مردی که خوزستان مدیون او بود

به کوچکی این یادداشت نگاه نکنید، 20 ساله است. آن روزها هر دویشان جوان بودند؛ هم هدایت‌الله بهبودی و هم مرتضی سرهنگی. وقتی در آخرین روزهای تیرماه 1367 عراقی‌ها دوباره مرزهای ایران را ندیده گرفتند و آمدند، بازهم نتوانستند از صف دلیری مردم ایران رد شوند.
کد خبر: ۲۲۶۱۲۱

آن روزها هردویشان برای تهیه گزارش از این دفاع به صفحات جنوب و غرب رفته بودند، در این هول‌و‌ولا به دیدار آیت‌الله جمی، امام جمعه آبادان هم رفتند. مردی که خوزستان مدیون پایداری و مردم‌داری او در روزهای سخت جنگ است.

آنچه می‌خوانید، بریده‌ای از گزارش نسبتا بلند این دو خبرنگار از آن روزهاست. روزهایی که آیت‌الله جمی سرحال و قبراق بود و هنوز همسایه شهدای خرمشهر و آبادان نشده بود؛ شهدایی که آسمان، اندازه کف دستشان بود.

این بار صدای طبل جنگ، آهنگ دیگری داشت ، صدایی که رستاخیز تازه‌ای را در انقلاب ما به وجود آورد. انبوه داوطلبان به پا خاسته می‌رفتند تا دایره وجود خود را با جلگه خوزستان و بلندی‌های غرب مماس کنند.

بعد از تحولات سیاسی کشورمان که با پذیرش قطعنامه 598 به وجود آمد، احتمال فروکش کردن شعله‌های جنگ در ذهن بالا رفت، ولی دست صدام ، با به خطر انداختن موجودیت دو استان بزرگ ما، بار دیگر خوانده شد و این بار ملت بزرگ ایران هر کلمه این اشغال دوباره را برای مردم دنیا هجی کرد. به همین خاطر فرزندان این ملت رفتند تا با خط‌کش ایمان، خطوط پاک شده مرزی  از سوی صدام  را دوباره ترسیم کنند تا جغرافیای ایران دست نخورده باقی بماند.

با این‌که نخود هر آشی نیستیم ولی باید گزارشی از این رستاخیز بزرگ تهیه می‌کردیم.

در یک اتاق ساده - کمی بزرگ‌تر از 4 * 3 - نشسته بودیم. پیرمردی نحیف برای ما دستور چای داد. با اینکه خودش به پنکه سقفی قناعت کرده بود ، اما به خاطر ما کولر گازی را روشن کرد.

او کسی است که شانه به شانه جنگ زندگی می‌کند و جز عمل حرفی برای گفتن ندارد، با این حال برایمان گفت: وقتی خبر تجاوز مجدد عراق به خاکمان را شنیدم برایم بسیار تلخ بود، زیرا بعد از 8 سال زندگی در کنار رزمندگان و مشاهده پیروزی‌های بزرگ آنها ، چطور می‌توانستم باور کنم که بار دیگر همان ارتش اشغالگر برای خوزستان دهان باز کرده است.

امام جمعه آبادان خیلی ساده و روان صحبت می‌کرد: من جزو مهاجرین جنگی هستم که با شنیدن این خبر فورا خود را به اهواز رساندم.

آقای جمی که با اولین درخواست مصاحبه ، به ما جواب مثبت داده بود در ادامه حرف‌هایش گفت: در اهواز همان چیزی که به ذهنم می‌رسید واقع شده بود؛ بسیج عمومی.

مسلمانان به اقتضای مسلمانی و غیر مسلمانان به واسطه علاقه به آب و خاک خود به حرکت درآمدند و در مدت کوتاهی گردان‌های متعددی آماده دفاع شدند. همه مردم به هیجان آمده بودند. این حال، در طول جنگ بی‌سابقه بود، ولی شباهت زیادی به حالت مردم در اوایل جنگ داشت.

وقتی حجت‌الاسلام جمی از اوایل جنگ می‌گفت، تابلوهای آشنای جاده اهواز، نام آنها را از پیش چشمانمان عبور می‌داد؛ موسیان، دشت‌عباس، دهلران، شوش، عین‌خوش و....

ایشان اشاره‌های فراوانی درباره نگارش زمینه‌های بروز و تحمیل جنگ داشتند، هچنان‌که تجاوز مجدد عراق در چند روز اخیر را یک مقطع بزرگ از تاریخ جنگ تلقی می‌کردند.

بعد از خداحافظی از آقای جمی احساس می‌کردیم تاریخ‌نویسان جنگ برای نگارش این حادثه بزرگ با درک محضر چنین بزرگانی تا چه حد به موفقیت خود خواهند افزود.

مرتضی سرهنگی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها