در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
«کامران» در «نفس عمیق»
کامران با آن هیکل نحیف و موهای بلندش تجسم کامل سردی و بیتفاوتی است. همه چیز را دارد و یا میتواند داشته باشد اما جز وقت گذرانی با منصور چیزی نمیخواهد. میتواند بهترین موقعیت درسی را داشته باشد چراکه استاد دانشگاه، مشتاق حضور او در کلاسش است و صریحا از او درخواست میکند در صورت امکان واحد درسیاش را با او بردارد! میتواند رابطه عاشقانه داشته باشد چراکه همکلاسی دخترش به او علاقهمند است و میخواهد همان واحدی را انتخاب کند که کامران انتخاب کرده است، میتواند خانه مجزا داشته باشد، در خارج از کشور تحصیل کند (با زبان ژاپنی هم که آشناست)، همه امکانات رفاهی برایش فراهم باشد، ماشین شخصی داشته باشد و هر چیز دیگری که خیلیها آرزوی داشتنش را دارند؛ اما کامران هیچکدام از اینها را نمیخواهد.
حتی غذا هم نمیخورد و شبها هم نمیخوابد. فقط سیگار میکشد. پشت سر هم. در خیابان، اتومبیل، اتوبوس شرکت واحد، اتاق مسافرخانه، همه جا و همیشه.
بیخیال است. بدون هیچ ملاحظه ای زیر باران روی پله خیس دانشگاه مینشیند و برگه انتخاب واحد را پس از نگاهی بیتفاوت روی پله میگذارد و میرود که دیگر به دانشگاه بر نگردد. وقتی هم که منصور به خاطر غذا نخوردنش به او اعتراض میکند که: «فکر میکنی اگه بمیری کسی ناراحت میشه؟» جواب میدهد: «واسه من فرقی نمیکنه، من با کسی کاری ندارم».
هنجارستیز است اما در این کار برای خودش حد و مرزی دارد. شاید آینه اتومبیلهای بالایشهر را با منصور خرد کند، اتومبیل و موبایل بدزدد و هر کار خلاف عرف و اخلاق دیگری هم انجام دهد اما برایش مهم است که انعام مستخدم مسافرخانه را بدهد و از منصور بخواهد کلید زن صاحبخانهاش را که به او لطف کرده و نیروی انتظامیرا خبر نکرده پس بدهد.
کامران با اجتماع انسانها بیگانه است. از میان همه مردم انگار فقط منصور را میشناسد و تنها وجود او برایش اهمیت دارد. اما حیوانات برایش حکم دیگری دارند. به جای اینکه خودش غذا بخورد به توله سگ ولگرد پارک جنگلی غذا میدهد. نگران تشنه بودن او هم هست و از منصور میخواهد برایش آب پیدا کند. ضمنا در جواب منصور که پیشنهاد میکند توله سگ را ببرند و به بچه مایه دارها بفروشند میگوید: «یه میلیون هم بدن پشکلش رو بهشون نمیدم!». او به حال توله سگ غبطه میخورد که عشق میکند برای خودش چون هیچ چیز حالیاش نیست!
کامران جایی به منصور میگوید: «دوست داشتم خوش بگذرونم. ای کاش میتونستم عیاشی کنم». اما خوشگذرانی و عیاشی هم برای کامران معنا و مفهومیندارد. همه چیز برای او پوچ و بیفایده است. او احساسی جز بیتفاوتی نمیشناسد و تنها استثناء برای او دوستی با منصور است. برای همین با ورود آیدا به زندگی منصور و جلب توجه منصور به این منبع انرژی و سرزندگی، دیگر امیدی به حیات برای کامران باقی نمیماند. اگر زمانی گفته بود شارژ او هم دارد مثل شارژ گوشی تمام میشود حالا با این قطع امید آخر گویی زمان خاموشی همیشگیاش فرا رسیده است. کامران تا بازگشتن منصور از قرار با آیدا هم نمیتواند صبر کند و از شدت ضعف روحی و جسمی روی تخت مسافرخانه از حال میرود و سرانجام در بیمارستان پس از شهود مرگ منصور، با قطره اشکی در گوشه چشم با آرامش و اطمینان جان میسپارد.
آزاد جعفری
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
اکبرپور: آزادی استقلال را به جمع ۸ تیم نهایی نخبگان میبرد
در گفتوگوی اختصاصی «جام جم» با رئیس کانون سردفتران و دفتریاران قوه قضاییه عنوان شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی بیپرده با محمد سیانکی گزارشگر و مربی فوتبال پایه