هیچگاه نه از یادها می‌رود ونه از حافظه تاریخی ایرانیان محو شدنی است .

هیچ کس نمی‌تواند با مصادره کردن مصادر امور ملت در پی منویات شخصی خود باشد و از حقوق حقه یک ملت به راحتی بگذرد .این پرسش اساسی همواره مطرح است که چرا دستگاه دیپلماسی ما تاکنون نتوانسته به پیگیری این مسئله اصلی و امر مهم بپردازد .به چه دلیل حساسیت نسبت به منافع ملی مان وجود ندارد و در این همه سالها بحث اخذ غرامت مسکوت گذاشته شد .

مسکوت گذاشتن بحث غرامت جنگی از دولت عراق نه تنها به روند نهادینه شدن صلح و دوستی بین دو ملت کمکی نمی‌کند بلکه بذر کینه و نفرت را در دل فرزندان ایران احیا و تشدید می‌کند. نباید منافع ملی در پیچ و خم‌های سیاسی و روزمرگی گرفتار شود و به تاراج برود .اگر حساسیت‌ها نسبت به منافع ملی بر همین روال باشد قطعا نسل‌های آینده همه مارا با آن همه رشادتهایمان در جنگ به محکمه تاریخ خواهند کشاند و قضاوت منفی خواهند داشت . 
 
مردم سالاری:روابط ایران و روسیه و منتقدان داخلی

«روابط ایران و روسیه و منتقدان داخلی»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم علی ودایع است که در آن می‌خوانید؛مدودف رسما اعلا م کرده است به ایران پدافند اس - 300 را نخواهد داد و حتی برخی مقامات ایرانی دیگر حق ورود به خاک روسیه را ندارند، این یعنی پوست اندازی کرملین در رابطه با تهران و نمایان شدن هویت واقعی منفعت طلبی تزارها در ایران. در این رابطه از مدت ها پیش برخی کارشناسان با در نظر گرفتن سابقه تاریخی دست اندازی های این استعمارگر پیر به خاک ایران اسلا می و تحرکات مسکو در قبال واشنگتن نسبت به وقوع یک معامله بزرگ و خیانت به  منافع ملی ایران هشدار داده بودند اما دولتمردان  از کنار این هشدارها بی تفاوت عبور کردند.

زمانی که پیمان استارت امضا شد، زمانی که روسیه به رغم داشتن حق وتو درکنار چین علیه ایران دست های خود را در شورای امنیت بالا  برد، زمانی که روسیه به همراه کشورهای حاشیه دریای خزر جلسات سری برگزار کرد، زمانی که روس ها از راه اندازی نیروگاه اتمی بوشهر  طفره رفت، زمانی که روسیه اعلا م کرد به دلا یل فنی نمی توانیم به ایران  اس- 300 بدهیم اما طلب پول بیشتر  کردند و چندین و چند بار دیگر کارشناسان گفتند وجه المصالحه آمریکا و روسیه قرار خواهیم گرفت ...

اما کسی در دولت این صدا را نشنید و حتی بر داشتن روابط دوستانه سماجت کردند. کمتر از یک ماه پیش ژنرال ماکاروف هنگام صرف ناهار با گیتس از تعهد روسیه برحفاظت از منافع  بلند مدت آمریکا تاکید کرد  و مقاماتی از تهران که شام را میهمان کرملین بوده اند باز هم  به سکوت  خود ادامه دادند.

امروز جالب اینجاست که کسی حاضر به پذیرش  واقعیت نیست و شروع به فرافکنی کرده اند. این موضوع تنها مساله ای نیست که منتقدین  نسبت به وقوع آن در ایران هشدار می دهند. واردات بی رویه کالا های چینی، موازی کاری در عرصه بین المللی، جایگاه و شان مجلس و...

متاسفانه بسیاری از مسوولین عینک دودی بر چشم  زده اند و منتقدین را به عنوان عناصر دست نشانده دشمن می بینند و حتی به عنوان تاکتیک دشمن در داخل نظام  تعبیر  می کند و سیاست های خود را با آن تنظیم می کنند.  هیلا ری کلینتون، وزیر خارجه ایالا ت متحده در ژستی که ظاهرا  نگران ایران است  از برخی  منتقدین اعلا م حمایت کرد.وی که مشخص نیست چه گروهی را مورد حمایت قرار داده است گویی فراموش  کرده فرزندان انقلا ب اسلا می که در بهمن 57 به پیروزی رسید حاضر به معامله  یا وجه المصالحه قرار دادن کوچکترین موضوعی  با غرب نیستند و اگر هم اختلا فی است، اختلا ف در داخل خانواده جمهوری اسلا می است. چه غرب و چه شرق باید از تاریخ درس بگیرند. اجنبی را به خانه راهی نیست; اگر دستی هم دراز  شود قطع خواهد شد. در این بین برای برخی باید تاسف خورد، گروهی که در دادگاه یک جانبه خود منتقدین را محکوم به وطن فروشی می کنند.

گروهی که تنها خود را وفادار به آرمان های امام (ره) تلفی می کند، گمان نمی برند خود دچار تمامیت خواهی شده اند و جمهوریت نظام را دچار خطر می کنند.

اختلا ف، تفرقه، خودی و غیرخودی بودن، مطلوب دشمنان نظام است. دشمنانی که کمر به نابودی جمهوری اسلا می بسته اند از تفرقه نهایت بهره را می برند.

پرواضح است نبود منتقد می تواند عاملی باشد تا  در  خیمه شب بازی کرملین و کاخ سفید برخی منافع ما دچار مشکل شود.امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری همواره بر مدنظر قرار گرفتن گفته های منتقدین تاکید کرده اند. مقام معظم رهبری معتقدند در بحث اختلا ف نظر و سلیقه، انتقاد باید باشد و در چارچوب نظام منتقدین بتوانند انتقاد کنند; در نگاه ایشان اختلا ف نظر عیب نیست که حسن است و برخورد نظام را جذب حداکثری  و دفع حداقلی می دانند. بر این اساس جا دارد تعامل دولت و منتقدین تغییر اساسی کند تا نظام گام های  رو به جلو بردارد.

ایران:منطق مدیریت جهانی

«منطق مدیریت جهانی»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابران به قلم مسعود ابراهیمی است که در آن می‌خوانید؛واژه «جهانی شدن» شاید در اغلب متون علمی به عنوان نگاهی تعریف شود که قابل ارزیابی از سوی هر تفکری است اما آنچه در این میان ما را بر آن می‌دارد که نگاه وسیع‌تری را دنبال کنیم، «مدیریت جهانی» است که نه بر طبق جهانی شدن، بلکه مطابق با «جهانی‌سازی» برنامه‌های خود را تنظیم می‌کند. در مدیریت جهانی، «برخورداری از اطلاعات جهانی» حداقل انتظار لازم برای شناخت مسائل جهانی به شمار می‌آید زیرا مدیریت جهانی کنونی که در چارچوب نهادهای بین‌المللی همچون سازمان ملل متحد، صندوق بین‌المللی پول و یا سازمان تجارت جهانی مبتنی بر اندیشه لیبرال دموکراسی شکل گرفته، با مشکلات عدیده‌ای مواجه شده و نمی‌تواند حاکمیت قبلی خود را بر منابع جهان حفظ کند.

باید پذیرفت به واسطه بحران به وجود آمده، پارادایم‌های متعددی در حوزه مدیریت جهانی مطرح شده است: نگرش نو به مدیریت دانایی، تعریف تازه از فناوری اطلاعات و ارتباطات و توجه ویژه به فرهنگ فراملیتی از جمله این پارادایم‌ها به شمار می‌آیند که در سفر اخیر هیأت ایرانی به نیویورک، تبیین این پارادایم‌ها به خوبی قابل مشاهده بود.
در این سفر تدابیر صورت گرفته برای توجه افکار عمومی به مسائل مورد نظر از طریق رسانه‌های امریکایی به عنوان یک رویکرد جدید در عرصه مدیریت دانایی و تلفیق عالمانه آن با مدیریت نوآوری به شمار می‌آید.

آنچه رسانه‌های امریکایی را به طمع انداخت که برای گفت‌وگوی اختصاصی با رئیس جمهور کشورمان سبقت بگیرند، حاکی از تشتتی است که بر فرهنگ رسانه‌ای امریکا حاکم شده و موضعگیری منفعلانه مقامات امریکایی مبنی بر این که «چرا باید اجازه داد که رسانه‌های ایالات متحده با احمدی‌نژاد مصاحبه کنند؟» بیانگر همین تشتت است زیرا امریکایی‌ها علی‌رغم برنامه‌هایی که برای مدیریت جهانی به عنوان نظم نوین مطرح کرده بودند، تاکنون نتوانسته‌اند برای رفع بحران اقتصادی کشورشان گام مهمی بردارند و از سوی دیگر، قدرت نظامی آنان در فضای کنونی جهان، کاربرد چندانی ندارد.

از این‌رو تلاش همه‌جانبه آنها برای بحران‌آفرینی به منظور فراموش کردن بحران قبلی، بیش از پیش امریکایی‌ها را در باتلاق بحران‌ها فرو می‌برد و این مشکل، دقیقاً همان موضوعی است که طی سال‌های اخیر از سوی ایران مطرح شده و برای درمان آن رجوع به نسخه «عدالت» را پیشنهاد داده است زیرا در دستور کار مدیریت جهانی ارائه شده از سوی امریکا و قدرت‌های اروپایی قدرتی منطقی به نام «مقاومت» نادیده گرفته شده است.

چنانچه برخی از کشورها نیز در منطق عدالت جهانی پذیرفته‌اند مقاومت به عنوان یک بازیگر بین‌المللی، طی سال‌های اخیر توان جابه‌جایی قدرت در سطوح منطقه‌ای و بین‌المللی را دارد و ایستادگی ایران در برابر زیاده‌خواهی‌های امریکا و اسرائیل از جنس برقراری «عدالت جهانی» و با منطق «مقاومت» است.

سیاست روز:مجلس در راس امور

«مجلس در راس امور»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی سیاست روز به قلم محمد مهدی شیر محمدی است که در آن می‌خوانید؛در تاریخ تمدن اسلامی، وجود سازمانی به نام دیوان اشراف، همواره در قلمرو حکومت‌ها و ملوک امر نظارت و بازرسی بر ارکان مختلف کشور را بر عهده داشتند. تاسیس چنین نهادی از زمان حکومت ظاهری و پنجساله امیرمومنان(ع) به وقوع پیوست. آن حضرت، ناظرانی را با عنوان "عیون" که چشم بیدار حکومت بودند به بخش‌های مختلف قلمرو اسلامی اعزام می‌کردند. در صفحاتی از نهج‌البلاغه آثاری از وظایف و اعمال عیون، ذکر گردیده است.

اهمیت نهاد اشراف و بازرسی در تاریخ اسلام چنان وسیع بود که گاه نظارت "مشرفان" و "عیون" با سریع‌ترین ابزار ارتباطی امکان خبرگیری مرکز حکومت از خطاها و انحرافات ماموران حکومتی را فراهم می‌ساخت. برای نمونه از آخرین موارد اشراف کامل ناظران و گزارش‌های سریع آنان به امیرکبیر مطالب درخور توجه در تاریخ ذکر شده است. یک مامور در راه عزیمت به تهران ظلمی مرتکب می‌شد و گوسفندی را به جور از چوپانی می‌گرفت. اما وقتی پایش به تهران می‌رسید، همزمان با حکم عزل خویش مطلع می‌شد امیرکبیر از جزئیات این ظلم با خبر است.

این روزها، تاکید بر اهمیت جایگاه مجلس در نظام جمهوری اسلامی ایران، به ویژه از سوی نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی، مکرر گوشزد می‌شود. مطالعه گزارش‌های بازمانده از مشروح مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی نیز نشان خواهد داد که خبرگان اندیشمند آن، از آنجائی که امیدوار بودند اعضای مجلس شورای اسلامی امین ملت باشند، دایره نظارتی خانه ملت را بر همه امور کشور گستراندند. به بیان دیگر آنان با درک والائی که از نقش مردم در نظام جمهوری اسلامی داشتند، بیشتر شأن نظارتی را به قوه‌ای سپردند که عصاره فضائل ملت است.

حق هم همین است که خانه ملت به سبب کارکردها و اختیاراتش، جایگاهی رفیع و در خور اعتنائی در کشور دارد. مجلس وفق قانون اساسی می‌تواند چتر نظارتی و تقنینی خود را بر فراز همه امور کشور بگستراند و حتی به اذن مقام معظم رهبری نظارت بر نهادهای تحت نظارت رهبری را هم در دستور کار خود قرار دهد، چنانکه پیش از این نیز، در ادوار چهارم و ششم مجلس، دو بار نظارت بر سازمان صدا و سیما صورت پذیرفت. با این حال کدامین چشم ناظری بر اعمال و رفتار نمایندگان اشراف دارد؟

بعید است نمایندگان مجلس بر این اعتقاد باشند که احتمال هیچگونه انحرافی در مجلس شورای اسلامی پدید نخواهد آمد. مروری بر فرجام تعدادی از نمایندگان در ادوار مختلف مجلس شورای اسلامی به ویژه مجلس ششم، گویای اهمیت مسئله خواهد بود. با این وصف، نظارت نمایندگان بر همکاران خویش، برای پاک نگاه داشتن حریم خانه ملت امری کاملا عقلائی و دوراندیشانه است.

بر همین اساس، طرحی از سوی نمایندگان مطرح شد که مقدماتی طولانی را برای بررسی در صحن علنی مجلس طی کرده بود. اساس این طرح حتی پیش از آغاز به کار هفتمین دوره مجلس شورای اسلامی پی‌ریزی شد و از سوی تعدادی از نمایندگان این مجلس به بحث و گفتگو گذاشته شد که متاسفانه به سرانجامی نرسید. به سرانجام نرسیدن این طرح در مجلس هفتم یکی از انتقادهایی بود که به کارنامه این دوره از مجلس وارد بود.

دور جدید بررسی این طرح که با کار کارشناسی مضاعف و همت دو چندان عرضه گردید مورد عنایت ویژه مقام معظم رهبری نیز واقع گردید. با این حال روز گذشته شاهد کم اعتنائی نمایندگان محترم به آن بودیم.

شگفت آنکه این طرح با حدود 150 امضا عرضه شد اما در صحن مجلس تنها با 79 رای از آن استقبال گردید. بدیهی است این رخداد، پدیده ای است که باید با دقت و هوشمندی مورد بررسی قرار گیرد. اگر بنا باشد مجلس در راس امور بماند، رفعت جایگاه خانه ملت تنها با تعریف و تمجید از منزلت مجلس حفظ نخواهد شد.
  
آفرینش: جایگاه اخلاق در سیاست

«جایگاه اخلاق در سیاست»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن می‌خوانید؛در یک سال گذشته  نگاه به اخلاق، سیاست ,سیاست اخلاقی و اخلاق سیاسی در کشور ما بعدی تازه گرفته است و روز  به روز ما شاهد بروز اشکالات در جایگاه اخلاق  بخصوص در بعد سیاست هستیم در این راستا  اکنون فضای  کشورمان ، بخصوص عرصه سیاست در کشور ایران از عدم اعتماد و تهمت و بد اخلاقی در همه سطوح شده  است.


البته از سالها قبل این روند آغاز شده اما چنین حجمی از بد اخلاقی و تهمت در فضای سیاسی کشور در حالی بی سابقه بوده است که در حقیقت وجه ممیزه نظام سیاسی کشور ما از سایر نظام های سیاسی توجه به دین مداری و محور بودن اخلاقیات در سیاست و اداره کشور است. در این راستا ایراد اتهامات و تهمت ها و دروغ ها توسط برخی از سیاستمداران و اشخاص ، بسیاری را بدین اندیشه فرو برده است که آیا امروزه هدف وسیله راتوجیه میکند وآیا ما می توانیم برای  گام بر داشتن در راه اهداف سیاسی مطلوب خود پای بر روی اخلاق گذارده و از هر وسیله ای استفاده کنیم ؟

 در واقع سیاستمداران بی اخلاق را باید مصداق افرادی به شمار آورد  که سازوکار رقابت سیاسی را نمی دانند و برای پیروزی خود به توهین و افترا و نوعی ماکیاولیسم  سیاسی متوسل می شوند در این راستا اینان علم سیاست را با دغل بازی اشتباه گرفته وعملا اخلاق را ابزاری برای اهداف خود می بینند.

در این بین چنانچه سیاست منهای اخلاق باشد بدبختی و پیامد های ناگواری را برای جامعه به همراه خواهد داشت و پیام آور فریب و نیرنگ، دروغگویی و ظلم و رواج ستمگری، سو»استفاده از بیت المال، گسترش  استبداد و خودکامگی و... در کشور می شود.

در این راستا هنگامی که  خطر سیاست زدگی و عدم توجه به معیار های اخلاقی بر کشور حاکم شود جو بی اعتمادی در جامعه  و میان توده های مردم بوجود می اید و اعتماد آنان سلب می شود که در واقع  رابطه مسئولان جامعه و مردم را متزلزل می کند.در این بین اگر کشور ما خود را داعیه دار اخلاق در جهان می انگارد و سیاست را یک وظیفه الهی قلمداد می کند باید در راه تثیبت ارزشهای اخلاقی در کشور بکوشد چه اینکه  حفظ این مرزهای اخلاقی امری بس مهم  است.

در کنار این باید یاد آور شد که اگر در عرصه کشور جایگاه اخلاق به درستی مشخص نگردد بحث از مفاهیمی مانند عدالت   اجتماعی نیز جایگاه و کارکرد درست خود را باز نمی یابد و تنها زمانی که بین اخلاق وسیاست آمیختگی و پیوند واقعی وحقیقی وجود داشته باشد، سعادت جامعه ،عدالت، ارزشهای انسانی و الهی بدست خواهد امد .آنچه مشخص است امروز گسترش بی اخلاقی در سیاست و نوعی  ماکیاولیسم سیاسی کشور را تهدید می کنددر این بین  باید هوشیار باشیم که ارزشها، هنجارها، اخلاق، دین در معرض آسیب بیشتر قرار نگرفته و بکوشیم تا با آسیب شناسی و شناختن علل ایجاد وضع موجود راهکار هایی عملی را در راه اصلاح  رابطه بین اخلاق وسیاست در کشور مد نظر قرار دهیم .
   
آرمان:اصلاح شورای امنیت اجتناب ناپذیر است

«اصلاح شورای امنیت اجتناب ناپذیر است»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آرمان به قلم دکتر یوسف مولایی است که در آن می‌خوانید؛ بحث اصلاح ساختار سازمان ملل متحد، به ویژه مباحث مربوط به حق وتو و شورای امنیت از زمانی که کنفرانس‌های مربوط به تاسیس سازمان ملل متحد در حال برگزاری بود، یعنی از سال‌های 44 – 1942 که پیش‌نویس‌های منشور در حال تهیه بود، مطرح بود. بسیاری از کشورها در بحث حق وتو اظهارنظر کردند. کشورهای کوچک آن زمان چندان موافق این شکل شورای امنیت و حق وتو برای اعضای دائم نبودند. اما تجربه جامعه ملل و ناکامی این نهاد بین المللی

در حفظ صلح و امنیت جهان باعث شد که موسسان سازمان ملل به دنبال راه حلی برای این خلأ قدرت باشند. همان‌گونه که می‌دانید در شورای امنیت جامعه ملل همه اعضا از حق رای برابر برخوردار بودند و حق وتو در شورای امنیت جامعه ملل وجود نداشت. یکی از دلایل شکست جامعه ملل، فقدان یک قدرت برتر برای نظم دادن و جلوگیری از آشوب در نظام بود.

با توجه به این ضعف جامعه ملل، موسسان سازمان ملل چنین قدرتی را در قالب حق وتو تعریف کردند. یعنی کشورهایی که می توانند ضمانت اجرا برای تصمیمات سازمان ملل ایجاد کنند، از حق وتو برخوردار باشند.

این مباحث بسیار طولانی بوده و بعد از گذشت ده سال از عمر سازمان ملل همواره پیشنهادات درباره ورود نیروهای جدید به ساختار شورای امنیت مطرح بوده است. اما مباحث رسمی درباره این اصلاح ساختار از سال 2000 و بعد از اعلامیه هزاره وارد مرحله جدیدی شد. در سال 2000  کوفی عنان، جمعی از کارشناسان را مامور بررسی اصلاحات لازم در سازمان ملل و به خصوص تعدیل ساختار شورای امنیت می‌کند. نتیجه کار این هیات تحقیقی در قالب دو طرح الف و ب به مجمع عمومی سازمان ملل متحد ارائه شد که در هر دو پیشنهاد اعضای شورای امنیت تا 24 عضو افزایش پیدا می‌کرد. در یکی از این طرح‌ها بعضی از اعضا بدون داشتن حق وتو می‌توانستند برای مدت نامحدود عضویت دائم شورای امنیت را داشته باشند. مثل ژاپن، هند و برزیل. از دیگر تغییرات پیشنهادی این هیأت تحقیق، جابه‌جایی‌های منطقه‌ای حق وتو بود.

بنابراین مباحث مربوط به اصلاح ساختار شورای امنیت از سال 2000 تا 2005 به طور جدی در دستور کار مجمع عمومی بوده است اما تا کنون موفق نشده که رای لازم را به دست آورد. چرا که وقوع هر اصلاحی در ساختار سازمان ملل باید در ابتدا بتواند نظر موافق پنج عضو دائم شورای امنیت را کسب کند.

ولی نهایتا این بحث به نتیجه نرسیده و بسته نشده است و پیش‌بینی می‌شود که نهایتا اعضای شورای امنیت افزایش پیدا کنند. اما به صورت عضویت دائم بدون حق وتو، عضویت دوره‌ای یا دیگر اشکال عضویت. لذا سابقه بحثی که احمدی نژاد در رابطه با اصلاح ساختار شورای امنیت و لغو حق وتو مطرح می‌کنند در اقدامات خود سازمان ملل وجود دارد و با توجه به حق دولت‌ها برای ابراز نظرات خود در مجمع عمومی، ایران هم این حق را دارد که نظرات و پیشنهادات خود را درباره اصلاح ساختار در سخنرانی مجمع عمومی بیان کند. مضاف بر این که قبلا در این زمینه از دولت‌ها نظرخواهی شده است. دولت ایران هم به طور رسمی در زمان آقای خاتمی نظرات خود را درباره پیشنهاد الف و ب  کوفی عنان درباره اصلاح ساختار سازمان ملل اعلام کرده است.

بنابراین، مباحث مربوط به اصلاح ساختار سازمان ملل، مباحث دیرینه و ریشه داری است و همچنان یکی از چالش‌های درون سازمان ملل متحد است و نهایتا ایجاد تغییرات در بدنه شورای امنیت دیر یا زود انجام خواهد شد. اما بحث حذف حق وتو برای اعضای دائم شورای امنیت و بازگشت به ساز و کار‌های دوران جامعه ملل هرگز به عنوان طرحی کارشناسی شده در سازمان ملل مطرح نشده و صرفا در حد سخنرانی‌های دولت‌ها در مجمع عمومی بیان شده است؛ چرا که امکان توفیق چنین طرحی هم وجود ندارد.

جهان صنعت:آش شله قلمکاری که آشپز ندارد

«ما را که می شناسی !»،«چرا همدردی با منافقان!»،«جنگ بی خسارت یا دفاع بی غرامت»،«روابط ایران و روسیه و منتقدان داخلی»،«منطق مدیریت جهانی»،«مجلس در راس امور»،«آش شله قلمکاری که آشپز ندارد»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جهان صنعت به قلم مریم باستانی‌ است که در آن می‌خوانید؛ سال از نیمه گذشت و منتظران برنامه پنجم هنوز هم روی این قانون را ندیده‌اند . با وجودی که نامه استرداد برنامه با توصیه رهبری از سوی دولت منتفی شد اما این لایحه هنوز به صحن نرسیده، تا قوانین دیگری که منتظر ابلاغ این قانون هستند به نتیجه برسد. اینکه زمان‌بندی تصویب و اجرای این قانون چه زمانی تعیین شود خود بحث دیگری می‌طلبد؛ همین بس که از امروز مشخص است که یک‌چهارم از چشم‌انداز 20 ساله از دست رفت.

سند چشم‌انداز 20 ساله تاکید دارد که ایران باید تا پایان سال 1404 به قدرت اول منطقه  در حوزه‌های علمی، فناوری و اقتصادی در بین 27 کشور منطقه تبدیل شود اما آنچه از شاخص‌های کلان اقتصادی برآورد می‌شود با گذشت یک‌چهارم از زمان‌بندی این سند پیشرفتی حاصل نشده است.

از سوی دیگر آنچه نقد سیاست‌های کلان دولت را برای کارشناسان اقتصادی سخت‌تر کرده مشخص نبودن مانیفست دولت در حوزه اقتصادی است. در کشورهای پیشرفته اگرچه برنامه‌ریزی به سبکی که امروز در کشور ما رایج است، وجود ندارد و دولت‌ها هنگام تشکیل، برنامه خود را برای دوره‌ای که بر سر کار هستند، ارایه می‌کنند اما این رویه هم موردنظر دو دولت محمود احمدی‌نژاد نبوده است.

بی‌تردید رییس‌جمهور که بارها کسوت استادی دانشگاه را در نقدهای کارشناسی گوشزد می‌کند، بیش از دیگران می‌داند که اداره یک کشور 75 میلیونی بدون برنامه دقیق و با چشم‌اندازی که باید به جایگاه اولی برسد، امکان‌پذیر نیست. با این حال آنچه این دولت در قالب برنامه ارایه کرده، تکرار سیاست‌های کلی و سند چشم‌انداز 20 ساله است بدون آنکه مشخص کند راهکارهای اجرایی این قانون چیست.

آنچه بسیاری از منتقدان این برنامه عنوان می‌کنند مدل اقتصادسنجی برنامه است، ایرادی که برخی‌ها به برنامه چهارم نیز وارد می‌کنند  این در حالی است که واقعیت چیز دیگری است. برنامه چهارم براساس مدل اقتصادسنجی و اقتصادی نهادگرا تدوین شد اما به دلیل حذف ماده 3 این برنامه و اصلاحاتی که مجلس اعمال کرد جداول کمی برنامه به هم ریخت با این حال مجلس هفتم بدون توجه به این به هم ریختگی آن را به دولت ابلاغ کرد.

تدوین‌کنندگان برنامه پنجم هم با ترکیب به‌هم ریخته سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی که امروز معاونت برنامه‌ریزی و نظارت راهبردی خوانده می‌شود، برنامه‌ای برگرفته از برنامه چهارم تدوین کرده‌اند که نه روح دارد و نه راهکار اجرایی.معلوم نیست با این لایحه که مجلس هم آن را تغییرات اساسی داده، چگونه می‌توان نیمی از مسیر چشم‌انداز را پیمود؟ این برنامه مصداق آش شله‌قلمکاری است که آشپز ندارد!

دنیای اقتصاد:درباره سرمایه‌گذاری 75 میلیارد دلاری

«درباره سرمایه‌گذاری 75 میلیارد دلاری»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم محمد صادق جنان صفت است که در آن می‌خوانید؛روسای دولت‌ها و اعضای عالی‌رتبه نهاد دولت در روزها و شرایطی که احتمال می‌دهند شهروندان نوعی رخوت و نگرانی درباره آینده دارند با هدف دمیدن روحیه شادابی و سرزندگی در جامعه، معمولا برخی اخبار خوشحال کننده را منتشر می‌کنند.

کاهش قیمت کالاهای پرمصرف، افزایش احتمالی مزد و حقوق، کاهش مالیات، راه‌اندازی یک جاده یا فرودگاه،‌ افزایش اعتبارات تامین اجتماعی برای بازنشستگان و خبرهایی از این نوع، خبرهای خرسند کننده‌ای است که مسوولان دولتی در برخی مواقع ممکن است با همین هدف انتشار دهند. البته در انتشار چنین خبرهایی، همه گوشه و کنارهای کاردیده شده و تلاش می‌شود هر خبر با جزئیات آن به اطلاع شهروندان برسد. در ایران نیز چنین فضایی بوده و هست و دیده شده است که مسوولان عالی‌رتبه دولتی برای زنده و بالنده کردن روحیه امید در میان شهروندان چنین اخباری را به اطلاع آنها می‌رسانند.

محمدرضا رحیمی، معاون اول رییس‌جمهوری روزگذشته (به نقل از خبرگزاری فارس) شاید با همین قصد و نیت، گفته است: «به زودی تحول عظیمی در بخش حمل و نقل کشور رخ می‌دهد و قراردادهایی به ارزش 25 هزار میلیارد تومان برای توسعه راه‌آهن منعقد می‌شود. این قراردادها با 4 گروه از نقاط مختلف دنیا برای توسعه راه‌آهن امضا می‌شود. 50 هزار میلیارد تومان هم در آینده نزدیک برای توسعه پارس جنوبی قرارداد منعقد می‌شود...»

به این ترتیب، معاون اول در یک گفت‌وگوی کلی، به مردم امیدواری داده است که 75 هزار میلیارد تومان قرارداد برای توسعه زیربناهای فیزیکی در دو بخش مهم منعقد خواهد شد. در صورتی که میانگین قیمت هر دلار یک‌هزار تومان باشد، به این ترتیب باید منتظر قراردادهایی به ارزش 75 میلیارد دلار باشیم. این میزان سرمایه‌گذاری احتمالی اگر به بخش حمل و نقل و عسلویه تزریق شود، رکود فعلی به ویژه در عسلویه که اکنون روزهای کم رونقی را تجربه می‌کند، قطعا برطرف می‌شود. اما امیدوار کردن شهروندان با دادن این آمار و ارقام حیرت‌انگیز موقعی موثر خواهد بود که دست‌کم بخشی از جزئیات قابل انتشار نیز به افکار عمومی اطلاع داده شود.

چنین ارقام بهت‌انگیزی در حالی برای قراردادهای احتمالی بیان می‌شوند که متاسفانه در نماگر شماره 58 که آمار و اطلاعات حساب‌های ملی در 3 ماهه سوم سال 1388 است، جای رقم «تشکیل سرمایه ثابت ناخالص» برای سال 1388 خالی است و این رقم برای سال 1387 نیز فقط 685,452 میلیارد ریال برای کل سال است.

شاید اگر معاون اول محترم رییس‌جمهور در این گفت‌وگو کمی درباره مراحل پیشرفت قرارداد 21 هزار میلیارد تومانی که چند ماه پیش با 4 شرکت داخلی منعقد شد، توضیح می‌داد حتما خبر اخیر نیز با اقبال بیشتری پذیرفته می‌شد. به نظر می‌رسد در اطلاع‌رسانی اقتصادی به ویژه اگر ارقام و اعداد بسیار قابل توجه باشند، کمی احتیاط و اندکی توضیح بیشتر، اثربخشی واقعی برای مقاصد گوناگون خواهد داشت.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها