سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
چند سال است که با هم زندگی میکنید؟
15 سال است. ما روزهای خوبی با هم داشتیم، اما دیگر نمیتوانیم با هم زندگی کنیم. محمود آن مردی نیست که من میخواستم و خیلی تغییر کرده است.
زمانی که با هم ازدواج کردید فکر میکردید میتوانید زندگی خوبی داشته باشید؟ آیا شرایط برای شما مساعد بود؟
بله. ما خیلی به این زندگی امیدوار بودیم، البته من خیلی در مورد محمود تحقیق کرده بودم و فکر میکردم این بار دیگر در زندگی شکست نمیخورم، البته باید بگویم که محمود دومین تجربه من در زندگی زناشویی بود و خیلی میترسیدم از این که اتفاقات قبل دوباره در زندگیام تکرار شود.
زندگی اولت چرا بهم خورد؟
زندگی اولم به خاطر اعتیاد شوهرم بهم خورد. من شوهر اولم را نمیشناختم. او خیلی خوشرفتار بود و من هم شیفته همین خوشرفتاریهایش شده بودم، به همین خاطر هم با او ازدواج کردم اما بعد از مدتی دیگر نتوانستم اعتیادش را تحمل کنم و هنوز 6 ماه از ازدواج ما نگذشته بود که مجبور به جدایی شدیم.
چه مدتی از این جدایی گذشته بود که با محمود آشنا شدی؟
2 ماه بیشتر نگذشته بود که با محمود آشنا شدم. او در آن زمان 20 ساله بود و من 30 سال سن داشتم اما به لحاظ فیزیکی اصلا معلوم نبود که محمود 20 ساله است! همه فکر میکردند که از من بزرگتر است. ما هم این مساله را از همه پنهان و با هم ازدواج کردیم.
خانوادهات با این ازدواج مخالف نبودند؟
آنها نمیدانستند که محمود 10 سال از من کوچکتر است، فکر میکردند ما همسن هستیم و چون شناسنامه محمود دستکاری شده بود اصلا شک نکردند. با این حال پدرم میگفت شما باید بیشتر همدیگر را بشناسید. چند ماهی گذشت و ما اعلام کردیم که میخواهیم ازدواج کنیم و بعد مراسم برگزار شد و ما زندگی مشترک را آغاز کردیم.
خانواده شوهرت چطور، آنها مخالفتی نداشتند؟
آنها فرزندشان را به خاطر این ازدواج طرد کرده بودند و ما رابطهای با هم نداشتیم و در این مدت هیچ ارتباطی با هم نداشتیم و من در 15 سالی که با شوهرم زندگی کردم خانواده او را ندیدم.
چطور شد که تصمیم گرفتید بچهدار شوید؟
ما بچهدار شدیم چون فکر میکردیم که زندگی ما به ثبات رسیده است و مشکلی نداریم. ما هرگز فکر نمیکردیم که یک روز از هم جدا شویم.
چرا فکر نمیکردی زندگیات بههم بخورد؟
من شوهرم را خیلی دوست داشتم. او بهرغم سن کمی که داشت بسیار مرد پختهای بود و به خوبی میتوانست زندگی را اداره کند، البته من هم شرایط او را در نظر میگرفتم و اجازه میدادم بعضی از تصمیمات را در زندگیمان بگیرد.
شوهرت متوجه این ماجرا میشد؟
بله، او هم دوست داشت که بیشتر تصمیمات را من بگیرم، اما حالا دیگر این کار را نمیکند.
به لحاظ اقتصادی وضع خوبی داشتید؟
بله، وضعمان خوب بود. هم من کار میکردم و هم شوهرم، البته مشکلاتی داشتیم اما با هم آن را برطرف میکردیم. توافقی که ما با هم داشتیم باعث شد تا فکر کنیم زندگیمان به ثبات رسیده است و میتوانیم بچهدار شویم.
چه شد که تصمیم به جدایی گرفتی؟
با گذشت 15 سال از زندگی مشترکمان دیگر محمود حاضر نیست آنطور که در گذشته رفتار میکرده است زندگی کند و میگوید که مرا دوست ندارد و ما دیگر به درد هم نمیخوریم. با این که او هم سنش بالا رفته است و باید پختهتر عمل کند اما دردسرهایی درست میکند و نمیخواهد با من زندگی کند.
او چه مشکلی با تو دارد؟
او دیگر به حرف من گوش نمیدهد، میخواهد همه امور را خودش در دست بگیرد. البته من با این کار مخالفتی نکردم و پذیرفتم اما نمیدانم چرا باز هم بهانهگیری میکند. من در سنی نیستم که بتوانم این بهانهگیریها را تحمل کنم و میخواهم از او جدا شوم.
فرزندانت در این باره چه نظری دارند؟
آنها خیلی ناراحت هستند، البته من میدانم که فشار زیادی را تحمل میکنند و در سنی هستند که هم احتیاج به مادر دارند و هم احتیاج به پدر اما من دیگر نمیتوانم این زندگی را تحمل کنم و میدانم که محمود هم توان ادامه آن را ندارد.
بچهها قرار است پیش کدامیک از شما باشند؟
قرار است با من باشند، البته من میدانم که قانونا بچهها مال محمود هستند. با آن حال من و محمود یک روز با آنها صحبت کردیم و خواستیم که نظرشان را در مورد آن که دوست دارند با کدامیک از ما باشند بگویند. هر دو فرزندم ترجیح دادند که با من باشند هر چند میگویند که دلشان برای پدرشان تنگ میشود. مطابق قرار هر وقت که آنها خواستند میتوانند به خانه پدرشان بروند و اگر دوست نداشتند با من زندگی کنند میتوانند مرا ترک کنند و پیش پدرشان بروند. به هر حال در این مورد انتخاب با آنهاست.
فکر نمیکنی بعد از این همه مدت که با شوهرت زندگی کردی و به هر حال با هم کنار آمدید بهتر است یک فرصت دوباره به خود بدهید؟
ما خیلی سعی کردیم که این کار را بکنیم اما محمود حاضر به همکاری نشد. او هم خسته شده است و میگوید نمیتواند به زندگی با من ادامه دهد.
نظر کارشناس
قاضی عموزادی
اشتباهات فاحشی در این ازدواج رخ داده است که هر کدام به تنهایی میتواند دلیلی برای طلاق باشد. این زن بعد از این که از شوهر اولش جدا شده به فاصله کمی با مردی ازدواج کرده است که 10 سال از خودش کوچکتر بوده است. طلاق پدیده تلخی است که سعی میشود تا حد امکان از وقوع آن جلوگیری شود اما با این حال گاهی اتفاق میافتد. در این صورت ما باید سعی کنیم از تبعات آن بکاهیم. زمان نقش مهمی را در کاهش تبعات طلاق دارد و حداقل یک سال زمان لازم است تا فرد دوباره به یک رفتار منطقی بازگردد و بتواند تصمیمات درست برای خود بگیرد.
در صورتی که این زن دو ماه بعد از جدایی با مرد دیگری که به درستی او را نمیشناخته و 10 سال هم از او کوچکتر بوده، ازدواج کرده و در آن هنگام دومین اشتباه تلخ را مرتکب شده است. زنان به لحاظ روحی و جسمی بسیار جلوتر از مردان هستند به همین خاطر هم گفته میشود بهتر است مرد از زن بزرگتر باشد. اما این زن با مردی ازدواج کرده که 10 سال از او بزرگتر بوده است و نمیتوانسته نقش همسر را برای او بازی کند و درواقع نقش مادر را برای او داشته است. در طول زندگی هم همانطور که مادر باید برای فرزند تصمیم بگیرد برای شوهر تصمیم میگرفته و به گفته خودش شوهر هم این موضوع را میدانسته است.
بنابراین زمانی که مرد به بلوغ فکری میرسد و از احساسات خارج میشود، میخواهد خودش در زندگی تصمیم بگیرد و البته به سنی رسیده است که نیاز به همسری دارد که میخواهد مردانگیاش را به رخ او بکشد، نه زنی که نقش مادر را برای او داشته است. بنابراین کمکم زندگی به کام آنها تلخ شده و تصمیم به جدایی گرفتهاند و فرزندانشان را تحتتاثیر اشتباهات خود قرار دادهاند.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی اصغر هادیزاده، رئیس انجمن دوومیدانی فدراسیون جانبازان و توانیابان در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد